37 سال قبل در چنين روزهايي، آتش طغيان وتجزيه‌طلبي از خطه كردستان زبانه كشيد و تحريكات و تحركات ضد انقلاب، اين نقطه از كشور ما را به كانون آشوب مبدل ساخت.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - 37 سال قبل در چنين روزهايي، آتش طغيان وتجزيه‌طلبي از خطه كردستان زبانه كشيد و تحريكات و تحركات ضد انقلاب، اين نقطه از كشور ما را به كانون آشوب مبدل ساخت. اين درشرايطي بود كه دولت مركزي و ارتش، به لحاظ ضعفي كه پس از انقلاب بر آن تحميل گشته بود، به سختي مي‌توانستند به دفع چنين شورش‌هايي بپردازند و فضاي مناطق آشوب‌زده را آرام سازند. دراين دوران خطير، پاكبازاني سختكوش و ايثارگر به حفظ تماميت ارضي ايران همت گماشتند كه شهيد سرلشكر ولي الله فلاحي طالقاني و شهيد دكتر مصطفي چمران، در زمره آنان هستند. اين دو در روزهاي پرخطر و آشوب‌زده كردستان و شهر سنندج، در اين شهر ماندند و با به جان خريدن ملامت ملامتگران، به خواسته رهبر كبير انقلاب مبني بر حفظ اين خطه از ايران همت گماشتند. مقالي كه پيش روي داريد، به بازخواني داستان جدايي‌طلبي در كردستان با محوريت نقش شهيد فلاحي در مواجهه با اين فتنه تاريخي پرداخته است. اميد است كه بازخواني اين فصل عبرت‌آموز از تاريخ انقلاب اسلامي، براي نسل جوان كشور كه تماميت ارضي ايران را محفوظ مي‌بيند، عبرت آموز و مفيد آيد.
   ***
در آغازين ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه ملت ايران سرخوش از تحقق استقلال ايران در انديشه بازسازي كشور بودند، عوامل تجزيه‌طلب در كردستان با پشتيباني و هدايت بيگانگان در لواي شعار خودمختاري و استقلال‌طلبي به تحريك مردم مبادرت كردند و با جلب افكار عمومي و به دست گرفتن ابتكار عمل در اولين گام در شهر مهاباد به پادگان نظامي حمله آوردند و سلاح‌ها، تجهيزات و اموال آن پادگان را غارت كردند.
عوامل بيگانه به اين نتيجه رسيدند كه از وضعيت به هم ريخته قواي مسلح پس از انقلاب حداكثر بهره را ببرند و با حمله به صدا و سيما و پادگان سنندج مركز استان را از سلطه حكومت مركزي خارج سازند و مقدمات تجزيه كردستان و حاكميت دولت جديد را فراهم آورند.
 
اولين گام، محاصره پادگان سنندج
چند روز پس از انتصاب تيمسار فلاحي به فرماندهي نيروي زميني گروه‌هاي تحريك‌شده با محاصره پادگان سنندج اهداف خود را پي مي‌گرفتند. افسر نگهبان پادگان بلافاصله با كميته انقلاب تماس گرفت و تقاضاي كمك كرد. مجموعه پرسنل پادگان سنندج را فقط يك يا دو گروهان نظامي تشكيل مي‌داد. از كميته انقلاب به افسر نگهبان پاسخ داده مي‌شود كه مقاومت كنيد، براي شما كمك فرستاده مي‌شود، اما افراد كمكي در حدي نبودند كه پادگان را از خطر سقوط نجات بدهند. صبح 25 اسفند 1357 پس از آنكه تيمسار فلاحي از حمله مهاجمان به پادگان سنندج مطلع مي‌شود، به لشكر يكم گارد سابق مستقر در لويزان مي‌رود تا نيرويي فراهم آورد و به كردستان اعزام كند. سرتيپ بازنشسته علي محسني در اين‌باره چنين مي‌گويد: «در سال 1357 در لشكر يكم پياده مركز به عنوان فرمانده پشتيباني با درجه سرواني خدمت مي‌كردم. اواخر سال 1357 بود كه يك روز صبح سرتيپ فلاحي به ستاد لشكر آمد و با احضار فرماندهان گردان در دفتر فرماندهي لشكر گفت: آقايان مملكت در خطر و قسمتي از ايران در حال جدا شدن از خاك ايران است. كردستان در حال جدا شدن از ماست. ما بايد دست به دست هم بدهيم و به هر قيمتي شده ايرانمان را حفظ كنيم و اجازه ندهيم حتي يك وجب آن جدا شود. اگر همت نكنيم اين ننگ براي هميشه در تاريخ به نام ما ثبت مي‌شود. پرسنل را جمع كنيد و عين جملات مرا به آنها بگوييد. روي واحد شما حساب مي‌كنم. . . تيمسار فلاحي اين جملات را با حالت و احساس جالبي بيان مي‌كرد، به‌طوري كه همه ما به‌شدت تحت تأثير خطابه پرشور او قرار گرفتيم. عصر همان روز سه گردان سازماندهي شدند تا صبح روز بعد براي حركت به كرمانشاه و سپس سنندج آماده شوند.»

سرتيپ بازنشسته، رحيم رحماني نيز در اين باره مي‌گويد: «لشكر يك مركز سه گردان پياده زرهي داشت كه من فرمانده گردان 174 بودم. بعد از آنكه تيمسار فلاحي فرماندهان گردان را احضار كرد، هنگام رفتن به دفتر اقامت ايشان، در محوطه سرلشكر قرني را ديدم كه بسيار ناراحت در حال قدم زدن بود. بعد كه به اتاق فرمانده لشكر يك گارد رسيدم، تيمسار فلاحي را ديدم كه او هم به‌شدت ناراحت به نظر مي‌رسيد، به‌طوري كه با لرزش دست سيگارش را مي‌كشيد. لحظاتي بعد تيمسار فلاحي گفت: براي گرفتن نيرو به منظور اعزام به سنندج و جلوگيري از سقوط پادگان به خيلي از مدعيان مراجعه كردم، متأسفانه موفق نشدم و تيمسار بزرگوار (يعني قرني) الان در پايين و شديد ناراحت هستند، به شما رو آوردم، مملكت به خطر افتاده و كردستان با توطئه عوامل بيگانه در حال جدا شدن از خاك كشورمان است. همين امروز بايد به فكر سازماندهي باشيد تا فردا در اولين فرصت نيروها را به سنندج اعزام كنيم، در غير اين صورت به احتمال قوي پادگان سقوط خواهد كرد و با سقوط پادگان كردستان تا حد تجزيه به خطر مي‌افتد و آن منطقه آسيب فراوان خواهد ديد. دست بلند كردم و گفتم: تيمسار اولاً خود من و در مرتبه دوم افسران و ساير پرسنل تابعه‌ام داوطلب حركت هستيم. پرسنل ديگر نيز آمادگي خود را اعلام كردند و بدين ترتيب در همان ساعات اوليه 200 نفر سازماندهي شدند كه 67 نفر آن پرسنل تابعه گردان من بودند.

نتيجه اين اقدامات به عرض سپهبد قرني رسيد و او خاطرش آسوده شد و ما را دعا كرد. تيمسار فلاحي ما را بوسيد و با خوشحالي پادگان را ترك كرد. من سرپرستي يك اكيپ 100 نفري را به عهده گرفتم و منتظر مانديم تا دستور حركت داده شود.»
 
اعزام نيروي داوطلب به سنندج

دفع «فتنه» در سنندجسه گردان داوطلب با هواپيما به كرمانشاه اعزام شدند و از كرمانشاه به وسيله هليكوپتر 214 به سمت پادگان سنندج حركت كردند. تيمسار فلاحي با نيروهاي اعزامي از تهران تا سنندج همراه بود. سرتيپ 2 ابوالقاسم سخدري در هليكوپتري حضور داشت كه تيمسار فلاحي در آن بود. وي از حضور خود در كنار تيمسار فلاحي خاطره‌اي را بيان مي‌كند: «در گرداني كه سرگرد حسني سعدي فرماندهي آن را به عهده داشت، من فرمانده يكي از سه گروهان بودم. در كرمانشاه با نظم و ترتيب سوار يك هليكوپتر شنوك شديم. تيمسار فلاحي داخل هليكوپتر در كنار من نشسته بود. او در طول مسير تا سنندج چندين بار جمله «الحياه و عقيده» و «جهاد» را تكرار و سپس از جنبه‌هاي مختلف تفسير كرد و در پايان گفت: بايد در ارتش اين مطلب پياده شود.»
تيمسار فلاحي همان‌طور كه به سازماندهي و قدرت رزمي يگان‌ها فكر مي‌كرد، در انديشه تقويت مباني اعتقادي نظاميان هم بود. در سنندج تيمسار فلاحي هدايت عمليات را به عهده گرفت و سرانجام پس از گذشت حدود دو هفته توانست با دفع حمله مهاجمان امنيت را در سنندج برقرار كند.

شهيد فلاحي براي آنكه به سران ضد انقلاب بفهماند، ارتش با تمام اقتدار پشتيباني كامل خود را از تمام مردم عزيز و غيور كردستان ادامه مي‌دهد و تأمين مردم را از هر گونه شرارت‌ها و دستبردهاي آنان برقرار خواهد كرد، دستور داد چندين فروند هواپيما و هليكوپتر در آسمان منطقه به پرواز در آيند تا بدين وسيله به آنها بگويد به هيچ‌وجه توان مقابله با ارتش را نخواهند داشت. پس از دفع فتنه اشرار در سنندج تيمسار فلاحي مقرر كرد از نظاميان لشكر 28 دعوت به عمل آيد تا خود را به پادگان معرفي كنند و مسئوليت تأمين پادگان نيز به آنان محول شود.

بدين ترتيب پس از اولين عمليات نظامي در مقابله با عناصر ضد انقلاب و تمركز پرسنل پراكنده لشكر و سر و سامان دادن لشكر 28 توسط تيمسار فلاحي گروه‌هاي داوطلب نظامي به تهران عزيمت كردند.
 
يك «داوطلب شهادت» درآئينه توصيف فلاحي
تيمسار فلاحي از حضور خود در سنندج خاطره‌اي نيز بيان كرده است: «روز 28 اسفند سال 1357 در ميدان صبح‌گاه سنندج چند ساعت پس از هجوم به پادگان سربازي را ديدم كه سرباز شهيدي را به دوش مي‌كشيد، هنوز خون شهيد منعقد نشده بود و در مسيري كه حركت مي‌كرد خون به روي لباس او و زمين مي‌ريخت. وقتي جنازه سرباز شهيد را داخل هليكوپتر گذاشتيم كه به كرمانشاه منتقل شود به سربازي كه پيكر شهيد را آورده بود گفتم: پسرم! تفنگت را اينجا بگذار. تو هم همراه شهيد به كرمانشاه برو و پس از تحويل شهيد به خانواده‌اش دوباره به اينجا برگرد. گفت: سنگر من خالي است، به‌خصوص كه سنگر اين شهيد هم كه در كنار سنگر من است، خالي مانده است و بايد به سنگر خودم بروم و هم از سنگر خودم و هم از سنگر اين شهيد محافظت كنم. او پس از آنكه چند قدمي از من دور شد، يكي از همكاران كه شاهد گفت‌وگوي ما بود، خودش را به نزديكي‌ام رساند و گفت: تيمسار! اين سرباز را شناختيد؟ گفتم: نه، او يك مجاهد است، يك سرباز، يك فرشته! گفت: او برادر همان شهيد است. سنگر خالي هم متعلق به برادرش است. به ياد مجاهدت‌هاي قهرمانان صدر اسلام افتادم. درباره ايثار و فداكاري‌هاي آنان چيزهايي شنيده يا مطالعه كرده بودم كه در آن لحظه نمونه‌اش را به چشم مي‌ديدم. روز بيست و نهم اسفند در آستانه حلول سال نو از مواضع و سنگرهاي پادگان بازديد مي‌كردم. همان سرباز ديروزي را در سنگرش ديدم كه به شهادت رسيده بود. خودم جنازه او را به سمت هليكوپتر بردم تا پس از انتقال به كرمانشاه در كنار برادرش به خاك سپرده شود. براي چنين سربازي كمتر از ابراهيم قائل نيستم. او با آنكه مي‌دانست شهيد مي‌شود، مشتاقانه در راه شهادت قدم مي‌گذاشت.»
 
ادامه تحريكات در ساير نقاط ايران
پس از ناكامي مخالفين انقلاب اسلامي در تصرف سنندج، آنان در ساير نقاط ايران مانند گنبد، سيستان و بلوچستان، خوزستان و چند شهر ديگر كردستان تحركاتي كردند كه در ظاهر براي دفاع از حقوق ستمديدگان، اما در حقيقت انگيزه آنان تجزيه‌طلبي، ايجاد بحران و تشنج در جامعه و سركوب مبارزات مردمي بود. در ميان حوادث مزبور واقعه پاوه و خطر سقوط آن بازتاب بيشتري داشت، به‌طوري كه امام خميني براي نجات مردم آن شهر از ظلم و كشتار مهاجمان و به منظور جلوگيري از سقوط آن پيام جداگانه‌اي به نيروهاي مسلح اعلام فرمود.
 
واقعه پاوه
در سحرگاه 24 مرداد ماه سال 1357 شهر پاوه به محاصره گروهي از مهاجمان در مي‌آيد كه تعدادي از آنان چريك‌هاي ماركسيستي فدايي خلق بودند. تعداد مهاجمان كه از پشتيباني دشمنان خارجي حمايت مي‌شدند حدود 5 هزار نفر مجهز به سلاح‌هاي مرگبار بود. تنها نيروي مدافع شهر تعداد كمي از پاسداران بودند كه مجموع آنان به 300 نفر هم نمي‌رسيد.
مهاجمان با بستن راه‌هاي ورودي هر جا پاسداري را داخل شهر مي‌ديدند، دستگير مي‌كردند و با جدا كردن سر از بدنش سر بريده او را در خيابان‌هاي شهر مي‌چرخاندند تا مردم را وادار به مراجعت به خانه‌هاي خود كنند.

باقي‌مانده پاسداران انقلاب اسلامي تا بامداد روز 25 مرداد مقاومت مي‌كنند. در همان روز تيمسار فلاحي، دكتر چمران و فرمانده سپاه پاسداران به فرمان امام همراه با دو هليكوپتر به كمك آنان مي‌شتابند. هليكوپترها در زير رگبار آتش مهاجمين به كمك مجروحان اقدام مي‌كنند و تعداد زيادي از آنان را نجات مي‌دهند. قواي مهاجم به بيمارستان حمله مي‌كنند و با به رگبار بستن بيماران و پرستارها تعدادي از آنان را به شهادت مي‌رسانند. جنايات مهاجمان در پاوه سبب برانگيختن خشم مردم در بسياري از شهرها مي‌شود. بازار تهران و قم تعطيل مي‌شود و اصناف دست از كار مي‌كشند. تمام نيروهاي انقلابي، ارتشي، نظامي و سياسي براي رفتن به پاوه اعلام آمادگي مي‌كنند.

اما دامنه اين ناامني‌ها به سنندج هم كشيده مي‌شود. از سنندج خبر مي‌رسيد يكي از گروه‌هاي مسلح غير قانوني مستقر در كردستان با همكاري حزب دموكرات زنان سنندج را به اسارت گرفته و با هجوم به پادگان سربازان را خلع سلاح كرده است. امام خميني پس از پيام قبلي خطاب به مردم و نيروهاي مسلح به منظور بسيج و اعزام نيرو به پاوه فرمان ديگري مي‌دهد مبني بر اينكه بايد غائله سنندج سركوب شود و اشرار دستگير و محاكمه شوند:

بسم الله الرحمن الرحيم
الساعه خبر رسيد كه در سنندج حزب دموكرات‌ ارتشي‌ها و سازمان‌هاي آنان را محاصره كرده‌اند و اگر تا نيم ساعت ديگر كمك نرسد، اسلحه‌ها را مي‌برند و از مسجد سنندج اطلاع دادند حزب دموكرات زن‌هاي ما را به گروگان برده‌اند. اكيداً به كليه قواي انتظامي دستور مي‌دهم به پادگان‌هاي مراكز ابلاغ كنند كه به‌قدر كافي به طرف سنندج حركت و با شدت اشرار را سركوب كنند. پاسداران انقلاب در هر محلي هستند به مقدار كافي به سنندج و تمام كردستان با پل هوايي بسيج شوند و با شدت تمام اشرار را سركوب كنند. تأخير ولو به‌قدر يك ساعت تخلف از وظيفه و به‌شدت تعقيب مي‌شود. از ملت ايران مي‌خواهم مراقب باشند، هر يك از مأمورين تخلف كردند، فوراً اطلاع دهند. انتظار دارم تا نيم ساعت ديگر از قواي انتظامي به من خبر بسيج عمومي برسد.
و السلام، 28 مرداد 1358، روح‌الله الموسوي الخميني

با فرمان امام، ارتش و مردم به سوي سنندج حركت مي‌كنند و غائله به پايان مي‌رسد. اهالي كرمانشاه در يك راهپيمايي پياده به سمت سنندج به راه مي‌افتند. لشكر 28 سنندج طي اعلاميه‌اي به اطلاع مردم مي‌رساند: «لشكر 28 سنندج با كمك مردم شرافتمند و مسلمان سنندج كاملاً منطقه را تحت كنترل دارد و فعلاً هيچ‌گونه نيازي به كمك بيشتر نيست و اگر لازم باشد مجدداً درخواست خواهد شد.»

ستاد مشترك ارتش نيز طي اعلاميه‌اي خبر پاكسازي پاوه را به اطلاع مردم رساند:
«در اجراي فرمان رهبر عالي‌قدر انقلاب اسلامي ايران و فرماندهي كل قوا، نيروهاي مسلح ارتش جمهوري اسلامي ايران اينك از يگان‌هاي زرهي، توپخانه، نيروهاي ويژه هوابرد، ژاندارمري و پاسداران انقلاب به منظور در هم كوبيدن عناصر ضد انقلاب و پاكسازي منطقه پاوه با قاطعيت وارد عمل شد و ساعت 6 بامداد امروز، 1358/5/28 قبل از موعد مقرر توانستند شهر پاوه را تأمين و با وارد آوردن تلفات به عناصر ضد انقلاب آنها را متواري سازند.»
 
و ختام سخن...
انقلاب اسلامي در حيات پر نشيب و فراز خويش فتنه‌هايي فراوان را ديده و از سر گذرانيده است. در اين ميان «فتنه كردستان» به لحاظ عمق و پيچيدگي‌هاي آن، از جايگاهي ويژه برخوردار است. فتنه‌اي كه با پايمردي فلاحي‌ها و چمران‌ها، بي‌اثر گشت و كردستان را همچنان درآغوش مام وطن نگه داشت. / روزنامه جوان