اوایل سال 1351 در آزمون اعزام به خارج دانشآموختگان دانشکده افسری شرکت کرد و پس از قبولی برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. وی دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه اول از میان 20 افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رسانید. پس از بازگشت به میهن، در اواخر سال 1352 به اصفهان رفت و در دانشکده توپخانه مشغول تدریس شد و در کنار انجام وظایف نظامی و شغلی، به تدریس زبان انگلیسی به طلاب حوزه علمیه «حاج حسن امامی» میپرداخت.
سروان صیاد شیرازی از ابتدای پیروزی انقلاب تا مهرماه سال 58 در اصفهان بود. در این مدت با همکاری نیروهای نظامی و دوستان انقلابی – که بعداً پاسدار شدند – گروه 30 نفرهای را تشکیل داد و به حفظ و حراست از پادگان پرداخت. در مهرماه سال 1358 اخبار ناگواری از کردستان میرسید، سقوط پادگان مهاباد و غارت تیپ، خصوصاً قتلعام 23 نفر از پاسداران که در پانزدهم مهرماه در حوالی سردشت توسط ضدانقلاب صورت گرفته بود. دکتر چمران، سروان صیاد شیرازی و سرتیپ فلاحی – فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش – به بانه آمدند، تیمسار فلاحی در بانه ماند و سایر نفرات با هلیکوپتر به پادگان سردشت رفتند.
سرتیپ صیاد شیرازی در مهرماه سال 1368به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت مقام معظم رهبری به «معاونت بازرسی کل نیروهای مسلح» انتخاب شد و در شهریورماه سال 1372 با حکم فرمانده معظم کل قوا به سمت «جانشینی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح» منصوب شد و در 16 فروردین 1378 همزمان با عید خجسته غدیر خم به دست مقام معظم رهبری به درجه سرلشکری نایل آمد.
سرانجام در روز بیست و یکم فروردین ماه 1378 در مقابل درب منزل مسکونی خود در تهران مورد هدف عناصر ضدانقلاب قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
سردار شهید حسن تهرانی مقدم از دوستان و همرزمان سپهبد شهید علی صیاد شیرازی بود و این دو همیشه در عرصههای مبارزه چه در زمان جنگ تحمیلی و چه بعد از آن در داخل مرزهای جمهوری اسلامی با فعالیتها و مبارزات بی نظیرشان خوش درخشیدهاند. هر دو از سرداران شهیدی هستند که در جهادی بعد از هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیدهاند. شهید صیاد شیرازی و شهید حسن طهرانی مقدم به واسطه همکاری های مختلفی که داشتند خاطرات مشترکی نیز با هم ساخته و ماندگار کردند.
سردار امیرعلی حاجیزاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران رابطه آنها را اینگونه روایت میکند و میگوید: «اخلاق و زبان حسن طهرانی مقدم، حلال مشکلات و برطرف کننده موانع بود. در همان سال 61 که مسئولیت توپخانه را به همراه شفیع زاده برعهده گرفت، بیشترین ارتباط و نزدیکی را با شهید بزرگوار صیاد شیرازی داشت به گونه ای که در طول سالهای دفاع مقدس، هروقت صیاد شیرازی، بنده و دیگر دوستان را میدید میگفت مراقب حسن باشید. شهید صیاد میگفت من حسن را خیلی دوست دارم چون تعصب او به نظام و تعصب ملی او، فراتر از تعصب سازمانی است.»
شهید طهرانی مقدم نیز ارادت بسیاری به مرد متواضع و مقتدر ارتش، صیاد شیرازی داشت و در یکی از سخنرانیهای خود در سال 87 است در جمع پیشکسوتان توپخانه و موشکی سپاه ایران درباره این شهید والامقام میگوید: «من به نیکی و بزرگی یاد میکنم از شهید صیاد شیرازی، درآن زمان برتری درجبههها مطلقاً با تیپهای 9 گانه سپاه بود و کسانی که میجنگیدند بچههای تیپهای سپاه بودند که بعداً این تیپها تبدیل به لشگر شدند. برتری ارتش در دو بخش بود یکی در بخشهای هوایی و هوا نیروز و یکی توپخانه و ارتش حاضر نبود تحت هیچ شرایطی این برتری را از دست بدهد و وارد شدن ما به عرصه برتری ارتش خط ممنوعهای بود که در آن زمان، علی رغم میل باطنی بسیاری از فرماندهان ارتش شهید صیاد شیرازی با همت و مردانگی و افق بلندی که داشتند این سد را شکستند و ما از کانال شهید صیاد شیرازی وارد عرصه توپخانه شدیم و به دستور شهید صیاد شیرازی وارد ارتش شدیم و اولین دوره عالی توپخانه را آموزش دیدیم و با مفاهیم توپخانه آشنا شدیم.»
و در بخش دیگری از این سخنرانی نیز خاطره ای بازگو کرده و میگوید: «خاطره ای هم از شهید صیاد شیرازی خدمت عزیزان بگویم. ایشان شاگرد اول دوره آموزشی افسران اعزامی کشورهای خارجی به آمریکا در رسته توپخانه بودند. چندین کشور بودند که افسران خود را برای آموزش به آمریکا میفرستادند از ایران هم شهید صیاد شیرازی توسط سرلشگر مین باشیان اعزام شده بودند که در بین افسران کلیه کشورها ایشان شاگرد اول شدند. ایشان وقتی که به جلسه امتحان رفتند و امتحان برگزار شد و نتیجهها آمد به نمره خودشان اعتراض داشتند چون نمره (A) نگرفته بودند شاگرد اول نمیشدند و یکی از شاگردهای کشورهای دیگر شاگرد اول میشد. مسئول آموزش گفتند دوباره امتحان میگیریم و شما با امتحان موفق حرف خودت را میتوانی ثابت کنی.»
ایشان گفتند: «وقتی که وارد اتاق مسئول آموزش شدم سوالها را برای من نوشتند و از اتاق بیرون رفتند و من شروع کردم به پاسخ دادن سوالات. در همان هنگام دیدم کتابی که از روی آن سوال طرح شده بود روی همان میز است در همین حین که وسوسه شدم برای باز کردن کتاب و نوشتن جوابها پیش خودم فکر کردم که حتماً به من اطمینان کرده است که کتاب را این جا گذاشته است؛ با خودم جنگیدم و گفتم هیچ چیزی بهتر از پاکی و صداقت نیست و سوالاتم را نوشتم تا تمام شد. در همین هنگام بود که دیدم از پشت پرده بیرون آمد و من را نگاه کرد و گفت شاگرد اول واقعی تو هستی و میخواستم امتحانت کنم من یاد گرفتم که صداقت از آن مسلمانهاست و به شما افتخار میکنم. و آن شخص آنقدر با لذت از شهید صیاد حرف میزد و تعریف میکرد که حد نداشت. این شهید بزرگوار با این پاکیاش حتی در کشورخارجی این باب را باز کرد و ما توانستیم بچههای باهوش و با استعداد خودمان را به دوره عالی توپخانه و فرهنگ عالی و مفاهیم کلاسیک بفرستیم و اینچنین نیرویی وارد سپاه کنیم.»
حسن عباسی نیز خاطراتی از سردار شهید حسن طهرانیمقدم و شهید صیاد شیرازی را روایت کرده است:
«من شهید حسن تهرانیمقدم را بعد از جنگ و در دوره فعالیتهای ستادی بین سالهای 1370 تا 1375 شناختم. طی آن سالها در تیمهای بازرسی ستادکل نیروهای مسلح همراه شهید صیاد شیرازی برای بازرسیهای عمومیاعزام میشدم.
من در کمیتهی عملیات بودم و حاج حسن در بخش موشکی تیمهای بازرسی بود. ما دونفر، چون سنمان از بقیه کمتر بود بهعنوان جوانترین افراد آن تیم 90 نفرهی بازرسی دورهای از مجموعهی نیروهای مسلح محسوب میشدیم. حاج حسن روحیه خیلی شادی داشت و هرکجا توپ پلاستیکی پیدا میکرد، شروع به بازی میکرد. در طول این پنج سال بارها در ماموریتها با هم همسفر و هماتاق بودیم و روحیهی ایشان بسیار شاد، زنده دل، معنوی و ممتاز بود.
شهید صیاد شیرازی بسیار منظم بود و برای دقایق و ثانیهها برنامهریزی میکرد، در طول روزهای بازرسی که سهچهار روز طول میکشید، ایشان شبها مجموعه گزارشهای مکتوبی را که در طول روز جمعآوری شده بود بعد از شنیدن گزارشهای شفاهی بررسی میکرد؛ این کار عموماً تا ساعت 2 نیمه شب طول میکشید و ایشان بعد از دوساعت خواب، نماز شب میخواند و بعد از دویدن و ورزش صبحگاهی نماز جماعت صبح به امامت خودشان اقامه میشد و بلافاصله سوار هلیکوپترها، قایقها و خودروها میشدیم و برای بازرسی زمینی، دریایی، هوایی و موشکی و … میرفتیم.
یک روز صبح روی ناو خارک بازرسی از نیروی هوایی، زمینی و دریایی همزمان بود ایشان قبل از نماز شروع کردند به طرح این موضوع که هر کدام از گروهها با چه وسیله ای بروند، چه ساعتی سوار شوند ،چه ساعتی کارها را انجام دهند و مثلاً راس ساعت 12 همه برای ناهار و نماز اینجا باشند.
بعد از دو روز بازرسی عمده نیروها خسته بودند چرا که بیشتر آنها از قدیمیهای نیروهای مسلح بودند و زود خسته میشدند. ایشان بعد از این صحبتها مشغول اذان و اقامه شد و حسن تهرانی در میان اذان گفت: «همراه صیاد، بهشت، کنار حوض کوثر محشور نشوید صلوات بفرستید!»، همه با خنده صلوات فرستادند و شهید صیاد شیرازی گفت: «خیلی هم دلتان بخواهد!»، حسن هم در جواب گفت: «چی چی خیلی دلتان بخواهد؟! آنجا هم میخواهید بگوید ساعت 7 صبح برید تفریح کنید اما ساعت7و پنج دقیقه زود برگردید. اینجوری که فایده نداره».
این شوخی در صبح اول وقتی که همه فرصت کمی داشتند که بخوابند و با این وضعیت باید کار را شروع میکردند روحیه حاج حسن را میرساند، که همانزمان هم شوخیهایش معطوف به بهشت بود و به قول بچههای جنگ از اول نور بالا میزد».