آنها سؤالات زیادی می کردند و از وضعیت نیروهای ایرانی در جبهه، اطلاعات می خواستند که من هیچ حرفی نمی زدم. در میان این سؤالات، از من پرسیدند: چرا به جبهه آمده ای و چه کسی تو را مجبور کرده به اینجا بیایی؟
من هم پاسخ دادم: به اختیار خودم این راه را انتخاب کرده ام، و اگر خاک ما تهدید شود نیاز نیست کسی به ما بگوید به جبهه برو! آنها از همه سؤال می کردند: آیا رهبرتان را دوست دارید؟ که می گفتیم: مگر شما رهبرتان را دوست ندارید که از ما می پرسید؟
این جواب ظریفی بود که خداوند در دل همه آزادگان قرار می داد که در این لحظات بگویند. در این بازجویی ها، افسر و فرماندهی که آنجا بود زیاد توهین نمی کرد و سخنان او کمتر حرف سبکی درباره امام وجود داشت، ولی سربازان و نگهبانان ابایی نداشتند و به راحتی به امام توهین می کردند که البته، ما همیشه جوابشان را می دادیم.
راوی: آزاده غلامرضا مظلومی /سایت جامع آزادگان