چنین حجمی از خشنونت هرگز این گونه پاپیولار و توده پسند ارائه نشده بود. این نکته‌ای است که ستایشگران افراطی این سریال معمولا چشم بر آن می‌بندند. اما در پس این حجم از بی‌اخلاقی نوعی روایت تحریف شده از نبرد خیر و شر وجود دارد که قدمتش به آفرینش حیات برمی‌گردد.

گروه فرهنگی مشرق - قسمت نهم فصل ششم «بازی تاج و تخت» حاوی سکانس‌ها و امتیازاتی است که آن را فراتر از یک سریال عادی به نمایش می‌گذارد. سریال سادیستی اچ‌بی‌او در میان کش و قوس‌های گیج کننده داستانی و خشونت افراطی که در تمام دقایق این سریال از سیزن اول تا به امروز موج می‌زندو...




 و در در پرداختن مشاقانه به جادوی سیاه و خرافات اساطیری که به نوعی شیرجه رفتن در دنیای روم و یونان و حتی مصر باستان است، فعلا به محبوب‌ترین سریال تلویزیونی جهان بدل شده است و قهرمانان سریال در اندازه‌های سوپر استارهای ان‌بی‌ای و لالیگا شهرت پیدا کرده‌اند.



«بازی تاج و تخت» را می‌توان با توجه با دستمایه‌های متفاوتش مبتذل ارزیابی کرد و از آن خلاص شد اما هر قسمت این سریال پر طول و تفصیل درباره رقابت هفت خانواده در دورانی افسانه‌ای بر سر حکومت بر جهان، نکته‌هایی را در دل خود دارد که نمی‌توان بی‌تفاوت از کنار آن گذشت. آری این سریال حماسی خشنونت و جنسیت را غیر مسئولانه به دیوارهای خانواده‌ها می‌کشاند.



چنین حجمی از خشنونت و جنسیت هرگز این گونه پاپیولار و توده پسند ارائه نشده بود. این نکته‌ای است که ستایشگران افراطی این سریال معمولا چشم بر آن می‌بندند. اما در پس این حجم از بی‌اخلاقی نوعی روایت تحریف شده از نبرد خیر و شر وجود دارد که قدمتش به آفرینش حیات برمی‌گردد. نوعی بازگشت به بنیادهای خیر و شر که حالا در دوران داعش و تروریسم به جنبش پست مدرنیسم برگردد. در فیلم‌هایی مثل «هفت» (رفینچر-1995) ما این رویکرد عامدانه برای نمایش ریشه‌های بنیادگرایی خشونت بار را دیده بودیم و بعد در «باشگاه مشت زنی» (فینچر-1999) دوباره پی گرفته شد.




این که پس از فروخفتن موج شیفتگی و سرسپردگی به مظاهر مدرنیته چه در فواید رفاهی و چه در پیشرفت‌های علمی و چه در نظریه‌های سیاسی، وقتش رسیده بود تا دوباره به انسان به عنوان مجموعه‌ای از غرایز و صفات و خصلت‌های بنیادین نگاه شود. به مجموعه‌ای از خشم، شهوت، خشونت، حیوانیت، انسان در آن دو فیلم فینچر به انسان قرون وسطی نزدیک شده بود.




 انگار کانالی طولانی به دوران ما قبل مدرنیته کشیده شده بود و قهرمان‌های این دو فیلم بی اعتنا به مظاهر تمدنی غرب به تماشاگران می‌گویند این اسباب بازی‌ها را فراموش کنید. مسئله اصلی همان غریزه گناه آلود انسان است و همان مجازات‌های وحشیانه،‌همان میل انسان بدوی به مجازات مستقیم خطاکاران و تسلط بر هم کیشان همین تم را میشاییل هانکه در سینمای میخکوب کننده خود در اروپایی گرفت. فیلم‌های هانکه نیز سمفونی ترسناک آوای وحش هستند.


انسان‌های متمدنی که آماده‌اند لایه‌های حیوانی ته‌نشین شده در وجود خود را در اولین فرصت و در اولین منفذی که در کنترل‌های مهیب مدرنیته ایجاد شود، بروز دهند. او قهرمانان خود را از شهرهای فرهیخته و نمادهای تثبیت مدرنیته در اروپا و آمیزش آن با فرهیختگی اشراف مدارانه نیز می‌توان نشانه‌های فناناپذیر خشونت و نوحش و سادیسم را دنبال کرد.



به این ترتیب سریال «بازی تاج و تخت» در ورای نشانه‌های ظاهری‌اش به سه گانه کودکانه «ارباب حلقه‌ها» نیروی محرک خود را از سینمای فینچر و هانکه در دهه 90 و ابتدای هزاره سوم می‌گیرد. از «هفت»، «ویدئوی بنی» و یا «بازی‌های مسخره». همان بروز همیشگی و غیرانسانی خشونت و جنسیت در دنیایی که مذاهب بزرگ حضور ندارند و نشانه‌هایی از مسیحیت و یهودیت و اسلام وجود ندارد. خالقان اثر ترجیح می‌دهند داستان خود را در دنیای کفر آمیز و باستانی پی بگیرند.



دنیایی که در آن راه درست به چشم نمی‌خورد. طریقتی برای نجات انسان وجود ندارد و در فضایی پر از سایه و روشن و در حضور نیروهای جادویی و ترسناک، هیچ چراغی به جز تصمیم‌های مبهم اخلاقی وجود ندارد. چیزی قابل تحسین به چشم نمی‌خورد به جز نمایش‌های مردانه از شجاعت و گه گدار کور سویی از حق شناسی و وفاداری مهربانی و محبت تقریبا ناپدید هستند و آدمیان در دنیایی پر از خدعه و فریب و شکنجه و آکنده از هراس و جنون زندگی می‌کنند.



«بازی تاج و تخت» امتیاز اصلی خود را این گونه کسب می‌کند. در نمایش زندگی بدون مظاهر تسکین دهنده. در دنیایی که جنگیدن و مبارزه می‌تواند عوارض و عواقب غیر قابل تحملی داشته باشد. جالب آنکه در تقارنی شگفت، سرنوشت گروه داعش را در دنیای واقعی در روبه‌روی خود قرار داده است تا با مفهوم سبعیت رمزی بولتون و یا سرکوب ترسناک «گنجشک بزرگ» آشنایی فرامتن داشته باشیم.



قسمت نهم سریال «بازی تاج و تخت» در یک کلام میخکوب کننده است. اشتباه نکنید. شروع این قسمت بچگانه  و ضعیف است. حتی به لحاظ جلوه‌های ویژه و بازی بازیگران لغزش‌ها از حد تصور بیشتر است. هجوم دنریس با اژدهاهایش به لشکر کشی برده‌دارهایی که مرین را محاصره کرده‌اند از  بدترین سکانس‌های نبرد در کل این شش فصلی است که از «بازی تاج و تخت» دیده بودیم. حتی بازی بازیگران هم افت عجیبی پیدا کرده بود. بازیگر نقش کالیسی به وضوح در صحنه‌های مربوط به اژدها راحت نیست و قبلا هم این موضوع را نشان داده بود. گویی همیشه در حال کنترل لبخند خود است.





اما این شروع نومیده کننده با ارجاع به یکی از زیباترین و تکان‌دهنده‌ترین و خوش ساخت‌ترین صحنه‌های نبرد نه تنها در تلویزیون که در تاریخ سینما از خاطره زدوده می‌شود. نبرد لشکر کوچک جان اسنو برای فتح وینترفل با لشکر دو برابر بیشتر و مجهز و آموزش دیده رمزی بولتون. میزانسن و قدرت تصاویر این نبرد تماشاگر را مسحور و مفتون خود می‌کند و به معنای واقعی کلمه نفس را بند می‌آورد. فرجام وحشیانه رمزی بولتون سریال را از یکی از مخوف‌ترین قطب‌های منفی خود محروم ‌می‌کند.



به نظر می‌رسد «بازی تاج و تخت» با شتابی در خور به سمت نبرد انتهایی خود پیش می‌رود. با ذکر این نکته که واقعاً و در غیاب رمزی بولتون نماینده شر در این سریال چه گروهی خواهد بود؟ خانواده فاسد لنیستر که خود در چنگال پیروان متعصب گنجشک بزرگ در حال له شدن هستند؟‌ کار نویسندگان سریال در فصل انتهایی سخت‌تر از همیشه خواهد بود.