وقتی جنگ سوریه آغاز شد، با دوستانش در سپاه حضرت محمد(ص) فکر کردند که چه کاری باید انجام دهند، چون اسلام و به خصوص شیعیان در خطر هستند. بنابراین گروهی به نام جهادی «فاطمیون» تشکیل دادند. گروهی که خاک برای آنها مهم نیست، مهم دفاع از ارزشها است. سید ابوطالب حسینی پسرعمو و داماد ارشد خانواده که از کودکی دوست و همراه شهید «سید حکیم» بود این سخنان را از زمان تاسیس فاطمیون میگوید. او روحیه فرماندهی سیدحکیم را در چند جمله به خوب به تصویر میکشد و در این باره میگوید: «سید حکیم فرمانده بسیاری از عملیاتها بود. اغلب عملیاتهایی که ایشان فرماندهی آن را بر عهده داشت، با کمترین تلفات منجر به پیروزی میشد و بیشترین پیروزیها را به دست میآورد. لیاقت و شایستگی فرماندهی را داشت به همین دلیل مسئولیت حساس و کلیدی اطلاعات عملیات را به او محول میکنند.» روایت سید ابوطالب که هم از نگاه یکی از اقوام، سید حکیم را خوب میشناخت و هم با نگاه یک دوست قدیمی او را توصیف کرده است، جالب و خواندنیست.
سردار شهید سید حسن حسینی با نام جهادی سید حکیم، یکی از فرماندهان ارشد و از بنیانگذاران لشکر فاطمیون بود که به عنوان معاون فرمانده تیپ دوم لشکر سرافراز فاطمیون ایفای وظیفه میکرد. سردار دلاور فاطمیون شهید سیدحکیم در ابتدای امر مسئولیت فرماندهی یگان اطلاعات و عملیات فاطمیون را از سوی فرمانده دلاور فاطمی، سردارشهید ابوحامد عهده دار شد. نیروهایی که با سیدحکیم کار کردند و آموزش دیدند هر کدام بعدها توانستند فعالیتهای عمدهای را در فاطمیون سازماندهی کنند. او بعدها از طرف ابوحامد به حماء اعزام شد و معاونت فرماندهی تیپ دوم لشکر فاطمیون را پذیرفت و سرانجام در 16 خرداد ماه امسال به شهادت رسید.
گفتگو با سید ابوطالب حسینی پسرعمو، داماد ارشد خانواده و دوست سید حکیم در ادامه میآید:
* از دوران کودکی سید حکیم و زمان طلبگی ایشان بگویید.
سید حکیم پنجمین پسر خانواده است که به این صورت از این دنیا رفت و مایه افتخار خانواده، اقوام و هم رزمانش شد. چهار فرزند دیگر این خانواده به دلایل مختلف به رحمت خدا رفتهاند. این بزرگوار در ولایت «سرپل»روستای «تل عاشقان» و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدر بزرگ پدری و مادری ایشان، مرحوم «حجت الاسلام سید محمد حسن کپرک» بوده که در زادگاه سید حکیم دفن و محل زیارت مریدان ایشان است.
سید حکیم در خانواده ای که علم، دانش و فضل داشتند، رشد کرد که یکی از سرشناسان این خانواده، همین پدربزرگ پدری و مادری ایشان است. خانواده سید حکیم در زمان جنگ شوروی به ایران عزیمت کردند که سید، آن زمان 18 ماهه بوده است. دوران تحصیل ابتدایی را در اطراف مشهد و جاده قدیم قوچان سپری می کند. سپس به خاطر برخی مشکلات، مثل عدم همکاری دوستان انصار با مهاجرین، تا همین مقطع ابتدایی درس می خواند و بعد از آن وارد حوزه علمیه می شود که در این راه توفیق همراهی ایشان را داشتم.
چند سالی در حوزه علمیه تربت جام بودیم و بعد به حوزه علمیه در «جاغرق» رفتیم و به عنوان طلبه به تحصیلات ادامه دادیم. دوران خوبی بود ولی باز هم به دلیل برخی مشکلات و یکسری دیدگاه های نامناسبی که در مورد مهاجرین بود، طلبه افغانستانی را در سالهای 73 و 74 جذب نمیکردند. در آن مقطع زمانی و از آنجایی که ایشان ازدواج کرده بود و حوزه هم به وی شهریه نمیداد، به خاطر مخارج زندگی مجبور به جدایی از حوزه شد و وارد عرصه کسب و کار شد. در ابتدا در یک مغازه کار میکرد و بعد از مدتی به مقنی گری یا همان چاه کنی پرداخت که بعد از شهادت ایشان در برخی خبرها، این طور تیتر زده شد:«سردار شهیدی که مقنی بود.»
حضور در جبهههای جهاد افغانستان
* از چه زمانی وارد جبهه مقاومت و دفاع از اسلام شد؟
ایشان کارهای متعددی را تجربه کرد تا این که جنگ طالبان در افغانستان اتفاق افتاد که در سپاه حضرت محمد(ص) ثبت نام کرد و به همراهی برخی از دوستانش که سن آنها 17 الی 18 سال بود، در کوتاه ترین زمان ممکن برجستگی و لیاقت خود را نشان داد. در جنگهای تخار کابل و بلخاب و برخی دیگر نیز حضور داشت. در یکی از درگیریها به دست طالبان اسیر میشود و بعد از مدتی آزاد میشود.
ماجرای تشکیل هسته اولیه «فاطمیون»
* چه زمانی و چرا تصمیم گرفت به سوریه برود؟
بعد از شکست طالبان و امنیت نسبی در افغانستان، بحث جهاد و مبارزه کمرنگ تر شد و چند سالی فراغت پیدا کرده و به کارکردن پرداخت. تا این که جنگ سوریه آغاز شد و با همان دوستانی که در سپاه حضرت محمد(ص) داشتند، نشسته و فکر کردند که چه کاری باید انجام دهند، چون موقعیتی است که اسلام و به خصوص شیعیان در خطر هستند. بنابراین گروهی به نام جهادی «فاطمیون» تشکیل دادند. یکی از موسسین این گروه، همین شهید بزرگوار و دیگر بزرگواران، مثل شهید «ابوحامد» هستند. خیلی از دوستانی که در سپاه حضرت بودند، با هم این هسته را تشکیل دادند و هدفشان دفاع از ارزش ها بوده است. خاک برای آنها مهم نیست که در افغانستان، سوریه، عراق یا ایران باشند، مهم دفاع از ارزش ها است. این گروه از همان روزهای آغازین جنگ ایجاد شد و زمانی که بحث تخریب قبر «حجربن عدی» اتفاق افتاد، همه جوانهای مسلمان جهان از جمله این بزرگواران برافروخته و مستقیما وارد عمل شدند و از همان زمان مبارزات را شروع کردند. این مبارزات ادامه داشت و بیش از 3 الی 4 سال ایشان در سنگرها و جبهههای آنجا حضور فعال داشته و طبق گفته دوستان همرزم و اسنادی که بر عهده داشتند، فرمانده بسیاری از عملیات ها بود.
اغلب عملیاتهایی که ایشان فرماندهی آن را بر عهده داشت، با کمترین تلفات منجر به پیروزی میشد و بیشترین پیروزیها را به دست می آورد. وقتی با خیلی از دوستانی که با او بودند صحبت می کنیم همگی معتقد هستند که ایشان لیاقت و شایستگی فرماندهی را داشتند به همین دلیل مسئولیت اطلاعات شناسایی حساس و کلیدی را به وی محول میکنند.
در مقابل حق بسیار دفاع می کرد/ وظیفه سنگین تر برای ما این است که راه آنها را به بهترین وجه ممکن ادامه دهیم و کاری کنیم تا راه آنها گم نشود
* از خصوصیات اخلاقی شهید بگویید.
ایشان خیلی متواضع بود. وقتی از سوریه برمیگشت و ما به دیدن او می آمدیم، هیچ گاه از خودش تعریف نمی کرد و می گفت:«من آنجا هیچ کاره هستم.» حتی در فضای مجازی که با ایشان در ارتباط بودیم و سوالی می پرسیدیم، چیز خاصی جواب نمی داد.
هیچ اطلاعاتی به خانواده و پدر و مادر نمیداد و از عملیاتهایی که انجام می دادند، حرفی نمی زد. الان درباره تواضع ایشان صحبت میشود که چقدر خاکی بود و هیچ وقت از خود تعریف نکرده است. اخلاق و رفتار ایشان در اجتماع و خانواده بسیار نمونه بود. از غیبت کردن بسیار ناراحت می شد و هر جا بحث می شد مخالفت می کرد، من بارها این مسئله و اعتراض شدید او را دیدم. از حق بسیار دفاع می کرد و خیلی دقیق بود. به نظر بنده علت موفقیت ایشان در عملیاتها، کارها و مسئولیتهایش، دقت و موشکافی در کار بود. خصوصیات اخلاقی فراوانی داشت. با دوستان ارتباط خیلی صمیمی داشت. در خواندن نماز اول وقت و مسائل دینی خیلی مقید بود.
تمام رفتار و گفتار سید، این اواخر با خانواده متفاوت بود. زمانی که خانم ایشان خبر شهادت او را شنید، در آن موقعیت حساس، حرف های روز آخر، کارهای شهید و توصیه هایی که داشت را یادآوری میکرد. این شهید بزرگوار وظایف خود را به بهترین نحو انجام داد و وظیفه سنگین تر برای ما این است که راه آنها را به بهترین وجه ممکن ادامه دهیم و کاری کنیم تا راه آنها گم نشود و به صورت صحیح، از هر طریقی به مردم بشناسانیم و هر کسی هر کاری که از دستش برمی آید، دریغ نکند.
هدفهای این شهدا والا است و به مرز جغرافیایی منتهی نمیشود/ آنانی که با جبهه و جهاد بیگانهاند، فاطمیون را نمیفهمند
* به نظر شما هدف مدافعان حرم از حضور در سوریه چیست؟
متاسفانه بعد از شهادت مدافعان حرم و شهادت ایشان، برخی عوام، یکسری برداشتها و قضاوتهایی داشته و دارند و میگویند این عزیزان به خاطر مادیات می روند. ایشان وقتی آن موقع این حرف ها را میشنید، از این که چرا اهداف این شهدا بیان نمیشود، بسیار ناراحت میشد. هدف های این شهدا والا است و به مرز جغرافیایی منتهی نمی شود. اهداف آنها برای خیلی از افرادی که با جبهه، مقدسات و جهاد ارتباط ندارند، قابل درک و هضم نیست. اگر حقیقتا درک کنیم، این شهدا در ظرف مکان و زمان نمیگنجند. این ها فراتر از زمان و مکان خود زندگی، فکر و حتی عمل کردند و خیلی جلوتر از بقیه بودند. هدف آنها دفاع از ارزش ها، اعتقادات، حریم اهل بیت(ع) و جامعه بشری است که خیلی ها به این موضوع پی نمیبرند و جنبه مادی و مرز جغرافیایی را می بینند و قضاوت می کنند.
امیدوارم روزی برسد که شاهد باشیم این خون ها و جهادها به انقلاب حضرت مهدی(عج) برسد و پیروزی همه شیعیان مقابل کفر را ببینیم. اگر بتوانیم در زمان فعلی، نگاه مردم را نسبت به جهاد تغییر دهیم، کار بزرگی نسبت به شهدا و شهدای مدافع حرم به خصوص شهدای مدافع حرم فاطمیون که مظلوم بوده و هستند، کردهایم.