این جانباز دلاور جواد فرزامیان که دستش را به گردنم انداخته، در اولین اعزام به جبهه در شانزده سالگی (آبان ماه سال شصت) در قطار گفت که در جبهه نماز شب برای رزمنده واجب است.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مهدی قلی رضایی، راوی کتاب «لشکر خوبان» که به قلم «معصومه سپهری» نوشته شده است، خاطره ای را در اختیار ما گذاشت که چنین است.

از راست حاج خلیل تبریزی، جواد فرزامیان، مهدی قلی رضایی

این جانباز دلاور جواد فرزامیان که دستش را به گردنم انداخته، در اولین اعزام به جبهه در شانزده سالگی (آبان ماه سال شصت) در قطار گفت که در جبهه نماز شب برای رزمنده واجب است. به اهواز رسیدیم و در مسجد جزایری واقع در خیابان امام خمینی و بازار برای مدتی مستقر شدیم. جواد اولین نصف شب مرا برای نماز شب بیدار کرد. خواب آلود و در تاریک رفتم وضو گرفتم. خواب از سر و رویم می بارید.

به مسجد آمدم و در حالی که غالب توجه ذهنم به خواب بود، ایستادم به نمازشب در حالی که نمی دانستم چند رکعت است. گاها در حمد چشم هایم بسته می شد؛ وقتی قنوت گرفتم سایه هایی را در اطرافم می دیدم که به رکوع و سجده می روند. به خود می گفتم حالا مرا هم می بینند و کیف می کردم و قربه الی الله تبدیل شد به قربه الی افراد. در آن حال یک نفر آمد و گفت: برادر قبله را اشتباهی ایستادی! و۱۸۰ درجه مرا چرخاند. از خجالت عرق از پیشانی ام جاری بود. زود نماز را تمام کردم و سریع رفتم زیر پتو و آن را به سرم کشیدم. خُب نوجوانی و بی تجربگی این حرف ها را هم داشت. یادش بخیر آن زمان فرمانده مان علی تجلایی بود و اسم گردانمان شهید مدنی و شهید قاضی بود.