از جمله کسانی که درگذشته شاهد بودیم تنش‌های زیادی ایجاد کردند، حلقه خواص آقای احمدی‌نژاد بودند، این حلقه هر روز یک بحران برای جامعه درست می‌کردند.

سرویس سیاست مشرق - عباس سلیمی‌نمین، پژوهشگر تاریخ معاصر و تحلیل‌گر مسایل سیاسی درباره مضرات دوقطبی شدن جامعه در یادداشتی برای مشرق نوشت: فضای دوقطبی نه فقط در جامعه ما بلکه در هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند مصالح و منافع جامعه را تأمین کند. هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند از فضای دوقطبی در راستای تحقق سعادت بهره بگیرد.

فضای دوقطبی اجباراً یک تنفر و یک حب کور ایجاد می‌کند؛ یک علاقه کور و یک تنفر کور. در فضای دوقطبی شما بدون اینکه بدانید، به چه دلیل، نسبت به پدیده‌ای احساس نزدیکی و تعلق می‌کنید و بدون اینکه از علت آن شناخت و آگاهی داشته باشید از پدیده‌ای متنفر بوده و به شدت از آن دوری می‌جویید.

حالا وجود یا ایجاد فضای دوقطبی در انتخابات، جامعه را به شدت به‌سوی تنش و بحران پیش می‌برد. درحالی‌که فضای انتخابات باید فضای تعقل و تدبر و اندیشیدن باشد، چراکه مقدمه و پیش‌نیاز هر انتخابی برای فرد اندیشیدن است که خود اندیشیدن نیازمند آرامش است.

وقتی شما بخواهید از میان گزینه‌هایی که پیش روی شماست، بهترینشان را انتخاب کنید، طبیعتاً باید در فضایی آرام و بدون تنش، با تعقل، تدبر و مشورت عمل کرده و به پیش بروید تا به نتیجه مطلوب برسید، اما فضای دوقطبی چنین شرایطی را برای شما فراهم نمی‌کند.

فضای دوقطبی چنان متشنج است که فرد را ناخواسته وارد قطب‌بندی می‌کند؛ یعنی افراد به یک‌جهت خاص هل داده می‌شوند و جبهه‌گیری پیدا می‌کنند، بدون اینکه مجال بیابند درباره مسیری که به آن هدایت شدند، فکر کنند.

در موضوع انتخابات، افراد اساساً باید بیشترین تلاش خودشان را بکنند تا قبل از انتخاب به یک تجربه و دستاورد برسند و بعد انتخابشان به‌گونه‌ای باشد که بعدها هم بتوانند بر تجربیات خودشان بی افزایند و حتی بعدتر بتوانند ضعف و قوت انتخاب خودشان دریابند. در فضای دوقطبی هیچ‌یک از این‌ها حاصل نمی‌شود. عده‌ای در یک لشکر قرار می‌گیرند و عده‌ای در لشکر دیگری بدون اینکه از قبل نسبت به آن تأمل، اندیشه و تدبری کرده باشند و یا از روی اندیشه در این وادی قرار بگیرند.

انتخابات واقعی

ازآنجایی‌که انتخابات در کشور ما یک انتخابات واقعی است که مردم در آن نقشی اساسی دارند و از طریق ارائه و نقد نظرات و دیدگاه‌های مختلف انجام می‌پذیرد، خود مسئله نقد دیدگاه‌های مختلف توسط رقبا سطحی از تنش را وارد جامعه می‌کند. چگونه این اتفاق می‌افتد؟ بدین شکل که جامعه در شرایط عادی یک میزانی از اطلاعات را دریافت می‌کند و افراد در شرایط عادی روزی چند خبر بیشتر دریافت نمی‌کنند؛ اما در شرایط انتخابات به‌یک‌باره حجم زیادی از اطلاعات به جامعه پمپاژ می‌شود که در شرایط عادی این اطلاعات به جامعه منتقل نمی‌شود.

در وضعیت عادی یا کانال‌هایی که باید اطلاعات را منتقل کنند کم‌کاری می‌کنند، یا اساساً افراد خیلی دنبال اطلاعات نبوده و درگیر مسائل روزمره خودشان هستند، اما در شرایط انتخابات به‌خصوص در انتخاباتی مثل ریاست جمهوری که رقابت‌ها جدی و واقعی است، حجم بالا و گسنرده‌ای از اطلاعات به جامعه پمپاژ می‌شود که خود این مسئله تنش‌آفرین است و می‌تواند در جامعه ایجاد تلاطم کند.

حالا شما این التهابات پمپاژ اطلاعاتی در انتخابات را در نظر داشته باشید، در کنارش قطب‌بندی را هم به آن بیافزایید که افراد بدون اینکه بدانند چرا، از فردی متنفرند. اگر از آن‌ها سؤال کنید که چرا از فلانی متنفرید نمی‌توانند دلیلی برای این احساس خود بیاورند، اما بر اساس همین احساس آمده در جبهه‌ای قرار گرفته که قرار است با فردی یا جریانی مخالفت کند.

این تنفرها و حب و بغض‌ها در کنار تلاطم‌هایی که خودبه‌خود یک انتخابات واقعی ایجاد می‌کند، جامعه را به مرز بحران می‌رساند و می‌تواند بعضاً نتایجی به بار بیاورد که بسیار بسیار برای جامعه مضر است و منافع عمومی را به خطر می‌اندازد.

بنابراین ما باید قطعاً از دوقطبی شدن جامعه اجتناب کنیم. چون هم تعقل را به حاشیه می‌راند و هم حب و بغض‌هایی را بر فضا حاکم می‌کند که دیگر افراد به‌هیچ‌وجه تمایل کسب اطلاعات ندارند و اساساً نیازی به آن احساس نمی‌کنند.

وقتی شما در فضای قطبی، با فردی مرزبندی پیدا کردید و مثلاً می‌گویید که فلان جریان، جریان بدی است، دیگر برای اثبات این ادعا و یا حداقل برای توجیه یا راضی کردن ذهن خودتان هم که شده، دنبال اطلاعات نمی‌روید. وقتی از فردی یا جریانی متنفرید، یک مجموعه بسته و نگاه بسته‌ای در ذهنتان شکل می‌گیرد که دیگر دنبال کسب اطلاعات نمی‌روید. اینکه کدام حرف این فرد یا جریان مورد تنفر و بغض شما، خوب است و کدام بد و کدام حرف او می‌تواند مورد توجه قرار گیرد و کدام حرفش خیلی ارزش توجه ندارد، دیگر موضوعیتی ندارد و ذهن شما وارد این جزییات نمی‌شود.

انتخابات بدون شناخت انتخاب نیست

انتخاباتی که به جامعه شناخت ندهد، دیگر انتخاب نیست. درحالی‌که هر انتخابی باید شما را یک گام به لحاظ معرفت و شناخت به پیش ببرد.

این چیزی است که بعضاً ما در رخدادهای گذشته شاهد بودیم. الآن هم در بعضی فضاهای سیاسی شما این قطب‌بندی را می‌بینید. یک نفر وارد دانشگاه می‌شود و قرار است در آمفی‌تئاتر دانشگاه سخنرانی کند. در فضای دوقطبی یک برچسبی به او می‌زنند که او متعلق به فلان جناح است و بعد بر همان اساس با یک حب و بغضی با او برخورد می‌کنند. درحالی‌که حتی یک مقاله از او نخوانده‌اند و هیچ شناختی نسبت به او ندارند، اما چون فضا قطب‌بندی شده و می‌گویند ایشان جزو فلان قطب است، دیگر نسبت به او یا حب می‌ورزند یا بغض درحالی‌که اصلاً نسبت به خود فرد و سوابق و افکار و عقاید و عملکردش هیچ شناختی ندارند.

این نشان می‌دهد فضای دوقطبی می‌تواند باعث شود که حتی در دانشگاه‌ها و حتی جلسات مناظره هیچ تأثیری بر تفکر و انتخاب افراد نداشته باشد. افرادی که از قبل جبهه‌گیری خودشان را کرده‌اند، می‌روند در یک جلسه مناظره فقط برای سوت و کف زدن یا برای مخالفت و لذا به صحبت‌ها و ادله اصلاً گوش داده نمی‌شود. چون فرد با خودش چنین قراری ندارد که بیاید به سخنان افراد گوش کند، مواضع را بشنود و ادله را ارزیابی و جمع‌بندی کند.

این فضای دوقطبی وقتی بر فضای انتخابات حاکم می‌شود، انتخاب‌کنندگان دیگر برای تدبر و انتخاب بهتر در این عرصه شرکت نمی‌کنند، بلکه می‌آیند فردی را که از قبل بر اساس اقتضائات فضای قطبی موضعشان را نسبت به او تعیین و قطعی کرده‌اند، به هر طریق ممکن مورد پشتیبانی قرار داده یا با او مخالفت کنند. این برای منافع ملی بسیار زیان‌آور و برای پیشرفت تعقل گرایی و رشد سیاسی جامعه مضر و بنیان‌برانداز است.

منتها بعضی جریانات سیاسی از اساس منافعشان در این است که فضا را قطب‌بندی کنند. چون استدلالی برای برنامه‌ها و مواضعشان ندارند و حرف زیادی برای گفتن ندارند. این‌ها در یک فضای سالم اصلاً حرفی برای اهل تعقل جامعه نخواهند داشت.

شاید عده‌ای بگویند که این جامعه ماست که مستعد قطبی شدن است. بنده می‌گویم همه جوامع ظرفیت قطبی شدن را دارند. چون تعقل سخت است. این‌گونه نیست که تعقل در جامعه‌ای راحت باشد و در جامعه‌ای سخت.

تعقل ورزیدن، وقت گذاشتن برای اندیشیدن و تفکر کردن از اساس کار دشواری است. بعضی گروه‌های سیاسی می‌آیند برای تأمین منافع خود، این کار دشوار را برای جامعه سهل می‌کنند؛ یعنی به جای فرد می‌اندیشند، به جای او تصمیم می‌گیرند و او را در این وادی قرار می‌دهند که نیازی به این نیست که تو بیاندیشی و فکر کنی؛ ما روی هر مقوله‌ای برچسبی می‌زنیم و تو وقتی این برچسب را دیدی این موضع‌گیری را داشته باشید.

قطب‌بندی با برچسب‌زنی

برای هر مسئله‌ای یک برچسب می‌سازند و می‌گویند فلان فرد سیاستمداری بنیادگراست. قبلش آمدند بنیادگرایی را آن‌گونه که می‌خواسته‌اند، تعریف کرده‌اند و حالا دیگر جامعه هدف آن‌ها نیاز ندارد به این موضوع فکر کند. با یک برچسب او را در جایگاهی قرار می‌دهند و قطب‌بندی می‌کنند. این در خیلی از جوامع شیوه رایجی است؛ یعنی فرصت تعقل به آحاد جامعه نمی‌دهند. با برچسب زدن کار تفکر را ساده می‌کنند. نمی‌گذارند تفکر صورت بگیرد و به جای او قبلاً طراحی و فکر کرده‌اند که این باید این‌گونه معرفی شود. وقتی این‌گونه معرفی شد دیگر فردی که برچسب خورده مجالی برای معرفی خود ندارد چراکه مخاطبین او نیازی ندارد که او خود را معرفی کند.

فرض کنید به شما برچسب اصولگرایی بزنند و اصولگرایی را هم قبلاً آن‌گونه که خواسته‌اند، تعریف کرده‌اند. حالا شما می‌روید در محیط، بلافاصله می‌گویند که آقا این اصولگراست. این یعنی چه و چه آثاری بر آن مترتب است؟ یک مجموعه‌ای از تعاریف مشخص را قبلاً در مورد اصولگرایی تعریف کرده‌اند و به صرف این برچسب بلافاصله این مفاهیم و تعاریف به ذهن افراد می‌آید و دیگر مخاطب نیازی نمی‌بیند که بیاید درباره شما فکر کند که حالا فرض کنید اصولگراست، اما خودش چگونه می‌اندیشد و چه خصوصیات و ویژگی‌هایی دارد.

این شیوه رایجی است در جهان امروز که رسانه‌ها به جای مردم می‌اندیشند و به جای مردم عمل می‌کنند، آن هم صرفاً با برچسب‌زنی. برچسب‌زنی هم یک بخشی از بحث قطب‌بندی است؛ یعنی ذهن جامعه را می‌بندد و روی یک‌قطبی زوم می‌کنند که آقا مثلاً این دسته این طرفند و آن دسته آن طرف. اینجا دیگر تعقل به حاشیه می‌رود و افراد آن مسیر دشوار و ناهموار فکر کردن را که البته برای فرد و جامعه بسیار هم سودآور است و می‌تواند رشد دهنده باشد، کنار می‌زنند و در این مسیر ناهموار گام برنمی‌دارند و برچسب‌زنی را می‌پذیرند. این اتفاق در فضای دوقطبی خیلی راحت‌تر و شدیدتر رخ می‌دهد. در واقع قطبی شدن جامعه کاتالیزوری است برای واکنش دادن عمل برچسب‌زنی.

ارتزاق از طریق ایجاد شکاف فکری

در جامعه ما هم عده‌ای دارند همین شیوه را ترویج می‌کنند و از طریق همین شیوه هم ارتزاق می‌کنند. چون اگر قطب‌بندی نباشد جریانات سیاسی باید خودشان را معرفی کنند، تولید فکر و اندیشه داشته باشند و از این طریق دیگران را به خودشان جذب کنند؛ اما در فضای قطبی دیگر اصلاً نیازی به تولید اندیشه نیست. کار برای جریانات سیاسی فاقد پشتوانه فکری در این شرایط بسیار بسیار سهل می‌شود و به راحتی می‌توانند افراد را در جرگه حامیان و پیاده نظام خودشان قرار دهند و دیگر چه دلیلی دارد که هم مخاطبشان راه سختی را در پیش بگیرد برای اندیشیدن و هم خودشان راه سختی داشته باشند برای عرضه متاع و کالای فکری و برنامه‌هایشان.

این شیوه‌ای است که مرسوم است و نه انسان‌ها را رشد می‌دهد و نه جریانات سیاسی را در وادی کار سخت عرضه متاع فکری که در نهایت موجب ارتقای شناخت، فهم و آگاهی مخاطب‌ها می‌شود، قرار می‌دهد.

اگر جامعه در مسیر ارتقای فهم و آگاهی و شناخت قرار بگیرد، طبیعتاً روزبه‌روز مطالباتش از گروه‌های سیاسی بیشتر خواهد شد. پرسشگری و کنکاش او بیشتر می‌شود و به جایی می‌رسد که گروه‌های سیاسی را در تنگنا قرار می‌دهد و آن‌ها را وادار به پاسخگویی می‌کند. درحالی‌که در فضای دوقطبی سطح فهم و درک جامعه رشد نمی‌کند که بخواهد همواره با سؤالات و کنکاش آن‌ها را در تنگنا قرار دهد.

اصلی‌ترین راهکار دوری از جنجال

اصلی‌ترین راهکار پرهیز از ایجاد فضای دوقطبی این است که ما به گروه‌های جنجالی فرصت عرض‌اندام ندهیم. بعضی گروه‌های سیاسی اساساً ماهیتشان با جنجال عجین شده است؛ یعنی ماهیتشان با تفکر و اندیشه عجین نیست. آن‌ها بیشتر تمایل به قطبی‌سازی جامعه دارند؛ یعنی گروه‌هایی که در فضای جنجال ارتزاق می‌کنند. تا جنجال نباشد نمی‌توانند امورشان را پیش ببرند، تقلب کنند و به آنچه می‌خواهند به سهولت برسند.

یکی از راهکارهایی که در این زمینه وجود دارد فرصت ندادن به گروه‌های جنجالی است که هر روز یک جنجال درست می‌کنند و هر روز یک بحران و مسئله‌ای را تبدیل به یک تنش در جامعه می‌کنند.

از جمله کسانی که درگذشته شاهد بودیم تنش‌های زیادی ایجاد کردند، تیم خواص آقای احمدی‌نژاد بودند. تیم خواص آقای احمدی‌نژاد هر روز یک بحران برای جامعه درست می‌کردند. طبیعتاً نباید به این‌ها فرصت داد تا امیال و اهداف خودشان را در پناه تنش‌زایی دنبال کنند. اگر توانستیم نیروهای تنش‌زا را به حاشیه برانیم، آن وقت نظارت جامعه هم ممکن خواهد بود.

شما ببینید این روزها که کمتر تنش در جامعه هست، مردم می‌آیند روی مدیران متمرکز می‌شوند و فیش‌های حقوقی آن‌ها را درمی‌آورند می‌دهند به رسانه‌ها. بینید چقدر در فضای آرام جامعه می‌تواند از درون خودش را سالم‌سازی کند. در فضای آرام نظارت مردم بر امور ممکن می‌شود، اما در فضای متلاطم همه اذهان متوجه یک بحران و یک دغدغه هستند و طبیعتاً به روند عادی جامعه بی‌توجه خواهند بود، یا اساساً ذهنشان درگیر آن نمی‌شود.

همین که کمی فضا آرام می‌شود، جامعه می‌رود دنبال اینکه آفات و انحرافات را پیدا و با آن‌ها مقابله کند؛ یعنی شفافیت ایجاد می‌شود. نقطه مقابل شفافیت بحران‌زایی است. بحران‌زایی ضد شفافیت است.

همین چند روز پیش ساعت‌ها یک ساعت عقب برده شد. همین موضوع در دولت آقای احمدی‌نژاد منشأ یک بحران بود. دعوای بین مجلس و قوه مجریه. این یک امر بسیار معمولی است که در کشورهای زیادی انجام می‌شود ولی در دولت آقای احمدی‌نژاد آمدند گفتند که نه نباید این‌گونه شود.

چون این موضوع مصوبه مجلس بود، مجلسی‌ها از آن دفاع کردند و دولتی‌ها مخالفت. یک دعوای بیجا و بی‌مورد ایجاد شد که ذهن جامعه را به خودش درگیر کرد. از این موارد در دولت آقای احمدی‌نژاد فراوان بود. طبیعی است که چنین دولتی با این شیوه‌ها برای آدم‌های متخلف فرصت ایجاد می‌کند؛ برای آقازاده‌هایی که در فضای تنش ارتزاق می‌کنند.

بنابراین اگر بخواهیم با این آفت مقابله کنیم یکی از کارهایی که باید انجام دهیم این است که به شدت مراقب باشیم نیروها و جریانات سیاسی که تنش‌زا هستند سرکار نیایند.

مثلاً نیروهای تندروی اصلاح‌طلب که اصلاً حیاتشان در تنش است. وقتی الآن در جامعه تنش نیست، کسی خریدار آن‌ها نیست. نه کسی دنبال آن‌ها می‌رود و نه مطرح می‌شوند، اما اگر یک مقدار تنش در جامعه وارد شود، این‌ها فضای ارتزاق و رشد پیدا می‌کنند.