تجربه‌ای تلخ و وحشتناک که از دل آن صدها ساعت مستند تأثیر گذار و ماندگار تولید شده و گاهی این جریان مستند پرقدرت‌تر از سینمای داستانی ایران درباره جنگ و تبعات آن عمل کرده است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق -  لابه‌لای عکس‌های فاجعه‌‌ی شیمیایی حلبچه عکسی خاص در ذهن همه‌ی ما مانده:‌ عکس مرد کردی که کودکی را در آغوش گرفته و نقش بر زمین شده است. عکسی که سمبل فاجعه‌ی بمباران شیمیایی حلبچه در 26 اسفند 1366 است و اگر این تصاویر مستند نبودند، ماجرای حلبچه به سرنوشت فاجعه‌ی سردشت دچار می‌شد و کسی در جهان از آن باخبر نمی‌شد.
 
 
 
چون تصاویر مستند و اسطه‌ای پرقدرت بین جنگ و مردمی هستند که کیلومترها و روزها با خط مقدم درگیری‌ها و زخمی‌ها و کشته‌ها فاصله دارند. تجربه‌ای که در طول هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بارها برای مردم روزگار معاصر ایران تکرار شد. تجربه‌ای تلخ و وحشتناک که از دل آن صدها ساعت مستند تأثیر گذار و ماندگار تولید شده و گاهی این جریان مستند پرقدرت‌تر از سینمای داستانی ایران درباره جنگ و تبعات آن عمل کرده است. این گزارش مروری گذراست بر فراز و فرودهای سینمای مستند ایران درباره‌ی اتفاقات هشت سال دفاع مقدس و پیامدهای آن.
 

*دهه‌ی 60 ، دروه‌ی طلایی

31 شهریور 1359، وقتی جنگ علیه ایران آغاز شد، انقلاب اسلامی فقط تجربه‌ای یک سال و چند ماهه بود و فیلمسازی و سینما جریان پرقدرتی نبود. چون به طور طبیعی بخشی از فیلمسازان قبل از انقلاب به دلایل مختلف دیگر چندان فعال نبودند. نتیجه این اتفاقات این شد که پررنگ‌ترین جریان حاضر در خط مقدم جنگ در غرب و جنوب کشور، بیشتر مربوط به اهالی وقت تلویزیون بود. روایت کرده‌اند که در آن روزهای ابتدای جنگ، اولین فهرست داوطلبان مستندسازی درباره‌ی جنگ در ساختمان تلویزیون به دیوار زده شد و این فهرست نشانه‌ی این بود که تمام توجه مستند سازان روی موضوع جنگ متمرکز شده است (البته از آن فهرست بلند بالا مدیریت وقت گزینش کرد و عده‌ای به جبهه‌ها رفتند) در طول سال‌های جنگ مراکز گوناگونی در ساخت و تولید فیلم‌های مستند جنگی فعالیت می‌کردند؛ صدا و سیما با واحد تلویزیونی جهاد سازندگی، واحد جنگ، واحد خبر، واحد تلویزیونی ارتش و واحد تلویزیونی سپاه پاسداران در تولید تصاویر خبری و مستند از جنگ از جمله‌ی این مارکز بودند.
 
 
 
به همه‌ی اینها باید کسانی را هم که با دوربین شخصی هشت میلی‌متری از صحنه های جنگ و درگیری فیلم گرفته بودند، اضافه کرد. حضور تلویزیونی‌ها در جنگ یعنی پوشش اتفاقات جنگ به سبک گزارش‌های خبری. به این ترتیب ضعف ساختاری اکثر مستندهای جنگی در سال‌های ابتدایی جنگ را باید ناشی از بی‌تجربگی و ناآشنایی مستند سازان با روش‌های ساخت فیلم دانست. به خاطر همین است که حافظه‌ی بصری ما جنگ در دهه‌ی 60 را با گزارش‌های برنامه‌ای به یاد می‌آورد.
 
 
 
با گزارش‌های کلیشه‌ای برنامه‌های تلویزیونی که کم‌کم به قرائت متعارف از جنگ تبدیل شدند و هنوز بقایای آن گونه از مستندهای گزارشی لابه‌لای بعضی برنامه‌های تلویزیونی پیداست. آن گزارش‌های تلویزیونی با گذشت زمان کم‌کم سر و شکل پیدا کردند و تبدیل شدند به مستند‌های بهتر و تأثیر گذاری با سمت و سوی مشخص. اوج هنرمندی در مستندهای تلویزیونی جنگی در آن سال‌ها مجموعه‌های حقیقت و روایت فتح هستند که اسم آنها با نام شهید سیدمرتضی آوینی گره خورده است.
 
 
 
از فروردین 1365 پخش فیلم‌های مستند روایت فتح با تلاش گروه تلویزیونی جهاد سازندگی آغاز شد و تا پایان جنگ در سال 1367 ادامه پیدا کرد. در این مدت پنج مجموعه، حدوداً شامل هفتاد برنامه تولید شد و به نمایش درآمد. شهید آوینی علاوه بر حضور در جبهه و نظارت بر تولید روایت فتح، تدوین و نگارش گفتار متن فیلم‌ها را نیز به عهده داشت. مجموعه‌ای که شهید آوینی در یادداشت‌هایش آورده است: پانزده-بیست نفر از جهادسازندگی، ده-یازده نفر از سپاه پاسداران،‌ده-دوازده نفر از اعضای بسیج و پنج-شش نفر از تلویزیون ... می‌خواهم بگویم که آنچه جمعی با این ترکیب را ایجاد می‌کرد، وظایف سازمانی یا انگیزش‌های مالی و .... نیست. مجموعه‌ای که از آن به عنوان «مستندهای اشراقی» یاد می‌کنند و بیشتر از امتیازهای تکنیکی‌اش، به صداقت و واقع‌گرایی آوینی در این مستندها نمره‌ی بالایی می‌دهند. تصاویر در مستندهای آوینی اغلب لرزان و ناصاف هستند و با دوربین‌های روی دست فیلمبرداری شده‌اند اما جهت‌گیری عرفان گونه‌ی تصاویر و گفتار متن در این مستندها برای مخاطبان علاقه‌مند به این مجموعه‌ها جای ایرادات فنی را پر کرده است. با پایان دوران دفاع مقدس، در تولید فیلم‌های روایت فتح وقفه‌ای ایجاد شد که سال 1370 هم ادامه پیدا کرد.

*دهه‌ی 70، پایان راوی فتح

دور دوم تولید سلسله فیلم‌های مجموعه‌ی روایت فتح با تأسیس مؤسسه‌ی«روایت فتح» در سال 1370 آغاز شد. تهیه‌ی مجموعه‌ی شهری در آسمان در مورد خرمشهر و مجموعه‌ی دیگری درباره آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه هم در همین سال آغاز شد؛ اما فقط تولید شش برنامه از مجموعه‌ی شهری در آسمان با نظارت و کارگردانی شهید آوینی با پایان رسید، چون راوی فتح در حال تهیه‌ی برنامه در فکه، در صبح روز 20 فروردین 1372 شهید شد. شهادت آوینی جریان مستند جنگ را رفته‌رفته کمرنگ کرد و از نیمه‌های دهه‌ی 70 فیلمسازان سینمای داستانی از زیر سایهِ‌ی مستندهای جنگی بیرون آمدند.
 
به گزارش 24، در سال‌های ابتدایی و میانی دهه‌ی 60 سنیماگرانی مثل رسول ملاقلی‌پور، مجتبی راعی، سیف الله داد، کمال تبریزی، سعید حاجی میری و ... با فیلم‌هایی مانند نینوا، در شب، در مسلخ عشق، کانی مانگا، عقاب‌ها و ... هیجان و حادثه‌های جنگ را با مواضع رزمنده‌ها و عدالت طلبی گره زده و حتی کم‌کم سراغ جلوه‌های ویژه هم رفته بودند و موضوع اصلی آنها خود اتفاقات جنگ بود، اما با پایان جنگ، از اواخر دهه‌ی 60 فیلمسازان علاوه بر خود جبهه، سراغ پشت خاکریزها هم رفتند. جریانی که ابراهیم حاتمی‌کیا، جمال شورجه، احمدرضا درویش، تبریزی و ... از فیلمسازان اصلی آن بودند و فیلم‌هایی مانند دیده‌بان، مهاجر، از کرخه تا  راین، کیمیا، لیلی با من است، سفر به چزابه و ... یادگار ان دوران هستند. بعضی از فیلمسازان این دوره به مرور کم کار شدند اما عده‌ای مانند حاتمی‌کیا و تبریزی و ملاقلی‌پور همچنان پرکار ماندند و با فیلم‌هایی مانند آژانس شیشه‌ای، لیلی با من است، سفر به چزابه، بوی پیراهن یوسف و ... جریان فیلم‌های داستانی جنگ در دهه‌ی 70 را بسیار پرقدرت ادامه دادند و در غیاب مستندهای جنگی بیشتر به چشم آمدند.


*دهه‌ی 80، افول سینمای جنگ

دهه‌ی 80 دوران افول سینمای جنگ بود؛ هم سینمای مستند چندان پرقدرت نبود، هم سینمای داستانی آن قوت سابق را نداشت. در سینمای داستانی قصه‌های اصلی و فرعی جنگ بیشتر به آدم‌های پشت جبهه گره خوردند و پای قهرمان‌های جنگی هم هنوز وسط بود. خداحافظ رفیق، دوئل، گیلانه، روزسوم، پاداش سکوت، اتوبوس شب و ... از فیلم‌های موفق این دوره محسوب می‌شوند. دوره‌ای که دوئل با هزینه‌ی میلیاردی برای ساخت صحنه‌های جنگی، تعریف جدیدی از سینمای جنگ را ارائه کرد و آثاری مثل اخراجی‌ها، این سینما را به زمین دیگری، به زمین دورتر از عینیت‌گرایی و واقع‌گرایی مستندها بردند.

*دهه‌ی 90، تلفیق مستند و درام


 
فیلم‌های جنگی سینمای ایران در دهه‌ی 90 به تک مضرابی‌هایی لابه‌لای فیلم‌های دیگر تبدیل شدند. فیلم‌هایی مثل ملکه و چ محصول همین دوره‌ی پنج ساله هستند. سینمای مستند هم تا این سال‌ها با رویه‌ی کج‌دار و مریض خود پیش آمد تا این که محصول ناشناخته، چشم‌نواز و عجیب و غریب محمدحسین مهدویان همه را غافلگیر کرد. او با سریال مستند آخرین روزهای زمستان درباره‌ی زندگی شهید حسن باقری، فرم داکیودرام را برای ساخت مستندهای جنگی پیشنهاد داد و همین معجزه‌ی تلفیق مستند و درام و به کارگیری ترفندهای بسیار جذابی مثل استفاده از صداهای واقعی فرماندهان جنگ، مردم را یک بار دیگر به داستان‌های واقعی جنگ علاقه‌مند کرد. طوری که اکثر علاقه‌مندان به مستندهای جنگی، قدرت کار او را با مستندهای تأثیر گذار شهید آوینی مقایسه کردند. فرم تازه‌ی مهدویان تلفیقی بود از فرم و تکنیک‌های استفاده شده در تولید مستندهای سال‌های وقوع انقلاب و سال‌های دفاع مقدس با ابزار دیجیتالی دهه‌ی 90. علاوه بر فرم جدید مستند، مهدویان در تجربه‌‌ای نادر، بیشتر کلیشه‌ها و بایدها و نبایدها را کنار گذاشت و برخلاف مستندهای دهه‌های پیش، بدون استفاده از هیچ گونه بیان استعاره‌ای، به طور مستقیم از زندگی یک قهرمان سال‌های جنگ صحبت کرد و زندگی و فعالیت‌های او را بدون هیچ افکتی برای مخاطب به تصویر کشید.
 

 
 
او این تجربه‌ی موفق را در ابعاد بزرگ‌تری با ایستاده در غبار هم به سینما هم آورد و این بار داستان یک قهرمان جنگی، زندگی جاوید الاثر متوسلیان را سوژه‌ی فرم جدید فیلم‌های خود کرد که انگار دمیدن روح تازه‌ای است در کالبد مستندهای جنگی، از طرفی با دگرگونی‌های پر سرعت و عجیب و غریب شدن شرایط منطقه در سال‌های اخیر و جنگ‌های داخلی که دامن کشورهای غربی را گرفت، سوژه‌ی جنگ و تبعات و پشت صحنه‌ی آن برای مستندسازان جذاب‌تر شد. در این سال‌ها رفت و آمد به کشورهای درگیر جنگ هم راحت‌تر شد و در نتیجه مستند سازی جنگی درباره‌ی درگیری نیروهای داخلی کشورها و جریان‌های تکفیری و نیروهای مقاومت قوت گرفت. در مجموع با توجه به تولید مستندهای درخشان جنگی در سال‌های اخیر، به نظر می‌رسد جریان مستندهای جنگی در کشور جان دوباره‌ای گرفته و رویه‌ی سال‌های طلایی دهه‌ی 60 را در پیش گرفته است؛ رویه‌ی دوران پادشاهی مستندها را.