گروه جهاد و مقاومت مشرق - این روزها زود به زود دلم برای روایت فتح و گفتار نویسی های آقا سید تنگ می شود. چقدر جای آوینی در امروز انقلاب ما خالی است. کاش بود و رزمنامۀ بچه های مدافع حریم اسلام و اهل بیت علیهم السلام را با واژه های مسیحایی اش برای دلهای مردۀ ما روایت می کرد.
یادش بخیر! انگار همین دیروز بود که استاد حلبچه در آتش را برای ما به تصویر کشید. طنین صدای حاجی روی تصاویر زنها و بچه های در حال فرار را خاطرتان هست؟
- « عافیتطلبان میگویند که اگر شما نمیآمدید صدام با مردم حلبچه اینچنین نمیکرد، و گوش ما با این سخن ناآشنا نیست. ما خونخواهان مسلم بن عقیل هستیم و او نیز از ابن زیاد همین سخن را شنیده بود. ابنزیاد گفته بود شما آرامش را در هم ریختهاید و در میان مردم تفرقه افکندهاید.»
کجایید استاد! بعد از سه دهه باز هم عافیت طلبها صدایشان را در گلو انداخته اند که اگر شما در غائلۀ سوریه دخالت نمی کردید تکفیری ها کسی را نمی کشتند. آقا سید! شما در ادامۀ همان گفتار آسمانی فرمودید: « ما مدافعین مظلومان سراسر تاریخ هستیم و نباید هم که ارباب ظلم دست از ما بر دارند.» کاش بودید و فتح مدافعین مظلومان در زمان ما را روایت می کردید. در روزگار ما هم پیام بچه بسیجی ها اطاعت است، اطاعتی که از عشق به ولایت برمیخیزد.
راستی! هنوز هم ارباب ظلم دست از سر ما برنداشته اند و هر روز با فتنه ای تازه به سراغ ما می آیند. شما دعا کنید که ما در محکمۀ خون شهدا محکوم نشویم. سیدجان! شما فرمودید که « دشمن میخواهد تو را بترساند و تو نباید بترسی. بگذار خمپارهها این سوی و آن سوی تو فرو افتند؛ تو این آیه ی مبارکه را بخوان و بگذر: قُل هَل تَربَّصونَ بِنا إلا إِحدَی الحُسنَیَین ». خیالتان راحت، جوانهای ما تربیت شدۀ همین مکتب فکری هستند. حقیقت این است که ما برای پیروزی وارد میدان می شویم ولی مرگ شکست و نابودی ما نیست.
استاد! شما در توصیف حزب الله گفتید: « شور و اشتیاق بچهها قابل توصیف نیست. آنان با آنچنان شوق و شوری به صحنههای مقدم نبرد میشتابند که تو گویی نه ظاهر، که باطن را میبینند؛ اگرنه، ظاهر جنگ که زیبا نیست. آنها دل به حق خوش دارند و چهرههای شادابشان حکایت از عمق آگاهیشان دارد.» نمی دانم اجازه دارم یا نه؟ ولی دلم میخواهد صدای آسمان دیدۀ شما را روی تصاویر جوانهای زمان خودم بگذارم تا فتح خون شما بازسازی شود.
خدا را شکر که « جلوه ای دیگر از نصرت خدا » همچنان در سرزمین ما دیده می شود. نمی دانم برای آن گفتار ساحرانۀ شما هم تصویر مناسب پیدا می کنم یا نه؟ آنجایی که گفتید: « اگر کسی فکر میکند که ما خسته شدهایم بیاید و ما را ببیند. آنجا در سر یکی از پیچهای جادهای که مثل تاریخ به سوی حق میرفت، یک فرد از امتی بزرگ به استقبال ما آمده بود تا حرف همهی امت را به ما بگوید. او میگفت: ما خسته نشدهایم و نه تنها گوشت و کره نمیخواهیم، بلکه همهی هستی خود را خواهیم داد تا به قدس برسیم. نه، ما خسته نشدهایم و تا آنگاه که اسلام در سراسر کرهی زمین مستقر نشود، دست از استقامت بر نخواهیم داشت. و این پیام همهی امت بود. »
خستگی چیز بدی است. خسته ها انقلابشان را به گوشت و کره می فروشند اما حزب اللهی ها یاد گرفته اند که خستگی را خسته کنند. آقا سید! ما می دانیم که اگر از مرگ نترسیم، شیطان و جنود او بر ما تسلطی نخواهند داشت.
ما نیز وظیفهی روایت فتح را بر عهده داریم، اما کدام زبان و بیانی و چگونه از عهدهی روایت آنچه میگذرد بر می آید؟
*حمید بناء