سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
سودای سیاست قجری- پهلوی
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- سقوط خرمشهر نگران کنندهتر است آن هنگام که خبرش را به محمد جهانآرا دادند، یا فروپاشی روحی یک دولتمرد هنگامی که میگوید «ما باید همراه شویم؛ نمیتوانیم در برابر قدرتهای بزرگ بایستیم، با شعارهایی که گاهی هم توخالی است»؟ این عبارت آن قدر سخیف بود که سایت رسمی همان دولتمرد در گزارش خود مجبور شد جمله ضبط شده را سانسور کند. 36 سال پیش فرمانده محمد جهانآرا جملهای ماندگار گفت.
او که تا چند ماه پیش یک شهروند عادی بود، با دستان خالی 33 روز شهر را حفظ کرد و حالا که آوار خبر سقوط شهر بر سر مدافعان خراب میشد، با صلابت تمام گفت «بچهها اگر شهر سقوط کرد، دوباره آن را پس میگیریم؛ مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند».
2- درست است که پس از برجام، سیاستمداری مدعی شد «خرمشهرهای جدید اقتصادی را آزاد میکنیم» اما مشی امثال وی متأسفانه در جهت سقوط خرمشهرهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بوده است.
دشمن نداشتن دشمن مصمم یا احساس ضعف و فقدان روحیه، بدترین حالت برای سیاستمداران است. در چنین وضعیتی اگر فلان دولت خصومتگرا در مذاکرات برجام،مدیر ارشد اطلاعاتی خود را به عنوان سفیر فرستاد، پذیرفته میشود. و اگر دولت دیگری، هیئتی را فرستاد که رئیس هیئت آشکارا به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر قدس را شرط همکاری خواند یا گفت از اصلاحات دولت در داخل ایران حمایت میکنیم، به سبک قجری شنیده و ماستمالی میشود.
یا اگر شیطان بزرگ تعهداتش را زیرپا گذاشت، به جای اعتراض قاطع توأم با اقدام و عمل، توجیهگرانی در وزارت خارجه و دولت به صف میشوند تا به جای کوبیدن به سینه دشمن، بدعهدی او را توجیه کنند و برخلاف بیان صریح یک سال پیش، حالا بگویند قرار نبود تحریمها برداشته شود و ما صرفاً توافق هستهای کردهایم یا اینکه در هیچ جای دنیا تمام اجزای یک توافق اجرا نمیشود! تا دیروز شرط رفع تحریمها و گشایش اقتصادی، اعتمادسازی از طریق مهار یا تعلیق و اوراق فناوری هستهای بود تا «روح برجام» حاصل شود (به تعبیر آقای هاشمی «روح برجام این است که اعتماد بینالمللی به وجود آید که ایران در صدد آزار جامعه بینالمللی نیست»). اما امروز همان گونه که رهبر حکیم انقلاب پیشبینی میکردند تحقق این روح، متوقف به خلع قدرت ایران از خویش در حوزه فناوری دفاعی (موشکی) و نفوذ منطقهای و به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر اسرائیل والنهایه اظهار ندامت از پایبندی به اسلام ناب محمدی(ص) است.
بله! وقتی گفتید «من به امام(ره) نام نوشتم که آمریکا ابرقدرت بزرگ است و ادامه این وضعیت که رابطه نداشته باشیم امکانپذیر نیست»، او و مباشرانش هم جرأت میکنند هر روز طلبکارتر شوند و شما را بدهکارتر کنند. این چنین فروپاشی روحی نه تنها سایه تهدید و تحریم و جنگ را دور نمیکند بلکه سیلاب تهدید و تحریم را با خود میآورد.
3- ایمان سقوط کرده، شخصیتها را تبدیل به گروگانی میکند که از خود اختیار ندارد. قانون و سنت الهی این است که مؤمن، عزیز و نفوذناپذیر باشد حتی اگر 70 زخم بر پیکر او وارد شود و زیر سم اسبها رود. این عصاره داستان کربلاست.
فروپاشی روحی تا کجا بود که یک دولتمرد ملبس به لباس پیامبر(ص) مجبور شد تحریف کند و بگوید داستان کربلا، مذاکره است! قانون الهی این است که اگر مؤمن هستید، ترس و سستی و غم و عجز به خود راه ندهید، که شما برترید. «و لا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین» (آیه 139 سوره آل عمران). قانون الهی است که اگر مؤمن هستید از شیاطین نهراسید. «انما ذلکم الشیطان یخوف اولیائه... همانا شیطان منحصراً دوستان خود را میترساند. پس، از آنها نترسید و از من پروا کنید اگر ایمان دارید» (175 - آل عمران).
اگر رعب در دل شما افتاد که آمریکا میتواند با یک بمب تمام توان دفاعییتان را نابود کند، در ایمانتان رخنه افتاده است. قانون الهی است که شیطان نمیتواند بر مؤمنان «تسلط» و چیرگی داشته باشد؛ و تنها سلطان کسانی است که راه نفوذ و چیرگی را به اختیار گشودهاند.
«انّما سلطانه علی الذین یتولّونه... همانا تسلط شیطان منحصراً بر کسانی است که پیروی و ولایت او رابپذیرند و به خدا شرک بورزند» (آیه 100 سوره نحل). قرآن میفرماید روز قیامت «هنگامی که کار تمام شد، شیطان به پیروان خود میگوید خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده دادم و خلف وعده کردم. و من هیچ سلطه و تسلطی بر شما نداشتم جز اینکه شما را خواندم و مرا اجابت کردید؛ بنابراین مرا ملامت کنید و خویشتن را سرزنش نمایید...» (آیه 22 سوره ابراهیم). توماس فریدمن تیر ماه سال گذشته در نیویورک تایمز تصریح کرد؛ «ما با یک غلاف خالی از اسلحه توانستیم امتیازات مهمی را از ایران در مذاکرات (برجام) بگیریم».
برجام که امضا و اجرا شد، دل شیطان بزرگ را نرم کرد؟ خیر! در همین دوره ماه عسل غربگرایان و کدخداباوران در پسابرجام بود که 2 میلیارد دلار دارایی ملت ایران با امضای رئیس جمهور آمریکا غارت شد. ما از شیطان ضربه نخوردیم، از خودمان خوردیم؛ از «سقوط باور» که سرچشمه هر بیغیرتی، بیجرأتی، بیشخصیتی، بیهویتی و «غیرپذیری» (راه دادن غیر در حریم خویش) است.
4- یک ضربالمثل آمریکایی میگوید «دموکراسی یعنی اینکه 2 گرگ و یک گوسفند رأیگیری کنند که برای ناهار چه بخورند و آزادی یعنی این که گوسفند صاحب حق سلب نشدنی، بتواند آن رأی را به چالش بکشد»! درست مثل چالش بیرمق علیه نقض برجام در نیویورک؛ و در عوض، توپ و تشر و گستاخی و بیادبی با نمایندگان ملت در مجلس خودمان! شهریور 1391 یوری آونری (عضو سابق پارلمان رژیم صهیونیستی) در کانتر پانچ نوشت «مذاکرهای که اوباما میگوید، یعنی فلسطینیها باید مثل بچه آدم با اسرائیلیها بنشینند و تمرین کنند.
گوسفند عاقل باید با گرگ عاقل بنشیند و برای ناهار تصمیم مشترک بگیرند»! وقتی پذیرفتید از خود خلع قدرت کنید و تبدیل به برّه شوید، لاجرم باید دیپلماسی التماسی پیشه کنید، حتی اگر گاهی به تعارف خودکار به سمت حریف پرت کنید و ایمیل اعتراضی بفرستید و قیافه معترض به خود بگیرید! رهبر حکیم انقلاب چه قدر دقیق آسیبشناسی کردند که فرمودند «یکی از عناصر قدرت جمهوری اسلامی ایران، بیاعتمادی مطلق به قدرتهای سلطهگر جهانی است که امروز مظهر آن آمریکاست. باید بیاعتمادی به آمریکا را گسترش داد. متأسفانه برخیها حاضر نیستند این بیاعتمادی را قبول کنند و اگرچه به زبان میگویند آمریکا دشمن است اما احساس واقعی بیاعتمادی به آمریکا در آنها وجود ندارد.
هنگامی که در انسان احساس دشمنی و بیاعتمادی واقعی به طرف مقابل وجود داشته باشد، در مذاکرات و دیدارها، الزامات آن را رعایت میکند و به گفتههای طرف مقابل مطلقاً اعتماد نخواهد کرد. اگر ما امروز راه را برای مذاکره با آمریکاییها و وسوسههای آنها در بخشهای مختلف باز کنیم، نه فقط زمینهساز نفوذ آشکار و پنهان آنها شدهایم بلکه پیشرفت موردنظر کشور هیچ گاه محقق نخواهد شد و عقب ماندگی قطعی خواهد بود». (28 شهریور 95، دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران)
5- عارضه دومی که در خطر و خسارت، کمتر از عارضه مرعوبیت و هضم شدگی یا حسن ظن و اعتماد نسبت به دشمن نیست، انفعال انبوه نیروهای مؤمن و انقلابی به ویژه مسئولین صاحب منصب، مقابل جریان واداده است. مقابل جریان ارتجاعی که مشغول بازتولید سیاست و اشرافیت قجری- پهلوی است، نمیتوان مماشات کرد؛ چنان که رهبر معظم انقلاب 13 بهمن 94 به اعضای دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی فرمودند «باید مقابل جریان بیاعتقاد به مبارزه با استکبار در داخل نظام ایستاد». ویژگی مشترک سیاست و اشرافیت قجری- پهلوی که دشمن مصمم به باز تولید آن است، کرنش مطلق در برابرغرب و خودکامگی و جباریت سرکوبگری مقابل اسلامگرایان و ملیگرایان در داخل بود. امروز یقیناً اشرافیت سیاسی- اقتصادی امتیازطلب (نجومی) همان قدر با صاحبنظران منتقد، دشمنی و کینهتوزی میکند که با دشمنان خونی ملت ایران اظهار شراکت و دوستی مینماید و از آنها حمایت میگیرد (نظیر سخنان معاون مرکل و وزیر خارجه آمریکا و رئیس سازمان سیا و...). شورای عالی امنیت ملی، قوه قضائیه، مجلس و ریاست آن،وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی، سازمان بازرسی و دیوان محاسبات و... مسئولیت قانونی و شرعی دارند که فراتر از خطابه و سخنرانی یا حداکثر انتشار گزارشهای بیرمق، با سرشاخههای دو خط موازی «نفوذ سیاسی و فرهنگی و اقتصادی» و «اشرافیت اقتصادی- سیاسی قانون شکن» از موضع اقتدار قانونی و حاکمیتی برخورد کنند؛ اگر نه سخنرانی ولو انتقادی این یا آن رئیس قوه و یا سازمان نظارتی و اطلاعاتی و امنیتی مطلقاً از کسی رفع مسئولیت نمیکند. مگر نفوذ و ریلگذاری انهدام ارکان قدرت یک حاکمیت یا فساد و اشرافیگری و پوساندن ریشههای اقتدار مردمی آن، جنایت و خیانت کوچکی است که برخی دستگاههای مسئول با مماشات مواجه میشوند؟! پس غیرت و حمیت حق کجاست؟
6- درست است که امیر مؤمنان (ع) میفرمود «هنگامی که آتش جنگ افروخته میشد، به پیامبر(ص) پناه میبردیم، چون از همه ما به دشمن نزدیکتر بود»، اما تاریخ سراغ ندارد علی علیهالسلام و اقتدا کنندگان به او حتی یک لحظه از سینه سپر کردن و پیشمرگی پیامبر(ص) غافل شده باشند.
درست است که امام خامنهای در تأسی به امام خمینی(ره) و زدن به عمق اردوگاه دشمن و از هم پاشیدن شیرازه او ذرهای فروگذار نمیکند - و این عیار ولایت است- اما اسباب شماتت ما خواهد بود و خدا هرگز نیاورد که فرموده و نهیبی از او بر زمین بماند و ما خلدآشیانی و تنزه طلبی کنیم و چندان که سزاوار خطشکنی برای اوست، در پیشانی نبرد نباشیم. قرار نیست همه صاحبان منصب و مسئولیت مصلحتاندیش شوند و میدان اقدام و عمل و تهاجم و دفاع را واگذارند.
مصلحتاندیشی صرفاً شأن مولاست و امروز آن بزرگوار از همه صریحتر در میانه میدان است. در میانه میدان بودن و جنگیدن - و حتی تذکر گرفتن- هزار بار شرف دارد به صلح و مصلحت کل شدن و انفعال مقابل شبیخون دشمن و بد عملی دوستان سابق انقلاب.
7- فاجعه مصیبتبار کربلا از آنجا آغاز شد که صحابه و تابعین رسول خدا(ص) در «منا»، خطبه پرنهیب و عتاب امام حسین علیهالسلام را شنیدند و دم بر نیاوردند و حرکت نکردند. یک سال بعد وقتی امام، تکلیف را در واگذاشتن حج و عزیمت به کربلا دید، آنها هر یک در چالهای از چالههای دنیا گرفتار بودند.
فریاد سرور آزادگان در منا همچنان تازه است: عبرت بگیرید ای مردم از آن چه خداوند دوستان خود را با سرزنش علمای یهود پند داده است، آنجا که میفرماید «چرا خداشناسان و علما، آنها را از قول حرام منع نمیکنند» و فرمود «لعنت شدند آنها که از بنی اسرائیل به کفر گرویدند»... برای اینکه ستمگران را میدیدند که ستم و فساد میکنند اما نهی نمیکردند تا به نوایی برسند یا از گزند در امان باشند، در حالی که خداوند میفرماید «از مردم نهراسید و فقط از من بیمناک باشید»... شما اغلب از ادای حقوق الهی کوتاهی کردید و حقوق ائمه را سبک شمردید و حق ضعیفان را پایمال نمودید، آنچه را گمان میکردید حق شماست به ناروا گرفتید ولی در راه خدا خود را به مخاطره نیانداختید و برای رضای الهی از خویشان نبریدید.
آیا با این اعمال زشت، بهشت خدا و همجواری پیامبران او را آرزو دارید؟ میبینید پیمانهای الهی شکسته میشود ولی دم نمیزنید، در حالی که از نقض برخی پیمانهای پدرانتان ناله سر میدهید... شما مصیبتبارترین مردم هستید، چون از مسئولیتها، آگاهانه دست کشیدید.
استحاله IPC در اولین گام های اجرا
جواد غیاثی در خراسان نوشت:
طراح قراردادهای جدید نفتی چند ماه قبل در دفاع از انتقال تکنولوژی در قراردادهای جدید نفتی، شرکت مشترک را یک نوآوری می خواند. نوآوری که می تواند برخی شرکت های نفتی ما را از نظر فنی و تجربی در سطح بین المللی مطرح کند. کارشناسان هم نظر مشابهی داشتند اما مشروط؛ چنانچه مشارکت واقعی شکل بگیرد و طرفین – مخصوصا طرف ایرانی – ریسک بپذیرند می توان منتظر اتفاق خوبی از این محل بود؛ حداقل موفق تر از قراردادهای پیشین که در آن انتقال تکنولوژی منحصر می شد به قید صرف بخشی از بودجه به آموزش کارکنان یا استفاده از آخرین تکنولوژی های روز؛ بند و تبصره هایی که عمدتا اجرا هم نمی شدند.
طراح قراردادهای جدید نفتی چند ماه قبل در دفاع از انتقال تکنولوژی در قراردادهای جدید نفتی، شرکت مشترک را یک نوآوری می خواند. نوآوری که می تواند برخی شرکت های نفتی ما را از نظر فنی و تجربی در سطح بین المللی مطرح کند. کارشناسان هم نظر مشابهی داشتند اما مشروط؛ چنانچه مشارکت واقعی شکل بگیرد و طرفین – مخصوصا طرف ایرانی – ریسک بپذیرند می توان منتظر اتفاق خوبی از این محل بود؛ حداقل موفق تر از قراردادهای پیشین که در آن انتقال تکنولوژی منحصر می شد به قید صرف بخشی از بودجه به آموزش کارکنان یا استفاده از آخرین تکنولوژی های روز؛ بند و تبصره هایی که عمدتا اجرا هم نمی شدند.
اما در آخرین روزها، بدون آنکه انتقادی جدی نسبت به ایجاد شرکت مشترک مطرح باشد، این موضوع از الگوی قراردادها حذف می شود. بنا می شود قرارداد با یک طرف-ایرانی یا خارجی- امضا شده و بعد بروند برای خود همکار بیابند! حال اینکه چگونه مشارکتی شکل بگیرد و منجر به چه نتیجه ای شود هیچ معلوم نیست؛ حداقل این است که آنچه در الگو طراحی شده – مبنی بر اینکه هر دو طرف همراه هم پیشنهاد بدهند و پای قرارداد را امضا کنند- تغییر کرده است. باید منتظر باشیم ببینیم چه خواهد شد.
همان موقع وقتی درباره نحوه تعیین دستمزد (fee per barrel) شرکت خارجی سوال می شد می گفتند؛ رقابت! شرکت ها پیشنهادهای خود را ارائه می دهند. هر شرکتی پیشنهاد کمتری برای دستمزد داشت و شرایط بهتری پیشنهاد داد برنده خواهد بود.
اما حالا یکی یکی میادین واگذار می شود و خبری از رقابت و مناقصه هم نیست. جالب است که قرارداد امضا شده اما رئیس شرکت ملی نفت اعلام کرده است که هنوز دستمزد تعیین نشده است. کسانی که کمی اقتصاد هزینه - مبادله بدانند و مفهوم فرصت طلبی در یک قرارداد را بشناسند می دانند که این چه فاجعه ای است؛ نه تنها از رقابت خبری نیست بلکه قرارداد امضا شده و پارامترها هم تعیین نشده است. این یعنی طرف قرارداد خیالش راحت است و همه چیز پای میز چانه زنی تعیین خواهد شد. حال اگر شرکت نفت پیشنهادات طرف قرارداد را نپذیرد باید بزند زیر قراردادی که امضا کرده و بعد از مدت ها تلف شدن وقت، دنبال شرکتی دیگر بگردد تا «یاران» و «کوپال» و «مارون» را احیا کند.
البته همه می دانند که چنین اتفاقی نخواهد افتاد بلکه شرکت نفت با عقب نشینی موضوع را جمع خواهد کرد. اینجا آنچه رخ می دهد آن است که شرکت نفت قدرت چانه زنی خود را از دست داده و باید امتیاز بیشتری بدهد. همان مسائلی که پیش از این نیز بارها رخ داده و شرکت های طرف قرارداد – ایرانی یا خارجی- امتیازهای فراوان از شرکت نفت گرفته اند. شرکت نفت هم که در صورت به هم زدن قرارداد اولین بازنده است مجبور خواهد بود کوتاه بیاید و بازی را بر هم نزند.
خلاصه آنکه IPC در اولین گام های اجرا در حال استحاله شدن است. اما چرا اینگونه شده است؟
پاسخ بسیار روشن است. خراسان در گزارش های متعددی به نگرانی ها و مشکلات زمینه ای نفت که ممکن است اجرای مدل نسبتا خوب IPC را به چالش بکشد توجه داده بود ( به عنوان مثال گزارش طرحی قابل قبول بر پایه ای لرزان که مورخ 24 خرداد 95 در روزنامه خراسان چاپ شد). مهمترین این مسائل زمینه ای هم آن بود که وزارت نفت مشخص نکرده و اصولا نمی داند IPC را برای چه می خواهد؟ نمی داند اولویت ها کدامند؟
از همین جا ریشه مسائل بالا روشن می شود. برای بسیاری از میادین خبری از مناقصه نیست. هم قراردادهای دیروز ترک تشریفات بود، هم امروز و هم به نظر می رسد بسیاری دیگر از قراردادها مثل میدان فرزاد و لایه نفتی پارس جنوبی و ... دلیلی هم برای انجام مناقصه وجود ندارد. چون که وزارت نفت اولویت مشخصی تعیین نکرده است.
بلکه فقط به افزایش تولید می اندیشد و در این میان مشکل زمانی است که از دست رفته است (البته از حق نگذریم که در از دست رفتن این فرصت ها فقط این شرکت مقصر نبوده بلکه فضای عمومی و رسانه ای و نحوه طرح انتقادات و از همه مهمتر چارچوب نامعین بررسی و تصویب قراردادها و قوانین ناصحیح سال های اخیر هم نقش داشته اند).
خلاصه آنکه "لیستی محدود از میادین اولویت دار قابل واگذاری" ارائه نشده تا شرکت ها مجبور به انتخاب باشند و برای رسیدن به پروژه مجبور به رقابت. اصلا شواهد بر آن است که شرکت ها انتخاب کننده اند؛ توتال آزادگان را، پرشیای یاران را، بی پی اهواز (آسماری) را. لوک اویل برای اناران نقشه کشیده، انی برای خانه قدیمی اش دارخوین و هندی ها تنها گزینه برای توسعه فرزاد هستند.
اهمیت توجه به اقتصاد مبادله و مفهوم فرصت طلبی را حالا بهتر می توانم توضیح بدهم؛ فرض کنید مرسک دانمارک، به مانند 20 سال قبل، برای توسعه لایه نفتی پارس جنوبی شرط و شروط بگذارد و دستمزدهای بالا طلب کند. شرکت نفت که جایگزینی برای مرسک ندارد چگونه می تواند در برابر زیاده طلبی ها مقاومت کند؟ اگر قرارداد امضا نکند توسعه به تعویق افتاده، فشارها ادامه یافته و قطری ها با خیال راحت تر از قبل نفت ما را استخراج خواهند کرد.
دانمارکی ها می دانند که یافتن شرکتی دیگر، مذاکره و رسیدن به قرارداد جدید آنقدر برای ما هزینه(عدم النفع) دارد که هر امتیازی را بپذیریم تا زودتر قرارداد امضا شود! اما اگر شرکت نفت اولویت هایش را تعیین می کرد و 4 یا 5 میدان مشخص را برای واگذاری تعیین می کرد آن وقت قطعا شرایط متفاوت بود. دانمارکی ها که اخیرا از طرف قطری این میدان اخراج شده اند و عطش زیادی برای بازگشت به آن از طرف ایرانی اش دارند دیگر موضع بالا نخواهند داشت و برای خود رقبایی – ایرانی و خارجی- می بینند که باید با آنها رقابت کنند.
این مفهوم فرصت طلبی در یک مبادله است که باید مهار شود اما وزارت نفت بدترین عملکرد را در این حوزه داشته است و ریشه آن هم در همان چیزی است که قبلا هشدار داده بودیم؛ مسائلی زمینه ای که می تواند یک الگوی خوب قراردادی را در اجرا به بدترین قرارداد از منظر منافع ملی تبدیل کند.
شاید گفته شود قراردادهای فعلی با شرکت های ایرانی امضا شده است؛ آن هم شرکت هایی که زیرمجموعه نهادهای انقلابی اند، لذا این مباحث چندان موضوعیت ندارد! اما نباید فراموش کنیم که انحراف و استحاله آغاز شده است؛ چه فرقی می کند با چه نهاد و چه شرکتی؟! روند استحاله الگوی قراردادی، متاثر از مسائل زمینه ای، شروع شده و شواهد حکایت از ادامه آن دارد.
پاسخ نگرانی ها از مناقصه نرفتن 4 مخزن در قرارداد با پرشیا را رئیس شرکت ملی نفت به گونه ای داد که هرچه امید برای اصلاح روندها وجود داشت ناامید می کند: «دلیل مناقصه نرفتن این میادین سرعت بیشتر بود و ما آنقدر میدان داریم که اصلاً نگران نیستیم». خطوط نانوشته گفته های کاردُر و یا به عبارتی تفسیر آن سخنان این است: آنقدر میدان داریم که به هر شرکتی که خواست سرمایه ای بیاورد یکی بدهیم؛ اولویت ها هم که مهم نیست! اصلا اولویت نداریم که مهم باشد.
همین تعجیل هاست که باعث شده امروز حرف و حدیث درباره لحاظ "قید توانایی فنی و تکنولوژی برای پروژه های پیچیده ازدیاد برداشت" که دیروز امضا شد و امروز هم امضا می شود کم نباشد. این هم وجه دیگری از استحاله IPC در اجراست. خلاصه آنکه مشکلات زمینه ای که از قبل بود نه تنها الگو را به انحراف کشانده بلکه آن را استحاله کرده است؛ نگاه بدبینانه این است که همه چیز در مسیر تعیین خواهد شد و الگو و تجربیات پیشین و قواعد و . . . در حاشیه است.
شیشه ماشینت را پایین بکش آقای مدیر!
رضا مشتاقی در وطن امروز نوشت:
رضا مشتاقی در وطن امروز نوشت:
1- مایکل مور، مستندساز شهیر آمریکایی و برنده نخل طلای کن سال 2004 و اسکار بهترین مستند سال 2002، سال 2015 مستندی با عنوان«Where to invade next?» (بعد از این به کجا حمله کنیم؟) ساخت. مایکل مور در یک فانتزی طنازانه، به ستاد مشترک ارتش آمریکا میرود و به فرماندهان ارتش آمریکا میگوید: «جنگهای قبلی ما صرفا شکست و جنگهای دیگری را برایمان به ارمغان آورده و به ساخته شدن هیولاهایی مانند داعش انجامیده است. آن مقداری هم که قول داده بودید نتوانستیم نفت عراق را به غارت ببریم.
بیایید فرستادن نیروهای نظامی و پهپادهایی را که جشنهای عروسی را بمباران میکنند برای مدتی متوقف کنیم و استراحتی به نیروهای نظامیمان بدهیم. به جای سربازها، مرا به کشورهای دیگر بفرستید. من به دیگر کشورها حمله میکنم تا ببینم برای حل مشکلاتشان چه کار کردهاند و راهحلهایشان را برای خودمان میآورم، چراکه ما مشکلاتی داریم که هیچ ارتشی قادر به حلشان نیست».
2- مایکل مور به هر کشوری میرود، سوالاتی میپرسد. معمولا مصاحبهشوندگان از سوال مور و وضعیتی که در آمریکا حکمفرماست شگفتزده میشوند و مایکل مور از جوابی که میگیرد و وضعی که در آن کشور وجود دارد. در ایتالیا مور متعجب از مرخصیهای باحقوقی که کارگران و مستخدمان از آن برخوردارند، سراغ مالکان کارخانهها و کارفرمایان میرود.
از آنها میپرسد: «حقوق دادن در ازای این همه مرخصی که کارگرانتان دارند برایتان ناراحتکننده نیست؟» جواب میشنود:«نه! درستش همین است. همانطور که ما از مرخصی و تعطیلات برخورداریم، کارگران هم باید این حق را داشته باشند.» مور به کارخانهداران میگوید: « اما اگر این مرخصیهای با حقوق و زمانهای استراحت را حذف کنید، ثروتمندتر میشوید.» و آنها جواب میدهند: «ولی ثروت همه چیز نیست. ضمن اینکه رفاه کارگران در تعارض با منافع کارفرمایان نخواهد بود».
مور از چیزهایی که میبیند و میشنود مبهوت است و سعی میکند این بهتزدگی را در مستند به مخاطب منتقل کند؛ نگاههایی که با منطق آمریکایی نمیخواند.
رتبه اول فنلاند در کیفیت آموزش مدارس، مور را برای ادامه ساخت این مستند به فنلاند میکشاند. مور میخواهد از راز و رمز انقلاب آموزشی فنلاندیها سر در بیاورد.
رتبه اول فنلاند در کیفیت آموزش مدارس، مور را برای ادامه ساخت این مستند به فنلاند میکشاند. مور میخواهد از راز و رمز انقلاب آموزشی فنلاندیها سر در بیاورد.
در این حین متوجه میشود شهریه گرفتن در مدارس فنلاند ممنوع است و مدارس خصوصی هم در بیشتر نقاط کشور وجود ندارند. در فنلاند هیچکس هیچ وقت نمیپرسد «بهترین مدرسه کدام است؟» جواب این سوال همیشه «نزدیکترین مدرسه به شما» خواهد بود. مدارس فرقی از نظر امکانات با هم ندارند.
به همین خاطر بچههای ثروتمند و فقیر، دولتمرد و شهروند عادی به یک مدرسه میروند. این مساله باعث میشود از سویی بهبود کیفیت مدارس دولتی مطالبه همه اقشار جامعه باشد و تحت نظارت همه قرار بگیرد و از سوی دیگر جامعهای طبقاتی ساخته نشود. بچههای پولدار و فقیر، دوست و همکلاسی هم هستند، به همین خاطر وقتی بزرگ میشوند، در خاطرشان هست که هوای طبقه دیگر را داشته باشند. این نکات برای مور غیرقابل باور است.
3- مایکل مور از کشوری میآید که یک درصد جمعیت آن 99 درصد ثروت کشور را در اختیار دارند. کارگران معمولا مرخصی با حقوق ندارند و اگر هم بتوانند چنین چیزی را با فشار حمایتهای صنفی و اتحادیههای کارگری در قراردادشان بگنجانند، معمولا از 2 هفته در سال فراتر نمیرود. ترس از دست دادن شغل همواره بالای سر شاغلان هست و همین مساله باعث شده آنها همیشه چشمی هم به کارتنخوابهای خیابان داشته باشند.
مدرسهداری در آمریکا به یک تجارت تبدیل شده و مدارس خوب صرفا در اختیار ثروتمندان است. مدارس دولتی عموما ناتوان از آموزش مناسب برای داشتن یک آینده روشن هستند. دانشگاههای آمریکایی گرانترین تحصیلات عالی تمام جهان را عرضه میکنند و فارغالتحصیلان دانشگاههای آمریکا به بدهیهای سنگین وامهای دانشجوییشان شناخته میشوند.
کشوری که نزدیک یک درصد جمعیتش زندانی هستند و بیش از 20 درصد جمعیت زندانیهای جهان را در خود جای داده است. کشوری شدیدا طبقاتی شده که حتی رئیسجمهور سیاهپوستش هم از تبعیض علیه رنگینپوستان در این کشور گلایه میکند. در آمریکا چنان فاصلهای میان طبقات مختلف ایجاد شده است که مستندساز جهاندیدهای چون «مایکل مور»، از دیدن برخورداری برابر کارگر و کارفرما از حق مرخصی با حقوق شگفتزده میشود. برای مایکل مور و دیگر مخاطبان آمریکایی تصور تحصیل رایگان ناممکن است. اینکه فرزند سیاستمداران و ثروتمندان در کنار دیگر اقشار جامعه درس بخوانند خیالی محال است.
در طول سالیان و بتدریج جامعه آمریکایی یاد گرفته است افراد با هم برابر نیستند؛ برخی برابرترند. نباید انتظار داشته باشند فلان مسؤول و بیسار هنرمند و بهمان بازرگان مانند آنها زندگی کند. انتظار اینکه همه افراد از حقوق و مزایایی مثل تحصیل و درمان رایگان برخوردار شوند انتظاری نابجاست. این امر چنان در ضمیر آمریکاییها نهادینه شده که از مشاهده برابری شگفتزده میشوند نه نابرابری. حتی مساله سادهای مثل مرخصی با حقوق در طول سال یا مرخصی بعد از وضع حمل هم برای مایکل مور شگفتآور است. اصل بر نابرابری گذاشته شده و کسی از نابرابری متعجب نمیشود.
4- ما بیش از آنکه فکر میکنیم شبیه آمریکاییها شدهایم. همین مواردی را که گفته شد در نظر بگیرید. آیا الان برای ما عجیب است که دولتمردان ما دیگر شبیه طبقه متوسط زندگی نمیکنند؟ آیا اگر سیاستمدار و مدیری شبیه عامه مردم زندگی کند، برای جامعه امروز ما عجیبتر نیست؟ چند روز پیش مرتضی بانک، معاون سرپرست نهاد ریاستجمهوری گفته بود: «ما اصلا نفهمیدیم نجومی یعنی چه؟ و این نجومی براساس چه شاخصهایی گفته میشود و هرکسی میتواند برداشت خودش را داشته باشد.
بنده تعریف دقیقی از حقوقهای نجومی ندارم. آیا حقوق ١٣ میلیون تومانی نجومی است؟» اینکه بخشی از بدنه دولت هنوز مفهوم نجومی را نفهمیده و علت حساسیتش را درک نکرده خود موید شبیه شدن مسؤولان ما به آمریکاییهاست. اصولا نیازی نیست کسی به دنبال تعریف دقیق نجومی باشد. نجومی مفهومی قانونی یا قضایی نیست که برای حکم صادر کردن نیازمند تعریف دقیقش باشیم.
برچسب نجومی هم از سوی نهادهای رسمی به این حقوقها زده نشد. واکنشی بود از سوی جامعه به حقوقهایی که فرقشان با درآمد عامه مردم، فرق زمین با ستارگان آسمان است. در زمانهای که آمارهای دولتی خود موید گرسنگی، بیکاری، ناتوانی از پرداخت هزینههای درمان و هزار مشکل اقتصادی دیگر مردم است، جامعه به یک حقوق غیرمتعارف واکنش نشان خواهد داد. غیرمتعارف بودن این حقوقها را هم مردم خود بهتر از هر کس دیگر درک و بیان میکنند. اینکه کسی نمیتواند این نجومی بودن را درک کند، ناشی از این است که دیگر جزئی از مردم نیست. از درآمد عموم مردم بیاطلاع است.
این حقوقهای از نظر مردم نجومی، از نظر او عادی است. اصل بر نابرابری است و برابری تعجبآور است. چرا سالهاست ما از تغییر نظام آموزشی دم میزنیم و عمل نمیکنیم؟ چرا سالهاست سربازی را مشکل میدانیم و کاری برای حل این مشکل صورت نمیدهیم؟ در یک کلام، چرا مشکلات حل نمیشود؟ برای پاسخ به این سوال، ابتدا به این سوال من جواب دهید: فرزندان کدامشان به مدارس دولتی جنوب شهر رفتهاند؟ پسران کدامشان لب مرز خدمت کردهاند؟ چند درصد مسؤولان ما خود با این مشکلات دست به گریبانند؟
شاید بهترین تعریفی که بتوان برای معاون سرپرست نهاد ریاستجمهوری از نجومی ارائه کرد این باشد: «فاصله طبقه مسؤولان با مردم عادی». مسؤولان اگر شیشه ماشینشان را کمی پایینتر بدهند، مردم را ببینند و فاصلهشان را با مردم کمتر کنند شاید معنای نجومی را هم بیشتر بفهمند!
چالشسازي براي انفعال روحيه انقلابيگري
عباس حاجينجاري در جوان نوشت:
مذاكرات هستهاي ايران با گروه 1+5 و بهطور مشخص نمايندگان امريكا و توافق حاصل از آنكه «برجام» ناميده ميشود، از جمله رويدادهاي مهم تاريخ سياسي كشور است كه فضاي سياسي و اجتماعي كشور را تحتالشعاع خود قرار داده است. هرچند مذاكرات هستهاي از اوايل سالهاي دهه 80 ادامه داشته است، اما سطح و نوع مذاكرات در دور اخير با گذشته كاملاً متفاوت و از منظر ايران مبتني بر تاكتيك نرمش قهرمانانه، از يك سو به عنوان معياري براي شناسايي بهتر ماهيت غرب و از سوي ديگر سنجش ظرفيت و توان دستگاه ديپلماسي و تيم ايراني در پايبندي به اصول و آرمانها تبديل شده است.
مقام معظم رهبري در تبيين اهداف اين استراتژي در 30/4/1392 ميفرمايند: ما از اول هم اهل تعامل با دنيا بوديم، منتها در تعامل، طرف مقابل را بايد شناخت، شگردهاي او را بايد دانست، هدفهاي اساسي و كلان را بايد مدنظر داشت. ممكن است دشمني سر راه شما را بگيرد، بگويد از اينجا نبايد جلو برويد، سازش با او اين نيست كه شما قبول كنيد برگرديد، هنر اين است كه شما كاري كنيد كه راهتان را ادامه دهيد، او هم مانع كار شما نشود؛ والا اگر چنانچه توافق و تفاهم به اين معنا باشد كه او بگويد شما بايد از اين راه برگرديد، شما هم بگوييد خيلي خوب، اين خسارت است.
اكنون و با گذشت بيش از سه سال از بيان آن هشدار رهبري و مسيري كه مذاكرات هستهاي طي كرد، شايد روشنتر بتوان پيامدهاي حركت انقلابي را در مقايسه با تعامل و سازش به ارزيابي نشست و نسخه مناسب را براي پيشبرد مصالح اصلي نظام پي گرفت.
1- در قضيه مذاكرات هستهاي بهرغم فرصتسازيهاي نظام در قالب تاكتيك نرمش قهرمانانه، اعتماد دستگاه اجرايي و تيم مذاكرهكننده به طرف امريكايي و عدم دريافت ضمانتهاي لازم، سبب شده است كه بهرغم انجام تعهدات از سوي ايران، طرف مقابل نه تنها از انجام تعهدات استنكاف كند، بلكه با اعمال تحريمهاي جديد، برجام را به بستري براي دريافت امتيازات بيشتر و اعمال نفوذ در سازوكار نظام تبديل كند و اين در حالي است كه در مسير مذاكرات مقامات عالي بارها بر ضرورت دريافت تضمين قابل اعتنا از طرف امريكايي تأكيد كرده بودند. اذعان رئيسجمهور بر بدعهدي امريكاييها در جريان سفر نيويورك و ديگر مسئولان مذاكرهكننده نظير آقايان ظريف، صالحي يا مسئولان اقتصادي كشور مبني بر بينتيجه بودن اين روند نشانگر سوءاستفاده طرف مقابل از اعتماد طرف ايراني است. سخنان آقاي شمخاني، دبير شوراي عالي امنيت ملي آخرين شاهد بر اين مدعاست. او ميگويد: تجربه ثابت كرده كه اعتماد به امريكا چه در رفع تحريمهاي اقتصادي و چه در موضوع آتشبس در سوريه مصداق حركت به سوي سراب است. اگر قرار باشد براي كارهاي كوچك مانند خريد هواپيماي مسافربري شاهد كارشكني و اخلال از طرف امريكا باشيم، تصميمات جديتر براي احقاق حقوق لازم است.
2- در ماجراي شهادت حجاج ايراني در فاجعه منا، بهرغم تقصير و قصور حكام آلسعود، نوع واكنشها و عمل مسئولان اجرايي و دستگاه ديپلماسي تحقير مضاعفي را براي كشور به دنبال داشت. واسطهجويي براي ارتباط با حكام آلسعود و حتي زانوزدن در برابر يكي از حكام خليج فارس منجر به كسب ويزا براي وزراي ايراني كه قصد پيگيري سرنوشت شهداي مظلوم آن فاجعه را داشتند، نشد و اگر نبود برخورد مقتدرانه رهبر معظم انقلاب كه تمكين و تسليم سعوديها را به دنبال داشت، شايد هيچ جنازهاي به داخل ايران بازنميگشت، اما نكته مهم اين بود كه تلاش نشد تجربه اين برخورد به تغيير رويه در دستگاه اجرايي و ديپلماسي تبديل شود و مسائل كماكان باقي ماند.
3- استمرار تحركات انفعالي و با اميد كسب آوردهاي براي تعاملات سياسي داخلي، ماجرا را به امضاي FATF كشاند و اين در حالي است كه اندك تأملي در محتواي اين نقشه راه حقارتآميز ميتوانست از امضاي آن جلوگيري كند. ابعاد اين اقدام آنچنان خسارتبار است كه برخي از كارشناسان اروپايي هم از امضاي ايران تعجب كرده بودند.
4- مشي مداراجويانه مهمترين عرصه را براي نفوذ دشمن فراهم ميكند، به گونهاي كه وزير اطلاعات دولت يازدهم نيز از آن به عنوان يكي از تهديدات اساسي نام ميبرد و اين در حالي است كه رفت و آمدهاي برخي از چهرههاي مشكوك در قالب سفرهاي دانشگاهي و نوع ارتباط با افراد خاص ترديدي براي تحقق عيني نفوذ باقي نميگذارد.
5- آخرين نمونه سوءاستفاده از اين انفعال دستگاه ديپلماسي را در سفر اخير وزير اقتصاد و معاون صدراعظم آلمان به ايران ميتوان ديد كه در آستانه سفر از مشروط كردن تعاملات اقتصادي به شناسايي رژيم صهيونيستي توسط ايران يا موضوعات حقوق بشر سخن ميگويد. اين در حالي است كه به اذعان نامبرده و ديگر مسئولان آلماني، آلمانها بيش از ايران به تعاملات اقتصادي و دستيابي به بازار ايران نيازمند هستند.
6- اندك تغيير لحن رئيسجمهور و وزير خارجه در جريان سفر نيويورك و گلايه از بدعهدي امريكاييها در كوتاهترين زمان آثار خود را نشان داد و سبب شد كه آنها در تعامل قطرهچكاني و آن هم با ابراز نگراني از شكست احتمالي دولت در انتخابات آينده، گشايشي در فروش هواپيماها يا تعاملات بانكي ايجاد كنند و اين در حالي است كه برخي از اين پادوهاي داخلي استكبار همين اندك برخورد مقتدرانه از سوي دولتيها را برنتابيدند و گفتند كه آقاي روحاني نبايد بپذيرد كه امريكا در اجراي برجام بدعهدي و نقض عهد كرده، چون در آن صورت حرف منتقدان تأييد ميشود؟!
محصول اين روند درونيسازي چالشهاست، چراكه استمرار مشي سازشكارانه باعث ميشود كه علاوه بر سوءاستفاده دشمنان و فرصتيابي آنها براي نفوذ كه محصولي جز تشديد اختلافات داخلي ندارد، به جاي بهرهگيري از ظرفيتهاي ملي براي وادارسازي دشمنان به تمكين در برابر نظام و احقاق حقوق ملي، دعواها به داخل كشانده شده و پرخاشگريها، به جاي دشمنان نظام، نيروهاي انقلاب را هدف قرار بگيرد و سوگمندانه بايد تأكيد كرد كه برآيند مواضع آقاي روحاني در سفر به استان قزوين محصولي جز اين نداشت!
سرآغاز قراردادهای جدید نفتی
سیدمهدی حسینی در ایران نوشت:
از روزی که مدل جدید قراردادهای نفتی رونمایی شد، حدود یک سال میگذرد. در این مدت علی رغم لغو تحریمها در دی ماه سال گذشته، هیچ قراردادی بر مبنای این مدل جدید امضا نشد؛ چراکه در داخل کشور این مدل مخالفانی داشت که بیش از موافقان به تریبون دسترسی داشتند. منتقدانی که برخی از سر دلسوزی و برخی برای رسیدن به مقاصدی دیگر دست به مخالفت میزدند. اما تمام آنها در فضای بینالمللی یک خروجی بیشتر نداشت؛ اینکه سرمایه گذار خارجی با وجود لغو تحریمها حاضر نبود در کشوری سرمایهگذاری کند که اجماع بر سر مدل جدید قراردادهای نفتی خود ندارد.
سیدمهدی حسینی در ایران نوشت:
از روزی که مدل جدید قراردادهای نفتی رونمایی شد، حدود یک سال میگذرد. در این مدت علی رغم لغو تحریمها در دی ماه سال گذشته، هیچ قراردادی بر مبنای این مدل جدید امضا نشد؛ چراکه در داخل کشور این مدل مخالفانی داشت که بیش از موافقان به تریبون دسترسی داشتند. منتقدانی که برخی از سر دلسوزی و برخی برای رسیدن به مقاصدی دیگر دست به مخالفت میزدند. اما تمام آنها در فضای بینالمللی یک خروجی بیشتر نداشت؛ اینکه سرمایه گذار خارجی با وجود لغو تحریمها حاضر نبود در کشوری سرمایهگذاری کند که اجماع بر سر مدل جدید قراردادهای نفتی خود ندارد.
با وجود این شرایط، وزارت نفت دست از تلاش برنداشت و مسیری را انتخاب کرد که بتواند به این اجماع ملی دست یابد. چراکه اجماع ملی لازمه جذب سرمایه خارجی است و سرمایه گذار جایی میرود که ریسک و خطری سرمایه آن را تهدید نکند. از این نظر وزارت نفت کار بسیار مهم و سختی را انجام داد تا امروز که میبینیم بعد از مدتها موفق شد، بر اساس مدل جدید قراردادهای نفتی و در راستای پاسخ به درخواست کشور، با شرکتهای داخلی قرارداد جدید نفتی امضا کند. مسیری که طی کردیم چندان خوشایند نبود اما صنعت نفت با صبر و حوصله آن را طی کرد. به هر حال وقتی ثبات در تصمیمگیری و برنامههای ما وجود نداشته باشد وجهه بینالمللی کشور خراب میشود. در این خصوص شاهد حجم گستردهای از رفت و آمد هیأتهای خارجی برای سرمایهگذاری در صنعت نفت در همان روزهای ابتدایی پسابرجام بودیم اما به مرور این اقبال کمتر شد.
البته هنوز سرمایهگذاری در صنعت نفت کشورمان برای سرمایهگذاران خارجی و داخلی جذابیت دارد ولی اگر دیر اقدام کنیم رقبای ما بازار را تصاحب خواهند کرد. سرمایهگذاری کشور در مسیر رسیدن به این اجماع قابل انکار نیست. بدون شک ما از بابت این تأخیر و اتلاف وقت میلیاردها دلار ضرر کردیم و خدا میداند که در میادین مشترک نفتی و گازی از این نظر چقدر زیان دیدهایم. برای مثال در میدان مشترک آزادگان جنوبی سال 82 با شرکتی ژاپنی قرارداد توسعه میدان امضا کردیم که بر اساس آن قرار بود در عرض چند سال به تولید روزانه 260 هزار بشکه نفت خام از این میدان دست یابیم اما اکنون بعد از گذشت بیش از 12 سال این میدان کمتر از 60 هزار بشکه نفت خام تولید دارد. در حالی که عراق در آن زمان تولیدش صفر بود اما امروزه بیش از 200 هزار بشکه در روز از این میدان نفت خام استحصال میکند.
مشابه این موضوعات در صنعت نفت ما زیاد است. یکی از مواردی که وزیر نفت اولویت اول صنعت نفت برمی شمارد، افزایش ضریب بازیافت تولید از مخازن نفتی است. میدانهای قدیمی کشور نظیر «گچساران» و «بی بیحکیمه» نیاز به اجرای طرحهای افزایش ضریب بازیافت دارند و پیش از آن که دیر شود و میدان بمیرد باید با استفاده از تکنولوژیهای روز دنیا این کار را انجام دهیم. متوسط ضریب بازیافت تولید از مخازن نفتی ما رقمی در حدود 23 درصد است.
به این معنی که از هر 100 بشکه ذخیره نفتی تنها 23 بشکه را میتوانیم استخراج کنیم و مابقی به مثابه دلارهایی هستند که در زیر زمین مدفون شدهاند. اکنون کشورهایی نظیر عربستان در حال دستیابی به ضریب 50 درصدند. لذا ما باید به جای سنگ اندازی در مسیر جذب سرمایه خارجی و تکنولوژی فکر کنیم که یک درصد افزایش ضریب بازیافت تولید مساوی با 5 الی 6 میلیارد بشکه نفت است که رقم چشمگیری است.
به هر حال ما نیاز به سرمایه، تکنولوژی و مدیریت داریم تا بتوانیم در بازار جهانی انرژی اثرگذار باشیم. هرچه تولید نفت و گاز کشور بیشتر باشد قدرت ما در مجامع بینالمللی نظیر اوپک بیشتر خواهد شد. این موضوع نه تنها از منظر اقتصادی بلکه از لحاظ سیاسی نیز برای کشورمان دستاورد دارد.
بیشک هرچه تعداد قراردادهای نفتی ایران با شرکتها و کشورهای اروپایی و آسیایی بیشتر شود فشار بیشتری به امریکا برای لغو تحریمهای خود علیه ایران وارد و احتمال اجرای فاز «اسنپبک» آمده در اصول برجام کمتر میشود. اساس طراحی مدل جدید قراردادهای نفتی نیز دستیابی به این موارد بود. اینکه بدون واگذاری جزئیترین بخش میدان بیشترین منفعت عاید کشور شود. بنابراین آغاز جذب سرمایه و تکنولوژی در صنعت نفت خواه از منابع داخلی و خواه از منابع خارجی، موفقیت بسیار بزرگی برای تمام ملت ایران است که باید به آن ارج نهیم.
الزامات بهرهگیری از سرمایهگذاری خارجی
بایزید مردوخی در شرق نوشت:
سفر مقامات کشورهای شناختهشده در امر توسعه به ایران که پس از رویکارآمدن دولت یازدهم و بهویژه پس از امضای توافقنامه برجام، تقویت شده است، در کنار رایزنیهای صورتگرفته در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، تسهیل فضای ورود سرمایه خارجی را در پی خواهد داشت. اما این پایان ماجرا نیست.
سرمایهگذاری خارجی به فرض اینکه طرحها بهدرستی انتخاب شوند، در فضای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همین کشور صورت میگیرد و همچنان به مجوزها و راهگشاییها که نظام تدبیر برای آن طرحها باید فراهم کند، نیاز جدی وجود دارد.
فضای بیثبات، قوانین غیرضرور و مجوزهای دستوپاگیر، مانع پیشرفت و رشد اقتصادی بوده و اگر ادامه و استمرار یابد و در طول اجرای برنامه ششم توسعه چارهای برای آن اندیشیده نشود، طرحهای سرمایهگذاری با تأخیرها و ناکامیهایی مواجه خواهد شد. درعینحال، طرفهای خارجی نیز زیر بار اولویتهای اجتماعی و افتصادی کشور ما نمیروند و در این صورت، حضور آنان ممکن است رشد به بار بیاورد، اما اشتغال به همراه نخواهد داشت.
دولت یازدهم بهدرستی، دو هدف راهبردی کاهش تورم و ایجاد رونق اقتصادی را دنبال کرده و توفیقهایی در این حوزهها به دست آورده است. اینکه نسبت هر یک درصد رشد اقتصادی مولد صد هزار شغل است، همواره برقرار نیست. اگر تکنولوژی کاملا ماشینی و سرمایهای وارد کشور شود، الزام ایجاد شغل، بیدلیل و مغایر با منویات سرمایهگذار است، چراکه او میخواهد در زمان کوتاهی به سود موردنظر خود دست یابد.
اگرچه درحالحاضر کمبود مهارت در نیروی انسانی ما مشهود است، اما بههرحال، باید طرحهای سرمایهگذاری به شکلی باشد که ضمن بهرهبرداری از طرحها، افراد را به شغل خود امیدوار کند. اگر فرد تازه به کار گرفتهشده، مهندسی است که نمیتواند خط تولید را اداره کند، میتواند در ضمن کار اجرائی، آموزش هم ببیند و به نیروی زبده تبدیل شود.
اگر بتوانیم سرمایهگذاران خارجی را مجاب کنیم که پیش از زدن کلنگ طرحهای خود، به آموزش نیروی کار ایران بپردازند و اولویتشان فارغالتحصیلان دانشگاهی باشند، آنگاه میتوان تضمین کرد بخش عمدهای از آنان در دوران بهرهبرداری و تولید پروژه شاغل شوند و بقیه هم با فضای کسبوکار مناسب و تسهیلاتی که ارائه میشود، یا کارآفرینی کنند یا در پروژههای دیگر مشغول شوند؛ فقط در این صورت است که سرمایهگذاری خارجی به رفع مشکلات کمک ميکند.
به باور نگارنده، نباید با ورود سرمایه خارجی منفعل برخورد کنیم. سرمایه سرگردان در دنیا فراهم است و امروز که تا حدی شرایط ما از نقطهنظر آنان فراهم شده است، باید همزمان با این اقدامات، آموزشهای فنی و حرفهای و مهارتافزایی را توسعه دهیم. این اقدامات در شرایط فعلی تا حدی در وزارتخانه مربوطه و سازمانهای زیرمجموعه آن انجام میشود، اما هنوز به طور کامل متوجه اشتغال نیست.
حتی اگر طرف سرمایهگذار زیر بار آموزش نیروی انسانی نرود، ما میتوانیم با مشارکت آنان یا با استفاده از دانش آنان دورههای مهارتی برگزار کنیم، چراکه آنان میدانند در خط تولید صنایع روز دنیا چه نیازهایی وجود دارد و ميتوانند آن را در برنامههای آموزشی و برای جوانان در نظر بگیرند.
خوشبختانه وزارت امور اقتصادی و دارایی نیز اقدامات راهگشایی را آغاز و همه قوانین و مجوزها را بازنگری کرده و تعداد زیادی از مجوزها را که توجیه و ضرورت نداشت، حذف کرده است. اگر این اتفاق تداوم یابد و بخش خصوصی و سرمایههای ایرانی نیز به چرخه وارد شوند، با توجه به اصلاح قوانین و بهبود فضای کسبوکار میتوان به نتایج مدنظر رسید. مسیر کلی دولت، درست انتخاب شده است. مردم هم باید بدانند پیریزی مسیر درست نیاز به صبر و مشارکت فعال دارد تا بهتدریج مشکلات برطرف شود.
اجبار يا اختيار؟
در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:
متاسفانه برخي فعالان سياسي كه اين روزها اظهارنظر ميكنند، در استفاده از كلمات و مفاهيم سياسي دقت لازم را به عمل نميآورند. يكي از اين موارد موضع اصلاحطلبان نسبت به انتخابات آينده رياستجمهوري و حمايت از آقاي روحاني است. برخي افراد آن را به گونهاي تعبير ميكنند كه گويي از روي ناچاري چنين سياستي اتخاذ شده است و برخي ديگر براي نفي اين ديدگاه آن را سياستي اختياري معرفي ميكنند.
متاسفانه برخي فعالان سياسي كه اين روزها اظهارنظر ميكنند، در استفاده از كلمات و مفاهيم سياسي دقت لازم را به عمل نميآورند. يكي از اين موارد موضع اصلاحطلبان نسبت به انتخابات آينده رياستجمهوري و حمايت از آقاي روحاني است. برخي افراد آن را به گونهاي تعبير ميكنند كه گويي از روي ناچاري چنين سياستي اتخاذ شده است و برخي ديگر براي نفي اين ديدگاه آن را سياستي اختياري معرفي ميكنند.
واقعيت اين است كه سياست عرصه تحقق آرزوهاي غيرممكن نيست و حتي عرصه تحقق آرزوهاي كماحتمال نيز نيست. كساني كه در پي چنين آرزوهايي هستند درك درستي از سياست ندارند، به همين دليل تاكنون بارها وارد ميدان انتخابات شدهاند و توان خودشان را در مسيري خرج كردهاند كه جز ضرر برايشان ثمر ديگري نداشته است.
آنان با اختيار وارد انتخابات شدهاند، ولي اختياري كه مبتني بر عقلانيت نيست. انتخابي كه صادقانه نبوده و فرد براي خدمت به جامعه وارد عرصه نشده است و بدون برآورد لازم از امكان موفقيت پا به ميدان گذاشته است. اي كاش دوست يا خيرخواهي پيدا ميشد و آنان را مجبور ميكرد كه دست از چنين انتخابي بردارند و خود و جامعه را قرباني حق انتخاب خود نكنند!
سياست ميدان پيدا كردن نقطه بهينه ميان آرزوها و اهداف با امكانات است. اگر آرزوي «الف» براي ما ده واحد ارزش و آرزوي «ب» صد واحد ارزش داشته باشد، ولي امكان تحقق «ب» يك درصد باشد در حالي كه امكان تحقق «الف» مثلا ٧٠ درصد باشد، عقل اقتضا ميكند كه گزينه «الف» را انتخاب كنيم و تمام توان و قدرت خود را صرف تحقق آن كنيم، زيرا امكان تحقق آن بسيار بيشتر است.
به اين كار ميگويند انتخاب عقلاني و نميتوانيم آن را اجبار بناميم. آن حديث مشهور كه درباره جبر و اختيار نقل شده و واقعيت زندگي را نه جبر و نه اختيار (هر دو به معناي فلسفي) دانسته، بلكه آن را امري بينابين معرفي كرده است، اين حديث واقعيت زندگي ما را نشان ميدهد.
در انتخابات پيش رو نيز هيچ اجباري در انتخاب راه و سياست براي اصلاحطلبان وجود ندارد. هرچند موانع و امكانات نه چندان مطلوب، قدرت بازي آنان را محدود كرده است و ولي ارزش كار آنان در اين است كه با چنين وضعي بازي خوبي را انجام دهند. سياستها و بازي آنها بايد به گونهاي باشد كه اين محدوديتها را كاهش و امكانات را بهبود دهد، نه آنكه منتظر بهبود وضع بمانند، بعد تصميم بگيرند كه چه سياستي را بايد داشته باشند.
سياست بايد معطوف به اصلاح وضع جامعه و كنشگران سياسي باشد نه اينكه منتظر تحقق اين اهداف باشد. كنش سياستمدار و برنامه سياسي او نسبت به بهبود وضع جامعه متغير مستقل است لذا كاربرد لغت اجبار در آن بيمعناست. سياست تجلي اراده عقلاني انسان است.
با توجه به اين ملاحظات حمايت از روحاني يك سياست اختياري مبتني بر عقلانيت است كه هيچ گزينه بديلي در شرايط و وضعيت كنوني براي آن متصور نيست. او پيش از هر اقدامي بايد بيشتر وقت خودش را در دور اول صرف برجام و تصويب آن كند. در حقيقت براي تصويب برجام بايد با دو جبهه مبارزه ميكرد؛ يك جبهه غرب و امريكا و گروه ١+٥ و جبهه ديگر كه به تعبيري پشت جبهه بود، با مخالفان و عنود داخلي كه از هيچ كوششي براي سنگاندازي جلوي برجام دريغ نميكردند.
بخش ديگري از توان و انرژي دولت او صرف تثبيت وضع اقتصادي شد. اقتصاد كشور كه با يك تورم افسارگسيخته و يك رشد منفي حدود ٧ درصد مواجه بود، بايد ثبات و آرامش پيدا ميكرد كه چنين هم شد. البته روحاني به جز اين دو موضوع چالشهاي مهم ديگر هم داشت و همچنان هم دارد كه سنگاندازيها جلوي فعاليتهاي قانوني مردم و وزارت ارشاد جزو كوچكي از اين چالشهاي پايانناپذير است.
از سوي ديگر طبيعت و روال معمول روساي جمهور نيز دو دورهاي بوده تا بتوانند برنامههاي خود را بهتر انجام دهند و از اين جهت نيز حضور در انتخابات دوباره او طبيعي و مورد تاييد سنت معمول ٣٥ سال گذشته است.بنابراين اصلاحطلبان نيازي به وارد شدن در يك بحث و مجادله براي انتخاب نامزد ندارند و گمان نميرود كه هيچيك از فعالان سياسي اصلاحطلب در مورد اين گزينه ترديدي داشته باشند، لذا ميتوانند تمام توان خود را صرف كمك به روحاني براي برقراري ارتباط با مردم و ايجاد يك فضاي سياسي بانشاط كنند. اصلاحطلبان ميتوانند ذهن خود را از انتخابات ١٣٩٦ تا حدي آزاد كنند و به وظايف زمينهسازي تبليغي و ترويجي مشغول شوند.
طبيعي است طرف مقابل آنان از الان تا ٦ ماه ديگر به احتمال فراوان درگير به وحدت رسيدن است! و در نهايت هم با چند نامزد وارد ميدان ميشوند! تا نمادي از وحدت خود را نشان دهند. اصلاحطلبان ميتوانند انرژي خود را صرف شوراهاي شهر كنند، اين راه نه اجبار كه انتخاب آنان خواهد بود.
انتخاب آمريكا وصلح جهاني
احمد شيرزاد در آرمان نوشت:
كمتر از يك ماه ونيم به انتخابات رياستجمهوري آمريكا باقي مانده است. تاثيرات انتخاب ترامپ وكلينتون بر وضعيت سياسي در داخل ايران مورد نظر برخي ازتحليلگران داخلي قرارگرفته است.
اينگونه تحليلها درشرايطي صورت ميگيرد كه ايران وآمريكا حدود سه دهه است در قطع كامل روابط ايران وآمريكا قرار دارند. برخي بر اين اعتقاد هستند كه چنانچه درايالات متحده شخصيت تندرويي مانند ترامپ درقدرت قرار بگيرد، تاثيرات خارجي اين انتخاب به شكست روحاني در ايران و روي كارآمدن يك فرد درحد و اندزه تندرويهاي ترامپ منتهي ميشود.
تحليلي كه چندان واقعي نيست و فاقد ريشههاي تحليلي دقيق است. واقعيت اين است كه بهطور طبيعي انتخابات آمريكا نه تنها بر ايران بلكه بر تمامي كشورهاي دنيا تاثير خواهد گذاشت. اين اثرگذاري به شكل غيرمستقيم است و هيچ گاه انتخابات رياستجمهوري در ايران مستقيما متاثر از انتخابات ايالات متحده آمريكا نبوده است.
يعني اين مساله روندي را درجهان به وجود ميآورد كه كشورهاي ديگر ناچارند نسبت به آن واكنش نشان دهند و اين واكنشها موجب ميشود نگرشهايي در داخل كشورها نسبت به شخص رئيسجمهور آمريكا به وجود بیايد. البته هركدام از اين دو شخص اگر درآمريكا به قدرت برسند. متفاوت از يكديگر عمل خواهند كرد. ترامپ وكلينتون تغييراتي در سياست اين كشور به وجود خواهند آورد كه اين تغييرات داراي بازتاب در عرصه بينالمللي است.
البته اگر كانديداي حزب جمهوريخواه رئيسجمهور شود قطعا در سياست خارجي ايالات متحده آمريكا تغييرات كلي وچشمگيري صورت خواهد گرفت و احتمالا در رابطه با ايران نيز سختگيري خواهد شد، اما اگركلينتون دموكرات پيروز انتخابات شود، تغييرات بسيارجزئي درمقايسه رويكرد اوباما در مسائل گوناگون داخلي و حتي خارجي به وجود خواهد آمد.
البته اين مهم است كه دركشوري كه نگاه غيردوستانه به ايران دارد يك تندرو در راس آن كشور قرار نگيرد. اما هيچ منطقي اجازه نميدهد كه تندروي را با تندروي پاسخ دهيم. به عنوان مثال همه به خاطر داريم تندرويهايي كه عربستان سعودي انجام داد؛ نه تنها هيچ مشكلي را حل و فصل نكرد بلكه به مشكلات و تنشهاي ميان دو كشور اضافه كرد. بايد با كياست با تندروي در آمريكا رفتار كرد. كياست و سياست اين نيست كه ما نبايد از خودمان هيچ اقتداري نشان دهيم و بخواهيم با همه مسائل از موضع ضعف رفتار كنيم. معمولا افراد صاحب تدبير و سياستپيشه بالاتر از موضع قدرت واقعي رفتار ميكنند.
البته انتخاب به نفع سياست ورزي كلي درجهان است. هيلاري كلينتون روندهاي صلحجويانه جهان را بهتر از ترامپ تامين خواهد كرد. خانم كلينتون، درخشش بهتر و بيشتري نسبت به دوره رياستجمهوري باراك اوباما نخواهد داشت، زيرا دوران اوباما تكرار نميشود. دوران رياستجمهوري وي در تاريخ ايالات متحده آمريكا نادر به شمار ميرود وكلينتون تنها در صورت پيروزي ميتواند برخي از سياستهاي او را در ابعاد داخلي از جمله مساله تامين اجتماعي ادامه دهد. كلينتون هر چند به لحاظ سياست خارجي فردي شناخته شده است ولي شناخت وی درعرصه سياست خارجي داراي ديدگاههاي خاصي است. ديدگاههای هیلاری کلینتون هرچند تا حدودي به ديدگاههاي اوباما شباهت دارد ولي تفاوت هایی هم با اوباما دارد.