یادم میآید که یکبار سراغ او رفتم و فهرست تدارکات لازم را نوشتم. نگاهی به کاغذ انداخت و سری تکان داد. قلم را روی کاغذ گذاشت و زد زیر گریه طوری اشک میریخت که مرا هم به گریه انداخت. پرسیدم: چی شده آقای رضایی؟ اتفاقی افتاده؟
در جواب گفت: «امکانات کم است نمیتوانم جوابگوی شما باشم.»
کتاب بحر بیساحل، ص 283