بعد از اینکه شهدا دفن شدند با پدر شهیدان محمدی به جامعه الصادق پیش مداح لشگر منصور نورائی رفتیم و برای یکی از مراسمات دعوتش کردیم. نورائی، هاشم را می شناخت ولی وقتی پدر شهیدان محمدی را معرفی کردم گفت: نمی دانم کدام شهید را می گویی ولی قول داد که به مسجد محل ختم شهدا یعنی مسجد رضوی بیاید.
وقتی با موتور رسید من به استقبالش رفتم و به سمت مسجد همراهش بودم. تصویر شهدا را که دید یک دستی به ریشش کشید و گفت: حسین محمدی که گفتی آشناست. گفتم: می شناسی ش... گفت: در عملیات والفجر مقدماتی من با گردان میثم رفته بودم روبروی تپه دو قلو؛ حسین مسئول دسته بود. تقریبا همه بچه ها شهید و مجروح شده بودن و فقط من و حسین محمدی مانده بودیم. حسین گفت: فقط به من گلوله آر.پی.جی برسان و تکبیر بگو؛ من شلیک می کنم.