کد خبر 653115
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۱

یکی از مهم‌ترین چالش‌ها برای ایران، رفع تحریم‌هاست. در واقع تحریم‌ها به استراتژی ثابت آمریکا در قبال ایران تبدیل شده و حتی برجام نیز مانع تداوم و پیگیری این استراتژی نشده است. حتی واشنگتن به‌دنبال این است تا تحریم‌ها را به حوزه‌های دیگر نیز تسری دهد و با عناوین دیگر تشدید کند.

 به گزارش مشرق، انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و کشانده شدن بحث میان کاندیداها به نازل‌ترین بحث‌ها، اعتراضات فراوانی در جامعه‌ی آمریکا به‌وجود آورده است. رهبر انقلاب نیز در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی، رقابت‌های انتخاباتی در آمریکا و موضوعات مطرح میان دو کاندیدا را نمونه‌ای بارز و آشکار از نتایج نبود معنویت و ایمان در صاحبان قدرت در کشور آمریکا دانستند. در دیدار هفته‌ی گذشته نیز، با طرح دوباره‌ی این موضوع فرمودند: «حقایقی که اینها بر زبان راندند دیدید؟ شنیدید؟ اینها آمریکا را افشا کردند. چند برابر چیزهایی را که ما می‌گفتیم و بعضی باور نمی‌کردند و نمی‌خواستند باور کنند، خود اینها گفتند... ارزش‌های انسانی در آن کشور نابودشده و لگدمال‌شده است.» در همین رابطه و برای واکاوی سیاست‌های این کاندیداها در قبال ایران، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR گفت‌وگویی با آقای دکتر محمد جمشیدی، عضو هیئت‌علمی دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، ترتیب داده است.
 
  این دوره از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به صحنه‌ای برای نزاع‌های غیراخلاقی تبدیل شده است که نامزدها برای کسب رأی بیشتر، حتی پرده از روابط خصوصی یکدیگر بر می‌دارند، به‌نظر شما چه عوامل و دلایلی موجب شده که سیاست‌مداران آمریکا تا این حد به‌سمت سقوط اخلاقی پیش بروند؟
ترکیب دو عامل در این مسئله مؤثر است. اول اینکه ما شاهد غلبه‌ی رفتارهای پوپولیستی در داخل ایالات‌متحده‌ی آمریکا هستیم. در درون دموکرات‌ها، برنی سندرز نماینده‌ی پوپولیسم بود و در داخل جمهوری‌خواهان، دونالد ترامپ نماد این پوپولیسم است. این به‌معنی آن است که مردم علیه الیت‌های حاکم حرکت می‌کنند و آن فردی می‌تواند رأی مردم را به دست بیاورد که مطابق با خواسته‌های آن‌ها صحبت کند.

عامل دیگر، ورود کاندیدایی است که از درون ساختار قدرت وارد نشده و از بیرون وارد این کارزار شده است و به‌‌همین دلیل نیز انتقادهای جدی را به ساختار حاکمیتی وارد می‌کند. قبل از این، افرادی وارد رقابت‌های انتخاباتی می‌شدند که یا سناتور و یا فرماندار ایالت‌ها بودند، اما این اولین‌بار است که شخصی مانند ترامپ با سابقه‌ی غیرسیاسی وارد عرصه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا شده است. او یک سرمایه‌دار سفیدپوست کاملاً آمریکایی است. لذا وقتی فردی مانند وی برضد نظام حاکم و فسادهای نهادینه‌شده در آن اقدام می‌کند، می‌بینیم که کل نظام سیاسی ایالات‌متحده، اعم از چپ و راست و حتی نومحافظه‌کاران و مخالفان جنگ، طرفدار کلینتون می‌شوند و از او حمایت می‌کنند.
 
در چنین شرایطی حوزه‌های شخصی افراد نیز مورد استفاده‌ی طرفین قرار می‌گیرد و کاندیداها سعی می‌کنند با این حرف‌ها یکدیگر را کنار بزنند. پیش‌تر و در رقابت‌های دهه‌های قبل، بیل کلینتون حتی موارد بسیار بدتری از دونالد ترامپ داشت و در زمان ریاست‌جمهوری مرتکب اعمال غیراخلاقی شده بود. حتی ترامپ در مناظره‌های انتخاباتی به این امر اشاره کرد و گفت آن مواردی که به من نسبت می‌دهید، بیل کلینتون آنها را انجام داده است. مجموعه‌ی این عوامل موجب شده است دعوای انتخاباتی به سطح نازل و درگیری‌های شخصی کشیده شود و زمانی که نمی‌توانند حرف‌های هرچند پوپولیستی یکدیگر را پاسخ دهند، به‌سمت خراب کردن شخصیت همدیگر می‌روند.

جالب است در رسانه‌های آمریکایی درباره‌ی ادبیات و رفتارهای غیراخلاقی دونالد ترامپ ساعت‌ها بحث می‌شود، اما اسناد ویکی‌لیکس در مورد اقدامات عملی هیلاری کلینتون کاملاً مورد غفلت قرار گرفته است. این رفتارهای متناقض به‌معنای اراده‌ی سیاسی نظام ایالات‌متحده‌ی آمریکا برای نادیده گرفتن خطای کلینتون است.
 
  افراد ناراضی و خسته از سیستم سیاسی آمریکا، که بخشی از آن‌ها به طرفداران ترامپ تبدیل شدند، چه نقشی در آینده‌ی سیاسی این کشور خواهند داشت؟
به نظر می‌رسد یک حرکت اجتماعی در جامعه‌ی آمریکا بروز کرده است که با پایان یافتن انتخابات و حتی با پیروزی کلینتون و شکست ترامپ به پایان نمی‌رسد. مردم آمریکا نسبت‌به سیستم سیاسی این کشور بدبین شده‌اند و احساس می‌کنند که نظام سیاسی آمریکا آن‌قدر الیتیسم شده است که جایی برای مردم وجود ندارد. اکنون کل نظام سیاسی آمریکا، از جمله شخص رئیس‌جمهور، به طرفداری از کاندیدایی برخاسته که نماینده‌ی نظم حاکم است و حرف مردم در آن شنیده نمی‌شود. این خلاف رقابت آزاد است.
 
  در چند مدت اخیر، اظهارنظرهای زیادی درباره‌ی آینده‌ی روابط ایران و آمریکا مطرح شده است. برخی انتخاب ترامپ و برخی انتخاب کلینتون را به نفع ایران می‌دانند. از منظر راهبردی، آیا تفاوتی بین این دو کاندیدا در چگونگی مواجهه با ایران وجود دارد؟
بی‌شک تفاوت‌هایی وجود دارد. موضوع مهم برای ما این است که کدام‌یک از این افراد فشار کمتری بر ایران ایجاد می‌کنند. یکی از مهم‌ترین چالش‌ها برای ایران، رفع تحریم‌هاست. در واقع تحریم‌ها به استراتژی ثابت آمریکا در قبال ایران تبدیل شده و حتی برجام نیز مانع تداوم و پیگیری این استراتژی نشده است. حتی واشنگتن به‌دنبال این است تا تحریم‌ها را به حوزه‌های دیگر نیز تسری دهد و با عناوین دیگر تشدید کند. باید ببینیم کدام‌یک از این افراد ظرفیت عملیاتی کردن یا تداوم تحریم‌ها را دارند. فردی می‌تواند این کارها را انجام دهد که قدرت اجماع کشور‌ها علیه ایران را داشته باشد و به نظر می‌رسد هیلاری کلینتون در این زمینه ظرفیت بیشتری دارد.

دونالد ترامپ به‌دلیل شخصیت و ادبیاتی که دارد، سخت‌تر می‌تواند کشورها را با خود همراه کند، اما کلینتون به‌دلیل تجربه و رفتارهایی که دارد، بیشتر می‌تواند بازیگران بین‌المللی را به‌سمت آمریکا جذب کند و لذا توانایی فشار بیشتر بر ایران را دارد. از سوی دیگر، کلینتون اساساً در این زمینه برنامه‌ریزی پیشینی دارد؛ یعنی تشدید فشار بر ایران جزء سیاست‌های اوست.
 
در حوزه‌ی منطقه‌ای، تعهد هیلاری کلینتون به رژیم صهیونیستی، عربستان و دیگر مرتجعین منطقه، بی‌بدیل است. او به‌عنوان یکی از حامیان سرسخت رژیم صهیونیستی معرفی می‌شود. اخیراً نیز جمعی از مشاوران کلینتون در نشستی با تکرار اظهارات ضدایرانی، از عربستان حمایت کرده‌اند. نکته‌ی دیگر آن است که هیلاری کلینتون اراده‌ای جدی برای مبارزه با داعش ندارد؛ به‌طوری‌که در مناظره‌ها مجری را وادار کرد به وی تذکر دهد او تنها حرف‌ها و سیاست‌های اوباما را تکرار می‌کند. نکته‌ی مهم آن است که از نظر کلینتون، تهدید ایران برای آمریکا بزرگ‌تر از داعش است و این اشتباه بزرگی است که متأسفانه آمریکایی‌ها مرتکب می‌شوند. این تلقی جهت‌دهی‌شده از محیط راهبردی، حتی برخلاف منافع ایالات‌متحده هم هست اما آن‌ها متوجه نمی‌شوند.  

در مقابل، دونالد ترامپ فردی تاجرمسلک و اهل زدوبند در حوزه‌ی بین‌المللی است و رویکرد آرمانی و دموکراسی‌خواهی را که در سابقه‌ی نومحافظه‌کاران و لیبرال‌ها بوده است، ندارد و فکر می‌کند این‌ها منافع آمریکا را تأمین نمی‌کند. البته نمی‌توان گفت که او دارای تفکر راهبردی رئالیستی است. بااین‌حال به نظر می‌رسد وی قائل به آن است که بشار اسد حکومت قانونی سوریه را رهبری می‌کند و باید علیه تهدید داعش فعال‌تر عمل کرد. البته فکر می‌کنم این‌ها نظر شخصی وی باشد و بعید به نظر می‌رسد اگر به قدرت برسد، لابی‌های قدرت و مسائل پشت‌پرده به او اجازه دهند این موارد را عملیاتی کند. مثلاً وی در بخشی از مناظره‌ی دوم اذعان کرد ایران و روسیه در حال جنگ با داعش هستند و ائتلاف آمریکایی در این ماجرا نقشی ندارد. این اعتراف بسیار بزرگ بود، اما بعید است در صورت رسیدن به قدرت، همین مواضع به‌صورت عملیاتی ترجمه شوند.
 
  انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا چه تأثیری بر سیاست‌های این کشور در قبال ایران خواهد داشت؟
کلینتون با توجه به شانس بالا برای تصدی پست ریاست‌جمهوری، برنامه‌های زیادی علیه ایران دارد و به اسم اینکه ایران دنبال فریبکاری است، می‌خواهد فریبکاری جدیدی انجام دهد و بهانه‌ای جدید برای فشار بیشتر به ایران و انجام کمتر تعهدات آمریکا در قبال ایران به وجود بیاورد. این کد عملیاتی کلینتون بسیار قابل توجه است.
 
  آیا توافق هسته‌ای سیاست راهبردی آمریکا در قبال ایران را با تغییر مواجه کرد یا همچنان همان سیاست‌ها دنبال می‌شود؟
هیچ توافقی ماهیت دشمن را تغییر نمی‌دهد، بلکه ابزارها و روش‌های تقابل تغییر می‌کنند. اینکه تصور داشته باشیم توافق باعث می‌شود آمریکا به‌سمت دوستی با ایران حرکت کند، ساده‌انگارانه است و مروری بر دوره‌ی پس از توافق هسته‌ای نشان می‌دهد که دشمنی با ایران برای آمریکا اصالت پیدا کرده است و آمریکا همچنان ایران را دشمن استراتژیک خود می‌بیند. این ساده‌لوحی است که عده‌ای به‌دلیل انجام توافق، تعریف ماهوی دیگری از آمریکا ارائه دهند و بگویند توافق موجب شده است که آمریکا دوست ایران شود. آمریکا با ابزارهای مختلف می‌خواهد به ما بگوید نه‌تنها نمی‌خواهد با ایران دوست شود، بلکه روابط عادی هم نمی‌خواهد. این واضح است که آمریکا ذیل همین توافق برجام، تحریم‌های اولیه علیه ایران را حفظ کرده است و امروز نیز تحریم‌های در حال انقضا را تمدید می‌کند. همه‌ی این موارد بیانگر آن است که آمریکا می‌خواهد این پیام را به جامعه‌ی جهانی و جامعه‌ی ایرانی بدهد که اجماعی راهبردی برای ادامه‌ی دشمنی با ایران در داخل واشنگتن وجود دارد.
 
 
آمریکا و نقض عهد در برجام

در تاریخ روابط ایران و آمریکا در طول شصت سال گذشته، برهه‌های مختلفی را می‌توان ملاحظه کرد که نشان‌دهنده‌ی تعدی آمریکا به حقوق مردم ایران است (مانند سقوط دولت قانونی مصدق)، اما در سال‌های اخیر، نمونه‌های فراوان و عدیده‌ای از آن می‌توان به‌صورت عینی مشاهده کرد (مانند نامه‌ای که شصت سناتور آمریکا نوشتند مبنی بر اینکه بعد از اوباما، رئیس‌جمهور بعدی آمریکا می‌تواند توافق برجام را اجرا نکند). چه نمونه‌های دیگری از این دست، بعد از توافق برجام وجود دارد؟
نقض‌عهدها و بدعهدی‌های آمریکا در موضوع برجام کاملاً خود را نشان داد. آمریکایی‌ها علی‌رغم مباحثی که ذیل برجام وجود دارد، تعهد داده بودند که رفع تحریم‌ها «به‌شکل مؤثری» اتفاق بیفتد، اما می‌بینیم که از یک طرف تعهداتی را روی کاغذ انجام می‌دهند، اما در عالم واقع اجازه نمی‌دهند روابط اقتصادی-تجاری ایران با نظام مالی بین‌الملل شکل بگیرد. حتی به‌تازگی آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که تحریم‌های مالی علیه ایران مؤثرترین ابزار فشار است و باید آن را با بهانه‌های جدید ادامه دهند. آمریکایی‌ها به‌گونه‌ای توافق‌ها را می‌نویسند که راه گریزی برای خود داشته باشند و اگر موفق نشدند، در مقابل همان توافقی که امضا کردند نیز می‌ایستند.

در زمینه‌ی نقض‌عهدهای آمریکا می‌توان نمونه‌ی دیگری را مثال زد. تمدید قانون تحریم ایران مصوبه‌ی سال ۱۹۹۶ نه‌تنها خلاف روح برجام، بلکه خلاف متن برجام است؛ چراکه قرار بود بعد از برجام تحریم‌های جدیدی افزوده نشود، اما اقدام آمریکایی‌ها یک تحریم جدید است که دولت جمهوری اسلامی ایران نباید نسبت‌به آن بی‌‌اعتنا باشد. موعد انقضای این قانون بیست سال پس از تصویب بود و براساس آن قرار بود در سال ۲۰۱۶ به اتمام برسد، اما آمریکایی‌ها به‌دنبال احیای آن هستند.

دسترسی ایران به بازارهای بین‌المللی از دیگر چالش‌هایی است که آمریکا ایجاد کرده است. آن‌ها فضا را به‌گونه‌ای طراحی می‌کنند که عملاً هیچ‌کس جرئت نکند با ایران همکاری کند. سنگ‌های زیادی جلوی پای طرف‌های خارجی می‌گذارند تا از همکاری با ایران منصرف شود. لذا می‌توان گفت آمریکایی‌ها چیزی را می‌نویسند، اما در عملیاتی کردن آن طراحی‌های مختلف ضد همان توافق انجام می‌دهند. بهتر بود ایران نیز با رفتار گام‌به‌گام و هم‌زمان با انجام تعهدات غربی‌ها اقدام می‌کرد تا داده‌ها و ستانده‌ها برابر باشد. بدعهدی‌های آمریکایی‌ها در حوزه‌ی منطقه‌ای نیز قابل مشاهده است. مثلاً در موضوع سوریه، توافقی برای آتش‌بس انجام می‌دهند، اما به توافقات خودشان هم پایبند نمی‌مانند و تجاوز نظامی را ادامه می‌دهند.
 
در مقابل، تجربه نشان داده که آمریکایی‌ها تنها در مقابل قدرت و اقتدار کرنش می‌کنند. بنابراین اگر بازیگری از موضع قدرت وارد شود، آن‌ها با او همراهی می‌کنند و اگر غیر از آن را ببیند، هیچ تعهد و توافق بین‌المللی‌ای محدودکننده‌ی رفتار آن‌ها نخواهد بود.
 
به نظر می‌رسد فارغ از رقابت‌های انتخاباتی، وضعیت داخلی و جایگاه بین‌المللی آمریکا در حال گذار است. آینده‌ی آمریکا در نظام بین‌الملل را چگونه می‌بینید؟
آمریکا در سطح داخلی و بین‌المللی با چالش‌های راهبردی مواجه است. در سطح داخلی مهم‌ترین مسئله، معضل طبقه‌ی متوسط محسوب می‌شود که اعتماد به «رؤیای آمریکایی» را از دست داده است. رشد اقتصادی در آمریکا تنها به نفع طبقه‌ی بالای جامعه است. در این جامعه، اقلیتی یک‌درصدی به‌شدت در حال فربه شدن و اکثریت جامعه، به‌ویژه طبقه‌ی متوسط، در حال ضعیف شدن هستند. هشتاد درصد مردم قائل به این هستند که در طبقه‌ی متوسط قرار می‌گیرند و در واقع این طبقه‌ی متوسط است که باعث رشد و توسعه‌ی جامعه می‌شود. حال اگر این طبقه احساس تبعیض و ناعدالتی کنند، یک معضل در دموکراسی آمریکایی تلقی می‌شود و امروز جامعه‌ی آمریکایی دچار این مشکل شده است.

در سطح بین‌المللی نیز آمریکا از منابع لازم برای پیگیری سیاست برتری‌جویی در جهان بهره‌مند نیست و به این مسئله واقف شده است که باید نقش بین‌المللی خود را بازتعریف کند. البته این بازتعریف به‌معنی عقب‌نشینی نیست، بلکه مربوط به تمرکز جغرافیایی آن‌ها بر مناطق استراتژیک جهان و اینکه چگونه با ظرفیت محدود منافع حیاتی خود را دنبال کنند، خواهد بود. اما همین بازتعریف باعث می‌شود آمریکا تغییر نقش بین‌المللی داشته باشد که بعد از جنگ جهانی دوم بی‌سابقه است و این پایان دوران برتری‌جویی آمریکا در عرصه‌ی بین‌المللی تلقی می‌شود.

باید توجه داشته باشیم که بازیگر معقول بین‌الملل، به قدرت در حال افول نمی‌پیوندد. لذا ما نیز باید به قطب‌های دیگر قدرت و ثروت در جهان توجه کرد. حتی ادبیات مقامات آمریکایی اعم از اوباما و مناظرات انتخاباتی، بیانگر این است که نظم آمریکایی جهان در حال فروپاشی یا تضعیف است و لذا ما نیز باید تلاش کنیم با داشتن نگاه استراتژیک، نظم مطلوب خود را حداقل در سطح منطقه‌ای پیش ببریم.