خانم ملاطائفه هرچند صبور و محکم و بااراده است، اما دوری ابوالفضل مریضش کرده. گاهی روزها و ساعت‌ها را فراموش می‌کند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - مهمان خانه ساده‌ای بودم که به هر طرفش نگاه می‌کردی، یاد شهید ابوالفضل نیکزاد می‌افتادی. از قاب‌های روی دیوار بگیر تا چشم‌های مادری که آقاابوالفضل به ارث برده بودشان.

خانم زهرا ملاطائفه مادر شهیدی است که خیلی زود قرار مصاحبه را پذیرفت و همان اول کار گفت وظیفه‌ام شناساندن ابوالفضل است. گفت: هزار نفر هم بیایند، تک‌تک درباره‌اش از من بپرسند، دانه‌دانه بدون این که خسته شوم، جواب‌شان را خواهم داد.

خانم ملاطائفه سختی‌های زیادی در زندگی کشیده. از مرگ پسر 18 ساله‌ و فوت شوهر جوانش بگیر تا بیوه شدن دخترش و حالا هم آزمون دیگری را از سر می‌گذراند. این‌بار اما فرق دارد. شهادت ابوالفضل، پسر مهربان و ته‌تغاری خانه و فرزندی که هر لحظه و همیشه حمایت‌کننده خانواده‌اش بوده، درد زیادی دارد. دردی که مادر ابوالفضل می‌گوید تحملش شیرین است. می‌گوید نتیجه تلاش خودش است. خودش خواسته بچه‌هایش این‌گونه بار بیایند و حالا فصل نتیجه‌گیری است.

خانم ملاطائفه هرچند صبور و محکم و بااراده است، اما دوری ابوالفضل مریضش کرده. گاهی روزها و ساعت‌ها را فراموش می‌کند. خاطرات گذشته گاهی به‌سختی به یادش می‌آیند. ابوالفضل اما، همیشه بر پهنای ذهنش حک شده. می‌رود زیر قاب عکس او می‌نشیند و با پسرش درددل می‌‌کند. گاهی که بی‌قرار می‌شود زل می‌زند به قاب عکس او و زبان می‌گیرد «ابوالفضل‌جان، مادر! آرامم کن.» گاهی هم اما بر سجاده‌ای که بیش‌تر اوقات روی زمین پهن است، نماز می‌خواند و هر لحظه خدایش را شکر می‌کند. نه بابت یک عمر بندگی و نه بابت دعا و نمازهایی که تا امروز خوانده، از خدا ممنون است به‌خاطر این که نامش را انتهای لیست مادران شهدا جا داده است...

نویسنده: زهرا عابدی / منبع: ماهنامه فکه 169