به گزارش مشرق، قدیمترها فرضیهای وجود داشت که هنر برای آدم نان و آب نمیشود و اگر راه هنر را پیش بگیری فردا هشتت، گرو نه خواهد بود و ختم کلام بیپول و مستأصل میمانی. همین شد که جمعیت کثیری به سمت شغلهای دولتی سرازیر شدند تا یک لقمه نان بخور و نمیر اما به موقع در بیاورند و زندگیشان را کارمندی بگذرانند. اما در چندسال اخیر شاهد حضور هنرمندانی هستیم که از کودکی خلاف این جریان فکری حرکت کردند و در جواب آدمهایی که هنر را بدون آینده میدیدند، لبخند زدند و قلمموهایشان را توی رنگ زدند و دنیای شاد و زیبایی برای خودشان خلق کردند. دنیایی که حسرت همه را با خود برانگیزد. بزرگترکه شدند دیگر لنگ جواب آزمون استخدام و اجاره کار و دفتر نماندند و در اتاق کوچکشان شروع به کار کردند و دست به کارهای بزرگی زدند. «زهرا ناصرخاکی» یکی از همان هنرمندهایی ست که در اتاق کار و زندگیاش کارهای بسیار زیبایی تولید میکند و حالا بعد از چندسال، از هنر دستانش درآمد دارد. با این هنرمند جوان همراه شدیم تا از حال و هوای آرام اما رنگی رنگی ذهنش سر دربیاوریم.
در دانشگاه سرکلاس مدام نقاشی میکشیدم
«زهرا ناصرخاکی» متولد ۱۶ فروردین ۱۳۷۲ در کرج است. دختر آرام و هنرمند کرجی از بچگی عاشق نقاشی بود اما به دانشگاه که رسید زبان انگلیسی خواند. با این حال سر تمام کلاسهایش نقاشی می کشید! بعد از آن رفت سراغ علاقه کودکیاش تا نقاشی را به صورت حرفهای یاد بگیرد. اینطور شد که کم کم برای خودش سفارش گرفت و کار به اینجا رسید. زهرا درباره کارهایش میگوید:«در زمان دانشگاه، سرکلاس مدام جلوی دستم کاغذ بود و نقاشی میکشیدم. حتی اگر کاغذ نداشتم روی دست دوستانم نقاشی میکردم. کار به جایی رسیده بود که دوست داشتند سرکلاس کنار من بنشینند. با این حال درست است که آموزش نقاشی دیدهام اما اینطور نیست که همه کارهایی که انجام میدهم و شما میبینید، ربطی به کلاس داشته باشد. به طور مثال ماندالاها را خودم کار میکنم. ماندالا یک هنر است که مهد آن در هندوستان است و برای افزایش تمرکز انجام میشود؛ که واقعا هم روی تمرکز تاثیر دارد و تا حدی شبیه تذهیب خودمان است. من هم خوشم آمد و کار کردم. اولین ماندالایی که کشیدم یک روز و نیم طول کشید. به مرور دستم راه افتاد و همینطور برای خودم ماندالا میکشیدم و طرحهای مختلفی به آن اضافه کردم.»
قرار نبود اینستاگرامی کار کنم
صفحه اینستاگرام زهرا پر است از هنرنماییهایش که میگوید اصلا قرار نبود اینطوری باشد ولی همه چیز طوری پیش رفت که اینستاگرامش بازنشر کارهای هنریاش باشد و خیلی اتفاقی بتواند از این راه کسب درآمد کند. زهرا در این باره میگوید:« با اینکه زبان خواندم اما همیشه دوست داشتم با هنر کسب درآمد کنم. بعد آینده خودم را اینطور تصور میکردم که یا آموزشگاه نقاشی دارم و نقاشی درس میدهم، یا در خانه سفارش کار میگیرم. اما فکر نمیکردم با گذاشتن چند عکس در اینستاگرام بتوانم درآمد داشته باشم. چون صفحه من از اول اصلا هنری نبود. یک صفحه کاملا شخصی بود که عکس و شعر میگذاشتم. اما وقتی نقاشیهای سرکلاس و دانشگاه را گذاشتم، دیدم خیلی استقبال میشود و صفحه قبل را پاک کردم. راستش اوایل خوشم نمیآمد که اینطوری سفارش بگیرم. ولی دیدم بقیه از کارهایم خیلی خوششان میآید. گفتم چه اشکالی دارد؟ بگذار اینطوری سفارش بگیرم. آن اوایل چون نرخ و بازار دستم نبود قیمتها را پایین میدادم. اما الان کار به جایی رسیده که وقتی به فروشگاههای مختلف سر میزنم طرحهایم را همه جا میبینم.»
قابهای محرمیام پرطرفدار شد
یکی از کارهای جالب توجه زهرا که این روزها طرفداران زیادی هم دارد طراحیهایش روی قابهای تلفن همراه است که به گفته خودش با اینکه یک ماه و نیم است که اینکار را انجام میدهد، فروش بسیار خوبی داشتهاست. آنقدر که برای مغازه قاب فروشی سوال شده که زهرا اینهمه قاب را برای چه میخواهد:« از قبل روی قاب گوشی خودم و اطرافیانم با لاک طراحی ناخن نقاشی میکشیدم و برخی که میدیدند و خوششان میآمد سفارش میدادند. اما من قبول نمیکردم. تا اینکه یک ماه و نیم پیش سفارشات را قبول کردم و اتفاقات بسیار جالبی افتاد. یک سری کارهای محرمی که طراحی کرده بودم خیلی دیده شد. طوری که یک نفر میگفت وقتی در هیئت عزاداری گوشی تلفن همراهش را دستش گرفته همه خوششان آمده و کار به جایی رسیده که چند نفر در آنجا سفارش دادند و قابهای محرمی گرفتند. آنقدر در این مدت قاب خریدم که برای آقای مغازهدار سوال شد. وقتی گفتم نقاشی میکشم مرا راهنمایی کرد تا قابها را با قیمت ارزانتری بخرم. قابهای گوشی خیلی محبوب شدند. طوری که یکی از دوستانم میخواهد برای گرفتن یکی از این قابها گوشیاش را عوض کند.»
هرچیزی بوم نقاشی من است
زهرا روی همه چیز نقاشی میکند و به گفته خودش هرچیزی که احساس کند خالیست، باید سراغش برود و آن را با طرحهایش پر کند. برای همین کمتر چیزی از دستش جان سالم به در میبرد(!) مگر اینکه رنگی رنگی و نقاشی شده باشد. برای همین دفتر، کتاب، جامدادی، کیف پول و حتی کمد قدیمی خانهشان تا اینجای کار بومهای نقاشی زهرا شدهاند. زهرا درباره محیط خانه و اتاقش میگوید:«اتاق خودم که جای خالی ندارد. در هال و پذیرایی هم همینطور است. یک قسمت از خانه که اختصاص به تابلوهای من از کربلا دارد. خانه خواهرها و برادرم هم همینطور است. یکی از خواهرهایم بابت بعضی کارهای من حسابی ذوق میکند. همین ذوق کردنها و تشویقهای اعضای خانواده باعث تشویق من شد که واقعا جای تشکر دارد.این اتفاق بین دوستانم هم افتاده، اگر در مناسبتهای مختلف به جای نقاشیهایم هدیه دیگری بدهم ناراحت میشوند انگاری که فحششان دادهام!»
خواهر و برادرم دوست دارند جای من باشند
بسیاری از مردم هنوز این تصور را دارند که کار کردن و شغل داشتن یعنی یک شغل اداری و دولتی که صبحهای زود برای رسیدن به آن بیرون زد و بعد از ظهرها به خانه برگشت. اما محیط کار زهرا اتاقش است. اتاقی که حکم محل کارش را پیدا کردهاست و ساعتهای زیادی در آن میگذراند. او در این باره میگوید:« من در خانواده تحصیلکرده و فعالی بزرگ شدم. یکی از خواهرهایم پزشک است. آن یکی پژوهشگر است و برادرم هم مهندس است. همهشان شرایط شغلی خوبی دارند و به اصطلاح به جایی رسیدهاند. اما همه دوست دارند جای من باشند. چون در خانه هستم و با آرامش کار میکنم. به قول خودشان هم فال است و هم تماشا. من از وضعیت خودم بسیار راضی هستم. متاسفانه برای پیدا کردن کار همه میخواهند صرفا پول در بیاورند. نمیخواهند یک کار خوب و حرفه یاد بگیرند. حتی اگر به هنر ورود کنند دوست دارند زود نتیجه بگیرند. اما ۴سال طول کشید تا به وضعیت فعلی رسیدم و هنوز جای کار زیادی دارم.»
زهرا توانسته در ۲۴ سالگی برای شغل مورد علاقهاش را با دستان خودش پیدا کند. وقتی از او در رابطه با آدمهایی میپرسیم که مدام از نبود کار گلایه میکنند جواب جالبی میدهد:« به نظرم من بیشتر کسانی که میگویند کار نیست تا حدی راحت طلب هستند. به نظر من خدا به همه استعدادهایی داده است و هیچ کس در این دنیای بی استعداد نیست. هرکس بالاخره به درد یک کاری میخورند. باید تلاش کند و استعدادهایشان را پیدا کنند و توقع بازدهی سریع نداشته باشند.»