گفت: بعد از اینکه فروش امشب تمام شد و خواستید بروید، هر کس تو امامزاده بود این کتاب ها را به ایشان هدیه بدهید؛ گفت: نذر فرهنگی کرده ام، اول کتاب ها نوشته بود: «وقف در گردش»

گروه جهاد و مقاومت مشرق - آنچه می خوانید، حاشیه نگاری سجاد پورفتاحی، ابوالفضل شاهپوری و امیر مسلمان از فعالان کتاب در شهر بافق و در کنار غرفه های فروش کتاب «سلام بر ابراهیم» است:

کنار غرفه « امامزاده عبدالله علیه السلام»:

شب اول فروش کتاب سلام بر ابراهیم، خانم محترمه ای 4 جلد کتاب سلام بر ابراهیم 1 و 2 را تهیه کرد. شب دوم همان خانم مراجعه کرد و گفت: کتاب هایی که دیشب گرفتم را هدیه دادم و آمدم دوباره بگیرم. از هر جلد 3 عدد خریداری کرد و دو جلد کتاب را به ما برگرداند و گفت: بعد از اینکه فروش امشب تمام شد و خواستید بروید، هر کس تو امامزاده بود این کتاب ها را به ایشان هدیه بدهید؛ گفت: نذر فرهنگی کرده ام، اول کتاب ها نوشته بود: «وقف در گردش»
شب سوم باز برای خرید مراجعه کرد و گفت: کتاب های قبلی را هم هدیه دادم، در همین حین خانم میانسالی به محل فروش آمد و می خواست دو جلد کتاب را تهیه کند اما گفت قیمتش را نمی دانستم و 5 هزار تومان بیشتر همراهم نیست؛ که آن خانمی که هر شب مراجعه می کرد، با شنیدن این حرف؛ گفت: اشکالی ندارد، آن یکی جلد دیگر را من حساب می کنم و به عنوان هدیه تقدیم شما می شود.
شب چهارم همین خانم آمد و از هر جلد 4 عدد خریداری کرد و گفت: برای دوستان و همکارانم می خواهم.

 کنار غرفه « پارک آبشار »:
روی میز فروش، تعدادی از کتاب ها به صورت ایستاده تکیه داده شده بود به بقیه کتاب ها، نسیمی آمد و چند تا از کتاب ها روی میز افتاد؛ در همین حین یک جوانی با تیپ امروزی که با رفقایش در حال عبور از کنار میز بودند، به شوخی گفت: این آقا خورد زمین! همین لحظه که یکی از اعضای کانون به محل فروش آمده بود، گفت: می دونی چرا این آقا افتاد و زمین خورد؟! این آقا(شهید) این جوری به شما اشاره کرد و گفت: بیا باهات کار دارم. این آقا زمین خوردن چون دست امثال من و تو را بگیرند تا سربلند بشیم. بعد کمی از خاطرات مردانگی و پا گذاشتن این شهید بر روی هوای نفس خود را برای او گفت. بعدش هم کتاب سلام بر ابراهیم 1 را به او هدیه داد. این جوان که مجذوب این برخورد شده بود، پلاستیک تخمه ای که در دست داشت را به این عضو کانون و ما تعارف کرد و گفت: اگه برندارید ناراحت میشم.

کنار غرفه « حسینیه سفلی »:
همزمان با سه شب پایانی سخنرانی حجت الاسلام دانشمند در حسینیه سفلی غرفه فروش در آنجا بر پا شد. در آخرین شب فروش میدانی کتاب که مصادف با شب شهادت امام جواد علیه السلام بود؛ قبل از شروع سخنرانی، خانم میانسالی به ورودی حسینیه سفلی و محل فروش آمد و گفت: من حاجت دارم. دو جلد کتاب این شهید را بر می دارم و پولش را هم نمی دهم اگر بعد از سخنرانی حاجتم را گرفتم، پولش را می دهم. ما هم به این خانم گفتیم: اشکالی ندارد، ببرید. بعد از پایان سخنرانی، همان خانم میانسال آمد و پول کتاب هایش را حساب کرد.