به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، کاک مجید روایتی داستانی از زندگی کوتاه اما پر بار شهید «مجید لشکریان» است که به قلم شمسی خسروی به تصویر کشیده شده و انتشارات انجمن پیشکسوتان سپاس آن را در قالب یازدهمین جلد از مجموعه چشمان آسمانی انقلاب اسلامی منتشر کرده است. شهید لشکریان سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد. او در سالهای مبارزات انقلابی مردم در سنین نوجوانی به سر میبرد اما با توجه به فعالیتهای انقلابی پدر و برادرانش دور از فضای مبارزه نبود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد فعالیتهای بسیج محله شد و مسئولیت بسیج مسجد را بر عهده گرفت و تمام تلاش خود را برای رشد و تعالی نوجوانان و همچنین برقراری امنیت در محل به کار گرفت. نقطه عطف زندگی مجید شهادت برادرش «عبدالرضا» در سال ۶۰ است. چرا که شهادت برادرش در منطقه آبادان بود که مسیر زندگی مجید را برای رسیدن به اهداف متعالیاش هموار تر کرد.
خودش از صبح روزی که از شهادت برادر با خبر شده، چنین میگوید: «...قبل از شنیدن خبر، در خواب عبدی(عبدالرضا) را دیدم در خیابان ولیعصر(عج) در درگیری با منافقین مجروح شده بود. عبدی مرا صدا زد و گفت مجید بیا اسلحهام را بگیر دیگر نوبت تو رسیده است...»
مجید در آغاز تمام تلاش خود را برای خودسازی گذاشت. مطالعات مختلف مذهبی به ویژه کتابهای شهید آیتالله دستغیب و برنامههای خاص عبادی، تلاوت قرآن کریم و روزههای پیدرپی جزوی از این برنامه بود که از او چهره دیگری ساخته بود. در برابر اصرار بعضی دوستان که از او میخواستند به واسطه استعداد تحصیلیاش در کنکور دانشگاه ثبت نام کند به بهانه اینکه میخواهم اول سربازیام را بگذرانم، مقاومت میکرد و با همین بهانه مدتی در جبههها و مرکز توپخانه سپاه مشغول شد. سپس رسماً عضو سپاه شد و در مسئولیتی مهم مشغول انجام وظیفه شد.
یکی از دوستان او روایت می کند: «مجید در یک قسمت اداری دارای مسئولیت مهمی بود، اما آنجا تاب نمیآورد و آنها هم چون او را نمیشناختند، اصرار بر ماندن او داشتند. اما او خود را به هر وسیلهای بود آزاد کرد و باز راهی جبههها شد. فکر میکردیم حالا دیگر میتوانیم مجید را پیش خود بیاوریم، راجع به فعالیتهای کردستان چیزهایی شنیده بود که با اصرار بسیار توانست علیرغم تمامی مشکلات خودش را به آن منطقه برساند.»
رفتن او به کردستان عراق مرحلهای بسیار مهم بود. به گفته دوستانش او در آن محیط غریب نه تنها به خوبی از عهده مسئولیت خود برآمده بود، بلکه از ارتباط با روستاییان آن منطقه و رسیدگی به آنها غافل نبود، یکیدیگر از همرزمان او بیان میکند: «هرموقع مجید به عقب میآمد یا آدرسی از روستایی میآورد که بروید و به فلان شخص رسیدگی کنید یا خودش وسایل را با خودش میبرد و خود به این مهم میپرداخت به طوری که بنا به نقل آن برادران بسیاری از روستاییان چندین روستای اطراف مقرّ او همگی با مجید آشنا و انس گرفته بودند.»
مجید به کردستان، «سرزمین شهیدان مظلوم» لقب داده بود. این محیط یک محیط عارفانه برای او بود. محیط ارتباط نزدیکتر با مولایش اباعبدالله الحسین (ع) محیط سلوک در راه حق برقرار کرده بود.از مجید دفترچهای به یادگار مانده که نشان میدهد او هر روز اعمال خودش را در آن مینوشت و محاسبه اعمال می کرد. او سرانجام ۲۰ مرداد ۱۳۶۵ به آرزوی همیشگیاش رسید.
شهادت مجید برای مردم کردستان ناباورانه بود. به گفته یکی از برادران کُرد عراقی «آنجا همه از این واقعه دیوانه شدهاند، مادرها انگار فرزند از دست دادهاند، پدرها گویی پسری عزیز از دست دادهاند و جوانها مانند برادر از دست داده، همه دیوانه شدهاند...».
با توجه به نقش اثر گذار این جوان انجمن پیشکسوتان سپاس کتاب «کاک مجید» رادر ۱۵۹ با ده فصل به چاپ رساندهاند. «کاک مجید» را میتوانید در فروشگاههای نشر ۲۷ و سوره مهر تهیه کنید.