کد خبر 827087
تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۰

امروز جامعهء ما وضعیت مشابهی با قربانی اژدهای کومودو دارد. بدن مان سست شده. قدم‌های مان سنگین، تلخی عجیبی سراسر وجودمان را فرا گرفته، ساکت، منفعل، بی‌رمق و نگاه مان مات و خیره. چرا؟

به گزارش مشرق، مجتبی لشکربلوکی، مشاور وزیر امور اقتصادی و دارایی در کانال تلگرامی خود نوشت:

نمی دانم اژدهای کومودو را می شناسید یا نه؟ یکی از درنده‌ترین شکارچیان است. در پژوهشی، زیر چنگال‌های یکی از آن‌ها، باقی مانده پوست و استخوان ۱۹ جانور مختلف مشاهده شده بود! تقریبا هیچ کس از او در امان نیست.

اژدهای کومودو جثه چندان بزرگی ندارد. آرواره‌های او از بیش‌تر حیوانات درنده ضعیف‌تر است. دست‌هایش توان نگه‌داشتن حیوانات درشت را ندارند. سرعت بالایی هم ندارد. چون خونسرد است مجبور است زمان زیادی زیر آفتاب باشد و بسیاری از اوقات پنهان شود. اما با این حال شکارچی بسیار خطرناکی است و جانوارنی که در مسیرش قرار می‌گیرند، کم‌تر جان سالمی بدر می‌برند. او موجودات بزرگ تر از خودش را به راحتی شکار می کند. بوفالو که بیش از پنج برابر او قد و وزن دارد را نیز شکار می کند. چگونه؟

استراتژی یک گاز کوچولو!

به باور برخی از جانورشناسان، اژدهای کومودو فقط یک یا دو بار طعمه خود را گاز می‌گیرد و سپس او را رها می‌کند. همین! طعمه فرار می‌کند و با سرعت از صحنه دور می‌شود. اما رفته رفته بدنش سُست می‌شود. قدم‌هایش سنگین می‌شود، تلخی عجیبی سراسر وجودش را فرا می‌گیرد، آهسته بر روی زمین می‌نشیند، ساکت، منفعل، بی‌رمق. نگاهش مات و خیره می‌گردد. و سپس شبح اژدهای کومودو را می‌بیند که از دور آهسته آهسته ظاهر می‌شود. با قدم‌های سنگین آرام آرام به سمت او می آید. اما حیوان زخمی هیچ انگیزه‌ای برای مبارزه یا فرار در خود نمی‌بیند. یاس و انفعال و ضعف و تلخی تمام وجودش را گرفته. اژدهای کومودو در همان گاز کوچولو، زهری را در وجود او تزریق کرده که نه تنها مانع بسته شدن زخم‌هایش شده که قوت و انگیزهء مبارزه برای زندگی را نیز از او ربوده است. او تنها خیره به هیولا می‌نگرد و جز تسلیم شدن در برابر شکست و مرگ چاره‌ای ندارد.

تحلیل و تجویز راهبردی:

امروز جامعهء ما وضعیت مشابهی با قربانی اژدهای کومودو دارد. بدن مان سست شده. قدم‌های مان سنگین، تلخی عجیبی سراسر وجودمان را فرا گرفته، ساکت، منفعل، بی‌رمق و نگاه مان مات و خیره. چرا؟ یاس و ناامیدی در رگ و پی مان ریخته شده است.

آنقدر جو ناامیدی سنگین است که در جمع های مختلف حتی نمی شود از نشانه های قطعی پیشرفت نیز سخن گفت. هر کورسویی از امید در نطفه خفه می شود. جالب تر اینکه داخلی ها در یک بازی بدون توپ بی نقص با خارجی ها و در هماهنگی کامل با آنان هر گونه پیشرفتی را زیر سوال می برند. هر گونه چشم انداز مثبت که هیچ، هر گونه چشم انداز ثبات نیز در دل های ما می میرد. تحقیر پیشرفت ها، توهین به کسانی که هنوز امیدوارند (تحت عنوان خوش خیال ها)، کم پنداری موفقیت ها و بیش پنداری شکست ها، هر روز، هر روز «استراتژی یک گاز کوچولو» را تکرار می کند. جالب اینجاست که تقریبا همه در این کشور اپوزیسیون هستند. همه منتقدند. همه ناراضی. همه شاکی.

اعتراف می کنم که بسیار نگرانم. تقریبا روزی نیست که به آینده این کشور و مردمش فکر نکنم. شبی نیست که راحت بخوابم. اما من بین نگرانی و امید تضادی قائل نیستم.

چه می توان کرد؟

یک پیشنهاد برای خودم: ده داستان موفقیت را شناسایی کنم. داستانی که عمدتا توسط جوان های این سرزمین رقم خورده اند و نشان می دهد که می شود و می توانیم و آن ده داستان را منتشر کنم.

یک پیشنهاد به شما: می دانم که انتقاد کردن خیلی با کلاس تر از بیان نکات مثبت است. اما یک چند مدتی دست از کومودو بودن برداریم و موفقیت هایمان را برای دیگران بازگو کنیم. درست است همیشه منتقدین محبوب ترند. ولی الان جامعه ما نیازمند زهرزدایی است. زهر ناامیدی. اگر کسی هم ما را به خیلی چیزها از جمله ساده دلی متهم کرد عقب نشینی نکنیم. بد نیست به جای کومودو بودن مدتی هم شده سرنتی پیتی باشیم.