کد خبر 849458
تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۰۷:۱۵

این روزها و شبها زندگیم را با صداها و نجواهای او می‌گذرانم و عکس‌های او مونس دردهایم شده‌اند. واقعا با کسی که مدت طولانی زندگی کرده باشید و به یکباره او را از دست بدهید، لحظات برایتان نفس‌گیر می‌شود.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، چندی پیش خبر حمله هوایی رژیم صهیونیستی به پایگاه هوایی حمص سوریه، توجه رسانه‌های جهان را به خود معطوف کرد و خبر اینگونه بود: «بزرگ‌ترین فرودگاه نظامی سوریه که در سال‌های گذشته نقش مهمی در مبارزه با داعش در شرق سوریه داشت، اکنون مورد حمله جنگنده‌های اسرائیل شده است...»

در این حمله چند تن از مدافعان حرم ایرانی که در پایگاه حضور داشتند، به شهادت رسیدند. سیدعمار موسوی، اکبر زوار جنتی، مهدی لطفی نیاسر، حجت‌الله نوچمنی، مهدی دهقان یزدلی، حامد رضایی و مرتضی بصیری‌پور که هرکدامشان در حوزه کاری خویش اهل تجربه و فن بودند.

بر آن شدیم تا لحظاتی را با همسر یکی از شهدای حمله هوایی رژیم صهیونیستی به گفت‌وگو بپردازیم. «مریم مطوایی» همسر شهید مدافع حرم «حجت‌الله نوچمنی» از شهیدش می‌گوید؛ از همسری که آرزوی دیرینه‌اش شهادت بوده و یک‌بار به برادر بزرگتر خود گفته بود که «بالاخره من در دفاع از حرم شهید می‌شوم...».

ماحصل گفت‌وگوی خبرنگار ما با این همسر شهید را در ادامه می خوانید.

من و همسر شهیدم در سال 84 ازدواج کردیم. با هم 11 سال اختلاف سنی داشتیم؛ او متولد 57 بود. چندین سال در بسیج حضوری فعال و پررنگ داشت که نهایتاً از طریق همین مجموعه مقدس، سال 89 به عضویت سپاه پاسداران درآمد. در طول مدت زندگی با او تماماً  آرامش و آسایش خاطر داشتم و به داشتن مرد محکم و استواری چون «حجت‌» افتخار می‌کردم.

زندگی ساده‌ای را با هم شروع کردیم. عاشقانه با هم زندگی کردیم. برای من و بچه‌ها از چیزی کم نمی‌گذاشت و به‌فکر رفاه ما همیشه بود. حاصل زندگی مشترکمان دو فرزند شش ساله و سه ماه به نام‌های علیرضا و النا است.

«حجت» فردی بسیار مهربان و دلسوز بود. هر کاری در توانش بود برای دیگران می‌کرد تا خشنودی را در چهره‌ آنان ببیند. او مخلصانه برای خدا و بندگانش کار می‌کرد. مقید به شرعیات بود و می‌توان او را فردی متقی نامید. از کارکردن خسته نمی‌شد و هر وقت هم که از کار فارغ می‌شد و به خانه می‌آمد، جوری با ما رفتار می‌کرد که انگار در آن مدت کار به جای تفریحی رفته است. می‌خواهم به این مثال این را بیان کنم که حجت خستگی کار را در پشت درب خانه می‌گذاشت و همیشه با روی بشاش و باز به خانه ورود می‌کرد.

این دسته از افراد هستند که نظر کرده‌ی خدا می‌شوند و پروردگار بخوبی آنها را می‌خرد. کسانی که با نیت خالص و برای رضای خدا زندگی خود را شروع می‌کنند، قطعاً در آخر هم با عاقبت‌بخیری از این دنیا می‌روند که عاقبت کار «حجت» هم به شهادت ختم شد.

ماجرای اعزام همسر شهیدم به سوریه اینگونه بود که یک روز بعلت بیماری دخترم در بیمارستان بقیه‌الله بودیم و شهید از محل کار مستقیم به بیمارستان آمد و گفت که آمدم برای خداحافظی و باید فلان ساعت حرکت کنم. من که از حرفش شوکه شده بودم با همان حالت گفتم اجازه بده تا دخترمان حالش بهتر شود و بعد از ترخیص برو که در پاسخ گفت: «نمی‌توانم صبر کنم و باید این سفر را حتماً بروم...». گفتم اینهمه عجله برای چیست؟ حالا وقت برای سوریه رفتن است که مجدداً گفت: «نمی‌شود صبر کنم، این دفعه آخر است که به سفر می‌روم...»

من آن روز متوجه حرف او نشدم و فکر کردم که قرار است دیگر به ماموریت نرود، اما انگار این ماموریت ابدی بود و دیگر بنا نبود که در کنارش زندگی را ادامه دهم. من با رفتن «حجت» به سوریه هیچ مشکلی نداشتم و دلم میخواست خودم هم در کنار او مدافع حرم اهل بیت (ع) بودم. اما خب به لحاظ اینکه دو فرزند کوچک دارم و نیاز است که مراقب آنها باشیم، از این جهت اصرار بر ماندن حجت داشتم.

همسر شهیدم چندین بار متوالی برای انجام ماموریت به عراق سفر کرد و اولین سفر او در سال 92 بود. آخرین ماموریتش در اسفندماه 96 بود که ختم به شهادت شد. «حجت» هیچ دلبستگی‌ای به دنیا نداشت، اگر چه به خانواده‌اش دلبسته بود و خدمت به خانواده را برای خود تکلیف می‌دانست، اما مهم برای او حرم اهل ‌بیت (ع) بود و طاقت اینهمه کشتار بی‌رحمانه و جسارت‌های داعشی‌ها را نداشت.

در مدت زمانی که در سوریه حضور داشت، هربار که از او وضعیت منطقه را سوال می‌کردم در پاسخ اظهار شرایطی آرام می‌کرد و می‌گفت که همه چی اینجا خوب است. اما الظاهر اینگونه نبوده و «حجت» در مقری حساس خدمت می‌کرده که هر لحظه برای آنها خطر بوده است.

«حجت» همیشه آرزوی شهادت داشت و در زمان خواستگاری هم این موضوع را با من مطرح کرد و گفت که می‌خواهد سرانجام زندگیش اگر خدا بخواهد به شهادت ختم شود. بارها و بارها در طول زندگی عنوان شهادت را بکار می‌برد و در جریان سوریه به برادر بزرگترش هم گفته بود که بالاخره من در دفاع از حرم شهید می‌شوم...

همین هم شد و حجت به آرزوی دیرینه‌اش رسید. این روزها و شبها زندگیم را با صداها و نجواهای او می‌گذرانم و عکس‌های او مونس دردهایم شده‌اند. واقعا با کسی که مدت  طولانی زندگی کرده باشید و به یکباره او را از دست بدهید، لحظات برایتان نفس‌گیر می‌شود و دلتان می‌خواهد شما هم به معشوقته‌تان برسید. از خدا می‌خواهم عاقبت خودم و بچه‌هایم را نیز ختم به شهادت کند و امیدوارم دعای شهید همیشه پشت سرمان باشد.

بامداد روز دوشنبه 20 فروردین‌ماه 97 پایگاه هوایی تی 4 در سوریه هدف حمله هوایی و اصابت چندین موشک قرار گرفت. وزارت دفاع دفاع روسیه افشا کرد دو جنگنده اف 15 رژیم صهیونیستی با نقض حریم هوایی لبنان، 8 فروند موشک به سمت پایگاه هوایی تی 4 در حمص شلیک کردند. پنج فروند از این موشک‌ها توسط پدافند هوایی سوریه هدف قرار داده شد، اما سه فروند دیگر به پایگاه اصابت کرد.

منبع: دفاع پرس