کد خبر 857748
تاریخ انتشار: ۱ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۹

کشور ما در حال حاضر مثل یک کشتی است که سکانداران آن بر سر قدرت با هم می‌جنگند. بعد اینها برای مقلوب کردن همدیگر کشتی را سوراخ می‌کنند، برای اینکه به هم لطمه بزنند.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - با آن موها و محاسن سفید هر سال به نمایشگاه کتاب می‌آید تا مخاطبانش را ببیند.

55 ساله است اما هنوز همان دغدغه‌های جوانی را دارد. سیدمهدی شجاعی، نویسنده دغدغه‌مندی است که طی این سال‌ها توانسته است مخاطبان زیادی را با کتاب آشتی دهد. کتاب‌هایش و هدف‌هایی که برای انتشارات نیستان دارد، همه و همه باعث جذب مخاطبان شده است.  از فرصت نمایشگاه کتاب و دیدارش با مردم استفاده کرده‌ایم تا با او گپ‌وگفت کوتاهی داشته باشیم. خواستیم برایمان از دغدغه‌های فرهنگی این روزهایش بگوید؛ دغدغه‌های فرهنگی و امید به فرهنگ که شاید به ناامیدی رسیده است. مثل همیشه که فرهنگ برایش اولویت است برایمان از فرهنگ گفت و از بلاهایی که دارد بر سر فرهنگ این مرز و بوم می‌آید.
 

اولین سوال من در خصوص وضعیت فرهنگی کشور است. چرا عرصه تولید و مصرف محصول فرهنگی در کشور ما راکد شده است؟ البته در دوره کوتاهی  با تغییر دولت، برخی عنوان کردند امید جدیدی در زمینه فرهنگ ایجاد شده است، اما امروز که با اهل فرهنگ و هنرمندان صحبت می‌کنیم، گویا اوضاع تغییر چندانی نکرده است. باز هم در بحث تولید محتوا گرفتار رکود هستیم و تولیدات مختصری هم که شکل می‌گیرد، فراتر از مرزهای ترسیم شده مخاطبانش نمی‌رود. آقای شجاعی واقعا چه اتفاقی برای ادبیات ایرانی افتاده که گرفتار چنین شرایط رکودی شده است؟

ما زمانی می‌گفتیم چرا دغدغه کتاب و فرهنگ در سیاستگذاران ما نیست. ما انتقادمان این بود که چرا بی‌توجهی می‌شود، چرا کم‌توجهی می‌شود، چرا 20 یا 30 سال است نمایشگاه کتاب برگزار می‌شود اما هر سال مثل یک حادثه غیرمترقبه با آن مواجه می‌شویم، هر سال همان نقص‌هایی را دارد که پنج یا 10 سال پیش داشت.

اگر نمایشگاه کتاب به عنوان یک اتفاق فرهنگی قرار است همان چیزی که شما می‌گویید باشد، تولیدکننده فرهنگ باید بیاید و با مصرف‌کننده فرهنگ، در تعامل با هم قرار بگیرند.

اما چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ احساس و دریافت من این است که ماجرا با قبلا که می‌گفتیم بهای کافی به فرهنگ داده نمی‌شد، کاملا فرق کرده است. الان ضدیت با فرهنگ وجود دارد. الان سیاستگذاری‌ها بر مبنای این است که مردم کمتر بفهمند، مردم کمتر با فرهنگ سروکار داشته باشند.

از نگاه بالاتر هم به موضوع نگاه‌ کنید همین است. کشور ما در حال حاضر مثل یک کشتی است که سکانداران آن بر سر قدرت با هم می‌جنگند. بعد اینها برای مقلوب کردن همدیگر کشتی را سوراخ می‌کنند، برای اینکه به هم لطمه بزنند.

یعنی زیانش گریبان مردم را می‌گیرد. کشتی به سمت غرق شدن می‌رود ولی آنها می‌خواهند به هم لطمه بزنند و بر هم غالب شوند. حالا چرا آنها خیال‌شان راحت است چون جلیقه نجات دارند و غرق نمی‌شوند اما مردم غرق می‌شوند. یک عده هستند که جلیقه نجات دارند و همه تمهیدات‌شان را اندیشیده‌اند تا به محض اینکه خبری شد، بروند جای دیگری که پایشان را سفت کرده‌اند.

چیزی که اصلا مطرح نیست، مردمی هستند که در این کشتی قرار گرفته‌اند؛ معیشت مردم، فرهنگ مردم، سرنوشت مردم و آینده مردم اصلا مطرح نیست. جنگ بر سر قدرت است و تا زمانی که این جنگ بر سر قدرت وجود داشته باشد مجالی برای پرداختن به فرهنگ وجود ندارد. تنها کاری که می‌شود انجام داد این است که راه‌های ورودی خبر به مردم را ببندیم که نفهمند پشت صحنه چه خبر است. این همان اتفاقی است که رخ داده است و دیگر نمی‌شود گفت بخش تولید و مصرف فرهنگ از اینها مجزاست.

سوال بعدی من در مورد مخاطبان محصولات فرهنگی است که عرضه می‌شود. ما شاهد یک نوع تبلیغ عجیب هستیم که مثلا مخاطبان نمایشگاه کتاب تهران امسال افزایش داشته‌اند یا در زمینه سینما هم این گزاره مطرح است که تعداد مخاطبانش افزایش داشته‌اند. ولی آنچه واضح است اینکه بخش مهمی از جامعه ایرانی درگیر محصولات فرهنگی نمی‌شوند. محصولات در دایره تنگی از مخاطبان و همچنان محدود گیر کرده‌اند. چه باید کرد که دایره مخاطبان از مرزهای تکراری خود فراتر روند. شما اشکال را متوجه کدام بخش از دو طرف این ماجرا، یعنی تولیدات فرهنگی یا مردم،  می‌دانید؟

برای اینکه تولیدکننده فرهنگ بتواند فعالیت فرهنگ داشته باشد و برای اینکه مردم به سراغ او بیایند سیاست‌گذاری کلان فرهنگی لازم است. آن سیاست‌گذاری کلان فرهنگی است که جهت‌دهی می‌کند.

گیر ما در آنجاست. نه مردم به آن معنا مقصر هستند نه تولیدکننده. وقتی شما با هزار جور مانع مواجه می‌شوید برای اینکه بتوانید کار درست و سالم تحویل جامعه بدهید و وقتی جامعه درگیر معیشتش است واقعا مجالی برای خواندن کتاب برایش نمی‌ماند. وقتی تبلیغات کلان جامعه به سمتی می‌رود که مردم را به سمت رفاه و مسائل مادی سوق می‌دهد و الگوها و اسوه‌هایی که دارد عرضه می‌کند هم الگوها و اسوه‌های فوتبالیست و هنرپیشه و اینهاست؛ وضعیت همینی هست که می‌بینیم. یعنی رویکرد کلی سیاستگذاری ما به سمت فرهنگ و آگاهی فرهنگی نیست؛ همه چیز در یک راستا شکل می‌گیرد.

یک مثال برای شما بزنم. تلویزیون یک جایگاه فرهنگی حکومتی است یا سپاه نهادی است که باید حافظ جان و امنیت باشد؛ آن وقت می‌آیند سریالی تولید می‌کنند به نام پایتخت که از تلویزیون پخش می‌شود. اگر شما می‌خواستید در آن چند روز ایام عید 20 بار روزی یک ساعت در مورد آنتالیا تبلیغ کنید و آنجا را به مردم بشناسانید به این اندازه موفق نمی‌شدید. این ناشی از چیست؟ از این طرف منع گذاشته می‌شود و می‌گویند پرواز مستقیم به آنتالیا ممنوع،  از طرف دیگر رفت و برگشت پروازهای داخلی مثلا به کیش می‌شود 800 هزار تومان در حالی که رفت و برگشت آنتالیا با اقامت یک هفته می‌شود یک میلیون و 200 هزار تومان. خب چه کسی پیدا می‌شود که کیش را بچسبد و آنتالیا را ول کند.

می‌بینید همه  این عوامل به این سمت می‌رود که شما را سوق دهد به سمت چیز دیگری غیر از آن چیزی که باید باشد. برمی‌گردد به همان سیاستگذاری‌ای که اجازه نمی‌دهد، کشور فضای مناسب جذب توریست باشد و سرمایه‌هایی که داریم، دیده شود.

الان ما چند برابر ترکیه به لحاظ بومی، اقلیمی و جغرافیایی جاذبه در ذات طبیعت‌مان داریم ولی این اتفاق برای کشور ما نمی‌افتد و آنها می‌آیند برای ما برنامه‌ریزی می‌کنند و هتل‌هایی را می‌سازند که براساس بازار مصرف ایران تعریف می‌شود. می‌گویند در ایران مردم پول درمی‌آوردند و جای خرج کردن ندارند، بنابراین می‌بینیم میلیون‌ها دلار در سال روانه کشور ترکیه می‌شود.

این یک نمونه است. مقصر چه کسی است‌؟ مقصر ترکیه است؟ آنها دارند کار خودشان را انجام می‌دهند، درست هم انجام می‌دهند. روز به روز کشورشان را پیشرفته‌تر و جایگاه‌شان را در منطقه تثبیت می‌کنند. این مدیران ما هستند که متاسفانه مردم و مملکت‌مان را دچار تنزل کرده‌اند.

کمی هم در مورد رمان جدیدتان صحبت کنیم.

زمانی که رمان «کمی دیرتر» منتشر شد حس کردم هنوز در این کار فضاهای خالی وجود دارد، یعنی نقدهایی بر مجموعه‌هایی وارد بود که در آن رمان به آنها اشاره نشده بود. همین مساله، دلیل نوشتن جلد دوم این رمان شد اما این نوشتن بیش از آنچه فکر می‌کردم طولانی شد. نگاهم این بود که این آخرین اثری است که‌ داستانی با نقد اجتماعی می‌نویسم. تصمیم داشتم که عرصه نوشتن را پس از این اثر به سمت و سوی دیگری ببرم. ‌ می‌خواستم هر چه حرف در این عرصه داشتم را در این رمان بیان کنم.

به همین دلیل نگارش آن طول کشید ولی فکر کنم ارزشش را داشت.  در جلد اول رمان «کمی دیرتر» مساله انتظار با محوریت فردی و زیست اجتماعی انسان مورد توجه قرار گرفت اما  در مجلد دوم انتظار بهانه‌ای بود برای پرداختن به مسائل دیگر. شاید بشود گفت کمتر مساله اجتماعی دارای اهمیتی هست که در این اثر به آن پرداخته نشده باشد. به همین خاطر در جلد دوم به دنیای گسترده‌تری برای نوشتن وارد شدم. در واقع در این اثر سعی کرده‌ام به بهانه انتظار به سراغ بیان بسیاری از مسائل بروم.

باید می‌دیدیم که به‌عنوان بزرگ‌ترین کشور شیعه و معتقد به مساله انتظار، چقدر و چند مرده حلاج هستیم و پای حرف‌مان می‌ایستیم. به عنوان نویسنده‌ سعی کرده‌ام قدم به قدم با مردم و با شرایط اجتماعی جلو بیایم و هر مشکل و دردی را که در زندگی آنها وجود داشته ببینم و در کنارشان باشم.

وقتی جنگ مساله اصلی بود به آن پرداختم و وقتی هم که اشرافی‌گری و بی‌عدالتی مساله بود به آن پرداختم. نویسنده باید منعکس‌کننده دردهای اجتماعی باشد و البته برای درمان هم دستش خالی نباشد که فکر می‌کنم آثار اعتقادی یک نویسنده می‌تواند نسخه درمانی باشد که تجویز می‌کند.

نشر نیستان در این چند سال اخیر خیلی به نویسنده‌های جوان توجه کرده است و من با خیلی‌هایشان که صحبت می‌کردم، همه این توجه را ناشی از نگاه شما می‌دانستند.  می‌شود کمی هم در مورد این موضوع صحبت کنید که چرا این نگاه و توجه را به نویسنده‌های جوان دارید؟

این نگاهی است که باید در ساختار حکومت وجود داشته باشد. یعنی وظیفه‌ای است که باید حکومت داشته باشد اما این وظیفه انجام نمی‌شود و من به اندازه توان و استطاعت خودم سعی می‌کنم گوشه‌ای از کار را بگیرم.

همه داد من در این سال‌ها این بوده که نه فقط استعدادهای جوان که باید اهالی فرهنگ را دریابید. در ایران هیچ نویسنده‌ای با حق‌التالیف امورش نمی‌گذرد. در همه دنیا هم نویسندگان مورد حمایت واقع می‌شوند و اگر شما بخواهید کسانی را که از توان و قابلیت نویسندگی برخوردار هستند سرجمع کنید هزار نفر هم نمی‌شوند. مگر چقدر هزینه دارد رسیدگی به این هزار نفر در مقابل همین بودجه‌های کلانی که هدر می‌رود. اما کسی اهمیت نمی‌دهد چون بنا نیست که فرهنگ ارتقا پیدا کند.

این بخش هم جزء مسئولیت‌هایی است که در وظایف حاکمیتی باید آن را در نظر بگیریم. یعنی شما در کشورهای دیگر می‌بینید که یک نویسنده اثری را خلق می‌کند و آن اثر ارجمند است و تمام تجهیزات و تمهیدات برای نویسنده فراهم می‌شود تا به سمت خلق اثر دومش برود.

بستر مهیا می‌شود برای اینکه بتواند اثر دوم را بهتر از اثر اول خلق کند. ولی در جایی که حق‌التالیف نویسنده کتابی که یک سال برایش زحمت کشیده، حتی به اندازه یک ماهش هم نیست، دیگر چه توقعی داریم.

مشکل این است که من بخشی از آن وظیفه را که بر عهده نظام و سیاستگذاران فرهنگی است، به سهم خودم، پیش می‌برم ولی شما حساب کنید اگر این اتفاق در سطح کلان می‌افتاد چقدر اتفاقات خوبی رخ می‌داد.

مثل یک ماکت کوچک داریم عمل می‌کنیم؛ به اندازه وسع خودمان که محدود است. ولی اگر این اتفاق در سطح مملکت به عنوان یک سیاستگذاری اصلی می‌افتاد، می‌دیدید که محصولش طی چند سال چه چیزی می‌شد.

مخاطبان ما بیشتر جوانان و دانشجویان هستند،  دوست داریم سیدمهدی شجاعی چند کتاب معرفی کند تا ما به مخاطبانمان معرفی کنیم؟

همین که روزنامه شما در دانشگاه‌های آزاد توزیع می‌شود موقعیت خوبی است. اما قبل از اینکه بخواهیم کتاب معرفی کنیم باید نیاز به مطالعه را در جوانان و دانشجویان تقویت کنیم‌. یعنی باید رویکرد به این سمت باشد که جوان از اینکه نمی‌تواند بخواند، احساس خلأ کند.

این را باید درست کنیم. چون در کل نادانی راحت‌تر از دانایی، سراشیبی رفتن راحت‌تر از سربالایی رفتن است. چشم بستن راحت‌تر از چشم باز کردن است. یعنی میل بشر به سمت راحت‌طلبی می‌رود.

فیلم نگاه کردن خیلی راحت‌تر از خواندن کتاب است.

حرفم این است که باید نیاز به خواندن را در ابتدا برای مخاطب ایجاد کرد و بعد که این نیاز ایجاد شد می‌شود گفت این کتاب را بخوان. حتی می‌خواهم بگویم اگر این نیاز به خواندن با کتاب زرد ایجاد شود و طرف معتاد به خواندن شود و احساس بکند که وقت تلف‌شده‌اش را می‌تواند با خواندن چیزی برطرف کند، باز هم خوب است. اینکه ارزش دانایی و آگاهی چه چیزی است باید این را تبلیغ کرد، پیش از اینکه بخواهیم آن را ارجاع بدهیم به یک کتاب. وقتی جوان و مخاطب ما گرسنه نیست خوراکی را هم که به او می‌دهی نمی‌خورد. آن عطش و نیاز را باید در او ایجاد کرد.

*فرهیختگان