دکتر سید محمدعلی شاه موسوی رییس ضد حوادث پکتیا از جمله شهدای مسجد شهر گردیز افغانستان بود که سال ها علیه ظلم و ستم خارجی ها و تکفیری ها در افغانستان مبارزه کرد و...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - در خبرها آمده است که دکتر سید محمدعلی شاه موسوی از مبارزین افغان که سالها در راه مبارزه با دشمنان اسلام ناب در افغانستان جنگید و همچنین در دوران جنگ تحمیلی نیز به یاری برادران مسلمانش در ایران آمده و خدمات بی نظیری ارائه داد، به شهادت رسیده است.

دکتر سید محمدعلی شاه موسوی رییس ضد حوادث پکتیا از جمله شهدای مسجد شهر گردیز افغانستان بود که سال ها علیه ظلم و ستم خارجی ها و تکفیری ها در افغانستان مبارزه کرد و با دانش پزشکی اش نیز جان هزاران نفر را نجات داد.

شهید موسوی دو سال پیش در چنین ایامی مهمان مشرق بود و گفتگوی مفصلی با او ترتیب دادیم که متن کامل آن را می توانید در اینجا بخوانید:

خاطرات پزشک افغان؛ تابستان‌ در افغانستان و زمستان در ایران می‌جنگیدم

پیش از آن هم وی در برنامه تلویزیونی «هم قصه» حضور یافته بود که متن این برنامه نیز در مشرق منعکس شد:

فکر می‌کردیم با آمدن آمریکایی‌ها همه چیز به‌سامان شده است / زندان گوانتانامو از زبان زندانی آزادشده

شهید موسوی درباره تحصیلات پزشکی اش می گفت: من سه سال پزشکی را خواندم و ترک تحصیل کردم. 21 سالم بود که درس را رها کردم و بعدها که به ایران آمدم ادامه تحصیل دادم. البته من آموزش کمک های اولیه را هم دیده بودم که به کارم می آمد. چون روحیه جهادی داشتم، کم دانستن من باعث جرأت بیشترم می شد! یک نفر کنار من کار می کرد و دیدم می خواهد پای یکی از مجروحان را قطع کند، جرأت این کار را داشت اما توجه نداشت که آن مجروح هم تحمل این کار را دارد یا نه.

تا سال 63 این کار و رفت و آمد را ادامه می دادم. سال 64 در افغانستان مسئولیتم بیشتر شد و آنجا ماندم تا سال 71. سال 69 تا سال 76 در دانشگاه تهران تحصیلاتم را ادامه دادم. سال 77 تسویه حساب کردم که بروم و همزمان شد با حاکمیت طالبان در کابل که دیگر به افغانستان نرفتم و در ایران کارهای مختلفی انجام دادم.

شهید موسوی درباره پیوستنش به جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران هم می گفت: یادم است به میدان انقلاب و دفتر جهاد سازندگی رفتیم. گفتیم که ما دانشجو هستیم و مثل دانشجوهای ایرانی آمده ایم برای کمک. جهاد سازندگی ما را به قزوین مامور کرد و تابستان به کمک رفتیم و دیگر ماندگار شدیم. در قزوین هم به روستای میرپنجی در آبیک رفتیم. آنجا ارتباطمان وصل شد و کارمان را ادامه دادیم. همان تابستان جنگ شروع شد و اولین آموزش نظامی را در قزوین دیدم.

کار من پزشکی بود و خدمات پزشکی می دادم. یک مهندس هم همراهمان بود که فعالیت مهندسی و عمرانی می کرد. همه مان هم داوطلبی بودیم و حقوقی از جهاد نمی گرفتیم. حتی وقتی به جبهه رفتیم هم حقوقی نداشتیم. زمستانش به ایلام رفتیم و باز تابستان بعد، به افغانستان برگشتیم. زمستان سال 60 را هم در سیستان و بلوچستان و در منطقه جازموریان بودیم. در سالهای 61، 62 و 63 هم به هویزه، شلمچه، فکه و مناطق جنگی خوزستان رفتم.

گفتگو با شهید موسوی در دفتر مشرق

با بچه ها به ماموریت رزمی می رفتیم، چون با کار نظامی آشنایی داشتم. چون من مسئول اورژانس بودم، همه جا می رفتم. فکر نمی کنم کسی به جز فرماندهان، مثل من همه سراسر جبهه را دیده باشد. بعد از آن رفتیم به جایی که تعدادی ارتشی بودند و در آنجا اسلحه ای بود که ما به آن پسلکه می گفتیم. ارتشی ها مانده بودند که چطور این سلاح را باز کنند. خلاصه من این اسلحه را باز کردم و قلقش را بهشان گفتم. بعد از آن شدیم متخصص سلاح و مهمات!

سایت خبری تحلیلی مشرق، شهادت این مرد نستوه و مبارز را به خانواده و سایر همرزمانش تبریک و تسلیت گفته و برای او علو درجات را از خداوند منان خواستار است.