«خشونت» کلیدواژه مشترک این روزهای عناصر یک جریان سیاسی در مواجهه با حمله تروریستی اهواز است؛ مواضعی دو پهلو و مبهم که با اندکی تأمل، سابقه و دنباله آن در بیرون از مرزها نیز یافت می‌شود.

سرویس سیاست مشرق - روز ۳۱ شهریور ماه، اولین روز گرامی‌داشت هفته دفاع مقدس و در جریان مراسم رژه نیروهای مسلح، در یک حمله تروریستی وحشیانه توسط تروریست مورد حمایت محور غربی-عبری-عربی، مردم غیرنظامی و سربازان و پاسداران و ارتشیان بی‌سلاحِ رژه‌رونده به رگبار بسته شدند و خون آنان زمین گرم اهواز را رنگین کرد. در بین شهیدان این واقعه، کودک ۴ ساله و دو جانباز ۷۵ درصد ویلچری هم بودند.

در چنین شرایطی که ملت ایران در بهت و حیرت این حمله تروریستی قرار داشت، کارتونیست یک سایت اصلاح‌طلب، با انتشار یک کارتون به شدت دوپهلو و حیرت‌آور، موجی از واکنش‌های منفی را در بین فعالان شبکه‌های اجتماعی ایجاد کرد. «هادی حیدری»، کارتونیست نشریات اصطلاح طلب در کارتونی با نام «سرانجام خشونت» موجب شد که بسیاری آن را با عبارت مبهم «خشونت»، توجیه تروریسم گروهک تروریستی الاحوازیه تفسیر کنند.

گرچه به واسطه‌ی سیل واکنش‌ها و انتقادات، وب‌سایت «جماران» (وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار بنیانگذار کبیر انقلاب) این کارتون را حذف و توضیحات حیدری را منتشر کرد. تا این‌جای کار را شاید می شد با ضرب و زور توجیه و تفسیر (و البته خوش‌نیتی)، صرفا یک اشتباه یا کج‌سلیقگی تعبیر کرد، اما در کمال تعجب، وقتی پیام سید حسن خمینی (نوه حضرت امام و تولیت دفتر حفظ و نشر آثار امام که وبسایت جماران زیرمجموعه آن است) در این وبسایت منتشر شد، تنها تسلیت به بازماندگان  و ابراز اندوه آمده بود و هیچ نشانی از محکومیت «تروریسم» و عاملان و حامیان آن نبود!

" شهادت عزیزانمان در اهواز قلب همه را به درد آورد.

کیست که در رثای گروهی بی گناه که در سالروز دفاعی پاکبازانه از خاک سرزمینمان به شهادت رسیدند، اندوه‌ناک نباشد و از اعماق دل بر دشمنان میهنمان نفرین نفرستد.

 خدا به شهیدان عزیز این روز درود فرستد و به بازماندگانشان صبر و اجر عنایت فرماید. "[۱]

اما سید احمد خمینی، نتیجه‌ی حضرت امام(ره) و پسر سید حسن خمینی، در اینستاگرام خود، یک استوری بسیار تفسیرپذیر گذاشت که می‌شد به صراحت از آن متهم کردن نظام را به دست داشتن در این حمله تروریستی وحشیانه استنباط کرد:

"نه این رسمش نیست که قلب کودکی از ترس به تپش بیوفتد و نداند کدام طرف بدود تا رها شود ... لا اقل کودکان و مادران را وارد بازی های خود نکنید ..."

معلوم نیست که روی خطاب این نوجوان (که سابقه‌ی زیادی در دفاع از فتنه ۸۸ و فتنه‌گران دارد) در این جملات مبهم به کیست.

و البته این ژست «ضدخشونت» و گرفتن موضعی مبهم و دوپهلو ظاهرا «دستور کار» مشترک صادرشده از اتاق فکر جریان اصلاحات بود.

«علیرضا علوی تبار» از  عناصر تندرو جریان اصلاح‌طلب در یادداشتی در روزنامه اعتماد (۱ مهر) نوشت:

"ترور معمولا در جاهایی اتفاق می‌افتد که از نظر توسعه وضعیت مطلوبی ندارند. در اینجا توسعه همه‌جانبه مدنظر است... اگر کشور یا گروهی ایرانی این اقدام را محکوم نکند، معلوم می‌شود که در مبارزه با تروریسم صادق نیست. کسی که ترور را محکوم نکند، نمی‌تواند اعدام را محکوم کند. در هیچ‌جای دنیا با تروریسم برخورد مسالمت‌جویانه نمی‌شود. کسی که واقعا مخالف خشونت است باید همه این‌ها را با هم محکوم کند و در برابر آن موضع بگیرد. راه ریشه‌کن کردن تروریسم از طرفی اقتدار ملی و قدرت دفاعی کشور است اما مهم‌تر از آن از بین بردن زمینه‌های آن است. "

به بیان دیگر، علوی‌تبار نه چندان پوشیده و به صورت تلویحی اعدام تروریست‌ها از سوی نظام را هم در شکل‌گیری حمله ناجوانمردانه و وحشیانه دیروز دخیل می داند.

«فیض الله عرب‌سرخی»، عضو تشکیلات منحله سازمان مجاهدین انقلاب و یکی دیگر از اعضای تندرو جبهه اصلاحات، به منتشر شدن تصویر دو تروریست به درک رفته در حمله تروریستی اهواز، واکنش نشان داد:

«محمود صادقی» ، نماینده فراکسیون اصلاح‌طلب امید در مجلس هم با موضعگیری به روش «نه سیخ بسوزد و نه کباب» که با حرف زدن از "اقلیت نجیب و به حاشیه رانده شده‌ی عرب خوزستان" ضمن محکوم کردن تروریسم، به نوعی ریشه ی ماجرا را متوجه جمهوری اسلامی می کند، نوشت:

«عمادالدین باقی» ، دیگر فعال اصلاح‌طلب هم به سبک همفکران خود، باز موضعی دوپهلو گرفت و ایران را به نداشتن «جامعه مدنی» متهم کرد:

البته این کلیدواژه «خشونت پرهیزی» و بازی با اصلاحاتی چون «جامعه مدنی»، مربوط به امروز و دیروز نیست. اوج رواج این نوع ادبیات مربوط به اواسط دهه ۷۰ شمسی و زمانی بود که «چپ» های انقلابی رادیکال دیروز، در حالی که از پی فروپاشی بلوک شرق سوسیالیستی و خلأ ایدئولوژیکی که به آن دچار شده بودند، قبله جدیدی برای اعتقادات خود پیدا کرده بودند که «لیبرالیسم» نام داشت.

تازه باید در نظر داشت که آن برهه تاریخی، هنوز دوران یکه‌تازی قطب نظام سرمایه داری، ایالات متحده بود که در زمانه‌ی فروپاشی رقیب ایدئولوژیک خود(اتحاد شوروی) سیل ادبیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را با محوریت لیبرالیسم روانه ی کشورهای سابقا عضو بلوک شرق و کشورهای در حال توسعه کرد تا خلأ ذهنی روشنفکران سابقا «چپ» این جوامع را با محتوای ایدئولوژیک خود پر کند.

در ایران هم، این «چپ» های مذهبی سابق بودند که در پوست‌اندازی جدید خود، تبدیل به حاملان ادبیات نظام سلطه شدند. هنوز جنایات نظام سلطه در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، غزه، یمن و... به وسعت امروز عیان نشده بود و ویترین‌هایی چون «حقوق بشر»، «دموکراسی» و «جامعه مدنی» هنوز «چشم‌نواز» بود. از این رو، چپ‌های سابق و اصلاح‌طلبان جدید در دهه هفتاد، دست اتحاد به لیبرال‌های قدیمی (نهضت آزادی، جبهه ملی و...) دادند تا با سیطره بر فضای فرهنگی جامعه، ایدئولوژی لیبرالیسم را برای زدودن ایدئولوژی انقلابی در جامعه رواج دهند.

در همان برهه بود که دینداران جامعه در کمال حیرت از لسان لیدر جریان اصلاحات و رییس جمهور وقت شنیدند که «جامعه النبی(ص) در مدینه، همان جامعه مدنی بود» و «هر جا دین در برابر آزادی ایستاد، دین بود که نابود شد.»

در فضای رها و یله‌ی وزارت ارشاد «مهاجرانی»، نشریات اصلاح‌طلب که تحت مرشدیت فکری جریان نهضت آزادی بود، شروع به هجوم به عرصه ارزش‌های دینی در قالب «بازتفسیر لیبرالیستی و مدرن از دین» کردند.

خیلی زود دامنه‌ی این دست‌اندازی اعتقادی به ارزش‌های مسلم شیعه چون «غزوات پیامبر(ص)» و «عاشورا» هم رسید تا ذیل پروژه‌ی «خشونت پرهیزی» با ان تسویه حساب شود. چند نمونه از این حملات اعتقادی را در زیر مرور می کنیم:

روزنامه صبح امروز متعلق اکبر گنجی، صبح امروز، ۲۳/۲/۷۸:

 پیامبر در بدر و حنین و … شمشیر زد … اما آیا جنگهای جبهه حق علیه باطل پیامدهای ناخواسته یا آثار وضعیه به دنبال ندارد؟ …

 خشونت فرزند خشونت است و درخت خشونت میوه ­هایی جز خشونت به بار نمی­آورد. هیچ کس حق ندارد به صرف اینکه خود را حق و دیگران را باطل می­داند، دست به خشونت بزند و در صدد نابودی مخالفان خود از طریق حذف فیزیکی برآید.

سعید حجاریان، روزنامه ایران، ۳۱/۱/۷۸، ص۱۰:

تفکر فقهی نمی­تواند فرهنگ عاشورا را بازسازی کند، فوقش فقه می­تواند امر به معروف و نهی از منکر را واجب کند، ولی این مسأله گنجایش مبارزه مسلحانه را ندارد؛ عرفان است که فرهنگ عاشورایی می­سازد.

حسین باقرزاده، نشاط، ۲/۶/۷۸:

 خشونت در هر شکل آن باید از ایران محو شود و اعدام برجسته­ترین نوع خشونت قانونی است. "

و...

نکته قابل تامل این‌که، این نوع خوانش لیبرالیستی از دین و بخصوص باورهای شیعه، دقیقا هم‌سو و هم‌جهت با دستورالعمل اندیشمندان غربی چون جین شارپ، ساموئل هانتینگتون، فرانسیس فوکویاما و... در جهت ایدئولوژی-زدایی از کشورهای انقلابی و خالی کردن آن‌ها از روح تفکر مبارزه و مقاومت و در یک کلام «نرمالیزاسیون» آن‌ها به عنوان اعضای سر به راه و مطیع نظام سلطه بود. در حالی این ژست «خشونت پرهیزی» و مبارزه با خشونت، سرفصل القائی از جانب اندیشکده‌ها و نهادهای فرهنگی غربی(به طور خاص آمریکایی) برای شبه‌روشنفکران داخلی است که خود ایالات متحده هم بزرگ‌ترین تولیدکننده سلاح و هم بزرگ‌ترین فروشنده و بزرگ‌ترین استفاده‌کننده تسلیحات در دنیاست و در کارنامه ننگین خود، تنها کشوری است که دو بار در فاصله یک روز بمب هسته‌ای علیه دو شهر غیرنظامی به کار برده است.

نقش لابی‌های اسلحه‌سازی در سیاست آمریکا آن قدر مهم است که بسیاری از اندیشمندان آمریکایی(استفن والت، نوام چامسکی، جوزف استیگلیتز و...) این لابی‌ها را دارای حق وتوی نهایی در سیاست خارجی ایالات متحده می دانند.

برای مثال، بنا بر قراین و گزارش‌ها، ترامپ تمایل داشت که هر چه زودتر گریبان نیروی مسلح امریکا را از غرب آسیا و به ویژه سوریه خلاص کند تا بر چین متمرکز شود، لیکن زور او به لابی‌های(صهیونیستی) اسلحه سازی نمی رسد که منافع کلانی در ملتهب نگه داشتن غرب آسیا دارند. آن‌گاه چنین کشوری که تجسم روشن و آشکار جنگ‌طلبی است، از طریق نهادهای بین‌المللی برای کشورهای دیگری که در بلوک اتحاد با غرب نیستند یا می خواهند مواضعی مستقل اخذ کنند، نسخه «خشونت‌پرهیزی» می پیچد و البته عوامل و کارگزاران فکری ان هم در کشورهایی چون ایران، بی کم و کاست همین خط منافقانه را در جهت اهداف آمریکا برای حفظ هژمونی و فرادستی آن در دنیا پیش می برند.

شاید مرور تفکرات فردی که دیروز همکار و همفکر و همنشین سلبریتی‌های سیاسی جریان اصلاحات بود و امروز در دست‌راستی‌ترین و جنگ طلب‌ترین اندیشکده‌های آمریکایی(که پول آن‌ها را با واسطه یا بی واسطه همان لابی های صهیونیستی اسلحه می دهند) کار می کنند، از لحاظ شناخت کنه ضمیر این نوع تفکرات اصلاح‌طلبان به قدر کافی گویا باشد.

وقتی در دی‌ماه سال ۹۵، نامه خائنانه و وقیحانه ۳۰ ضدانقلاب به ترامپ برای تحریم ایران منتشر شد، برای فعالان سیاسی، یک نام بیش از بقیه آشنا بود: مجید محمدی

مجید محمدی کارشناس رسانه‌های فارسی زبان بیگانه

این  فرد که خود را «جامعه شناس» می‌خواند، زمانی در یکی از مراکز مهم و حساس مملکت فعالیت می کرد. او در زمان ریاست سیدمحمد موسوی خوئینی ها بر «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری»، یعنی زمانی که این مرکز تازه تاسیس شده بود و در کنترل کامل جناح چپ (بعدا اصلاح طلب) بود، در کنار سعید حجاریان، اکبر گنجی، عباس عبدی، محسن کدیور، حسین بشیریه و شماری دیگر از کسانی که به چهره های تاثیرگذار اصلاحطلبان تبدیل شدند، به تدوین دستورالعمل های توسعه سیاسی و اقتصادی بر مبنای آموزه های «لیبرالی» مشغول بود. مجید محمدی مدیر پروژه رفتارشناسی سیاسی اقشار اجتماعی بود که افرادی چون علی اصغر رمضان زاده با او همکاری می کردند. نکته تلخ و عبرت‌آموز برای اصلاح‌طلبان داخلی این که رمضان‌زاده امروز سردبیر تلویزیون سعودی «ایران اینترنشنال» است که ساعتی بعد از حمله تروریستی اهواز به سخنگوی گروهک عامل ماجرا خوش‌امد گفت و به آن تریبون داد.

علی اصغر رمضان‌پور، معاون اسبق وزرات ارشاد دوره اصلاحات و سردبیر تلویزیون سعودی «ایران اینترنشنال»

بخشی از نامه به ترامپ که مجید محمدی و ۲۹ وطن‌فروش و خودباخته‌ی دیگر امضایش کردند، به این شرح بود:

"سی‌وهفت سال بی‌اعتنایی و چشم فروبستن نزدیک‌بینانه دنیای آزاد بر بنیادگرایی مسلح و انتحاری اسلامی، به طوفانی بزرگ انجامیده و وقایع تاسف‌باری چون شارلی اِبدو، باتاکلان، ترورهای پاریس، بروکسل، اورلاندو و سن‌برناردینو را در دو سال گذشته به بار آورده است."

" داعش و حکومت اسلامی ایران، دو روی سکه‌ی تروریسم بنیادگرانه اسلامی هستند. کابوس جهانی تروریسم بنیادگرای اسلامی تنها زمانی پایان خواهد یافت که خلافت اسلامی (داعش) و حکومت اسلامی در ایران جای خود را به نظام‌های منتخب مردمی طرفدار صلح و رفاه دهند."

اما مجید محمدی که زمانی در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، در کنار عناصر تندرو چون گنجی، حجاریان، باقی و کدیور پروژه «توسعه سیاسی» و «جامعه مدنی» را پخت و پز می کردند، امروز به صراحت از تجزیه‌ی ایران و تهاجم نظامی آمریکا به کشورهایی چون افغانستان و عراق و لیبی و ...ایران با هدف برقراری «دموکراسی لیبرال» دفاع می کند.

مجید محمدی

محمدی همان کسی است که در مقاله ای به تاریخ ۱۰ ژانویه ۲۰۱۳ در وبسایت بی بی سی فارسی، با عنوان «ایران، روسیه و چین: فدرالیسم و تجزیه»، عملا از تجزیه ایران و تبدیل آن به واحدهای کوچک تر سیاسی دفاع می کند. او در این مقاله ضدمیهنی خود چنین می نویسد:

" اندازه جغرافیایی برای دول متمرکز و غیر دمکراتیک تصوری از خود ایجاد می کند که ممکن است بیش از ظرفیت ملی آن باشد و برای تحقق این تصور باید جنایت‌هایی صورت گیرد و دروغ‌هایی گفته شود و تقلب‌هایی انجام شود. هزینه بزرگی که مردم دنیا برای کمونیسم و فاشیسم پرداختند از یک جهت محصول بزرگی و غیر فدرال بودن دو رژیم فاشیستی و کمونیستی در دو کشور آلمان و اتحاد جماهیر شوروی بود. بزرگی ایران نیز خطر اسلامگرایی را دو چندان ساخته است."

او در جملاتی که نشان دهنده‌ی اوج کینه او از انقلاب و نهادهای انقلابی و حافظان و نگهبانان تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی ایران هستند، عدم تن دادن به تجزیه را ناشی از یک «غرور بی حاصل» می خواند و نظام اسلامی ایران را با نظام های فاشیست آلمان و کمونیست شوروی و چین مقایسه می کند:

" مانع تجزیه در نظام‌های اقتدارگرا و متمرکز نیز نه عِرق ملی یا میراث فرهنگی بلکه زور قوای قهریه بوده است: ارتش‌ سرخ و حزب کمونیست در چین، ارتش شاهنشاهی و سپاه پاسداران در ایران، و ارتش روسیه. زور نمی تواند توجیه خوبی برای مشروعیت وضعیت موجود ایران، روسیه یا چین باشد. تمامیت ارضی‌ای که مستلزم اعدام های دسته جمعی و ریختن خون جوانان تبتی، ایغور، چچنی، کرد، ترکمن، ترک، عرب و بلوچ باشد چه ارزشی دارد؟ "

کینه‌ی این کارمند نهادهای صهیونیست‌ها از حافظان امنیت در ایران اسلامی، وقتی توسط گروه‌های تروریستی عملیاتی شود، به صورت شلیک به سربازان بدون سلاح وطن در رژه اهواز جلوه‌گر می شود. عمق جهالت سیاسی این عنصر خودفروخته در این جای مقاله بیشتر عیان می شود که می نویسد:

" در دنیایی با ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۰۰ کشور بسیاری از آن اقلیت‌ها خود صاحب کشور می شدند و دیگر اکثریت بزرگی آنها را قربانی و سرکوب نمی کرد؛ قدرت در دست حکومت‌های مرکزی قلدر و غیر پاسخگو در آلمان نازی، شوروی کمونیستی، چین کمونیستی، و ایران اسلامگرا متمرکز نمی شد تا حکومت‌هایی تمامیت خواه را رقم بزند و دیکتاتوری‌های سرسخت را مستقر سازد و آنها با اتکا بر همان قدرت، جنگ و تروریسم به راه بیندازند یا دولت هایی را به صورت اقمار خود درآورند."

و البته این همان ادبیاتی است که در داخل کشور به صورت حمایت افرادی در لباس «سلبریتی» و «فعال حقوق بشر» در دفاع از تروریست های تجزیه‌طلب بازتاب می یابد.

و امثال مجید محمدی ها در واشینگتن و لندن و پاریس زیادند که تا دیروز در نشریات وطنی، زیر پای عاشورا و شهادت را به بهانه مخالفت با خشونت خالی می کردند و امروز مزدور جنگ‌طلب‌ترین موسسات و اندیشکده‌های صهیونیستی شده اند: محسن سازگارا، نیما راشدان، علی افشاری، اکبر عطری، محسن مخمباف، فاطمه حقیقت‌جو و...

محسن سازگارا، از افراطیون دوم خرداد و موسس روزنامه «جامعه» که اکنون مزدور موسسه صهیونیستی «واشینگتن خاور نزدیک» است

چهره‌های نام برده شده، یا آینده‌ی نزدیکِ برخی چهره‌های داخلی هستند، یا چهره‌های بی نقاب همین امروز آن‌ها. مرز خودباختگی و وطن فروشی بسیار باریک است و تنها بصیرت است که عاقبت ‌به خیری در سیاست را رقم می زند. اگر جدا کردن مرز سیاستمداران و سیاست‌پیشگان درون کشور با جماعت برانداز و ضدانقلاب، همین امروز آغاز شود، بهتر از فرداست، چرا که انتهای این مسیر جز دریوزگی مقابل آل یهود و آل سعود و تقابل با منافع ملی کشور خود نیست.

برچسب‌ها