بهمن 1392 استخدام سپاه شد و حضور در سپاه را برای خودش افتخار می‌دانست. دوست داشت با لباس پاسداری شهید شود. ایشان در لشکر 7، ولی عصر(ع) و در گردان رزم خدمت می‌کرد. خیلی به سپاه و پاسداری علاقه داشت.

به گزارش مشرق، یک روز پس از حمله تروریستی به رژه نیروهای مسلح در اهواز، تصاویر چند شهید در فضای مجازی منتشر شد که قبلاً به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شده بودند. شهید سعید زارع یکی از همان شهدا بود که عکس‌هایش با شهید مدافع حرم مهدی نظری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. شهید زارع دو بار جهت دفاع از حریم اسلام و اهل بیت (ع) به سوریه اعزام شده بود و دلتنگ دوستان شهیدش بود. شاید شهید زارع فکر نمی‌کرد یک روز پیش از تولد ۳۰ سالگی‌اش به جمع دوستان شهیدش بپیوندد، ولی شهادت آرزوی بزرگی بود که به آن دست یافت. ابراهیم مفتخر از بستگان شهید و رزمندگان مدافع حرم، در سوریه با شهید زارع همرزم بود و از ایشان خاطراتی دارد. همچنین برادر دو شهید، محمدعلی زارع یکی دیگر از بستگان شهید است که ایثار و دلاوری شهید زارع را مرور می‌کند.


ابراهیم مفتخر
آن‌طور که در فضای مجازی مشاهده شد شهید سعید زارع در یک روز به دنیا آمد و به شهادت رسید. کمی از دوران کودکی و خانواده شهید زارع بگویید.
شهید سعید زارع متولد ۱/ ۷/ ۱۳۶۷ بود و ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ یعنی یک روز قبل از تولدش به شهادت رسید. آقاسعید تولد ۳۰ سالگی‌اش را ندید و آسمانی شد. خانواده زارع جزو خانواده‌های شهیدپرور منطقه ما هستند. این خانواده از دوران مبارزات انقلابی تا دوران دفاع مقدس و همین حالا هنگام حملات تروریستی شهید داده است. شهید علی‌محمد زارع در روزهای انقلاب شهید شد. عموی شهید زارع یکی از شهدای خانواده است. شهید زارع دوازدهمین شهید این خانواده بود. خانواده‌شان خیلی مذهبی و انقلابی هستند. خانواده‌شان از همان ابتدا جزو خانواده‌های مذهبی و متدین بودند و از بانیان مساجد شهر هستند. ایشان هم به واسطه خانواده‌شان با مفاهیم و مسائل دینی آشنایی پیدا کرد. شهید هم یکی از جوانان هیئتی خوزستان بود. در مسجد حضوری فعال داشت و به فعالیت‌های مذهبی علاقه‌مند بود. بعداًَ جذب سپاه شد و دو بار هم عازم سوریه شد. سال‌های ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ دو بار به سوریه رفت و مدافع حرم شد.


شهدای خانواده چقدر روی آقاسعید تأثیر گذاشته بودند؟
این شهدا الگوهای زندگی آقاسعید بودند. چون ایشان در یک خانواده شهیدپرور بزرگ شد از شهدا و زندگی‌شان تأثیر گرفته بود. شهید زارع به تبعیت از دیگر شهدای خانواده و دفاع مقدس دنبال شهادت بود. دو بار به سوریه رفت و بار دوم به همراه خودم به سوریه آمد. شاهد بودم که از چیزی باکی نداشت و شهادت را برای خودش افتخار می‌دانست. به قول سردار سلیمانی کوه‌ها و دشت‌ها را به دنبال شهادت می‌گشت. من در سوریه از نزدیک شاهد دلاوری و خلوص نیت و شجاعت آقاسعید بوده‌ام.


در جبهه مقاومت هم رزمنده‌ای فعال و دلیر بودند؟
ایشان در سوریه به عنوان یکی از فرماندهان جوان خدمت می‌کرد. یگانی که آنجا عضوش بودند یگان احتیاطی بود که در جنوب حلب مستقر بود و پشتیبانی‌کننده بخش زیادی از منطقه بودند. تمام روز در حال کمک کردن به یگان‌های دیگر بودند. خانواده زارع راه و رسم‌شان را از امام حسین (ع) گرفته‌اند. شهید به پسرعموها و عموی شهیدش اقتدا کرده و قدم در راه آن‌ها گذاشته بود. برای قدم گذاشتن در همین مسیر جذب سپاه شد و می‌خواست با لباس پاسداری خدمت کند و آماده بود در این راه شهید هم شود. در تمام مواردی که از آقاسعید در ذهنم دارم روحیه شهادت‌طلبانه و روح پاکش جلوی چشمم می‌آید. در عزاداری‌های محرم و در روز عاشورا، مسیر پنج کیلومتری از مسجد محل تا گلزار شهدا را با پای برهنه زنجیر می‌زد و می‌رفت. با عشق و ارادت زیادی عزاداری می‌کرد. از بچگی داخل مسجد و هیئت بود و با چنین روحیه‌ای بزرگ شد.


چند سالگی عضو سپاه شدند؟
بهمن سال ۱۳۹۲ استخدام سپاه شد و حضور در سپاه را برای خودش افتخار می‌دانست. دوست داشت با لباس پاسداری شهید شود. ایشان در لشکر ۷، ولی عصر (ع) و در گردان رزم خدمت می‌کرد. خیلی به سپاه و شغل پاسداری علاقه داشت. شاید یکی از دلایل خدمتش در سپاه به بستگان شهیدش برگردد. دوست داشت در مسیر آن‌ها قدم بردارد و یک روز هم مثل آن‌ها به فیض شهادت برسد.


از دلایل سوریه رفتنشان با وجود خطراتی که پیش روی‌شان بود با شما صحبت کرده بودند؟
از ظلم‌هایی که تروریست‌ها به مردم مسلمان و شیعه می‌کردند خیلی ناراحت بود. مخصوصاً زمانی که شنید تروریست‌های تکفیری قصد تعرض به حرم بی بی‌زینب (س) را دارند غیرتش به جوش آمد و خواست از حرم دفاع کند. ایشان از زمانی که به سوریه اعزام شد منتظر شهادت بود. چند باری که من به تنهایی به سوریه اعزام شدم و همراهم نبود به من اعتراض می‌کرد که چرا به تنهایی می‌روی و کاری نمی‌کنی من هم همراهت بیایم.


خانواده‌شان مخالفتی با رفتن پسرشان نداشتند؟
اصلاً، من با پدرش که درباره اعزام آقاسعید به سوریه صحبت می‌کردم به این کار پسرش افتخار می‌کرد.


الان پدر و مادرشان درباره شهادت پسرشان چه می‌گویند؟
الان هم به وجود آقاسعید افتخار می‌کنند و می‌گویند خدا را شکر می‌کنیم که چنین جوانی داشتیم که در مسیر اهل‌بیت قدم گذاشت و در آخر در مسیر اسلام به شهادت رسید و عاقبت به‌خیری در دنیا و آخرت نصیبش شد. خدا را شکر می‌کردند که پسرشان در مسیر عمو و دیگر بستگان شهیدشان قدم گذاشت و جانش را در راه انقلاب و وطن داد.


گویا شهید زارع با شهید دهقان دوست بودند و عکس‌شان در فضای مجازی پخش شده است؟
آن عکس مربوط به دوره اول اعزام شهید است که آن عکس را با شهید دهقان انداخت. دوره بعدی با شهید مهدی نظری همکاری و دوستی نزدیکی داشت. بیشتر دوستان آقاسعید در سوریه مثل همین عزیزان شهید شدند. وقتی که شهید از سوریه برمی‌گشت طور دیگری بود. خیلی ناراحت بود و می‌گفت: من لیاقت شهادت نداشتم. اینکه دوستان را می‌دید که رفته‌اند و او را تنها گذاشته‌اند ناراحتش می‌کرد. می‌خواست در قافله شهدا باشد و پیش دوستانش بماند.

محمدعلی زارع
آیا شهید زارع درباره بحث شهادت و مرور خاطرات دفاع مقدس صحبتی با شما یا دیگر اعضای خانواده داشتند؟ 
آقاسعید جوان بود و تازه ازدواج کرده بود. عاشقانه پیگیر ایثارگری و دفاع از دین و وطن بود. خیلی به حوزه ایثارگری و جهاد علاقه‌مند بود و برای حضور در میدان خیلی پیگیری می‌کرد. در سوریه حادثه‌ای برایش پیش نیامد و خدا این‌طور برایش مقدر کرد تا در حادثه تروریستی و در زادگاهش به شهادت برسد. دزفول پنج شهید مدافع حرم داده است. مدافعان حرم زیادی از این شهر به سوریه و عراق اعزام شدند که نشان از شجاعت و رشادت مردم و جوانان این شهر دارد.


با وجود اینکه تازه ازدواج کرده بودند خواستند که دیگر به جبهه مقاومت نروند؟
هر کس که ازدواج می‌کند به فکر زندگی‌اش است و نمی‌خواهد از زندگی‌اش دل بکند، ولی ایشان از این جهت روحیه ایثارگری بالایی داشتند و پس از ازدواج دنبال هدف‌شان بودند. شهید زارع اهداف و آرمان‌هایش را بالاتر از همه چیز می‌دانست. با اعتقاد بالایی به اهدافش نگاه می‌کرد و خیلی روی عقایدش پافشاری می‌کرد و مصرانه دنبال‌شان بود.


شهید را چطور جوانی می‌دیدید؟
خیلی محجوب و تودل برو بود. در هر قشری از جامعه دوست داشت و با کسانی که نظامی هم نبودند و به لحاظ ظاهری با آقاسعید تفاوت داشتند رفیق بود. شاید می‌خواست با صمیمیتش آن‌ها را هم به سمت انقلاب و اسلام جذب کند. در قشر مذهبی دوستان زیادی داشت و همه آقاسعید را قبول داشتند. زمانی که از سوریه می‌آمد می‌گفت: من سعادت نداشتم، ولی انشاءالله یک روز به آرزویم می‌رسم. وقتی از سوریه به خانه برمی‌گشت انگار گمشده‌ای داشته باشد و ما این گمشده را در چشمانش می‌دیدیم.


حسرت دوستان شهیدش را می‌خورد؟
بله، خیلی یادشان می‌افتاد و از دوستانش می‌گفت. نمی‌شود به سادگی از کنار برخی موضوعات گذشت. تاریخ تولد و شهادت شهید زارع یکی است. دوست شهیدش حسین ولایتی کلیپی دارند که به زبان دزفولی می‌گوید نمی‌خواهم ریا کنم و چهره‌اش را می‌پوشاند، ولی کمی بعد ادامه می‌دهد که بگذار ریا شود و می‌گوید آخرش شهید می‌شوم و من به آرزوی شهادتم می‌رسم. شهید ولایتی هم مدافع حرم بود و در کنار شهید زارع به شهادت رسید. این‌ها جوانانی خدایی بودند که نمی‌توانستند آرام بنشینند و در زندگی‌شان اهداف والایی را دنبال می‌کردند. علاقه‌اش به دفاع مقدس و شهدا سبب شد تا خودش به سمت بسیج و سپاه برود. داوطلب اعزام به سوریه شد و آرمان‌های بزرگی داشت.


با شما یا دیگر اعضای خانواده درباره شهادت صحبت کرده بودند؟
تمام دوستان، اقوام و همرزمانش در مورد علاقه آقاسعید به شهادت می‌گویند. یکی از دوستان می‌گفت: به قرآن قسم شهادت را در چشم این بچه می‌دیدم. چشمانش محجوب بود و معصومیت از چهره‌اش می‌بارید. همه روی پاکی و درستی آقاسعید صحه می‌گذارند. ما وقتی فعالیت‌هایش را می‌دیدیم به ایشان می‌گفتیم ما دیگر دین‌مان را ادا کرده‌ایم و شما هم رفته‌اید و تکلیف‌تان را ادا کرده‌اید و الان دیگر به زندگی‌ات برس که جواب می‌داد من آرزویی دارم و باید به آرزویم برسم. شما ببینید در جمعیتی به این بزرگی و این همه گردان رزم برای رژه، تروریست‌ها باید به گردان ایشان برسند و آقاسعید را شهید کنند. خدا آن روز از میان جمعیت آقاسعید را برای شهادت انتخاب کرد.


واکنش همسر و پدر و مادر شهید نسبت به شهادت آقاسعید چه بود؟
طایفه‌ای که تمام اعضایش رزمنده و جانباز هستند، آماده هر اتفاقی هستند. پدر آقاسعید رزمنده و عمویش شهید عظیم زارع شهید دفاع مقدس است. برادرهای خودم و کلاً خانواده‌های‌مان رزمنده هستند. هم مردان و هم زنان خانواده‌های‌مان با این روحیه ایستادگی و پایداری عجین شده‌اند. سختی‌ها را به جان می‌خرند و با آن کنار می‌آیند. من اولین کسی بودم که برای شناسایی پیکر شهید زارع رسیدم و خانمش زمانی که رسید خواست آقاسعید را ببیند. همه خیلی اذیت و ناراحت هستیم و این غم خیلی برای‌مان سنگین است، اما طوری نیست بخواهیم با بی‌تابی‌مان دشمن را شاد کنیم.

منبع: روزنامه جوان