اصلاح‌طلبان درباره شرکت کردن یا تحریم انتخابات آتی ایران هنوز به موضع‌گیری واحدی دست پیدا نکرده‌اند

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

*********


سناریویی برای سال ۹۸!

دکتر محمدحسین محترم در کیهان نوشت:


آنچه که درباره فتنه ۸۸ و نهایتاً پاسخ قاطع ملت در ۹ دی به آمریکا و فتنه‌گران گفته و یادآوری می‌شود، مبتنی بر رویکرد گذشته‌محور است. اما آنچه که ملت ضمن توجه به تجربه گذشته باید بداند و نسبت به آن هوشیار باشد، رویکرد مبتنی بر آینده‌محور است و این همان هشدار اخیر رهبر معظم انقلاب است درخصوص اینکه «ممکن است نقشه را برای سال ۹۸ کشیده باشند».

لذا برای اینکه دشمن موفق به فتنه‌ای دیگر نشود باید تحولات داخلی و خارجی را با این نگاه مورد تحلیل و بررسی قرار داد. درباره تصمیم رئیس جمهور آمریکا برای خروج از سوریه آنچه که تاکنون آشکار شده این است که این موضوع هم به مسائل داخلی و خارجی آمریکا و هم به مسائل داخلی و خارجی ایران ارتباط دارد.


۱- خروج نظامیان آمریکایی از سوریه می‌تواند زمینه برطرف کردن و یا حداقل کاهش تهدیدهای امنیتی در سوریه و همچنین در منطقه را فراهم کند، اما نمی‌توان باور کرد که آمریکا بدون برنامه‌ریزی و هدف، صادقانه تصمیم گرفته باشد از سوریه خارج شود. لذا با توجه به نقشه‌هایی که آمریکا در سر دارد ممکن است این تهدیدات به شکل دیگری بروز کنند.

آنچه موجب شک و تردید فراوان می‌شود این است که دلیل اصلی آمریکا برای انداختن تروریست‌ها به جان و مال و ناموس مردم سوریه، جداکردن این کشور از محور مقاومت و تامین امنیت اسرائیل از طریق مقابله با حزب‌الله و ایران بود. اکنون نیز مشکل اصلی آمریکا بدون اینکه سوریه را از محور مقاومت جدا کرده باشد، حضور محور مقاومت در سوریه و در مرزهای اسرائیل است که همواره بر خروج نیروهای مقاومت تاکید داشته است.

لذا حال چگونه بدون تحقق این خواسته‌هایش راضی شده به میل خود و بدون نقشه‌ای دیگر سوریه را رها کند؟ اینکه ترامپ گفته هفت تریلیون دلار در منطقه هزینه کردیم و اینکه وزیر سابق خارجه آمریکا در اندیشکده صندوق مارشال آلمان در بروکسل گفته بود «حجم اقتصاد آمریکا هفده تریلیون دلار است و ما از هر دلاری که خرج می‌کنیم یک پنی آن را برای اجرای سیاست‌هایمان در سوریه اختصاص می‌دهیم»، نشان می‌دهد ادعای خروج از سوریه یک فریب است و آمریکایی‌ها سناریوی دیگری با جابه‌جایی نیروهایشان در سر دارند.

نکته قابل تامل این است که با اعلام خروج آمریکا از سوریه موجی از تحلیل‌های مختلف در فضای رسانه‌ای و سیاسی محور غربی – عربی – عبری راه افتاد مبنی بر امتیازاتی که ایران از خروج آمریکا به‌دست خواهد آورد!. باید توجه داشت در صورتی این تصمیم می‌تواند پیامدها و آثار مثبتی داشته باشد که با هماهنگی دولت سوریه باشد و ارتش و نیروهای سوری خلأ ناشی از خروج نیروهای آمریکایی را پر کنند و حاکمیت یکپارچه سوریه حفظ شود، در غیر این صورت می‌تواند آثار و تبعات منفی و حتی پیش‌بینی‌نشده به همراه داشته باشد.

با توجه به اهمیت فوق‌العاده تحولات نظامی - سیاسی سوریه، اقدام آمریکا در باطن خود دارای تهدیدات جدیدی خواهد بود. خط خبری – تحلیلی گفته‌شده از همان اول شک‌برانگیز بود و هرچه بیشتر می‌گذشت، آشکارتر می‌شد که اولاً این بخشی از سناریوی انحراف افکار عمومی و سرگرم کردن محور مقاومت است. ثانیاً پازلی از سناریوی تشدید ایران‌هراسی در جهان و منطقه است. ثالثاً اقدامی برای بر هم زدن توازن قدرت ایجاد شده در منطقه و مختل کردن روند سیاسی آغازشده در نشست‌های آستانه و تشکیل کمیته تدوین قانون اساسی سوریه است.

چنان‌که ترامپ در سفر مخفیانه چند ساعته به عراق در پایگاه نظامی الاسد گفته «در صورت لزوم از عراق به عنوان پایگاه خود علیه سوریه استفاده خواهیم کرد». لذا باید در مقابل نقشه‌های احتمالی آمریکا که بعد از خروج از سوریه برای منطقه و تاثیرگذاری بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی طراحی کرده غافل نشد و به دستاوردهای ظاهری خروج آمریکا از سوریه دلخوش و خوشبین نبود. یکی از سناریوهای آمریکا برای منطقه تجزیه سوریه و تشکیل دولت کوچکی در منطقه‌ای در شرق فرات است که به آن سوریه حاصل‌خیز و غنی از منابع نفت و گاز و آب گفته می‌شود.

به همین دلیل آمریکا این منطقه استراتژیک را تحت سلطه خود گرفت و پس از شکست در رفراندوم در کردستان عراق، نیروهای موسوم به دموکراتیک سوری را به نیروی زمینی خود در سوریه تبدیل کرد. چنین دولتی اولاً به اسرائیلی جدید در منطقه ثانیاً به مرکزی برای حمایت از رژیم صهیونیستی تبدیل می‌شود ثالثاً امنیت ملی پنج کشور ترکیه، روسیه، عراق، سوریه و به‌ویژه ایران و همچنین کشورهای خلیج فارس را نیز تهدید می‌کند.

خروج آمریکا از این منطقه بعد از حضور دوساله و آموزش تروریست‌ها و کردها و تجهیز آنها به انواع تجهیزات و سلاح‌های پیشرفته را باید در این جهت ارزیابی کرد. خروج از سوریه قولی بود که باراک اوباما در سال ۲۰۱۶ به اردوغان قول داده بود و ترامپ اکنون با توجه به شرایط آن را اجرا می‌کند. رابعاً آمریکا تلاش دارد با تحریک ترکیه برای حمله به شمال سوریه زمینه پیچیدگی اوضاع و تجزیه سوریه را فراهم کند که البته با ورود نیروهای مقاومت و ارتش سوریه به منبج تا حدودی این نقشه آمریکا برای منطقه و همچنین برای اینکه ترکیه در دام آمریکا بیفتد، با مانع و شکست مواجه شده است.


۲- اما درخصوص پیامدهای تصمیم خروج آمریکا از سوریه بر تحولات داخلی ایران باید گفت رسانه‌های غربی- عربی نقشه لو رفته آمریکا برای سال آینده درباره جمهوری اسلامی را رسانه‌ای کردند. شبکه العربیه عربستان پس از تغییر مقامات سعودی و برکناری افراد نزدیک به بن سلمان و به‌ویژه عادل الجبیر وزیر خارجه ادعا کرد «در ماه‌های آینده شاهد تغییرات ریشه‌ای در ایران خواهیم بود و بعد از این تغییر، روابط کشورهای حاشیه خلیج فارس و در راس آنها عربستان با ایران بهبود خواهد یافت!» واشنگتن پست و اسکای نیوز عربی هم به نقل از منابع سیاسی آمریکا اعلام کردند «ارتش آمریکا با انتقال نیروهای خود از سوریه، به همراه نیروهای سوریه دموکراتیک، در اربیل اتاق عملیات مشترک به منظور سازماندهی و هماهنگی فشارهای علیه ایران ایجاد می‌کند».

این همان اتفاقی است که در فتنه ۸۸ و همچنین در بحران افزایش قیمت دلار و نابسامانی‌های اقتصادی در اوایل امسال رخ داد. خروج آمریکا از سوریه، با تمایلات مایک پمپئو و جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا و در حقیقت به نوعی با تمایلات منافقین و ضدانقلاب‌ها و سلطنت‌طلب‌های فراری و نفوذی‌های داخلی هماهنگ است که بولتون و پمپئو حامی و بلندگوی اصلی آنها هستند و هدف متمرکز شدن بر تلاش‌های امنیتی و نظامی برای رقم زدن تحولات جدیدی در ایران در سال ۹۸ است و این سیاست آمریکا در چارچوب هشدار اخیر رهبر معظم انقلاب قابل ارزیابی دقیق‌تر است که تاکید کردند «ملت ایران و همه حواسشان جمع باشد و با چشم بیدار مسائل را در طوفان امروز دنیا ببینید، ممکن است نقشه را برای سال ۹۸ کشیده باشند». از این رو واشنگتن نیروهای خود را از سوریه به سمت برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس سوق داد تا شاید بتواند بر تحولات داخلی ایران بمدد تحریم‌ها و سیاست تغییر نظام ایران تمرکز کند.

آمریکایی‌ها با اعزام ناو و انتقال نیروها و تشکیل اتاق مشترک در مرزهای ایران تلاش دارند بار دیگر به کمک نفوذی‌های داخلی خود در آستانه انتخابات سال آینده مجلس «سناریوی القای جنگ و صلح» و ترساندن مردم برای رای دادن به لیستی به اصطلاح آنها میانه‌رو و همسو با غرب را اجرا و نسخه‌پیچی کنند! در همین زمینه خط‌دهی رسانه‌های غربی به برخی جریان‌های سیاسی غربگرای داخلی برای «تحریم انتخابات» و «فراهم کردن زمینه اختلاف‌افکنی و آماده کردن میدان بازی برای دشمن» مشهود است تا جایی که بی‌بی‌سی و برخی خبرگزاری‌ها فارسی‌زبان و غیرفارسی‌زبان از جمله المانیتور هفته گذشته این خط‌دهی را در پیش گرفتند که «با توجه به عملکرد منفی دولتِ مورد حمایت اصلاح‌طلبان، اکنون اصلاح‌طلبان با خطر از دست دادن سرمایه سیاسی خود مواجه‌اند، خطری که احتمالاً آنها را به شکل بی‌سابقه‌ای در وضعیت دشواری قرار خواهد داد.به همین خاطر اصلاح‌طلبان درباره شرکت کردن یا تحریم انتخابات آتی ایران هنوز به موضع‌گیری واحدی دست پیدا نکرده‌اند».

راهبرد اصلی نفوذی‌ها و رسانه‌های خط‌دهنده آنها نیز این است که با مخالفت‌خوانی با اوضاع کنونی که خود مسبب آن هستند، و هدف قرار دادن رهبری به‌جای دولت و مسئولان اجرایی که مسئول برآورده کردن مطالبات اقتصادی مردم هستند، و به‌جای ادعای «تقلب»، با شعار «تغییر قانون اساسی تا ۱۴۰۰» به میدان بیایند. هرچند برخی تئوریسین‌های آنها معتقدند «این راهبرد غیر واقعگرایانه است زیرا اصلاح‌طلبان این راه را در گذشته امتحان کرده‌اند و به نتیجه‌ای نرسیدند».


۳- دلیل سیاسی- انتخاباتی دیگری که می‌توان برای تصمیم ترامپ متصور بود این است که ترامپ در مبارزات انتخاباتی وعده خروج نیروهای آمریکایی از سوریه و عراق و افغانستان را داده بود و اکنون با سیاست منفعت‌گرایانه و جابه‌جایی نیروها در منطقه، تظاهر به انجام شعارهایش می‌کند تا شاید بتواند برای چهار سال دیگر بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا تکیه زند.
 

ضرورت مذاکره ایران و طالبان


عبدالمحمد طاهری در ایران نوشت:

حضور جمهوری اسلامی ایران در افغانستان پس از فروپاشی گروه طالبان در سال ۱۳۸۰ و قدرت گرفتن اتحاد شمال در افغانستان بتدریج پررنگ شد. این حضور از یک سو به واسطه آسیب‌هایی بود که از سوی طالبان به کشورمان وارد شده بود و از سوی دیگر حضور امریکایی‌ها در منطقه و متمرکز کردن نیرو و استقرار پایگاه‌های نظامی شان بویژه در نقاطی از مرزهای مشترک افغانستان با ایران شرایط جدیدی را همزمان با تحولات منطقه به وجود آورد که حضور جدی‌تر ایران در افغانستان را ضروری می‌کرد. این در حالی است که یکی از مهم‌ترین وجوه حضور و نفوذ جمهوری اسلامی در افغانستان، امنیتی بوده است.

وجود مرزهای طولانی مشترک میان دو کشور و تسلط و فعالیت طالبان در دو سوم خاک افغانستان، جمهوری اسلامی را بر آن داشته تا بکوشد طالبان را در مرزهای خودش مهار کند. از این رو مقام‌های ایران برای پرهیز از رویارویی نظامی با این گروه که یک گروه غیر رسمی و معارض بوده و با هدف تثبیت و ایمن سازی مرزهای خود، ناگزیر بوده طالبان را رصد کرده و حتی به ضرورت پای مذاکره با آنها بنشیند. مذاکراتی که اخیراً دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان در خاک افغانستان از انجام آنها خبر داد.


اما نکته حائز اهمیت تر این است که ایران یکی از بازیگران اصلی منطقه است و اگر در نقطه کانونی معادلات صلح افغانستان ننشیند و در یک موقعیت غیررسمی و حاشیه‌ای قرار گیرد، نمی‌توان چشم اندازی برای صلح در افغانستان متصور بود. ایران و افغانستان علاوه بر مرزهای مشترک، از دین و زبان مشترک هم بهره مندند و ایران در زمینه‌های اقتصادی و فرهنگی سرمایه گذاری‌های زیادی را در این کشور انجام داده است. چنانکه در امحای فقرزدایی و سازندگی نقش زیادی داشته است.


حالا با چنین پیشینه‌ای اگر جمهوری اسلامی در فرآیند مذاکرات صلح با حضور طالبان و سایر کشورها از جمله امریکایی‌ها نقشی نداشته باشند و امریکایی‌ها بخواهند تمام نتایج این مذاکرات را به نام خود مصادره کنند، طبیعی است که کشورمان نیز از طریق مذاکره دوجانبه با گروه طالبان به دنبال دستیابی به خواسته‌های خود خواهد بود. به عبارت دیگر معاهده صلحی با طالبان پایدار خواهد بود که ایران یکی از ارکان اصلی آن باشد.

یکی از مهمترین دلایل آن به این مسأله باز می‌گردد که طالبان در موقعیت کنونی، تعارض آشتی ناپذیری با امریکایی‌ها و حتی بیشتر از آن با دولت مرکزی دارد و از آنجایی که ایران و طالبان در امریکا ستیزی وجه مشترک دارند، گروه طالبان بی تمایل نیست که ایران پای میز مذاکره باشد. این در حالی است که داعش به عنوان یک گروه تروریستی به دنبال سرزمین می‌گردد و اگر طالبان دنبال معاهده باشد و بخواهد در مذاکرات به نتیجه برسد مسأله بعدی اش این است که با داعش چه خواهد کرد؟ از این رو به دولت مرکزی فشار وارد می‌کند و با ناامن نگه داشتن افغانستان دنبال معاهده صلحی است که در آن سهم قابل توجهی داشته باشد.


مجموع این عوامل نشان می‌دهد فرآیند مذاکرات صلح افغانستان یک کلاف سردرگم است که ایران می‌تواند بیشترین نقش را در آن داشته باشد نه کشورهایی که حضور نظامی و برتری اقتصادی دارند. اینک امریکا، پاکستان، روسیه، عربستان و چین از جمله بازیگران حاضر در فرآیند مذاکرات افغانستان هستند که در کنار جمهوری اسلامی یک پازل را تشکیل می‌دهند و چنانچه از نقش مؤثر ایران در افغانستان غافل شوند نمی‌توان چشم‌انداز روشنی را برای صلح افغانستان متصور بود. نکته حائز اهمیت آن است که گروه طالبان یک گروه لایه لایه است؛ اینکه ایران با کدام گروه از طالبان وارد مذاکره شده است، اهمیت بسیاری دارد که قطعاً دولتمردان ایران با شناسایی دقیق این جریان‌ها، به مذاکراتی سازنده با آنها روی آورده‌اند.

بلبشوی انتشار اخبار!


سید صادق غفوریان در خراسان نوشت:

طی روزهای گذشته و در جریان حوادث و رویدادهایی که کشور با آن مواجه شد، همچون گذشته با بلبشویی از انتشار اخبار درست وغلط روبه رو شدیم. گاهی بیش از خود آن رویداد، انتشار اخبار متفاوت به ویژه در فضای مجازی، جامعه را دچار التهاب، سردرگمی و گاهی پریشانی می کند.


اخبار مرتبط با حادثه تلخ جان باختن ۱۰ نفر در «اتوبوس مرگ» در واحد علوم و تحقیقات، انتشار اخبار متناقض و دیرهنگام درخصوص وضعیت سلامت رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام و طی دو روز گذشته خبرهای کاملاً متناقض استعفای وزیر بهداشت نمونه ای از یک آسیب و بیماری خبری و رسانه ای گسترده در نظام اطلاع رسانی کشور است که اگر در رویدادهای پیشین جست وجوی بیشتری کنیم، هر یک از ما نمونه های فراوان در خاطرمان داریم که احتمالاً بابت نبود اخبار دقیق و درست، رنج کشیده ایم.


بررسی و تحلیل نظام اطلاع رسانی در کشور به ویژه با وجود سرعتی که فضای مجازی در انتشار اخبار به وجود آورده است، چند نکته را پیش روی ما می نهد که تامل بر آن شاید ما را به آینده ای بهتر رهنمون کند:


۱ – نداشتن پروتکل اطلاع رسانی


به طور قطع اگر امروز در حوادث و رویدادها با انبوهی از منابع انتشار اخبار با آمارها و روایت های گوناگون مواجهیم، مهم ترین دلیل اش را باید در نبود «پروتکل جامع اطلاع رسانی» در دستگاه ها و نهادهای مرتبط با اخبار جست وجو کرد.


زلزله سال قبل کرمانشاه را به خاطر بیاورید؛ تقریباً تمام مردم ایران در زمانی کوتاه در یک شوک بزرگ فرو رفته و تشنه اطلاعات و اخبار دقیق از ابعاد حادثه بودند. مرور اخبار آن روزها حاکی از منابع، اخبار و آمار متعدد از تعداد جان باختگان و حواشی آن را پیش روی ما می گذارد. استانداری، هلال احمر، وزارت بهداشت، پزشکی قانونی، مسئولان محلی در شهرستان ها، وزارت کشور و … هریک در مصاحبه های خود آمار متعددی را بیان کرده اند.

این تشتت و تنوع منابع انتشار اخبار، هیچ گونه دلیل و بهانه ای جز نبود یک سازوکار و پروتکل اطلاع رسانی نظام مند ندارد، ضمن اینکه در چنین شرایطی مردم و مخاطبان رسانه ها و اخبار نیز همچون دستگاه های مسئول نمی دانند از کدام منبع مطمئن و معتبر به نیازهای خبری خود دست یابند.


۲ – چالش رسانه های پرنفوذ


امروز در تمام دنیا، رقابت رسانه های پرنفوذ برای «اول بودن» در انتشار اخبار و رویدادها امری پذیرفته شده و مرسوم به شمار می آید. درواقع «اول بودن» در انتشار اخبار، خود از عوامل اساسی «برندسازی» رسانه و اقبال مخاطبان به آن است.


اما به نظر می رسد اغلب رسانه های ما، حتی رسانه هایی که وابسته به برخی نهادها هستند، اساساً توجهی به صحت و سقم خبر ندارند و به نوعی اخلاق و رسالت حرفه ای را قربانی سرعت و «اول بودن» می کنند.


چنین آسیب و وضعیتی را درباره یک هنرمند پیش کسوت که اکنون در بستر بیماری است، توسط همین رسانه ها دیده ایم که بارها با خبرهایشان او را به جهان باقی فرستاده اند و دیگران به تکاپو افتاده اند که این اخبار را تکذیب کنند. طبیعی است که در این فرایند، به ویژه در فضای مجازی بلبشویی از این خبرها پدیدار می شود.


۳ – ضرورت ارتقای سواد رسانه ای جامعه


هنگامی که از نبود پروتکل های اطلاع رسانی و رفتارهای غیرمسئولانه برخی رسانه ها سخن می گوییم، بدین معناست که جامعه نیز به دلیل فقدان سواد رسانه ای کافی در تلاطم های خبری و رسانه ای، نمی تواند حاشیه امنی برای مدیریت افکار و احساسات خود بیابد.


از سوی دیگر، گسترش سریع رسانه های جدید در جامعه ایرانی، به نوعی ما را به «تاخر فرهنگی» دچار کرده است. این آسیب البته، در دنیای کنونی متوجه تمامی جوامعی است که افکار، ارزش ها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی خود را نتوانسته اند همراه با نفوذ فناوری همگام کنند.


۴ – خلأ قانونی


چرا با افراد و رسانه هایی که در کوران حوادث و رویدادها، جامعه را با اخبار غیرمسئولانه خود ناآرام می کنند، برخورد قانونی نشود؟


بالطبع بخشی از پاسخ این پرسش به خلأهای قانونی بازمی گردد که اگر در رویدادها، برای رسانه نگاران، جامعه و روابط عمومی ها در دستگاه های مسئول ساز و کارهای رسانه ای تعیین و تعریف شده باشد، هیچ گاه با بلبشوی انتشار اخبار مواجه نخواهیم بود.

و اما...


همه این دغدغه ها برای این است که هریک از ما در این دنیای پرهیاهوی رسانه های جدید، بیش از هر زمان دیگری نیازمند آرامش و امنیت روانی هستیم.


همان طور که همه ما شنیده ایم که می گویند «احساس بی عدالتی از نبود عدالت» دردناک تر است، گاهی ناامنی روانی ناشی از تشتت و بلبشوی اخبار، می تواند از اصل خبر مخرب تر باشد.

بهداشت به مثابه مسئله امنیت ملی

ناصر فکوهی در ابتکار نوشت:

بحث‌های مربوط به تحریم و فشار بر مردم به ویژه نیازمندان به داروهای گران‌قیمت، اختلاف بر سر بودجه تخصیص یافته به بهداشت و استعفای وزیر، موضوع سلامت را در هفته جاری در راس اخبار قرار داده. اما این تنها ایران نیست که در آن هرچه بیش‌ازپیش شکنندگی سلامت و کالایی شدن آن در حال تخریب ساختارهای اجتماعی است، امروز پیشرفته‌ترین نظام‌های دموکراتیک نیز با این خطر روبه‌رو هستند. در انتخابات میان‌ترم اخیر آمریکا دلیل اصلی پیروزی دموکرات‌ها آن بود که برخلاف جمهوریخواهان که بر موضوع‌هایی بی‌پایه چون «خطر مهاجرت» دامن می‌زدند، آنها تمام تلاش خود بر محوریت دادن به «بیمه بهداشت و سلامت برای همه شهروندان» متمرکز کردند.


سلامت شهروندان و وظیفه‌ای که دولت‌ها برای تامین آن بردوش دارند، امروز مهم‌ترین ضمانت صلح اجتماعی و میزان سنجش رفاه اجتماعی و توسعه است. و البته در سلامت باید موضوع برخورداری از آب، هوا و غذای سالم را نیز جای داد همچنان که درمان و جلوگیری از کالایی شدن پزشکی را بدین ترتیب شهروندان هر کشوری اطمینان خاطر یافته و میزان اعتماد در آنها نسبت به دولت بالا می‌رود و برعکس. و باز در اینجا موضوعی چون اطمینان داشتن از سازوکارهای محافظت کننده در برابر بحران‌های زندگی (بیماری، حوادث، از کارافتادگی، بیکاری و پیری) را باید افزود.


وقتی به این مجموعه و روابط چرخه‌ای ناشی از آنها نظیر چرخه فقر، بیماری، بیکاری، اعتیاد، بی‌خانمانی، جُرم‌زایی بیندیشیم، متوجه می‌شویم چرا باید تامین بهداشت و سلامت را نه تنها در ابعاد انسانی و اخلاقی بلکه در جنبه‌های امنیتی آن مورد نظر داشت؛ تمام خطراتی که از این بُعد کشور ما را در منطقه شکننده‌ای چون خاورمیانه تهدید می‌کنند.


هر سال در بودجه و توزیع درآمدهای ملی با وسواس به دو موضوع امنیت دفاعی از یک سو و سیاست‌گذاری‌های فرهنگی تاکید دارند. و این دغدغه تا حدی است که اکثر قریب به اتفاق قانونگذاران معتقدند حتی در بدترین شریط تحریم نباید در این حوزه‌ها بودجه را کاهش داد. اما پرسش اساسی در آن است که تا چه حد آگاهی و حساسیت نسبت به سلامت شهروندان و شرایط حفظ و ضمانت آن وجود دارد و بودجه این کار به صورت حساب‌شده از کجا باید تامین شود؟ در خبرها می‌خوانیم که امروز اکثر شهروندان به دلیل هزینه‌های سنگین نمی‌توانند به بیمارستان‌های خصوصی راه یابند که البته آن سوی این سخن، حکایت از وضعیت نامطلوب بیمارستان‌های دولتی دارد.


این بحث‌ها در کشوری صورت می‌گیرد که یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است و حتی در شرایط بحران و تحریم هنوز شاهد مصرف بی‌رویه و ریخت‌وپاش‌ها و اشرافی‌گری‌های گسترده اقلیت کوچکی هستیم که نه تنها کمترین تغییری در سبک زندگی خود نداده‌اند بلکه به صورت مستقیم و غیرمستقیم سیاست‌های نولیبرالی و کالایی کردن همه خدمات را در دولت تشویق می‌کنند و نام آن را «آزادی مصرف‌کننده» می‌گذارند. استدلال اینجا ظاهراً به کشورهای پیشرفته استناد می‌کند که در آنها نیز بخش خصوصی وجود دارد و هزینه‌های درمان می‌توانند سرسام‌آور باشند. اما این اقلیت و به ویژه نخبگان اقتصادی‌شان تعمدا فراموش می‌کنند که در کشورهای توسعه‌یافته‌ای چون اروپای غربی، بحث بر سر تامین بهداشت و سلامت شهروندان و وظیفه دولت در حمایت از آنها در بحران از بیکاری و بیماری تا بازنشستگی و پیری نیست.

این موارد دستاوردهای دموکراتیکی هستند که کمترین خدشه در تامین آنها ممکن است به شورش‌های بزرگ منجر شود. بحث بخش خصوصی در این کشورها به بُعد «لوکس بودن» یا «متعارف بودن» این خدمات بر می‌گردد و نه کیفیت و کمیت ضروری آنها. در یک کلام بحث بر سر آن نیست که ما با خدماتی غیرقابل قبول در بیمارستان‌های دولتی و عدم توانایی اقشاری از مردم در خرید غذا و رعایت بهداشت برای سالم ماندن روبه‌رو باشیم و گروه دیگری ندانند که ثروت‌های بادآورده خود را چگونه خرج کنند، بلکه بر سر آن است که کسانی خواسته باشند از خدماتی «فوق برنامه» برخوردار باشند.

درست مثل آنکه کسی بخواهد در یک پرواز هوایی، یک صندلی در بخش «بیزینس» بخرد یا در بخش عادی، این انتخاب، به هیچ‌وجه خدمتی را که او در امنیت پرواز خواهد داشت به خطر نمی‌اندازد. بنابراین بهتر است مسئولان دقت داشته باشند با کم بها دادن به بودجه و کیفیت و کمیت سلامت و بهداشت و واگذاری هرچه بیشتر آن به بخش خصوصی سودجو و اغلب فاسد، ممکن است سبب فراهم شدن شرایط برای تشدید چرخه‌های خطرناک سقوط وضعیت عمومی اکثریت مردم شوند؛ وضعیتی که ممکن است تا جایی پیش رود که امنیت کشور را نیز به خطر بیندازد و آن را نسبت به تهدیدهای درونی و برونی شکننده‌تر کند. بنابراین باید سلامت و بهداشت را همان اندازه مهم بدانند که تامین بودجه‌های دفاعی را.

دونالد ترامپ و نگرانی از سال ۲۰۱۹

سیدعلی خرم در آرمان نوشت:

سال ۲۰۱۸ شاید از جمله سال‌هایی بود که تحولات بسیاری در سرتاسر جهان رخ داد و در برخی از قسمت‌ها شروعی برای سال‌های بعد بود. با سر کار آمدن دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۷، خیلی زود مسیر جهان و تحولات سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی تغییر کرد. زیرا دونالد ترامپ سنت شکن، تمام رشته‌های ۷۳ سال گذشته که خود آمریکا در تنظیم و تدوین آن دخیل بود را زیر سوال برد. متزلزل کردن توافقنامه‌های بین‌المللی اولین اقدامی بود که ترامپ مبدع آن گردید و از توافق‌های دوجانبه و چندجانبه به تدریج فاصله گرفت در حدی که به منازعات بین‌المللی تبدیل شد.

شاید کنوانسیون محیط زیست پاریس که هنوز اجرایی نشده بود، توسط دونالد ترامپ به سوال کشیده شد و با خروج آمریکا از این کنوانسیون راه را برای کشورهای دیگری نظیر برزیل، استرالیا، عربستان و بقیه باز کرد که دستاوردهای حفظ کره زمین نادیده گرفته شود و منافع ملی بر منافع کل کره زمین تفوق پیدا کند. درحالی که امروز شکی در این مورد وجود ندارد که برای حفظ کره زمین پیاده کردن تعهدات در کنوانسیون پاریس واجب و حتمی است. دونالد ترامپ به سایر توافقات چند جانبه بین‌المللی نظیر برجام هم حمله نمود و بدون هرگونه دلیل موجه حقوقی، خروج خود را از آن اعلام کرد.

از آنجا که چندین توافق دیگر بین‌المللی و چندجانبه نیز توسط ترامپ نادیده انگاشته شد، سال ۲۰۱۸ سال ابهام و سرگردانی بسیاری در جهان در زمینه‌های تجاری، اقتصادی، حقوقی، نظامی و سیاسی گردید. به ترتیبی که سازمان جهانی تجارت و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی هم از این عدول دونالد ترامپ بی بهره نماندند. دونالد ترامپ با بیرون آمدن از توافق هسته‌ای معروف به برجام بیرحمانه تحریم‌های ظالمانه خود را بر ایران مستولی کرد و با زورگویی و ارعاب از دیگر کشورها و شرکت‌ها خواست که به او بپیوندند و ایران را تحت فشار سیاسی بین‌المللی قرار دهند.

دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ روی عربستان و اسرائیل سرمایه‌گذاری فراوانی نمود و قرار بود که عربستان ماموریت‌های مهمی را در منطقه خاورمیانه به عهده گیرد اما ناپختگی محمد بن سلمان، ولیعهد ۳۲ ساله عربستان در برپایی جنگ یمن و سپس قتل جمال خاشقچی باعث گردید که عربستان از جایگاه در نظر گرفته شده نزول نماید. شاید قتل خاشقچی یکی از مهم‌ترین وقایع سال ۲۰۱۸ به شمار آید که به همت رجب طیب اردوغان آنقدر در صدر اخبار قرار گرفت که توانست تاثیرات شگرفی بر عربستان، بر آمریکا، بر منطقه و جهان باقی گذارد.

در این سال نتانیاهو با پشتیبانی دونالد ترامپ به اقدام جسورانه‌ای در مورد انتقال پایتخت از تل‌آویو به بیت‌المقدس در سرزمین‌های اشغالی دست یازید و متاسفانه با همراهی عربستان و همچنین سکوت سایر کشورهای عربی این فاجعه تاریخی-سیاسی به‌وقوع پیوست و سنگ بنایی شد برای دیگرانی که درصدد توجیه این ظلم فاحش بودند. در این سال سوریه پس از ۹ سال درگیری توانست تا حدودی به سرمنزل مقصود رسیده و آرامشی نسبی بر این کشور مستولی شود و نیروهای تروریستی سرکوب و بیش از دوسوم از کشور در دست دمشق قرار گیرد. در روزهای پایانی این سال، اعلام خروج نیروهای آمریکایی از سوریه باعث شد نیروهای کردی که در معرض تقابل با نیروهای ترکیه قرار داشتند، مایل به همکاری با دولت مرکزی سوریه شده و با دعوت از ارتش این کشور به نوعی سیادت دولت بشاراسد را بر بیش از چهارپنجم کشور گسترده کنند.

البته تعارضات بین ترکیه و کردها کماکان آبستن حوادث خواهد بود ولیکن اگر قانون اساسی سوریه تدوین شود، می‌توان گفت که جنگ داخلی در سوریه به سروسامانی دست یافته است. از وقایع اواخر سال ۲۰۱۸ می‌توان به شورش‌های «جلیقه‌زردها» در فرانسه اشاره کرد که پس از برگزاری بزرگداشت صدمین سالگرد جنگ اول جهانی و شرکت بیش از ۶۰ تن از رهبران جهان در این مراسم صورت گرفت و مردم فرانسه به افزایش قیمت سوخت و هزینه‌های احتمالی اضافی در برگزاری آن بزرگداشت اعتراض کردند. این اعتراض برای جهانیان تا حدودی تعجب‌آور بود زیرا هزینه سنگینی که از راه تخریب اموال عمومی در فرانسه به‌وجود آمد شاید به طور نسبی خیلی بیش از افزایش قیمتی بود که قرار شد بر حامل‌های سوخت اجرا شود.

ولیکن با پایان‌یافتن این سال به نظر می‌رسد که نوعی عقلانیت بر اکثریت جامعه فرانسه سایه افکنده و همگان دریافته‌اند که درخواست‌های خود را از طرق قانونی پیگیری کنند و جایگاه فرانسه را در جهان بیش از این متزلزل نکنند. از دیگر وقایع قابل توجه پایان‌یافتن جنگ یمن بعد از سه سال بود که در راستای انتقاد مجلس سنا و مجلس نمایندگان آمریکا از عملکرد ائتلاف به رهبری عربستان صورت گرفت و عربستان را وادار به قبول صلح با حوثی‌ها در حدیده که مهم‌ترین بندر این کشور است، کرد. جدا از اهداف سیاسی ائتلاف عربستان، کشتاری که از مردم بیگناه یمن انجام گرفت و فقر و بیماری که بر اکثریت مردم این کشور مستولی شد، افکار عمومی جهان را در حدی متاثر کرد که همگان دست به دست یکدیگر داده تا به هر شکل شده جلوی این جنگ خانمان سوز را بگیرند.

همچنین در افغانستان وقایع تروریستی موجود در آن ادامه یافت و صدها نفر دیگر در پی ده‌ها عملیات تروریستی به مرگ و نیستی کشانده شدند و در انتهای سال بسیاری از قدرت‌های منطقه‌ای و بزرگ قانع شدند آستین بالا زده تا بلکه طالبان را بر سر عقل آورده و از این کشتار بی‌هدف جلوگیری کنند. یکی از بلندپروازی‌های دونالد ترامپ خلع سلاح کره‌شمالی بود که با سروصدای فراوان شروع و به دیدار کیم جونگ‌اون و دونالد ترامپ در سنگاپور منتهی شد. به‌رغم وعده و وعیدهای اولیه هیچ‌گونه نتایج ملموس و عملی در زمینه خلع سلاح هسته‌ای نصیب دونالد ترامپ نشد ولیکن کره‌شمالی توانست با کمک چین و روسیه، طلسم تحریم‌های بین‌المللی را شکسته و از آن تنگنای سیاسی-اقتصادی خارج شود. تحولات سال ۲۰۱۸ پیش‌درآمد سالی در ۲۰۱۹ خواهد بود که چندان امیدبخش نیست.

زیرا دونالد ترامپ به عنوان رهبری غیرمنتظره و خارج از منطق‌های بین‌المللی برای سال ۲۰۱۹، با توجه به اینکه اولین دور انتخابات ریاست‌جمهوری در ۲۰۲۰ پایان می‌گیرد، به دنبال دستاوردی پرسروصدا است و چون در سال ۲۰۱۸، نتوانسته دستاورد مهمی کسب کند، نگرانی از این است که در سال ۲۰۱۹، دست به اقداماتی فاجعه‌آمیز زده و جنگ را در خاورمیانه شعله‌ور سازد. این بر همه کشورهای منطقه فرض است که درایت و سنجیدگی خود را به کار برده و از اجرایی‌شدن امیال زورگویانه دونالد ترامپ به شکلی صحیح جلوگیری کنند.


ضرورت مذاکرات ایران با طالبان

سید رحیم نعمتی در جوان نوشت:


بنابر خبری که بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت خارجه، صبح روز دو شنبه در نشست مطبوعاتی اعلام کرده، هیئتی از طالبان افغانستان روز قبل به تهران آمده بود تا مذاکرات مفصلی با عباس عراقچی، معاون سیاسی وزارت خارجه، داشته باشد. این خبر قاسمی تأیید اظهارات علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، در هفته قبل بود که در جریان سفرش به کابل از تماس و مذاکره با طالبان گفت، هرچند که تأکید داشت که این جریان با اطلاع دولت افغانستان است.

همان‌گونه که شمخانی گفته بود، این جریان ادامه خواهد داشت و حالا آمدن هیئت طالبان تأیید این گفته او است و نشان می‌دهد که ورود ایران به ماجرای مذاکرات طالبان اتفاقی نیست و جریان دامنه‌داری با دیدارها و مذاکرات بعد از این خواهد بود. با نگاه کلی به تحولات منطقه و نگاه خاص به افغانستان، باید گفت که تماس با طالبان و حضور جدی ایران در مذاکرات با این گروه ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است چرا که دور ماندن ایران از این جریان به صلح و ثبات و منافع ملی نه تنها افغانستان بلکه حتی ایران هم لطمه می‌زند.


این طبیعی است که با سر و سامان گرفتن نسبی اوضاع در سوریه نگاه‌ها معطوف به افغانستان و جنگ داخلی طولانی مدت در این کشور شود، به خصوص اینکه شکست داعش در سوریه باعث شده این گروه تروریستی سر از افغانستان در بیاورد. هرچند که دلایل روشن و مستندی در مورد انتقال اعضای داعش از سوریه به افغانستان رو نشده که البته در این موارد هم نمی‌توان انتظار چنین چیزی را داشت، اما همزمانی شکست داعش در عراق و سوریه و تقویت این گروه در داعش دست‌کم این گمانه‌زنی را جدی کرده که عوامل خارج از افغانستان دست به کار انتقال برخی از عناصر داعش به افغانستان شده است.

اخبار و گزارش‌های تأیید نشده‌ای منتشر شده که نقش امریکا را در این زمینه تأیید می‌کند تا از عناصر داعش برای تضعیف طالبان و ناامن کردن کل منطقه از پاکستان تا آسیای مرکزی و حتی روسیه و ایران استفاده کند. بنابراین، لازم است ایران نقش فعالی را برای پیشبرد مذاکرات صلح در افغانستان به عهده بگیرد تا اینکه از یک سو طالبان به عنوان رقیب جدی داعش در افغانستان متقاعد به گزینه مذاکره به جای جنگ شود و از سوی دیگر، مذاکرات صلح و پیشرفت در این زمینه مبدل به مانعی در برابر قدرت یافتن داعش در افغانستان شود.


وجه دیگر از ضرورت ورود ایران به مذاکرات با نگاهی به طرف‌ها و کشورهای دخیل در جریان مذاکرات افغانستان قابل توجیه است. کسی شک ندارد که امریکا از زمان دولت اوباما سعی داشته یک‌طرفه و حتی بدون حضور نماینده‌ای از دولت افغانستان با گروه طالبان وارد مذاکره شود و با تمام مخالفت‌های دولت ترامپ با دیگر سیاست‌های آن دولت، این موضوع همچنان ادامه یافته و حتی جدی‌تر هم دنبال شده است.

نمایندگان دولت ترامپ در این مدت کوتاه دو سال چندین بار با نمایندگان طالبان در قطر و امارات دیدار داشته‌اند و انتظار می‌رود که به زودی هم دیداری در عربستان داشته باشند. وجود مذاکراتی با طالبان از سوی ایران یا روسیه خود به خود باعث می‌شود امریکا تنها طرف مذاکره با این گروه نباشد و در نتیجه، میزان مانور امریکا در این مذاکرات محدود شود چرا که طالبان این امکان را خواهد داشت تا به جای امریکا با طرف‌های دیگری وارد مذاکره بشود.

این قضیه از آنجایی اهمیت دارد که معلوم نیست امریکا در مذاکرات مستقیم خود با طالبان چه قصد و غرضی دارد و می‌خواهد چه شروطی را به طالبان تحمیل کند یا در مقابل، حاضر است برای امتیاز دادن به طالبان از چه حق و حقوق دولت و ملت افغانستان چشم‌پوشی کند.

بنابراین، برای حفظ توازن در ظرفیت‌های مذاکره ضرورت دارد کشورهای دیگری به غیر از امریکا وارد مذاکره با طالبان شوند تا نه تنها منافع ملی و امنیت کشور افغانستان حفظ شود بلکه منافع ملی و امنیت کشورهای همسایه هم تضمین شود. از آنجایی منافع ملی و امنیت افغانستان و همسایه‌های آن در هم تنیده است، وجود چنین توازنی ضرورت دارد جدای از اینکه باید با این توازن از یکه‌تازی امریکا و برنامه‌های پیدا و پنهان این کشور برای تهدید منافع کشورهای منطقه جلوگیری کرد.

ملت باید بداند!


محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:


رئیس جمهور به هنگام تسلیم بودجه ۹۸ به مجلس مطالب مهمی را مطرح فرمودند که باید به دقت مورد واکاوی قرار گیرد. روزنامه ایران، ارگان دولت با تیتر اول زیر به استقبال سخنان رئیس جمهور رفت و نوشت:


روحانی: ملت باید بداند


زیر تیترهای این تیتر درشت به شرح زیر است:


- چه کسی و برای چه بودجه می‌گیرد؟
- کدام بنگاه‌ها مالیات نمی‌دهند؟
- حرکت‌های مخفی بودجه آشکار شود
- هر که درآمد بیشتری دارد، مالیات بیشتری بدهد
- ثروت‌های فراوانی که در دستگاه‌ها حبس شده‌اند رها شوند

غیر از این مطالب خوب و پر جاذبه و ژورنالیستی، رئیس‌جمهور نیز فرمودند:


- بودجه ما باید شفاف باشد تا جلوی رانت و فساد را بگیریم
- مردم پس از ارائه بودجه باید حرف بزنند، نقد کنند
- تمام داده‌های ما باید در اختیار مردم قرار بگیرد


این حرف‌های خوب پس از ۵ سال بودجه‌ریزی و بودجه‌نویسی در دولت آقای روحانی چه فایده‌ای دارد؟ آیا وی به حرف مردم در مورد بودجه گوش می‌کند؟ آیا به حرف اقتصاددانان و خبرگان و نخبگان و فعالان اقتصادی گوش می‌کند؟ آیا او به حرف منتقدین مشفق توجه می‌کند؟


رئیس‌جمهور وفق اصل ۱۲۶ قانون اساسی مسئولیت امور برنامه و بودجه و امور اداری استخدامی کشور را مستقیماً بر عهده دارد. باید دید در این ۵ سال با برنامه چه کرده است؟ بودجه را چگونه اجرا کرده و نیز در امور اداری و استخدامی کشور چه کارنامه‌ای باقی گذاشته است؟ اگر از آخر شروع کنیم حقوق‌های نجومی رکورد خوبی از عملکرد وی را در امور اداری و استخدامی واتاب نمی‌دهد. گزارش عملکرد بودجه و نیز گزارش تفریغ هم تصویر درستی از اجرای برنامه و بودجه در این ۵ سال به دست نمی‌دهد.


حال ببینیم با این پیشینه او در بودجه نویسی سال‌های قبل، بودجه سال ۹۸ با توجه به این انذار چگونه بسته شده است.


۱- رئیس جمهور محترم می‌گوید باید دید چه کسی و برای چه بودجه می‌گیرد و کدام بنگاه‌ها مالیات نمی‌دهند؟


کافی است برای پیدا کردن پاسخ، به بند الف تبصره یک ماده واحده بودجه سال ۹۸ یک نگاهی بیندازیم. شرکت ملی گاز به عنوان بزرگ ترین شرکت دولتی پس از شرکت ملی نفت معاف از مالیات شده است. در همین بند الف تبصره ۱ شرکت ملی نفت و شرکت ملی گاز معاف از تقسیم سود سهام دولت است.


حال آنکه ماده ۱۱ قانون محاسبات عمومی سود شرکت‌های دولتی را درآمد عمومی می‌شناسد و باید به خزانه واریز شود.


۲- گفته شده "بودجه باید شفاف باشد، تمام داده‌ها باید در اختیار مردم قرار گیرد، باید معلوم شود چه کسی و برای چه بودجه می‌گیرد؟ "


کافی است دوباره به همین بند الف تبصره یک ماده واحده بودجه توجه شود. علاوه بر اعداد و ارقام یاد شده در بالا ۵/ ۱۴ درصد کل صادرات نفت خام و میعانات گازی و نیز ۵/ ۱۴ درصد صادرات گاز به عنوان پیش‌بینی هزینه‌های این دو شرکت معظم در بودجه ۹۸ پذیرفته شده است.


بودجه در یک جمله یعنی پیش‌بینی درآمد و برآورد هزینه، برآورد هزینه‌های این دو شرکت معظم دولتی چه قدر است که اگر قیمت یک بشکه نفت ۱۴۰ دلار باشد همین هزینه پیش‌بینی می‌شود، ۵۴ دلار هم باشد باز هم همین ۵/۱۴ درصد سهم این دو شرکت معظم اقتصادی است. آیا نام این شفافیت است؟ آیا می‌شود گفت با این ۵/۱۴ درصد چه کسی برای چه بودجه می‌گیرد؟


آیا می‌شود کسی در سازمان برنامه پاسخ دهد تقویم محاسباتی پیش‌بینی درآمد و برآورد هزینه مستند به تبصره یک ماده واحده لایحه قانونی بودجه ۹۸ در مورد این دو شرکت معظم اقتصادی چه قدر است و نیز پاسخ دهد پنج بند تبصره یک ماده واحده و به ویژه ۵ جزء بند "ه" این تبصره ماهیت برنامه‌ای دارد یا بودجه‌ای؟

اگر ماهیت برنامه دارد نسبت آن با برنامه ششم چیست؟ و اگر مفاد تبصره یک ماده واحده در برنامه ششم توسعه آمده، ذکر آن در بودجه بی‌فایده است. اگر در برنامه ششم نیامده است، آیا ایام تصویب بودجه ایام تصویب برنامه هم هست؟ و اگر پاسخ همه این سوالات منفی است و تبصره یک ماده واحده ماهیت بودجه‌ای دارد، با این درصدهای ذکر شده در تبصره یک می‌توان تصویری از ۱۰۰ درصد پیش‌بینی درآمدها و برآورد هزینه‌ها در این دو شرکت معظم اقتصادی به دست آورد.


۳- آنچه گفته شد در مورد حساب و کتاب این دو بنگاه بزرگ اقتصادی است. مردم اینها را می‌دانند و می گویند؛ شفافیت در آن دیده نمی شود. آیا رئیس‌جمهور، رئیس سازمان برنامه‌، وزیر نفت و… هم این عدم شفافیت را می‌دانند؟

برچسب‌ها