حضور شهید کارگر برزی در سوریه در آن مقطع زمانی خیلی مهم بود. این شهر مهم و بزرگ سیبل تروریست‌ها شده بود و آن‌ها با تمام توان کمر به نابودی حلب بسته بودند.

به گزارش مشرق، شهید رضا کارگر برزی را به همت، تلاش و پشتکار می‌شناسند. شهید کارگر برزی متخصص تخریب و جنگ‌های پارتیزانی و چریکی بود و تبحر بالایی در انتقال اطلاعات و آموزش به شاگردانش داشت. این شهید مدافع حرم به رغم داشتن فرزند و همسر خانه و کاشانه را برای دفاع از حریم اهل‌بیت ترک کرد و در تابستان ۱۳۹۲ به فیض شهادت نائل آمد. کتاب «چشمان یعقوب» به قلم شهلا پناهی که به تازگی منتشر شده است سرگذشت زندگی شهید کارگر برزی را روایت می‌کند. در ادامه نگاهی به کتاب و سرگذشت شهید برزی داریم که می‌خوانید.

کتاب از همان صفحات آغازین اولین تلنگرهایش را به خواننده‌اش می‌زند و با روایت بی‌حس شدن پاهای رضا در کودکی می‌گوید با شخصیتی ساده روبه‌رو نیستیم. پزشک‌ها می‌گفتند هیچ‌کاری نمی‌توان برای رضا کرد و این بی‌حسی کم‌کم تمام بدن او را درگیر می‌کند و به قلبش می‌رسد.

رضا داشت کم‌کم فلج می‌شد و خانواده‌اش که نظاره‌گر وضعیت او بودند هیچ کاری از دست‌شان برنمی‌آمد و ذره ذره آب می‌شدند. مادر رضا با دلی شکسته و حالی مضطر به حضرت زینب (س) متوسل می‌شود و شفای فرزندش را از عمه سادات می‌خواهد. نذر می‌کند اگر رضا خوب شد، خادم حرم اهل بیتش شود. نیمه‌های همان شب اتفاقی عجیب در خانه می‌افتد. از اتاق رضا صدا می‌آید و خانواده به محض رسیدن به اتاق، رضا را می‌بینند که دستش را به دیوار گرفته و حرکت می‌کند. از فردای آن روز وقتی رضا را پیش هر دکتری می‌برند می‌گویند که خبری از بیماری نیست. از همان زمان زندگی رضا با حضرت زینب (س) عجین می‌شود.

پدر شهید درباره بی‌حسی پاهای رضا و احساس‌شان می‌گوید: «وقتی همه درها را بسته می‌دیدم و هیچ پزشکی امید به بهبودی نمی‌داد و به گونه‌ای صحبت می‌کردند که ما باید بنشینیم و شاهد باشیم تا بی‌حسی به قلب رسیده و مرگ رضا فرا برسد، هیچ خانه‌ای را جز خانه حضرت زینب (س) ندیدم و با توکل به خدا و توسل به حضرت زینب (س) بین خودم و خدا گفتم حضرت زینب (س) از همه بیشتر مصیبت دیده‌اند، ایشان می‌دانند من چه می‌کشم. رضا را نذر حضرت زینب (س) کردم.»

روزها از پی هم گذشتند تا رضا که حالا جوانی رعنا شده و در دانش و تخصص حرف‌های زیادی برای گفتن داشت، سرباز حرم حضرت زینب (س) شود. او سلامتی‌اش را مدیون عمه سادات می‌داند و می‌خواهد دینش را ادا کند. رضا هنگام آموزش در سوریه فقط روی تخریب تمرکز نداشت. از تله‌های دشمن علیه خودشان استفاده می‌کرد. انگار که مهندسی معکوس را همانجا در زمین دشمن انجام می‌داد. با رفتارش و دقتی که در ریزه‌کاری‌های اعتقادی داشت، روی تفهیم درست دین هم کار می‌کرد.

حضور شهید کارگر برزی در سوریه در آن مقطع زمانی خیلی مهم بود. این شهر مهم و بزرگ سیبل تروریست‌ها شده بود و آن‌ها با تمام توان کمر به نابودی حلب بسته بودند. اگر نیروهای مقاومت تعلل می‌کردند شهر به طور کامل سقوط می‌کرد و یکی از مهم‌ترین منابع اقتصادی دولت در اختیارشان قرار می‌گرفت. فقط خدا می‌داند در گرمای سوزان تابستان زیر آتش سنگین تروریست‌ها چه بر نیروها گذشته است. درگیری‌ها آنقدر شدید شده بود که تروریست‌ها را می‌توانستند به راحتی ببینند. رضا با تمام توان به سایر نیروها کمک می‌کرد و به آن‌ها روحیه می‌داد. تکفیری‌ها به دنبال گرفتن اسیر بودند و نباید اجازه نفوذ داده می‌شد.

آن‌ها شهید کارگر برزی را که در حال کمک و امدادرسانی بود با قناسه می‌زنند. گلوله به پهلوی سمت چپ، پایین‌تر از قفسه سینه‌اش می‌خورد. با این حال باز به کارش ادامه می‌دهد و تا جایی که در توان دارد تلاش می‌کند تا زخمی‌ها را در آمبولانس بگذارند. رضا به درمانگاه می‌رسد ولی مدتی بعد خبر شهادتش به نیروها داده می‌شود.

رضا تا آخرین لحظه جانانه مقاومت کرد. این شهید والامقام در سحرگاه روز جمعه یازدهم مرداد ۱۳۹۲ مصادف با ۲۴ رمضان ۱۴۳۴ و روز قدس با زبان روزه در دفاع از حریم آل الله و حرم حضرت زینب کبری (س) امضای سعادتمندی خویش را از دست عقیله بنی هاشم دریافت کرد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

منبع: روزنامه جوان