سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
ناتو و نقشه نقطه جوش
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1-«تعامل» یعنی عمل متقابل. جمهوری اسلامی ایران، سال 92 وارد فاز تازهای از تعامل با آمریکا و اروپا شد. رئیسجمهور آن زمان تصور میکرد میتوان با غرب به توافقی پایدار رسید، حال آنکه تجربه ده سال قبلتر وی، به شهادت کتاب خاطراتش، خلاف این را میگفت. نظام با این وجود، توافق را برای ارتقای رشد عمومی پذیرفت. شش سال بعد، تجربهای مهم پیش روی ماست که اتفاقا تاثیر مثبت خود را بر افکار عمومی ما گذاشته است.
برخلاف انتظار دولت، در این دوره با تشدید تهدیدها و فشارهای دشمن در کنار بدعهدی مواجه شدیم. بنابراین جمهوری اسلامی ایران - از جمله شخص آقای روحانی- از چند ماه قبل اعلام کرد بر صبر راهبردی یک سال گذشته، نقطه پایان میگذارد و وارد فاز اقدام متقابل میشود؛ هرچند که ایران برخلاف آمریکا، هنوز فشارش را حداکثری نکرده است.
2- این یک تجربه ملی بود و انتظار میرود آقای روحانی نیز بر این برداشت عمومی احترام بگذارد و ضمن تاکید بر انسجام داخلی، در مسیر پیش رو، تجدید نظر کند. اما بعضا رفتارهایی خلاف این ضرورت سر میزند و این پرسش را پدید میآورد که علت برخی اوقات تلخیها یا اتخاذ مواضعی خلاف تجربه شش سال گذشته کدام است؟ منتقدان مدتهاست مشی مدارا پیشه کردهاند.
آنها امیدوارند بدین ترتیب، جبهه داخلی در برابر دشمن، هر چه منسجمتر شود. به همین علت، سخنرانی آقای روحانی، با وجود برخی لغزشها در سفر نیویورک، با «دست مریزاد کیهان» مواجه شد؛ چه اینکه او تصریح کرد «بر همگان ثابت شده آمریکا به تعهدات خود پشت میکند و اروپا از اجرای تعهداتش ناتوان است. پاسخ ما به مذاکره تحت تحریم، «نه» است.
آمریکا با اعمال تحریمهای فرامرزی، به راهزنی بینالمللی دست زده است. تنها راه ما تکیه بر عزت و اقتدار ملی خودمان است». کار به جایی رسید که آقای عراقچی معاون وزارت خارجه اخیرا گفت «برجام وضعیت خوبی ندارد و در ICU به سر میبرد».
3- با این وجود، آقای روحانی چهارشنبه در اظهاراتی بیربط در مراسم بازگشایی دانشگاهها گفت «دعوا سر برجام نیست، مسئله بالاتری است. یک عده میگویند وقت تلف میکنید با خارجیها حرف میزنید. ما باید قوی شویم، و خارج را تهدید کنیم، روزی در برابر ما به زانو در میآید.
پیشرفت و آینده کشور در سایه تعامل با دنیا به دست میآید یا تقابل با آن؟ 41 سال است ما هنوز به جواب راهبردی نرسیدهایم. برخی میگویند دشمن خبیث است و باید با او دوئل کرد و زد و کشت یا کشته شد. عدهای در مقابل میگویند باید تعامل کرد. 40 سال است بحث میکنیم، پس اگر به نتیجه نرسیدهایم راهش این است که در همه پرسی از مردم بپرسیم». مگر آقای روحانی با غرب مذاکره نکرده و امتیازهای هنگفت نداده است؟ مذاکره با غرب، جعبه ناگشودهای نیست که بتوان از نو برای مردم کادوپیچ کرد.
آقای روحانی شش سال قبل (و نیز سال 82) این نسخه را به اجرا گذاشت و پاسخ آن را با توهین و عهدشکنی و دهنکجی اروپا و آمریکا گرفت. آقای روحانی، چنان تصویری به دست میدهد که انگار نه در مهر 98 بلکه فروردین 92 سخن میگوید! تعامل یکطرفه با غرب اکنون باید میوه میداد، نه اینکه غربیها، آقای روحانی را سنگ قلاب کنند.
بر همین اساس بود که روحانی گفت مذاکره دوباره با آمریکا که میگوید توافق موجود اجرا نشود، دیوانگی است. در مذاکرات سال 82، اروپاییها به روحانی گفتند بلوف نزنید، مجلس و دولت شما با ما هم نظر هستند و شما جای مذاکره و چانه زنی و «نه» گفتن ندارید! پوست خربزه رفراندوم، ادامه همان کاری است که افراطیون مدعی اصلاحات، سال 82 با روحانی کردند و او بهدرستی شاکی شد.
4- ما با روحانی و ظریف، اختلاف نظر جدی در حوزه سیاست خارجی داریم. اما دلیل نمیشود که کام ما از اهانت مقامات ورشکسته آمریکایی و اروپایی نسبت به دولتمردانمان تلخ نشود. سخن دقیق را در این باره، مدیر مسئول کیهان به یورونیوز گفت: «یک موی ظریف را با تیمهای مذاکرهکننده غرب عوض نمیکنیم». آمریکاییهای بیسرو پا، از اینکه ظریف بتواند در بیمارستان از آقای تخت روانچی عیادت کند، مانع شدند. آنها تا روز آخر بر سر راه صدور ویزای هیئت ایرانی کارشکنی کردند.
شبیه همین توهین را دولت اوباما روا داشت که حمید ابوطالبی را تروریست خواند و برای نمایندگی ایران ویزا ندادند و این در حالی بود که تصور میشد معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور بتواند باب مراودات جدید با اوبامای مودب (تعبیر روحانی) را باز کند. دهن کجی به توهم تعامل، از این بزرگتر؟! در بحبوحه سفر روحانی به وین، دبیر سوم سفارت ما در اتریش را در آلمان بازداشت کردند که 17 ماه است تحت بازداشت است. هنگام سفر روحانی به پاریس هم، دست سازمان تروریستی منافقین را برای برگزاری میتینگ و فحاشی باز گذاشتند. یک رئیسجمهور در تاریخ 40 ساله پس از انقلاب سراغ داریم که در دادگاه اروپایی برایش حکم جلب صادر شد و او کسی نبود، جز مرحوم هاشمی رفسنجانیِ خوش بین به تعامل با غرب!
5- آیا از این روند نامتوازن و توهینآمیز، ضرورت مذاکره و معامله دوباره در میآید؟ آیا آقای روحانی از نظرسنجیها خبر ندارد؟ یا خبر دارد و از همین ناراحت است؟ اما چرا باید به هم بریزد؟ یک تجربهای بوده با امضا و اجازه نظام (با وجود بیاعتمادی مطلق به آمریکا) و جواب نداده است. حالا چرا دولت، مسیر را اصلاح نکند و به عزت، حکمت و مصلحت باز نگردد؟ این عین حرّیت است؛ اما کدام مشاوران مانع میشوند؟ چه کسانی از این اصلاح مسیر که مایه عزت و آبروی دولت است، خسارت میبینند؟ جز آمریکا و اروپای زورگو؟ نظرسنجی اخیر دانشگاه مریلند نشان میدهد بیشتر ایرانیها خواستار مقابله به مثل و خروج از برجام هستند.
۵۹ درصد مردم معتقدند ایران باید از برجام خارج شود. ۷۴درصد، از سیاست عبور تدریجی از محدودیتهای برجام حمایت میکنند. ۷۵درصد معتقدند حتی اگر آمریکا قول دهد که تحریمها را تسهیل میکند، باز هم ایران نباید غنیسازی را متوقف کند. برای اولین بار، حمایت از برجام به ۴۲ درصد رسیده است. ۶۹درصد به اینکه سایر اعضای برجام به تعهدات خود عمل کنند، اعتمادی ندارند که نسبت به نظرسنجی 10 ماه قبل، ۳۳ درصد افزایش را نشان میدهد. نگرش منفی به آمریکا، به ۸۶درصد رسیده است. این نتایج، بر خلاف ایده نادرست «بیشتر در مقابل بیشتر» است. نظرسنجی مذکور شاید، از جهت دیگری هم خوشایند روحانی نیست، آنجا که او را در جایگاه ششمین فرد محبوب، بعد از سلیمانی، ظریف، رئیسی، قالیباف و احمدینژاد نشان میدهد. سردار سلیمانی با ۸۲ درصد، بالاترین میزان محبوبیت را دارد. محبوبیت سید ابراهیم رئیسی از دیماه ۹۷، بالغ بر ۱۰ درصد رشد داشته و به ۶۴ درصد رسیده است. میزان محبوبیت آقای روحانی هم 42 درصد است.
6- کارنامه اقتصادی دولت، متغیر دیگری است که میتواند بخشی از علل تندمزاجی روحانی را توجیه کند. او 20 ماه در جمع خبرنگاران ایرانی حاضر نشده بود. بنابراین وقتی بعد از 600 روز، در جمع خبرنگاران میرود، لابد باید حرفی برای گفتن داشته باشد تا روزنامههای حامی او، تیتر کنند.
اما همان نشریات تیتر زدند «آمادهام برای ملتم قربانی شوم». قربانی برای چه؟ چرا این سخن به دل نشریاتی نشست که دولت را «رحم اجارهای» نامیدهاند؟ دوئل روحانی با خود، چه آوردهای دارد؟ این طیف به نیکی میدانند قضاوت عمومی چیست.
حمزه غالبی (رئیسشاخه جوانان ستاد موسوی در انتخابات 88) اخیرا گفت «یکی از ضربههایی که نگاه روحانی به اقتصاد زد، این بود که کشور را سالها در بلاتکلیفی نگه داشت. دو سال گفت صبر کنید ببینیم مذاکره چی میشه. دو سال صبر کنید تا توافق، اجرایی بشه. دو سال صبر کنید تا اروپاییها، آمریکا را راضی کنند. بعدش هم صبر کنید تا ترامپ، انتخابات را ببازد».
7- یک علت دیگر میتواند محکومیت برادر (دستیار) رئیسجمهور به جرم فساد و ارتشاء در شرایطی باشد که مردم تورم 43 درصدی را تجربه میکنند. حسین فریدون پس از چند سال گردن کلفتی، به خاطر دریافت رشوه چند ده میلیارد تومانی -که یکی از اتهامات اوست- روانه زندان شد.
به تصریح رئیسپیشین سازمان بازرسی، او ضمن اعمال نفوذ و انتصاب مدیر متخلف بانک ملی بر بانک رفاه ، نقش اصلی را داشته و تلختر اینکه، این کار را به نیابت از یک بدهکار بانکی انجام داده است! بدهی این بدهکار بزرگ تا مرداد ۹۵، بیش از ۴ هزار میلیارد تومان بوده که دو هزار و ۳۰۰ میلیارد تومان آن مربوط به بانک ملی و الباقی مربوط به بانکهای ملت و رفاه است.
خیانتی اینچنین، در برخی کشورها موجب استعفای مدیر ذیربط یا دستکم عذرخواهی شود. اما متاسفانه برخی مدیران ما با اظهار شرمساری بیگانهاند، چنانکه در حیف و میل 18 میلیارد دلاری ذخایر ارزی دیدیم.
8- وزیر اطلاعات ۲۴ تیر ۹۶ در کرمانشاه گفت «امروز همزمان با ناتوی فرهنگی و نظامی، با ناتوی اطلاعاتی مواجه هستیم». تحرکات ناتوی اطلاعاتی را در قالب تلاش برای ایجاد آشوب «مجازی بنیان» در عراق و لبنان و سوریه شاهد بودهایم و مشابه آن را زمستان 96 تجربه کردیم.
میز عملیاتی مشترک، سالهاست توسط سیا، موساد، ام آی سیکس و سرویس جاسوسی فرانسه (DGSE) علیه ایران فعال است و از برخی مدیران و نمایندگان فراری دوره موسوم به اصلاحات سرویس میگیرد. در این میان، بازداشت مدیر کانال آمدنیوز، حائز اهمیت ویژه است.
این کانال در انتخابات 96، از روحانی حمایت و رقبا را ترور شخصیت میکرد. نیما زم، پس از انتخابات در گفتوگو با یکی از عناصر ضد انقلاب تصریح کرد «ما تحلیل داشتیم. آن حمایت، برای افزایش ناکارآمدی و رساندن کشور به نقطه جوش بود».
اکنون جعبه سیاه این شبکه ضدامنیتی در حال رمزگشایی است و باید مراقب بود مرتبطان پرونده نگریزند، مانند اتفاقی که برای رجوی در سال 60 افتاد. هر چه باشد به قول سخنگوی دولت که با کارهای امنیتی آشناست، «آمدنیوز در سایه سرویسهای خارجی، فروپاشی ذهنی جامعه را دنبال میکرد. دستگیری سرشاخه این شبکه که در دامن سرویسهای اطلاعاتی خارجی فعالیت میکرد، اقدام بزرگی است. سرویسهای خارجی و حتی اسرائیل به حمایت از آمدنیوز اعتراف کردهاند».
9- به فهم ناقص گردانندگان شبکه، آن مسیر شانتاژ رسانهای یا به براندازی ختم میشد و یا انفعال و تسلیم در برابر آمریکا. اما متاسفانه، برخی مدیران، اراده مقابله نشان ندادند و به شکل سؤالبرانگیزی مماشات کردند. حتی به بهانه اینکه کوچاندن کاربران از تلگرام زمان میبرد، دو پوسته هاتگرام و طلاگرام را راهاندازی و 21 میلیون نفر را که از تلگرام رفته بودند، دوباره به تلگرام برگرداندند!
اکنون وقت آن است که معلوم شود کدام محافل هماهنگ با دولت ترامپ و بولتون دنبال تحقق آرزوی براندازی بودهاند؟ این همان شبکهای است که روحانی در سخنرانی 23 تیر 78 به عنوان مزدور اسرائیل و آمریکا که باید سرکوب و مجازات شوند، یاد کرد؛ اما برخی از همانها بعدا خود را موتلف انتخاباتی جا زدند. آنها سال 88، پس از شکست در فتنه، گرای تحریمهای فلجکننده را به دولت اوباما دادند.
10- به سخن آغازین برگردیم. آیا قرار است مثلا با نابودی برجام، روحانی و ظریف هم به حیات سیاسی خود پایان دهند؟ این حداکثر باید یک ناکامی عبرتآموز تلقی شود و نه یک شکست عاطفی! آیا روحانی به عنوان کسی که دهها سال در مناصب امنیتی بوده، حواسش به نقشه کلی دشمن هست؟
اکنون زمان اتحاد و انسجام ملی بیشتر است، یا دودستگی و تقابل، چنانکه دشمن تدارک میکند؟ رهبر انقلاب در آخرین دیدار دولت، از دولتمردان خواستند دو سال فرصت باقیمانده را دریابند. نگاه رهبر حکیم انقلاب، بر اصلاح مسیر دولت و کاربست ظرفیتهای بزرگ داخلی به موازات قطع امید از غربیهاست. این، اقتضای عقلانیت است، اگر عناصر نفوذی و بدخواه بگذارند.
شرق فرات پس از حمله ترکیه
محمدعلی دستمالی در ایران نوشت:
عملیات نظامی ترکیه در مناطق کردنشین شرق فرات در سوریه از هر منظری که نگریسته شود، فاقد مشروعیت حقوقی است و نمیتواند معنایی جز اشغال و تجاوز داشته باشد. این اقدام، موجب افزایش نفوذ ترکیه در سوریه شد و کردها، اصلیترین بازنده این آوردگاه هستند.
همه دیدیم که از ابرقدرتها و قدرتهای فرامنطقهای گرفته تا کشورهای مجاور تقریباً همه، حرف خود را با ضرب شمشیر پیش میبرند و بر کرسی مینشانند. اما حالا که پس از توافق پنس – اردوغان، گرد و غبار تا حدی فرو نشسته و شاهد مواجهات هیجانی روزهای نخست نیستیم، میتوان در مورد ابعاد و پیامدهای حمله بیشتر صحبت کرد.
ترکیه در این مسیر با اعتراضات، واکنشها و حتی با تهدیداتی روبهرو شد. اما اردوغان کوتاه نیامد و نشان داد که باکی ندارد و حاضر است برای رسیدن به اهداف منطقهایاش، هزینه بپردازد و دست به مخاطره بزند. او نشان داد که میتواند برادران دینیاش را در اتحادیه عرب به سادگی تحقیر کند، در برابر اروپا کارت تهدید آوارگان را بر میز بگذارد و تحقیر و توهینهای ترامپ را نیز مسکوت و بیجواب بگذارد.
اردوغان و تیم او، حمله به شرق فرات را به یک حماسه ملی و دینی تبدیل کرده و از مردم خواسته برای پیروزی «ارتش ترک» دعا کنند و سوره مبارکه فتح را بخوانند! آنان اعلام کردند که در این حمله کاری به «برادران کُرد» ندارند و فقط به ی.پ.گ حملهور میشوند.
اما واقعیت این است که در شرق فرات، کردها، آشوریان و اعراب زندگی میکنند و نه اسکیموها! اخبار میدانی حاکی از آن است که دستکم 150 هزار نفر آواره شدند، بیش از20 غیرنظامی به خاطر حملات ترکیه و ۱۶ غیرنظامی نیز بر اثر اصابت خمپارههای مدافعین کُرد، کشته شدند و بیش از ۸۰ معارض سوری، ۸ نظامی ترک و بیش از ۲۰۰ مدافع کُرد در درگیریها جان خود را از دست دادند.
اما حتی اشاره به این آمارها نمیتواند اثبات کند که ترکیه گزینه قتلعام کردها را در دستور کار قرار داده است. مسأله، اندکی پیچیدهتر است و ابعادی دارد که باید آنها را بخوبی شناخت و تحلیل کرد.
یکی از مهمترین چالشهای حمله ترکیه به شرق فرات، این است که هنوز هم نه امریکا و نه هیچ کدام از کشورهای اروپایی و عربی، ی.پ.گ و «قسد» را به عنوان تروریست قلمداد نکردهاند. اما مدافعین در خطایی استراتژیک و آشکار، فضای جنگ و خصومت بین ترکیه و پ.ک.ک را به شرق فرات کشاندند، مداوماً بر اطاعت از اوجالان و تبعیت از دستورات سران پ.ک.ک تأکید کرده و پرچمها و نمادهای این گروه را مقدس پنداشتند و بهانه حمله را در سینی طلا به ترکها پیشکش کردند.
اردوغان و جریانات ملیگرای همسو با او در این جنگ نابرابر به ستیز با پ.ک.ک رفتند و نه جنگ با کُرد کانهُ کُرد. یعنی اگر سران و مدافعین کُرد در شرق فرات در فضای سیاسی، دفاعی، آموزشی و رسانهای خود تا این اندازه بر ایدئولوژی و اهداف پ.ک.ک اصرار و تعصب نمیورزیدند و اجازه میدانند که دیگر احزاب کُردی خارج از شمولیت تفکرات اوجالان نیز در کنار آنها باشند قطعاً ترکیه نمیتوانست به شرق فرات حملهور شود و برای گسترش تعمیق نفوذ خود در خاک سوریه و تزریق یکصد هزار معارض سوری مسلح برای استقرار در آن کشور و تداوم ضدیت با اسد، راههای دیگری را میآزمود. اما تمامیتخواهی و لجاجت سران پ.ک.ک، زمینه آن را فراهم کرد که ارتش ترکیه به شرق فرات حمله کند و کردها در موقعیت بسیار دشواری قرار بگیرند. برخی از سادهترین تبعات حمله عبارتند از:
۱.احساس ترس و ناامنی ساکنان شرق فرات و هراس از آینده. ۲. به چالش کشیده شدن تشکیلات دوفاکتوی اقماری پ.ک.ک در شمال سوریه و ابهام در سرنوشت و جایگاه کردها در سوریه. ۳. استقرار معارضین سوری وابسته به اردوغان در شرق فرات و ابهام در مورد میزان تداوم حضور ارتش ترکیه در این مناطق. ۴. آشکارشدن ضعف و آسیبپذیری بنیه دفاعی و توان رزمی مدافعین کُرد و تلفات سنگین آنان.
از دیگر سو، ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که بشار اسد در اثنای این حمله برای اتخاذ موضع و اظهار نظر، بیش از هشت روز درنگ و تأخیر کرد! در حالی که صدها هزار هموطن او در چند شهر و دهها روستا تحت حملات ترکیه بودند، او سکوت کرده بود و این بیاعتنایی نشان داد که با وجود سپری شدن چند سال از بحران سوریه، بشار و همفکران او، تغییر چندانی نکردهاند. این نکته در تاریخ معاصر سوریه ثبت شد و در اذهان میماند.
در پایان باید به این موضوع اشاره کرد که دستگاه دیپلماسی ایران در قبال این حمله تا حدی خنثی ماند. این در حالی است که تجمع اعتراضآمیز کردها در چند شهر و همچنین در برابر سفارت ترکیه در تهران و ماجرای تنش فوتبالیستها، نشان داد که نمیتوان به سادگی از کنار چنین موضوعاتی گذشت و این حوزه نیاز به تأمل جدی دارد.
ترکیه، ترامپ و کارت وحشی شمال سوریه
میریوسف علوی در خراسان نوشت:
ترکیه، ایران و تا حدودی سوریه و عراق، به تعبیر بری بوزان عمق استراتژیک هم و دارای تهدیدات امنیتی مشترکی هستند. هر چهارکشور، جوامعی چند قومیتی هستند که کردها بخش قابل توجهی از جمعیت و جغرافیای آن ها را تشکیل می دهند و هر چهارکشور، بروز و گسترش اقدامات تجزیه طلبانه را در مناطق کردنشین خود تهدیدی جدی و حیاتی تلقی می کنند.
با این حال، شتاب زدگی مقامات ترکیه در اوایل ظهور ناآرامی ها در سوریه باعث شده دولت ترکیه قدم هایی را در سال های گذشته در منطقه بردارد که لزوما منافع و امنیت ملی ترکیه را در بلند مدت تامین نمی کند. دولت ترکیه با توجه به همین تناقض ها سعی کرده است با برخی طرح های بلندپروازانه، تک روانه و انتزاعی تناقضات این سیاست دوگانه را حل کند:تشکیل منطقه ترکمن نشین در سال های اول جنگ سوریه و سپس ایجاد منطقه حائل غیرنظامی در عمق خاک سوریه در سال های بعد، از نمونه های این طرح های انتزاعی و غیرمنطبق بر واقعیت های میدانی و بین المللی منطقه هستند.
دلیل مواضع شتاب زده ترکیه در سال 2011 علیه رئیس جمهور سوریه، ارزیابی نادرست از قدرت دولت و ارتش سوریه و همین طور میزان حمایت دوستان سوریه از این کشور بود که در کنار سودای وهم انگیز ایجاد یک بلوک اخوانی قدرتمند بعد از انقلاب های تونس و مصر، باعث می شد ترکیه در تخمین خطرات و تبعات عظیم تضعیف دولت مرکزی در سوریه و عراق اشتباهات محاسباتی فاحشی را مرتکب شود.
درمقابل، دولت سوریه هم تصمیم گرفت از کارت خطرناک Wild Card نیروهای مسلح در شمال سوریه علیه اردوغان استفاده کند. هرچند دولت سوریه از خطرات و ریسک بلندمدت این اقدام غیرمنتظره و با نتایج غیرقابل پیش بینی آگاه بود ولی وضعیت خاص سوریه در آن سال ها ایجاب می کرد تا برای حفظ سیطره دولت بر دمشق و تمرکز بر جبهه های مهم تری شامل حلب و ادلب، این ریسک بزرگ انجام گیرد.
یکی از اهداف این مانور سیاسی مهم هم تغییر دادن محاسبات نظامی ترکیه و درگیر کردن ارتش ترکیه و متحدانش در مرزهای شمالی و کردنشین سوریه بود. به علاوه با این کار، سربازان سوری مستقر در این مناطق هم امکان جابه جایی و تمرکز بر جبهه های دیگر را می یافتند.
با این حال شاید در آن زمان با توجه به تبلیغات مکرر دولت وقت آمریکا مبنی بر وارد نشدن به جنگ سوریه، دولت سوریه حضور گسترده نیروهای آمریکایی در این مناطق را پیش بینی نمی کرد. دولت آمریکا به رغم این که تا روی کار آمدن ترامپ هیچ گاه استقرار وسیع سربازان آمریکایی را در سوریه و از جمله این مناطق تایید نکرد ولی عملا حضور سربازان آمریکایی در این مناطق به یک نگرانی بلند مدت برای دولت سوریه، روسیه، ایران و حتی ترکیه تبدیل شده بود. این موضوع احتمالا یکی از عواملی بود که ترکیه، روسیه و ایران را به سمت همکاری در روند آستانه سوق داد.
دولت ترکیه قبل از همکاری با ایران و روسیه در چارچوب روند آستانه، برای چندین سال، طرحی بلندپروازانه و غیرمنطبق بر واقعیت های جمعیتی و جغرافیایی منطقه را دنبال کرد که شامل ایجاد یک منطقه ترکمن بین مناطق کردنشین عراق و سوریه بود تا به عنوان یک منطقه حائل عمل و از پیوستن مناطق کردنشین عراق، سوریه و ترکیه به همدیگر جلوگیری کند.
از نظر دولت ترکیه، استقلال و پیوستگی این مناطق یک تهدید دایمی را برای مناطق کردنشین ترکیه ایجاد خواهد کرد. تقریبا تمام کشورها و گروه ها در منطقه با طرح ایجاد منطقه ترکمن نشین مخالفت کردند. با این حال زمانی که هواپیمای روسی بر فراز مناطق ترکمن نشین مد نظر سوریه ساقط شد، پاسخ تند روسیه باعث شد ترکیه دریابد
دیگر این طرح قابل ادامه نیست و باید از آن عقب بنشیند و به روند آستانه بپیوندد.تلاش اخیر ترکیه برای ایجاد یک منطقه امن 30 کیلومتری در عمق خاک سوریه و تغییر ترکیب جمعیتی این مناطق، همچنان که بیانیه مشترک آمریکا و ترکیه درباره آتشبس در سوریه نشان می دهد،شانس موفقیت کمی دارد، با این حال امکان رسیدن به یک توافق با ترکیه برای اعاده حاکمیت سوریه بر این مناطق بیش از زمانی است که آمریکایی ها در منطقه حضور داشتند.
به رغم این ملاحظه، به نظر می رسد این اتفاق چندماهی زودتر از زمان مورد انتظار دولت سوریه افتاده است و شاید دولت سوریه و متحدانش ترجیح می دادندکه این اتفاق بعد از تسلط ارتش بر دیگر مناطق و به ویژه ادلب می افتاد تا دست پرتری برای مذاکره با ترکیه داشته باشند.
با وجود این ، اگر حضور نیروهای آمریکایی در شمال سوریه ادامه می یافت، قطعا یک اقدام تجزیه طلبانه با پشتیبانی سربازان آمریکایی در این منطقه رقم می خورد که هیچ گاه در جهت منافع ایران، ترکیه، عراق و سوریه نبوده و نخواهد بود. هرچند ممکن است مذاکرات با ترکیه به درازا بینجامد ولی در بلندمدت، این امیدواری وجود دارد که حاکمیت دولت سوریه بر تمامیت خاک این کشور اعاده شود و صلح و ثبات به این منطقه بازگردد.
درس اربعین برای شورای نگهبان
محمد محمودی در آرمان نوشت:
از نگاه آیتا... هاشمی بزرگترین درس راهپیمایی اربعین، جذب حداکثری بود و برای همین هم تنها توصیهای که به راهپیمایان اربعین کرد پرهیز از اقدامات تند و شعارهای تفرقه انگیز بود. آیتا... هاشمی این درس را هم خودش از دوران مبارزه تا آخرین نفس به خوبی پس داد. نگاهی به اقدامات و سخنرانیهای آیتا... هاشمی در دوران مبارزه بهخوبی نشان میدهد که او هرگز اجازه نداد دوقطبیهایی نظیر ملیگرایی- اسلامگرایی در صف واحد مبارزات علیه رژیم شاه، رخنه ایجاد کند یا بعدها در دوران دفاع مقدس هم بهخوبی توانست اختلافات نظامیان و سیاسیون را کنترل کرده و به عنوان فرمانده جنگ نگذارد تفرقه پنهان اختلافات بر وحدت مورد نیاز برای مقابله صدام اثر سوئی بگذارد. آیتا... هاشمی درس اربعین را هم در انتخابات 92 و 94 به بهترین شکل ممکن، اجرایی نمود و بعد از شکاف بزرگ ایجاد شده در سال 88، با حضور ایثارگرانه خود کاری کرد که دوباره مردم ایران با هر لباس و تفکری در صفی واحد، چشمها را از حضور خود در انتخابات خیره کنند و چنان حماسه بزرگی رقم بزنند که دشمنان نظام را هم وادار به پذیرش مذاکره و تایید جهانی حق هستهای ایران اسلامی کنند. «دوری از تفرقه» حتی در مراسم تشییع آیتا... هاشمی هم نمودی تمام عیار و بسیار چشمگیر پیدا کرد تا میلیونها نفر از طبقات مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، اقیانوس یکدستی از ملت ساخته و «مجتهد سیاستمدار اعتدال پیشه» را با بدرقهای تاریخی روانه منزل ابدی خود کنند.
ذکر این مصادیق از جهت یادآوری عنوان این مقاله و درس راهپیمایی اربعین برای شورای نگهبان در انتخابات پیش رو برای اسفندماه 98 است تا با عبرت گرفتن از اشتباهات گذشته، رویه جذب حداکثری را پیشه کرده و دست از فیلترهای جناحی-گروهی بردارند تا راه برای حضور شخصیتهای برجستهای نظیر ناطق نوری و سیدحسن خمینی در نهادهایی نظیر مجلس و خبرگان فراهم شده و شور لازم برای حضور مردم در انتخابات -در غیاب آیتا... هاشمی- فراهم شود. نباید فراموش شود که در بیست سال گذشته چگونه برخی رفتارها موجب پدید آمدن شائبه رفتارهای جناحی شده است؛ از برخی تایید صلاحیتهای پر حاشیه تا عدم تایید صلاحیت شخصیتهایی اصیل و با ریشه همچون آیتا... هاشمی و سیدحسن خمینی. اینکه رئیسجمهور حسن روحانی از مجلس اول به عنوان بهترین مجلس تاریخ جمهوری اسلامی نام میبرد از جهت طعنه نیست، بلکه یادآور عبرتهای تاریخی برای بازگشت از خطاها و تکرار آنهاست. برخی مسئولان فقط کافی است کلاه خود را قاضی و عملکرد نمایندگان مجالس اول و هشتم را بررسی کنند تا نکته اصلی اشاره رئیسجمهور روحانی را دریابند که تنگ شدن فیلترها و سخت شدن نظارتها، نه تنها به هیچ عنوان متضمن عملکردها نیست بلکه با حذف دلسوزان واقعی انقلاب، راه ورود نفوذیهای ظاهرالصلاح را هموار کرده و زمینه گسترش اختلافات و تفرقهها را مهیا میکند. اگر پیام راهپیمایی اربعین در شعار بسیار پرمعنا و وحدت بخش «حب الحسین یجمعنا» خلاصه گردیده، درس آن باید این باشد که در تایید صلاحیتها به فکر تحقق «حب الانقلاب یجمعنا» باشیم و در اولین انتخابات گام دوم انقلاب با تحولی چشمگیر در تایید صلاحیتها کاری کنیم که امید ترامپ به عدم مشارکت مردم، به کلی ناامید شود.
و کماکان انکار آوارهای حقوقی برجام
محمد اسماعیلی در جوان نوشت:
۱- صنعت هستهای در تعطیلی به سر میبرد و تمام تحریمهای ضدایرانی هستهای احیا شده است و کماکان وزیر امور خارجه کشورمان همانند رئیس جمهور و بسیاری دیگر از مقامات با ادبیات مبالغهآمیز از این سند بینالمللی دفاع کرده وآن را حاوی دستاوردهای بی نظیر که اساسا برای افکار عمومی داخلی قابل لمس نیستند، عنوان میکنند.
در تمام مواضع اتخاذ شده که با هدف تطهیر و بزرگ نمایی برجام صورت میگیرد تلاش میشود، علت شرایط نامناسب برجام، صرفا روی کارآمدن دونالد ترامپ و نه «هیئت حاکمه امریکا» عنوان شود در حالی که مهمترین علت اوضاع اضطراری برجام «مفاد متن برجام» و مفاهیم و بندهایی است که در آْن گنجانده شده است.
به طوری که، جان کری وزیر خارجه دولت اوباما چندی پیش در مصاحبهای به صراحت عنوان میکند که در صورت ریاست جمهوری هیلاری کلینتون به جای ترامپ نیز، این کشور باز از توافق هستهای خارج میشد. وی علت این تصمیم را راهبرد ثابت امریکاییها در قبال استانداردسازی رفتار ایران مطرح میکند.
بنابراین خروج از برجام بعد از تعطیلی صنعت هستهای ایران و احیای تحریمها، طرح از پیش تعیین شده بوده و با همین هدف در متن برجام «تلههای حقوقی» از جمله «تفسیرپذیر بودن متن برجام بهویژه در بندهای مربوط به اجرای تعهدات و حل و فصل اختلافات»، «فقدان ضمانت اجرای طرف مقابل برای اجرای تعهدات»، «پذیرش صلاحیت تام شورای امنیت در رفع اختلافات»، «تعهدات کلی، مبهم و قابل تفسیر امریکا در متن در مقابل تعهدات، عینی و متقن ایران» لحاظ شده است.
محدود سازی برجام در قالب «ایجاد صلح و ثبات منطقهای و جهانی» و نه برداشتن تحریمهای ضدایرانی و عادی سازی روابط تجاری-اقتصادی ایران محصول متن تفسیرپذیر برجام است که فشارهای سیاسی-دیپلماتیک برای مذاکرات موشکی و منطقهای را نیز به شدت افزایش داده است.
۲- در اندیشه جریانی در داخل، برجام باید به عنوان یک الگوی پایدار و قابل اتکا برای اداره کشور باقی بماند و ریل گذاری کشورداری کنونی که عنصر اصلی آن «گشایش اقتصادی با تعدیل مواضع انقلابی در عرصه خارجی» است، نباید تغییر کند. بر همین اساس دونالد ترامپ (و نه امریکا) مقصر اصلی شرایط کنونی برجام معرفی میشود یا آنکه برای حفظ اصالت و شأنیت برجام، دستاوردهای ذهنی و غیرواقعی برای این توافقنامه تولید میشود.
دستاوردسازی ذهنی و موهوم برای برجام را میتوان در برخی از عبارات وزیر امور خارجه در دیدار با فعالان فضای مجازی عنوان کرد آنجایی که وی میگوید: «اگر ۱۰ سال دیگر به برجام نگاه کنند آن را یکی از موفقترین دستاوردهای جمهوری اسلامی خواهند دید ... برجام شش قطعنامه شورای امنیت را حذف کرده است».
پیش از این نیز مقامات ارشد دستگاه دیپلماسی به جای ارائه دستاوردهای واقعی و عینی برجام به بیان دستاوردهای ذهنی برجام در عباراتی نظیر «برجام مبانی تحریم را از بین برد و نه خود تحریم»، «کوتاه مدت کردن تحریم نظامی دائمی در فصل هفتم شورای امنیت و نه برداشتن کامل آن»، «مسابقه گذاشتن کشورها برای تعامل با ایران بدون آنکه سرمایهگذاریهایی عملیاتی شده باشد»، «لغو ۱۲ تا ۱۷ قطعنامه شورا و آژانس در یک روز بدون اشاره به تجمیع آن در قطعنامه ۲۲۳۱» پرداخته بودند.
۳- وزیر امورخارجه در دیدار فوق در توجیه اینکه چرا برجام منزه است، میگوید: «چرا به مردم غرور، امید و اعتماد به نفس ندهیم و چرا تزریق ناامیدی کنیم و چه منفعتی دارد که غرور ملی مردم شکست بخورد؟... امید به دیگری داشتن سم مهلک است». وی در ادامه میگوید: «آیا درست است که بگوییم اگر با خارجی حرف بزنی حتما کلاه سرت میرود؟»
این در حالی است که از روز آغاز مذاکرات تاکنون، احساس خودکوچک بینی ملی یکی از ثابتترین اهداف برجامی بود که در خارج و داخل ایران به صورت مستمر دنبال میشد. ظریف در حالی با جمله سؤالی و البته کنایی در قالب «اگر با خارجی حرف بزنی حتما کلاه سرت میرود؟» استکبارستیزی به عنوان یکی از مبانی گفتمان انقلاب اسلامی را زیر سؤال میبرد و اصلی عرفی در روابط بین المللی به نام «بی اعتماد بودن به غرب در توافقات بین المللی» را مخدوش میکند که برجام نه تنها مانع از توسعه تحریمها نشد بلکه زمینه به روز رسانی دقیقتر آنها را فراهم کرد و روابط مالی، تجاری بانکی ایران با سایر کشورها را نیز به دلیل ارائه اطلاعات محرمانه اقتصادی به غرب دچار محدودیت کرد و صرفا در مصداق برجام باید اقرار کنیم که طرف ایرانی فریب غرب را خورده است.
ظریف در بخش دیگری از سخنانش میگوید: «ما بعد از برجام ۸۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی به ایران آوردیم. من چه کار کنم که کمتر از ۵ میلیارد دلار آن جذب شد. اگر ۸۰ میلیارد دلار محقق شده بود ترامپ که هیچ پدر جد ترامپ هم نمیتوانست کاری بکند.
چون آنقدر منابع اقتصادی در ایران شکل گرفته بود که هیچ کس نمیتوانست ما را تحریم کند.» اینها در حالی است که خروجی عینی برجام در حوزه اقتصادی دلار چند برابری، گرانی، تورم، رکود و بیکاری توسعه یافته نسبت به سالهای قبل است.
به نظر میرسد تعریف و تمجید غلوآمیز و مستمر ماههای اخیر از برجام آنهم بعد از تحمیل هزینههای سنگین به جامعه ایرانی، برجام را همچنان به عنوان یک توافق برد- برد حداقل در فضای روانی جامعه نگه میدارد و مانع ناامیدی جامعه از «نسخه مذاکره با امریکا» شوند.
نگاه دوگانه تندروها به صندوق رای
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
در نظامهای مبتنی بر آراء عمومی که تمام یا دستکم متولیان بخشی از نهادهای قدرت از طریق صندوق رای انتخاب میشوند، توجه به خواست عمومی و مطالبات جمعی، به عنوان یک ضرورت انکارناپذیر مورد توجه کنشگران سیاسی قرار میگیرد.
سپهر سیاست ایران نیز بهویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از این قاعده کلی مستثنی نبوده و جریانهای سیاسی در طول چهار دهه پر فراز و فرود تلاش کردهاند تا پایگاههایی در بدنه اجتماعی کشور جستوجو کنند و از طریق مشارکت عمومی به بخشهایی از نهاد قدرت دست پیدا کنند.
با این اوصاف اما، چندی است گروههای تندرو که در دستهبندی سیاسی ایران در زمره جریانهای اصولگرا محسوب میشوند، به صورت علنی اعلام میکنند، علاقهمند به حضور حداکثری آحاد جامعه پای صندوقهای رای نیستند. به گفته خودشان تلاش میکنند تا با مشارکت جمعیتهای «حزباللهی»، امور را به دست جوانان انقلابی بسپارند. دلیلی هم که بر این رویکرد اقامه میکنند عدم توانایی در مدیریت صندوقهای رای هنگام مشارکت حداکثری است.
البته اینکه یک جریان در ساختار سیاسی کشوری در پی کاهش مشارکت عمومی بوده و تلاش کنند تا سمپاتهای مرتبط مشارکت فعال داشته باشند، موضوع تازهای نیست. نهتنها موضوع تازهای نیست، بلکه موضوع عجیبی هم نیست.
مسئله مذکور را در بسیاری از کنشگران سیاسی در جایجای جهان میتوان یافت. اما نکتهای که حرکت تندروهای اصولگرا را از دیگر نمونههای بینالمللی متمایز میکند، وجود دو مفهوم «مدیریت صندوقهای رای» و «جمعیتهای حزباللهی» است.
این دو مفهوم به تنهایی میتواند ابعاد مختلف افق اندیشهورزی و سیاستپیشگی این جریان تندرو را مشخص و تبیین کند. نخست باید به مسئله «مدیریت صندوقهای رای» توجه داشت. این گزاره برساخته نوع نگاه و انگارههای مدنظر این جریان است. آنها بیش از هر چیز بر این باورند ـ
یا سعی دارند دیگران اینطور برداشت کنند ـ که تمام ماهیت و هویت جمهوری اسلامی ایران بستگی تام به آنها دارد. در حقیقت خود را نگهبان چیزی میپندارند که جمهوری اسلامی مینامندش. اما آیا همه جمهوری اسلامی ایران آن چیزی است که در باور آنها شکل گرفته است؟ آیا اگر کسی در درون ساختار جمهوری اسلامی و با پذیرش تمام اصول قانون اساسی و التزام به همه مبانی آن، چون جریان تندرو اصولگرا نیندیشید، از درون چرخه حاکمیت خارج شده است؟
به بیان دیگر، در بسیاری از کشورها، مسائلی مانند منافع ملی، حراست از کلیت کیان نظام، پایبندی به اصول اولیه حاکمیت و... مورد وفاق همه جریانهای سیاسی است. با این پیشفرض هیچ جریان و گروهی، رایآوری دیگران را نشانه از میان رفتن کلیت نظام و آرمانهای آن نمیداند.
اما پایداریچیها ـ به عنوان نماد تندروهای جریان اصولگرا ـ به صورت پیدا و پنهان جریان رقیب ـ به طور عمده اصلاحطلبان ـ را منافق، مخل به مبانی جمهوری اسلامی و حتی نفوذی مینامند. گرچه بر فرض صحت این گزاره، آنها حق شرکت در انتخاباتی را ندارند که یک سوی آن را جریانی نفوذی سامان میدهد.
به هر روی، جریان تندرو اصولگراها با کوفتن بر طبل «مدیریت صندوقهای رای» سعی میکند خود را مالک، صاحب و دلسوز کلیت نظام معرفی کند. حال آنکه نمونههای بیشماری در رد این ادعا وجود دارد و آنها دستکم تا زمانی که نسل انقلابی در قید حیات باشند، نباید چنین مدعایی را مطرح کنند.
محور دیگر مورد اشاره تندروها حضور «جمعیتهای حزباللهی» است. این گزاره نیز در مخالفت تام و تمام با اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تمام آرمانها و شعارهای شکلگیری آن تعریف میشود. استفاده از چنین تعابیری نشان میدهد که تندروها رای برخی را بر رای دیگران ارجح میدانند و برای آنها موقعیتی فراتر از دیگران قائل هستند.
در حقیقت آنها در پی ایجاد نوعی آریستوکراسی در ساختاری مردمسالار هستند. این جریان تندرو افزون بر برتری دادن گروهی از شهروندان و معرفی آنها به عنوان شهروندان برتر، به نوعی قطبیسازی در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور دامن میزنند.
آنها تلاش میکنند تا با استفاده از دوقطبی «حزباللهیها» در برابر «غیرحزباللهیها» هستهای سخت و متصلب در بدنه اجتماعی کشور ایجاد کنند. در نهایت هم استفاده از این هسته سخت، نفوذناپذیر و متصلب اجتماعی و احیانا تجهیز و توسعه همهجانبه آن، امکان هرگونه مفاهمه و گفتوگو میان طرفین را از میان بردارند.
هرچند به نظر میرسد آنها در این زمینه توفیقهایی ـ گرچه اندک ـ نیز به دست آوردهاند. نمونههای متعدد بروز این وضعیت را به وضوح میتوان در برخی گروههای اجتماعی منتسب به تندروها سراغ گرفت.
در پایان بر فعالان اجتماعی و سیاسی کشور است که در برابر این صفآرایی خطرناک و نگرانکننده ایستادگی کنند و اجازه ندهند تا تندروها به مقاصد خود برسند. چرا که در غیر این صورت، نهال مردمسالاری در ایران در معرض تهدیدهایی سترگ قرار خواهد گرفت.
ماجرای «سید مقاومت» و «سرزمین سروها»
حنیف غفاری در رسالت نوشت:
اعتراضات عمومی در لبنان بر سر سیاستهای مالیاتی دولت حریری، وارد مرحله تازهای شده است. سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان در سخنرانی مراسم اربعین امسال از یک سو بر مطالبات بر حق فقرا و عدم پذیرش تحمیل یک سویه و یک جانبه مالیات ازسوی دولت بر آنها را مورد تأکید قرار داد و ازسوی دیگر، با اشاره بر عدم استعفای دولت سعد الدین حریری، راه را بر سودجویی و مانور برخی اعضا و مهره های جریان 14 مارس و حامیان آنها در آمریکا، عربستان سعودی و فرانسه بست.
موضع اتخاذ شده ازسوی سید مقاومت، دارای دو خصلت بارز است : یکی خط کشی و تعیین حدود اعتراضات موجود در لبنان و دیگری دعوت دولت به کارآمدی. سیدحسن نصرالله تأکید دارد که اعتراضات باید به گونهای مسالمت آمیز بیان شود و ازسوی دیگر،حریری نیز باید در برهه فعلی مسئولانه و دلسوزانه رفتار کند.
تجمیع این دو خصلت در سخنان دبیر کل مقاومت اسلامی لبنان، بارها به پاشنه آشیل جریان طرفدار آمریکا و اروپا در بیروت تبدیل شده است. بدون شک همگان به یاد دارند که در سال 2007 میلادی یعنی یک سال پس از پیروزی تاریخی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه، چگونه سمیر جعجع و سعد الدین حریری قصد داشتند لبنان را به کانون آشوب و متعاقبا مداخله دشمنان این کشور تبدیل کنند، اما واکنش هوشمندانه و سریع حزب الله لبنان و برخی دیگر گروههای جریان 8 مارس سبب شد تا این نقشه خطرناک در سریع ترین زمان ممکن خنثی شود.
حتی در دوران بی دولتی در لبنان نیز جریان مقاومت، نه تنها اجازه نداد سرزمین سروها لحظه ای در برابر توطئه های بی پایان دشمنان امنیت این کشور سر خم کند، بلکه پیش شرط ها و مؤلفه های شکلگیری دولت پایدار در لبنان را مهیا نمود تا «کاخ بعبدا» ،مقر ریاست جمهوری به یکی از نمادهای آرامش و ثبات در این کشور تبدیل شود.
هم اکنون در ماههای پایانی سال 2019 میلادی قرار داریم. سید مقاومت همچنان با رصد هوشمندانه خود و در نظر گرفتن خط قرمزی همیشگی به نام حفظ تمامیت ارضی و امنیت داخلی لبنان، از سرزمین سروها صیانت می کند. سخنان اخیر سیدحسن نصرالله نشان داد که مقاومت نه تنها به مثابه یک نقطه ثقل امنیتی، بلکهبه عنوان یک کاتالیزور سیاسی آماده حل و فصل بحرانهای ایجاد شده توسط سعدالدین حریری و برخی اعضای دولت لبنان است.
این همان رمز پیروزی و پایداری جریان مقاومت اسلامی لبنان ، خصوصا از سال 2000 تاکنون محسوب میشود. سید مقاومت با سخنان دیروز خود، باردیگر نشان داد حزب الله همانگونه که در سال 2006 و در عرصه نظامی توانست پشت دشمن صهیونستی را در جنگ 33 روزه به خاک بمالد، امروز نیز آماده است در عرصه سیاسی، هرگونه فداکاری، مجاهدت و ابتکاری را برای عبور از بحرانهای ایجاد شده در لبنان صورت دهد.
بدیهی است در چنین شرایطی دشمنان مقاومت، آرزوی جدایی حزب الله و ملت لبنان از یکدیگر را به گور خواهند برد.