به گزارش مشرق، در چشم بر هم زدنی ٨میلیارد سرمایه زندگی ات دود شود، ٢۵ جوان بیکار شوند، پیشرفته ترین تجهیزات آزمایشگاه که شاید تهیه آنها در شرایط سخت اقتصادی و وضعیت تحریم ها غیرممکن باشد بسوزد و خاکستر شود، نمونه آزمایش صدها بیمار نابود شود و تو شرمنده همه آنها شوی.
این حال و روز متولیان یکی از آزمایشگاه های مهم جنوب تهران است در ساختمانی ۵ طبقه که چند روز قبل، یکجا در آتشی که اغتشاشگران به راه انداختند، سوخت.
این روزها که تب ناآرامی ها فروکش کرده تازه زخم اهالی این ساختمان که قربانی کاسبان اعتراضات شدند سرباز کرده است و حال و احوالشان ناکوک ناکوک است. از یک ساختمان ۵طبقه فقط ویرانه ای غیرقابل سکونت باقی مانده است.
باد سرد پاییزی خاکسترهای به جا مانده از ساختمان سوخته را به بازی گرفته و گاهی روی پای رهگذران مهمانشان می کند. پیرزن سن و سال داری جلوی در ساختمان چمباتمه زده، با گپی کوتاه دستمان می آید که یکی از بی خانمان های این ساختمان است. وقتی می فهمد خبرنگارم بفرما می زند و می گوید:«به موقع آمدی! کارشناسان آتش نشانی آمده اند برای بررسی اوضاع و همه اهالی ساختمان هستند. برو طبقه اول؛ آزمایشگاه! ببین چه به روز کسب و کارشان آمده. قصه من باشد برای بعد!»
وارد ساختمان می شویم. در و دیوارهای سوخته، شیشه های شکسته و تاریکی مطلق در راهروها. به زحمت با نور صفحه تلفن همراه و از لا به لای شیشه های شکسته وکتاب های سوخته خودمان را به طبقه اول می رسانیم. در این طبقه تا چشم کار می کند دستگاه های سوخته می بینی و سیاهی و سیاهی! این در و دیوار سوخته تا همین چند روز قبل آزمایشگاه بوده و پر از برو بیای بیماران، اما حالا شده تلی از خاکستر.
خانم خبرنگار فیلم بگیر و منتشرکن
صاحب آزمایشگاه با چهره ای در هم کشیده ایستاده است، متوجه حضورمان به عنوان خبرنگار می شود. نمی خواهد نام و تصویرش ضبط شود. با عصبانیت جلو می آید و می گوید:« خانم خبرنگار از این خاکسترها، دستگاه های سوخته و زندگی بر باد رفته من فیلم بگیر و منتشر کن تا به دست آنکه باید برسد و از قول همه ما بگو این دفعه هم باختی آقای ترامپ! این خاکسترها نتیجه حمایت های دروغین تو از مردم ایران است؛ وقتی آن سر دنیا می نشینی و می گویی اغتشاشات را ادامه دهید ما پشت شما هستیم.»
فاصله مرگ تا زندگی فقط چند ثانیه
حالش بد می شود، آنقدر که برای تخمین خسارت توسط کارشناسان آتش نشانی هم نمی تواند بایستد. «ناصر جعفری» یکی از پرسنل، همراه کارشناسان آتش نشانی می شود. او یکی از جوان هاییست که همراه ٢۴نفر دیگر در آزمایشگاه کار می کردند و می گوید: «مانده ایم چه کنیم، بیکار شدیم به همین راحتی. »
غم از نگاهش می بارد و از شب حادثه می گوید: «مواد آتش زا مثل الکل در آزمایشگاه زیاد است، بانک را که آتش زدند ما در آزمایشگاه بودیم و از بالا تماشا می کردیم. چند جوان نقاب به صورت آتش زدند و رفتند، به همین راحتی. انگار ماموریتشان فقط همین بود. مردم کمک کردند از آزمایشگاه بیرون بیاییم، اگر فقط چند ثانیه دیرتر بیرون می آمدیم انفجار در آزمایشگاه ما را هم نابود کرده بود.»
۳ مطب پزشکی با همه تجهیزات در آتش سوخت
«هر چه شعله های آتش بیشتر به جان ساختمان می افتاد نگران تر می شدیم. ماشین های آتش نشانی رسیده بودند اما در میان انبوه جمعیت نمی توانستند به مقابل ساختمان بیایند. مقاومت در برابر آتش بی فایده بود، از ساختمان بیرون آمدیم و از دور به تماشا نشستیم. ۳مطب مامایی، دندانپزشکی و زیبایی با تمام تجهیزات در آتش سوختند و خاکستر شدند. نتیجه آتش بازی اغتشاشگران شد بیکار شدن من و ۳۰ جوان دیگر. خودتان را جای ما بگذارید! نان آور خانواده ایم و در این شرایط سخت اقتصادی بیکار شدیم.» این روایت «محمد فیضی» است از آتش گرفتن ساختمان و آن شب شوم.
مردم ما مهربانند
پیرزن دستش را به نرده های سیاه شده گرفته و به زحمت پله ها را یکی یکی بالا می آید. خانه اش طبقه پنجم است و تمام کابل های آسانسور سوخته.کمکش می کنیم؛ «از بعدازظهر سر و صدا زیاد بود، ترسیده بودم اما فکر می کردم بالاخره این شلوغی تمام می شود، بی خبر از اینکه چه در انتظار خانه و ساختمان مان هست. بانک را آتش زده بودند اما نه مردم عادی. آتش زدن بانک کار مردم عادی نیست، مردم ما مهربانند. من در خانه تنها بودم، مردم مرا پایین آوردند. کسبه به پسرم زنگ زده بودند که مادرت در خانه تنهاست و ساختمان آتش گرفته. اگر مرا نجات نمی دادند شاید الان اینجا نبودم. وقتی پایین آمدم انفجارها مهیب تر شد، ساختمان ما تا ۴صبح در آتش سوخت و من کنار خیابان نشسته بودم به تماشای سوخته شدن و از بین رفتن ماحصل زندگی ام در ٧٠ سالگی. دود شدن خانه و زندگی خودم به کنار، هر چقدر این شعله ها بالاتر می رفت چهره تک به تک جوان هایی که این ساختمان محل کسب درآمدشان بود جلو چشمم می آمد. باور می کنی مادر؟ آنقدر که ناراحت این جوان ها و بیکار شدنشان هستم نگران خودم نیستم. در این سن و سال بی هیچ گناهی آواره شدم. الان خانه پسرم در تهرانپارس زندگی می کنم. روزی نیست که همسایه، دوست، آشنا سراغم نیاید و با من همدردی نکند و مرا دعوت به میهمانی نکند. حتی کسانی که اصلا من را نمی شناسند.»
همه فراموش می کنند اما اول آوارگی ماست
«این خبر هم مثل خبرهای دیگر تا چند روز داغ داغ است و کمی که بگذرد، تب و تابش مثل شعله های آتش فرو می کشد. همه فراموش می کنند اما اول آوارگی ماست. من با بچه ١٠ماهه اول فصل سرما باید چه کنم؟ دو سال از ازدواجم می گذرد و تازه به آرامش رسیده بودیم. بعد از به دنیا آمدن بچه داشتیم تازه طعم شیرین زندگی را زیرزبانمان مزه مزه می کردیم، حالا تمام جهیزیه و زندگی ام نابود شده، این انصاف نیست. اینها را «خاطره شاکری» می گوید، یکی دیگر از اهالی ساختمان؛ ساکن طبقه پنجم که آواره شده و بی خانمان. «شب حادثه خدا به من رحم کرد و خیلی اتفاقی خانه نبودم، وگرنه الان نمی توانستم اینجا بایستم. امیدوارم مسولان فراموشمان نکنند و هر چه زودتر شرایطی فراهم شود که ما بتوانیم سر خانه و زندگی مان برگردیم.»
۷۰۰ کیلو گوشت سوخت
«۵٠٠کیلو مرغ و ٢٠٠کیلو گوشت قرمز نابود شد، با یک حساب سرانگشتی می شود حدود ٢٠میلیون سرمایه. همه یخچال های مغازه سوختند، دو نفر بودیم و هر دو از کار بیکار شدیم. یک سال هم نیست که ازدواج کرده ام و هنوز زندگی ام عادی نشده بود که حالا شد غیرعادی در غیرعادی، به چه گناهی؟ »
«بهمن گل پرور» به کرکره بسته مغازه مرغ و گوشت فروشی اشاره ای می زند و ادامه می دهد: «کجای آتش زدن خانه و زندگی و محل کسب و کار مردم می شود اعتراض؟ آن شب خیابان لطیفی که شلوغ شد مغازه را بستیم اما همان اطراف بودم. سر و صدا هر لحظه بیشتر می شد. از دور ایستاده بودم و حواسم به اطراف بود. چند جوان نقاب به صورت از چند جهت خودشان را جلوی بانک رساندند و در چشم بر هم زدنی بانک را آتش زدند. هیچ کسی نمی تواند باور کند که این آتش بازی و بازی با جان مردم کار مردم عادی باشد. اما هر چه هست حالا ما مانده ایم و حوضمان.»
نفهمیدید چه خیانتی به مردم کردید!
آتش به مغازه های اطراف هم سرایت کرده و کرکره ها پایین است. سراغ کاسبان مغازه های اطراف می رویم. آقا «ابراهیم» تعمیرات خودرو دارد و یکی از شاهدان آتش سوزی این ساختمان. حرف تازه ای ندارد، انگشت اشاره اش را به ساختمان سوخته و کرکره پایین مغازه های اطراف هدایت می کند و می گوید: «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. ببینید چند مغازه تعطیل شده است؟ این ساختمان و وضعیتش مشت نمونه خروار از اتفاقاتی ست که در چند روز گذشته به بهانه گرانی بنزین افتاد. اغتشاش گرانی که مشخص است سرشان به آخور کجا گرم است نفهمیدند به بهانه خوش خدمتی چه خیانتی به مردم کشورشان کردند، آنقدر که نگذاشتند صدای به حق مردم به گوش مسولان دولتی برسد.»