به گزارش مشرق، «اسلامشهر»، دومین شهر پرجمعیت استان تهران محسوب میشود اما این روزها، نام این شهر با حجم خسارتهای فراوانی که آشوبگران فقط در چند ساعت به اموال عمومی آن زدند، در رسانهها پیچیده است. کافی است بدانید ۱۳ بانک و چندین فروشگاه مواد غذایی در همین شهر به دست اغتشاشگران به آتش کشیده شده تا به عمق فاجعه پی ببرید. اما اینها فقط خسارتهای عمدهای است که آشوبطلبان به مراکز و اموال عمومی وارد کردند. خسارتهایی که به اموال شخصی شهروندان وارد شده، قصه پرغصه دیگری است که بعضاً جبرانناپذیر بوده یا جبران آن مدتها طول خواهد کشید. در اسلامشهر، به آتش کشیدن بانک میدان «باغ فیض»، یکی از مهمترین میدانهای شهر، همسایههای مجاور بانک را بهشدت متضرر کرد. پای صحبتهای یکی از کاسبان اسلامشهری نشستهایم که این روزها نمیداند چطور میتواند از پس خسارت مغازهاش بربیاید.
مهمانان ناخوانده در یک چشمبرهمزدن، بانک را خاکستر کردند
مغازههای رنگارنگ طلافروشی، بوتیک و کفشفروشی با دکورهای چشمنواز را که رد میکنم و به میدان سرسبز «باغ فیض» میرسم، منظره یک ساختمان سیاه، همه آن تصاویر قشنگ را پس میزند و در جا میخکوبم میکند. از ساختمان بانک حاشیه میدان، جز یک اسکلت سوخته و دودگرفته، چیزی باقی نمانده. همینطور که با حیرت مشغول برانداز کردن بانک هستم، صدای خانم جوانی که همراه فرزند خردسالش از کنارم میگذرد و زیر لب اظهار تأسف میکند، توجهم را جلب میکند: «حالا مثلاً که چی؟ بانک رو آتیش زدن، همه مشکلاتمون حل شد؟»
سراغ مغازه دیواربهدیوار بانک سوخته میروم. میخواهم سر صحبت را با صاحب مغازه باز کنم که میگوید: «ببخشید، ۱۰ دقیقه، یک ربع دیگه در خدمتتون هستم. دارم مغازه را تر و تمیز میکنم.» غمگینتر از آن است که بخواهم دست و پا گیرش شوم. به فضای سبز وسط میدان میروم و این زمان را با مشتریان آنجا همصحبت میشوم. مردان موسپیدی که هر روزشان را از صبح تا تاریکی هوا روی نیمکتهای همینجا میگذرانند. اما خوشبختانه یا برعکس، هیچکدام از آنها در آن دقایق التهابآور اینجا نبوده و ماجرای آتشزدن بانک را ندیدهاند. دوباره سراغ مغازه موردنظر میروم اما آقای مغازهدار باز هم در حال تمیزکاری است! بدون آنکه چیزی بگویم و باز هم مغازههای اطراف را برانداز میکنم. چند دقیقه دیگر هم میگذرد و بالاخره بعد از مرحله اسپند دود کردن، اجازه ورود به مغازه پیدا میکنم! اما همینکه صاحب مغازه شروع به صحبت میکند، تازه راز این معطلی مشخص میشود.
آقای مغازهدار برمیگردد به روز حادثه و میگوید: «تجمع مردم معترض به گرانی بنزین از ساعت ۳عصر روز شنبه، از سر باغ فیض شروع شد. شرایط، عادی بود و مردم هم فقط شعار میدادند. اما من برای پیشگیری از حوادث احتمالی، ساعت ۴ مغازهام را بستم و رفتم. ساعت ۷شب با خودم گفتم بروم یک سری به مغازه بزنم، مبادا اتفاقی افتادهباشد. حدود هفت و نیم بود که به میدان رسیدم، دیدم عدهای که اصلاً از بچههای اسلامشهر نبودند، جلوی بانک جمع شدهاند. جرات نکردم نزدیک شوم. چارهای نداشتم. آن طرف خیابان ایستادم به تماشا. نمیدانم با چه روشی، یکدفعه بانک را آتش زدند. آنها که برای تظاهرات آمدهبودند، هدفشان فقط اعتراض به گرانی بنزین بود، کاری به کسی نداشتند و دست به چیزی هم نزدند. اما این گروه، نقاب زدهبودند و معلوم بود آموزشدیدهاند. من مطمئنم آنها از اهالی اسلامشهر نبودند. اصلاً یکجور خاص بودند. هدفشان فقط آتشزدن بانک بود و بعد از اینکه به هدفشان رسیدند، رفتند.»
دود آتش بانک، ۲۰۰ میلیون به مغازهام خسارت زد
«شوکه شدهبودم. با دستپاچگی به آتشنشانی زنگ زدم، اصلاً من و مدیر داروخانه کناری دویدیم سمت مرکز آتشنشانی که زودتر بیایند و نگذارند آتش به مغازه من و باقی مغازهها سرایت کند. واقعاً اگر آتشنشانی ۱۰ دقیقه دیرتر میرسید، تمام مغازههای این راسته میسوخت. آتشنشانی آمد و آتش را خاموش کرد اما تمام مغازه مرا دوده گرفت و تا همین امروز که ۴، ۵ روز میگذرد، هرچه تمیز میکنم، باز هم آثار دوده از در و دیوار مغازهام پاک نمیشود.»
با تعجب برمیگردم و به قفسههای تر و تمیز لباسهای مردانه نگاه میکنم و دنبال آثار دوده میگردم. آقای مغازهدار هم انگار متوجه نگاه پرسشگر من شدهباشد، کف دستهایش را نشانم میدهد تا با دیدن سیاهیهای سوغات آتشسوزی که بعد از چند روز همچنان دست از سر او و مغازهاش برنمیدارد، آنچه میگوید را باور کنم. کمی مکث میکند، نگاهی به قفسه لباسها میاندازد و میگوید: «اسمش این است که مغازهام آتش نگرفته اما همان دوده آتشسوزی بانک که تمام مغازهام را گرفت، ۲۰۰میلیون به من ضرر زد! نمیدانید چقدر لباس نو به خشکشویی بردهام. دیگر آن لباسها، دستهدوم به حساب میآیند و نمیتوانم به مغازه بیاورم و بهعنوان لباس نو بفروشمشان.» به لباسهای بافت چشمنواز مغازه نگاه میکنم و یادم میافتد چند روز قبل لباسی با این کیفیت را در یک فروشگاه حدود ۲۵۰ هزار تومان قیمت کردهبودم. اما حالا بعید است لباسهای دودهگرفته و یکبار شستهشده را به یک سوم قیمت هم از آقای مغازهدار بخرند.
صدای صاحب مغازه دوباره در گوشم زنگ میزند: «نمیدانم بابت این خسارت، باید یقه چه کسی را بگیرم؟ مغازه من، بیمه است اما بعد از این اتفاق که با نمایندگی بیمه تماس گرفتم، گفتند: بیمه ما، خسارتهای ناشی از آشوب را شامل نمیشود!!»
ما گران نمیکنیم، گران میخریم و ناچاریم این چرخه را ادامه دهیم
«این خرابکاریها، کار مردم اسلامشهر نبود. ما مردم خوبی داریم. آنها اهل خرابکردن و آتش زدن اموال عمومی و غارت کردن این فروشگاه و آن مغازه نیستند. اما از آن طرف هم باید واقعبین باشیم؛ اگر بنزین همینطور ۳هزار تومان بماند، مردم خانهخراب میشوند. چون فقط گرانی بنزین نیست و طبق روالی که در این چند ساله شاهد بودهایم، احتمالا همهچیز پشتبند آن گران خواهد شد. دولت چطور میخواهد جلوی افزایش قیمتها را بگیرد؟»
میپرسم: الان واکنش خود شما به این ماجرا چطور بود؟ لباسهای مغازهتان را گران کردهاید؟ در جواب میگوید: «ما که گران نمیکنیم. ولی وقتی میرویم بازار برای خرید کارهای جدید، یک چرخه قبل از ما بوده. تولیدکنندهای که رفته پارچه بخرد، آن پارچه را با قیمت بیشتر از تاجر پارچه خریده. یا فرد بازاری که از او خرید میکنیم، لباسها را گرانتر خریداری کرده. به همین ترتیب، سلسلهوار، هرکس از نفر قبلی خود، گرانتر میخرد و ناچار است به فرد بعدیاش گرانتر بفروشد. همهجا همین است؛ وقتی ماشین حمل شیر به کارخانه تولید لبنیات، کرایهاش را بهخاطر گرانی بنزین بالا میبرد، کارخانه هم مجبور است به همین ترتیب، شیر و پنیر و ماستش را گران کند. چاره این کار، افزایش تدریجی قیمت بنزین بود. امسال قیمتش را میکردند ۱۵۰۰ تومان، سال بعد ۲۰۰۰ تومان و... تا مردم تحتفشار قرار نگیرند. مردم نه با نظام مشکلی دارند، نه مخالف کسی هستند. اما یکدفعه ۳ برابر شدن قیمت بنزین، واقعاً شیوه درستی نبود و مردم را در شرایط سختی قرار خواهد داد. مردم واقعاً چیز زیادی نمیخواهند. فقط از دولت انتظار دارند قیمتها را جوری کنترل کند که بتوانند با آرامش زندگی کنند. همین. باور کنید تا چند وقت قبل، مشتری برای خرید یک لباس به مغازه من میآمد اما سه تا میخرید و میرفت. اما الان مشتری میآید، دارد از سرما میلرزد اما وسعش نمیرسد یک لباس بافت بخرد و دستخالی از مغازه بیرون میرود. در این شرایط، از مسئولان انتظار داریم به داد مردم برسند.»