به گزارش مشرق، این «بنبست» برای خودش برو و بیایی داشته؛ چه بسیار قرآنهایی که از اینجا خریداری شده و بر سر سفرههای عقد رفته است. چه بسیار نیکوکارانی که کتابهای ادعیه خود را از اینجا خریداری کردهاند. هنوز هم بسیاری از مردم قدیم تهران این کوچه را به واسطه ناشران معروفش میشناسند؛ ناشرانی مانند اسلامیه، دارالکتبالاسلامیه، قدیانی، مرتضوی، جاویدان و ... که البته بسیاری از آنان به دلیلی کسادی کار تغییر کاربری دادهاند و یا به خیابان انقلاب کوچ کردهاند.
نام خیابان «ناصرخسرو» را که میشنویم شاید اولین چیزی که برایمان آشنا است بازار خرید داروست، اما در اواسط همین خیابان در بنبستی با معماری قدیمی راسته قدیمیترین کتابفروشیهای تهران قرار دارد. البته حالا اگر از افراد کوچه سوال کنید که «حاج نایب» کجاست؟ به شما میگویند: «آن بنبست را میبینید که اولش لوام آرایش و عطر فروشی است، بروید تا ته کوچه کتابفروشیها پیداست».
متأسفانه از بنبست «حاجنایب» با آن اسم و رسمش تنها چند کتابفروشی که دیگر تابلویشان هم رنگ و رویی ندارد باقی مانده است. تصور کنید ۵۰ سال است در کتابفروشی قدیمی خود نشستهاید و تنها به عشق کتاب تغییر شغل ندادهاید. اما حال مغازههایی از همکاران خود را میبینید که تبدیل به عطرفروشی شدهاند مردم میروند و میآیند، اما در مغازه شما نه کسی میرود نه کسی میآید واقعا به چه امیدی باید ادامه دهید!
مشکلات اقتصادی در کشور ما کم نیست و همه مشاغل به ویژه مشاغل فرهنگی هم کم و بیش درگیر آن هستند اما وسعت فاجعه در این بنبست گفتنی نیست. مغازههایی که تعطیل شدهاند، ویترینهایی که هیچ کس از آن دیدن نمیکند، کتابهای روی هم چیده که تا سقف رفتهاند و سالهاست همین طور ماندهاند و کتابهایی که دیگر از شدت نیاز ناشر کیلویی دارند به فروش میرسند تنها گوشه کمی از وضعیت کتابفروشان و ناشران این بنبست را بیان میکنند.
تاریخ بنبست حاجنایب
کوچه حاجنایب در خیابان ناصرخسروی تهران کمی پایینتر از بنای قدیمی شمسالعماره و روبهروی ساختمان وزارت دارایی در بافت قدیمی و اصیل تهران واقع شده است. قدمت کوچه حاجنایب به زمانی بازمیگردد که حاج رضا قمینایب کتابفروش به تهران آمد و نزدیک به صد سال قبل در این کوچه اولین کتابفروشی را ایجاد کرد. کوچه حاجنایب در آنزمان در مرکز شهر تهران قرار داشت و به خاطر نزدیکی به تجمع حوزههای علمیه تهران و دارالفنون تبدیل به یکی از قطبهای فروش کتاب در طهران قدیم شد و آوازه آن خیلی زود در سراسرکشور پیچید و همه برای خرید کتابهای مذهبی به این کوچه میآمدند. تا ۳۰ سال، غیر از کتابفروشی حاجنایب قمی تنها به تعداد انگشتان دست کتابفروشیهایی در این کوچه وجود داشت اما از حدود سالهای ۱۳۲۵ چند فروشنده بزرگ کتاب در تهران پا به این کوچه گذاشتند.
در دهه ۲۰، کمکم این کوچه به مرکز تجمع کتابفروشهای مذهبی تبدیل شد و بهعنوان قطب فروش کتابهای مذهبی در ایران شناخته شد. در دهه ۲۰ و ۳۰، بیشترین کتابهایی که در اینجا چاپ و منتشر میشد، کتابهای مذهبی و دینی بود که توسط دو ناشر بزرگ «کتابفروشی اسلامی» و «انتشارات اسلامیه» به چاپ میرسید.
اوج دوران رونق کوچه حاجنایب به دهه ۵۰ شمسی برمیگردد، در سالهای دهه ۵۰ و همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی رویکرد به خرید و مطالعه کتابهای مذهبی بیشتر میشود و این کوچه یکی از پررونقترین دوران خود را به چشم میبیند. کتابفروشان این کوچه سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۱ را سالهای طلایی کوچه میدانند. در این سالها تیراژ کتابهای مذهبی حتی از یک میلیون نسخه هم فراتر رفت.
آنچه امروز از کتابفروشان در حاجنایب باقی مانده است مغازههای قدیمی و کتابهایی است که تاریخ چاپ آن به سالها قبل باز میگردد. اگرگذرتان به این حوالی بازار و خیابان باب همایون بیفتد شاید تنها مغازههای ابتدایی بنبست حاچ نایب که زرق و برق فروشگاه لوازم آرایش است توجه شما را به خودش جلب کند و با بافت و معماری قدیمی کوچه و نازیباییهای آن اصلا میلتان نمیکشد کمی به داخلتر بروید. اما چرا این بنبست که زمانی که کتابهایش با تیراژ میلیونی به فروش رفته است به این روز افتاده؟
آنهایی که درگذشتند و آنهایی که کوچ کردند
یعقوب پویامنش مدیر نشر پیری از سال ۱۳۶۸ در این بنبست کتابفروشی داشته است درباره کتابفروشیهایی که در این بنبست بودهاند، میگوید: در این کوچه ناشری مانند نشر احمدی بود که سالها پیش درگذشت. بعضی هم از این کوچه رفتهاند. آنهایی که ماندهاند، فعالیت کمی میکنند.
این کتابفروش رشد اینترنت و فضای مجازی را دلیل عدم ترغیب مردم به خرید کتاب میداند و میگوید: کتاب افت بسیاری پیدا کرده و باعث آن هم فضای مجازی است که سبب شده کار ما کساد شود.
از مشکلات اساسی ناشران و کتابفروشان در سالهای اخیر گرانی کاغذ و گاهی اجرایی نشدن قانون معافیت مالیاتی است. موضوعی که گلههای ناشران حاج نایب را هم به دنبال داشته است.
هیچ کس اینجا را نمیشناسد
امیر کافی ۴۰ ساله است و میگوید از کودکی در کتابفروشیهای حاجنایب بوده است. او در کتابفروشی «محمد» به عنوان مدیر فروش کتاب مشغول است، درباره بنبست «حاجنایب» میگوید: زمانی کل کوچه کتابفروشی بود چون برای کتاب ارزش قائل بودند، اما امروز اسم کتاب میآید هیچ کس اینجا را نمیشناسد و همه میگویند «میدان انقلاب» و تنها بعضی مشتریهای قدیمی اینجا را میشناسند. کاغذ را آنقدر گران کردهاند که ما کتابی را میگوییم صدهزار تومان مردم از مغازه بیرون میروند. در این کتابفروشی زمانی ۱۷ نفر کار میکردند، اما هماکنون سه نفر کار میکنند که آن سه نفر هم بیکار هستیم. یعنی این مغازه به این بزرگی فعالیتی در آن صورت نمیگیرد.
کافی درباره اینکه چرا این روزها بنبست «حاجنایب» به این حال و روز افتاده است اضافه میکند: رسیدگی نکردند. قبلا این بنبست باز بود و افراد زیادی رفت و آمد میکردند اما این خیابان را بستند که تبدیل به اثری تاریخی و جایی دیدنی شود، اما بسیار وضع از قبل بدتر شد و متاسفانه تبلیغاتی هم صورت نگرفت که کوچه حاجنایب ۶۰ سال است کتابفروشی است. من تمام قدیمیهایی که اینجا چهل سال است دارند کار میکنند را میشناسم همه یا جمع کردهاند و لوازم آرایش کردهاند. کوچه مروی در ایام محرم شلوغ است اما آیا از کسی این کوچه کتاب میخرد؟
کوچه حاجنایب مُرد!
او ادامه میدهد: در پاساژ خاتمی نزدیک ۲۵ کتابفروشی بود اما همه فروخته و رفتهاند و تنها چند ناشر قدیمی ماندهاند که آنها هم وضعیت مالی خوبی دارند و نیازی به این کتابفروشیها ندارند و چون عشقشان کتاب بود ماندهاند. در طبقه اول این پاساژ انتشارات مفید، انتشارات رشید و نشر الوفا بوده است و در طبقه دوم انتشارات نور، ولیعصر و حکمت بودهاند و همه از اینجا رفتهاند. جالب است که دیگران معتقدند به ما کاغذ میدهند در حالیکه از کل کوچه سوال کنید یک نفر هم کاغذ نگرفته است. حول و حوش چهل سال قبل در خیابان ناصرخسرو انتشاراتی بود به نام نشر «گنجینه» و مدیر آن یحیی عالمگیر تهرانی از اولین کتابفروشان در ناصرخسرو بود. آن زمان کتابفروشی دیگری وجود نداشت ولی انتشارات گنجینه اینجا بود. انتشارات دیگر نشر میرخانی بود که پس از درگذشت صاحب آن به عطرفروشی تبدیل شده است. سرکوچه هم کتابفروشی امانی به دوچرخه فروشی تبدیل شده است. همه تغییر کاربری دادهاند و واقعا دلیلش چیست که این همه کتابفروشیها جمع شده است و باید گفت «کوچه حاجنایب مُرد»
گاهی در هفته پنج کتاب هم نمیفروشیم!
محمدرضا علیقلیزاده نشر «باقرالعلوم»، ناشر بعدی است که در میان کتابفروشی بزرگ خود به همراه سه نفر دیگر نشسته است. درباره اوضاع فروش از او سوال میکنم، میگوید: گاهی حتی پنج کتاب هم در هفته نمیفروشیم. فضای مجازی و موبایلها باعث شدهاند مردم اصلا به سوی کتاب نیایند. آنهایی که ناشر قدیمی و بزرگی بودند از اینجا رفتند و ما ناشران ضعیفتری اینجا ماندهایم.
او ادامه می دهد: این کوچه دیگر اصالت خودش را از دست داده و وسایل آرایشیها این کوچه را از دست کتاب بیرون آوردهاند و دیگر کسی نمیتواند دیگر آن را برگرداند. مردم در این کوچه ادکلن، عطر و وسایل آرایشی بیشتر میخرند و بورس فروش همین چیزها شده است. خرید قرآن عروسی هم بیشتر به سمت بازار و خیابان جمهوری رفته و ناشران مذهبی هم بیشتر به خیابان انقلاب رفتهاند.
تنها ۴ کتابفروشی از بهارستان تا مخبرالدوله
رضا دهقان، مدیر نشر «دهقان» از دیگر کتابفروشانی است که عمری را در این بنبست به کتابفروشی مشغول بوده است. او درباره توجه مردم به این کتابفروشیها بیان میکند: این کوچه از مهمترین کوچهها و معروفترین کتابفروشیها بود که رونق بسیاری داشت و مغازهها اکثریت بستهاند و برخی تغییر شغل دادند. اینترنت و فضای مجازی تأثیر زیادی بر روی این موضوع گذاشت و خود مردم هم به کتاب خواندن راغب نیستند. کتابفروشی عرضه و تقاضا هست باید تقاضا باشد که مردم علاقهمند شود و این چند سالی که کتاب گران شد تأثیر زیادی بر روی کتابخوانی گذاشت. سال ۵۷ میان خیابان بهارستان تا مخبرالدوله ۳۸ کتابفروشی بود و در حال حاضر تنها ۴ کتابفروش باقی ماندهاند که اینها کتاب نمیفروشند، بلکه تنها قرآن و کتب مذهبی ارائه میکنند.
انتشار «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» در بنبست حاجنایب
این کتابفروش که از سال ۱۳۵۸ در این کوچه است درباره حال و هوای بنبست حاجنایب در آن سالها میگوید: من یادم است انتشارات «صدرا» که برای شهید مطهری بود تیراژ کتابهایش تا صدهزارتا میرسید. یکی از عوامل خود مردم هستند و گرانیها که باعث شده مردم به کتاب به عنوان کالای اساسی نگاه نکنند. اینجا انتشارات اسلامی بود که کارهای مهمی از آیتالله مکارم شیرازی و آیتالله سبحانی و مرحوم محمدتقی جعفری چاپ میکرد. انتشارات حکمت، انتشارات مفید، انتشارات اسماعیلیان که کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» نوشته جعفر شهری را چاپ کرده است در این بنبست بودند. برخی از کتابفروشان مانند انتشارات اسلامیه به خیابان انقلاب کوچ کردهاند و انتشارات اسماعیلیان جمع شده است. شاید باورتان نشود ولی شعبه اول انتشارات امیرکبیر در محدوده همین کوچه بوده است.
تعداد بالای تیراژ کتاب ظرف مدت کوتاهی به فروش میرسید
نصرالله حدادی، که او را با گفتوگوهایش در مجموعه «تاریخ شفاهی کتاب» میشناسیم خود از ناشران این کوچه و مدیر نشر «پروین» است. با حدادی درباره تاریخ این کوچه و نخستین ناشران و کتابفروشانی به آنجا آمدند گفتوگو کردیم.
او در این باره گفت: دهه چهل پاساژ مجیدی بیشتر محل دپوی لوازم الکتریکی بود و خیاطها در آن مشغول فعالیت بودند. اولین کسی که به پاساژ مجیدی آمد حاج بیتالله رادخواه (مشمعچی) مدیر نشر «تهران - تبریز» بود. برای اینکه این پاساژ رواج بگیرد به سراغ حاجآقای چیتچیان (پدر مهندس چیتچیان وزیر سابق نیرو و مدیر نشر «مرتضوی») میرود و او را هم به آنجا میآورد. و بعد کمکم ناشران دیگر میآیند و دهه ۴۵ و ۴۶ پاساژ تقریبا یکدست کتابفروشی میشود.
او ادامه داد: بافت ناصرخسرو و بازار بیشتر به ناشران و کتابفروشانی تعلق داشت که کتابهای مذهبی میفروختند. من اولینبار که به کوچه حاجنایب رفتم تعدادی کمی ناشر بودند و صاحب پاساژ مرحوم نقرهچی بود. در ابتدای دهه ۵۰ افرادی از کشور عراق که صدام آنها را اخراج کرده بود مانند انتشارات کاظمینی و انتشارات رضوی به کوچه حاجنایب آمدند و کتابفروشی راه انداختند. آن بنبست برای کتابفروشان روال عادی پیدا کرده بود. تعدادی کتابفروشی هم برِ خیابان ناصرخسرو بود که تعدادشان کم نبود. از دیرباز خیابان ناصرخسرو جایگاه مهمترین کتابفروشان ایران بود مثل کتابفروشی «مرکزی» که مرحوم سبوحی مدیر آن بود. کتابفروشان دیگری مانند گنجینه، کتابفروشی دارالکتبالاسلامیه، کتابفروشی خاندان کتابچی، کانون کتاب و تعدادی هم در کوچهپس کوچه ناصرخسرو بودند.
حدادی درباره آغاز به کارش در بنبست «حاجنایب» افزود: از سال ۱۳۵۶ من به آنجا رفت و آمد داشتم. در آنجا میشد بعضی کتابهای زیرزمینی را پیدا کنیم. در سال ۱۳۵۷ رسما شروع به کتابفروشی کردم و از سال ۵۸ که در انتشارات «رسا» بودم موفق شدم در انجا مغازهای بخرم. شاید باورتان نشود تعداد بالای تیراژ کتاب ظرف مدت کوتاهی به فروش میرسید.
رفتوآمد نویسندگان بزرگ در حاجنایب
مولف «تاریخ شفاهی کتاب» در پاسخ به این پرسش که رونق این کوچه قبلا چگونه بود؟ میگوید: افراد سرشناس و نویسندههای بزرگ در این کوچه رفت و آمد میکردند. افرادی مانند مرحوم علیاصغر فقیهی، مرحوم سید محمد محیط طباطبایی، محمد محمدلوی عباسی و نویسندگان مشهور دیگر بسیار به آنجا میآمدند و کتاب میخریدند. جو صمیمی بود و کسی با کسی رقابتی نداشت؛ هرکس کتاب خودش را میفروخت و دوستی و رفاقت در فضا بسیار دیده میشد.
بازار کتابهای مذهبی با ورود بخش دولتی کمرنگ شد
حدادی درباره اینکه چرا کوچه «حاجنایب» فراموش شد، میگوید: بازار کتابهای مذهبی با ورود بخشهای دولتی کمکم افول کرد و مردم هم آن رغبت اولیه را که در سالهای قبل از انقلاب به کتابهای مذهبی نشان میدادند، دیگر نشان ندادند و از سال ۶۵ افول در این بنبست شروع شد و از سال ۷۰ این با رکود کتاب و عدم اقبال مردم به کتابهای مذهبی کاملا از دور افتاد و نتیجه این شد کتابفروشان «حاجنایب» یکی پس از دیگری تعطیل کردند. دلیل دیگر این بود که ناشران آنجا قدیمی بودند و یکییکی پیر شدند و یا فوت میکردند. از نخستین کسانی که در آن کوچه مشغول فعالیت بودمرحوم قانعی بود که سه دهنه مغازه داشت و با فوت مرحوم قانعی مغازهها بسته شدند.
چه چیزی کمر ناشران و کتابفروشان را شکست؟
در دهه ۸۰ شهرداری آنجا را پیادهرو کرد و این پیادهرو کردن کمر کتابفروشان و ناشران را شکست. قبل از آن، خودروها تردد میکردند و آمد و شد در آن راحت بود. عمده آنچه باعث رکود کتابفروشان شد عدم رغبت مردم به کتابهای دینی بود. مردم به دنبال کتابهای دینی نمیآمدند و خود ما از سال ۱۳۶۳ که در نشر «رسا» بودم مغازه را تعطیل کردم. من در سال ۶۸ انتشارات پروین را راهاندازی کردم، اما بازار گرمی نداشتیم.
بیاقبالی مردم به کتاب
این پژوهشگر به محکمی میگوید دیگر نمیتوان برای این کوچه کاری کرد. او ادامه میدهد: کتاب در بازار تهران مُرده است. ناشران بزرگ و در عین حال قدیمیترین ناشران در بازار تهران بودند. برای مثال در راسته بازار حلبیسازها قدیمیترین کتابفروشان کار میکنند. من یادم است انتشارات امیرکبیر، جاویدان، شمس فراهانی، ایران و دهها موسسه انتشاراتی در این کوچه مشغول فعالیت بودند. اما در خیابان پانزده خرداد ناشرانی مانند خزر، محمودی، جهان، مصطفوی بودند که برخی از آنها کتابفروشی داشتند و در سبزهمیدان حسن دانش کتابفروشی قدس را داشت که کتاب را حتی در تیراژ ۵۰۰۰ نسخه میفروخت. این ناشر هم دیگر نیست و هیچ کتابفروشی برِ خیابان پانزده خرداد غربی جز نشر اسلامیه وجود ندارد و این بیاقبالی مردم را به کتاب مذهبی نشان ندادند.
دولت در نشر کتاب دخالت نکند
حدادی در این باره که آیا دولت میتواند برای ناشران این کوچه کاری کند یا نه معتقد است: دخالت دولت در امر نشر بدترین کاری است که میتواند صورت بگیرد و بهترین کار این است که دولت خودش را از نشر بیرون بکشد. موسسات و ناشران دولتی به دلیل اینکه خود هزینه نمیکنند کارهاهای خوبی ندارند. کار فرهنگ و کتاب در محدود بازار، ناصرخسرو و شاهآباد تمام شده است. در راسته خیابانهای صور اسرافیل، باب همایون، شاهآباد، ناصرخسرو و بازار دیگر کتابفروشی نمانده است و همینها هم که ماندهاند کارشان تمام شده است.
ای که دستت میرسد کاری بکن
بیشک با مشکلات اقتصادی اخیر و بالارفتن بهای کاغذ و کتاب دیگر در توان مردم نیست به راسته کتابفروشانی مانند «حاجنایب» بروند و کتاب بخرند، اما این بنبست یک تاریخ شفاهی کتاب است و قدمت برخی از ناشران در آنجا به بیش از شصتسال میرسد و این یعنی مراکزی مانند سازمان میراث فرهنگی و شهرداری تهران با همکاری هم میتوانند این بنبست را با تبلیغ و یا ثبت در فهرست آثار ملی رونقی دوباره ببخشند.
در صحبتهای ناشران و کتابفروشان بنبست حاجنایب بوی امید نمیآید و جای این پرسش است با وجود مشکلاتی که هر روز در حوزه نشر بیش از پیش میشود آیا باید منتظر مرگ تدریجی و بسته شدن بیشتر کتابفروشان راسته بنبست «حاجنایب» باشیم؟
*خبرگزاری ایبنا - مهسا کلانکی