به گزارش مشرق، متن خواندنیِ زیر، ترجمۀ گزارش روز گذشتۀ نیویورک تایمز است که بهقلم «دیوید دی. کرکپاتریک» بهرشتۀ تحریر درآمده است. در این متن، نقش حلقۀ اقتصادی راکفلرها و کیسینجر، و نقش بنگاههای مالی آنان در روابط ایران و آمریکا، و نیز میزان تأثیرگذاری این «دولت ــ کمپانی»ها بر ایالات متحده بهخوبی تصویر شده، که بخشی از پازل ما در پرونده را کامل میکند.
بیشتر بخوانید:
40سال پیش، در یک شامگاه اواخر پاییز، یک هواپیمای زهواردررفتۀ «جت گلفاستریم2» در «فورت لادردیلِ» فلوریدا فرود آمد در حالی که یک مسافر «شاهوار اما بیمار» را حمل میکرد که تقریباً کسی انتظارش را نداشت. مسافران این هواپیما، شامل یک مأمور سیاسیِ جمهوریخواه، تنی چند از افسران نظامیِ ایران، چهار سگ بدبو و بیشفعال، و محمدرضا پهلوی، شاه تازهخلعشدۀ ایران بودند.
وقتی هواپیما نشست، تنها کسی که منتظر رسیدن شاه مخلوع بود، یک مدیر ارشد «بانک چیسمنهتن» بود، که نهتنها کاخ سفید را برای پذیرفتن شاه سابق مجاب کرده بود، بلکه هم برای شاه و همراهانش روادید مهیا کرده بود، و هم مدارس و عمارتهای خصوصی را برای خانواده او جستجو کرده، و هواپیمای گلفاستریم را برای آوردنش هماهنگ کرده بود.
جوزف رید جونیور[1]، رئیس ستاد کارکنان آقای رئیس بانک، دیوید راکفلر، صبح روز بعد در مراسمی که در بانک برگزار شد، اعلام کرد: «عقاب به زمین نشست».
کمتر از دو هفته بعد، در چهارم نوامبر 1979 [13 آبان 1358]، بهتلافی پذیرش شاه توسط ایالات متحده، دانشجویان انقلابی ایران سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند، و پس از آن بیش از 50 فرد آمریکایی ــ و البته دولت واشنگتن ــ را برای 444 روز بهگروگان نگهداشتند.
شاه، نزدیکترین متحد واشنگتن در خلیج فارس، در ژانویه سال 1979، در پیآمد یک قیام گسترده در برابر 38 سال «حاکمیت آهنین»ش از تهران گریخت. لیبرالها، چپها و محافظهکاران مذهبی همگی علیه او تظاهرات میکردند. اعتصاب و تظاهرات تهران را تعطیل کرده بود و نیروهای امنیتیِ وی کنترل اوضاع را از دست دادند.
شاه از آمریکا درخواست پناهندگی کرد، اما رئیسجمهور جیمی کارتر، بهامید ایجاد روابط حسنه با حکومت جدید که متعاقب بههمریختگی اوضاع پدید آمد، و همچنین سربند نگرانی از امنیت سفارت ایالات متحده در تهران، برای 10 ماهِ اول تبعید، از پذیرش پناهندگی او خودداری کرد. حتی پس از آن نیز، کاخ سفید با محدودیت و فقط با هدف معالجۀ پزشکی به او پذیرش داد.
اما اسناد تاریخی محرمانۀ جدیدی که اخیراً از طرف دفاتر آقای راکفلر فاش شده، با جزئیاتی روشن نشان میدهد که بانک چیس منهتن و رئیس پرنفوذش، برای وادار کردن دولت کارتر به پذیرش شاه ــ بهعنوان یکی از سودآورترین مشتریان این بانک ــ چه فعالیتهای پشتپردهای انجام دادند.
این، یک تصمیم آتشافروز و پرتبعات برای آقای کارتر، برای ایالات متحده و برای خاورمیانه بود.
بحرانِ گروگانگیری پس از آن، آیتاللّه روحاللّه خمینی را قادر به تحکیم حکومت دینیاش کرد؛ درگیری چهار دهه بین واشنگتن و تهران را کلید زد، که هنوز هم در منطقه ادامه دارد؛ و به رونالد ریگان کمک کرد تا [در دور بعدی] سکان کاخ سفید را در دست بگیرد. برای سیاستگذاران آمریکایی، ایران در حوزۀ مخاطرات سیاسی، و در مورد سقوط یک همپیمانِ قدرتمند، به یک تمثال مبدل شد.
اگرچه آقای کارتر هم در آن زمان، در ظاهر از «کمپین فشار» شکایت میکرد، اما داستان کامل پشتصحنه ــ که در اسناد افشاشدۀ اخیر ارائه شده ــ هرگز بیان نشده است.
تیم آقای راکفلر، با اسم رمزی که برای شاه انتخاب شد، کمپین را «پروژۀ عقاب» نام گذاشت. آقای راکفلر با بهرهگیری از شبکۀ قدرت سیاسی که در اعماق کاخ سفید نفوذ داشت، تعدادی از بزرگان دولت را برای این امر بسیج کرد.
این کمپین بهویژه شامل افراد زیر بود:
- هنری کیسینجر[2] ، وزیر امور خارجه پیشینِ ایالات متحده و رئیس هیئت مشاوران چیسبانک.
- جان جی. مککلوی[3]، کمیسر سابق آلمان در زمان اشغال پس از جنگ جهانی دوم، و مشاور هشت رئیسجمهور و همچنین یکی از رؤسای آیندۀ چیسبانک.
- آرچیبالد بی. روزولت جونیور[4] مدیر اجرایی بانک چیس و مأمور سابق سیا؛ کسی که پسرعمویش که او هم مأمور سیا بود، یعنی کِرِمیت روزولت جونیور، برای حفظ شاه در قدرت، کودتای 1953 [28 مرداد 1332 شمسی] را ترتیب داده بود.
- و ریچارد ام. هِلمز[5] ، رئیس سابق سیا و سفیر پیشین آمریکا در ایران.
چارلز فرانسیس، فرد پیشکسوتی که در آن زمان برای چیس کار میکرده، اسناد را برای «تایم» فرستاده است. وی میگوید: "کمپینهای فشار که کمپانیها امروزه اعمال میکنند، در قیاس با این عملیات، بسیار مخرب هستند؛ این عملیات بسیار نرم و تقریباً بهطور کامل نامرئی و پنهان بود."
برخی اسناد پروژۀ عقاب توسط آقای رید، مدیر کمپین، در اختیار دانشگاه ییل قرار گرفت، اما او ــ که در سال 2016 درگذشت ــ تصریح کرد که بخشی از این موارد به این دلیل که میتواند برای ولینعمتش بهصورت بالقوه خجالتآور باشد، تا زمان درگذشت آقای راکفلر پلمب شوند. آقای راکفلر در سال 2017 در سن 101سالگی درگذشت.
البته برخی اطلاعات ممکن است موجب شرمساری دیگران نیز بشود. درحالیکه جنگطلبان، اغلب از آقای کارتر بهخاطر نگرانی بیش از حد نسبت به بحث حقوق بشر و در نتیجه از دست رفتن حکومت شاه انتقاد میکنند، اما اسناد منتشرشده نشان میدهد فرستادۀ ویژه رئیسجمهور به ایران، با هدف حفظ شاه در مسند قدرت، به ژنرالهای این کشور در مورد چگونگی سرکوب نظامی مشاوره داده، و در این زمینه واقعاً با اصرار از ژنرالها خواسته بود که به هر اندازه که برای سرکوب انقلاب لازم است از نیروی کشتار استفاده کنند.
خانم سخنگوی آقای کارتر، به درخواست ما برای اظهارنظر پاسخی نداد؛ همچنین سخنگوی آقای کارتر در زمان بحران نیز در دسترس نبود.
پس از دستگیری گروگانها، دولت کارتر تلاش ناامیدکنندهای برای آزادی آنها انجام داد؛ حتی در 24 آوریل 1980 [5 اردیبهشت 1359]، مجوز یک مأموریت نجات [واقعۀ طبس] را صادر کرد که منجر به یک فاجعه شد؛ سقوط یک هلیکوپتر [و البته یک هواپیمای C130] در بیابان هشت نفر را بهقتل رساند؛ و اجساد سوختۀ آنان توسط مقامات ایرانی بهنمایش گذاشته شد. به این ترتیب، بحران گروگانگیری به شکست آقای کارتر در انتخابات منجر شد.
اسناد نشان میدهد گروه پیرامون آقای راکفلر که از اساس جمهوریخواهانِ متعصبی بوده، و رویکرد سازشکارِ سیاست خارجی آقای کارتر را نمیپسندیدند، برای پیشگیری و دلسردی از آنچه "سورپرایزِ اکتبر" [آزادی گروگانها قبل از انتخابات] نامیده شده بود، با کمپین انتخاباتی آقای ریگان از نزدیک ارتباط داشتند. در این راستا تیم چیس به کمپین ریگان کمک کرد تا شایعاتی را دربارۀ احتمال پرداخت پول و غرامت بهازای آزادی گروگانها منتشر نماید. مقامات دولت کارتر معتقد بودند این تبلیغات مانع مذاکرات برای آزادی اسیران شده است.
آقای رید پس از انتخابات در نامهای به خانوادۀ خود نوشت: «من همهکاری کردم تا هرگونه تلاش مسئولان دولت کارتر برای ایدۀ "سورپرایز اکتبر"، بیاثر شود»، این سخن او ظاهراً به تلاش چیس در این زمینه اشاره دارد. بعداً وی بهعنوان سفیر آقای ریگان در مراکش انتخاب شد.
بعد از روی کار آمدن ریگان، آقای راکفلر شخصاً با لابی در دولت جدید از ریگان خواست تا ضمانت کند که سیاستهای آمریکا در قبال ایران در راستای منافع مالی بانک اوست. سوابق از امیدواری آقای راکفلر برای برقراری ارتباطاتی مشابه شاه، با ایران حکایت دارد.
اسناد نشان میدهد آقای کیسینجر در آغاز تحولات ایران به آقای راکفلر گفته که نتیجۀ احتمالی این شرایط میتواند اینطور باشد که "نوعی قیام علیه انقلاب بهسبک بناپارت شکل بگیرد، که عناصر طرفدار غرب را بههمراه آنچه از ارتش باقی مانده، تجمیع کند". [این پیشبینی کیسینجر، بسیار نادرست و غلط از آب درآمد]
آقای کیسینجر، در ایمیلی که اخیراً فرستاده، اذعان کرده که این پیشبینی "منعکسکننده فکر او در آن زمان" بوده، اما در عین حال گفت "این یک قضاوت و داوری درباره شرایط بوده است، نه یک پیشنهاد برای سیاستگذاری".
اما بدیهی است که آقای راکفلر مدتها پس از فرار شاه از تهران، برای نوعی ترمیم و تجدید حکومت تلاش کرد.
تا اواخر دسامبر 1980 [دی 1359] آقای راکفلر شخصاً از دولت ریگان خواست تا درصورت آزاد نشدن گروگانها، با متوقف کردن "چانهزنی بهسبک فرشفروشها" [ایرانیها]، برای مجازات ایران عملیات نظامی انجام دهد. وی به آنها پیشنهاد کرد که سه جزیرۀ تحت کنترل ایران در خلیج فارس را اشغال کنند.
آقای راکفلر در دیدار با گروه انتقالیِ ریگان، گفته بود: "بهاحتمال زیاد نتیجۀ این وضعیت، جایگزینی احتمالی دولت فعلیِ شیعۀ متعصب، با یک دولت نظامی، یا ترکیبی از نظامیان و رهبران دموکراتیک غیرنظامی خواهد بود."
[جالب است که پیشبینی و تحلیل فردی مانند راکفلر از انقلاب اسلامی، تا این اندازه از منظر راهبردی دچار چولگی و اعوجاج بوده است].
آقای راکفلر سربندِ میراثداری نفتی خانوادهاش، خود را یک «دولتمرد شرکتی» میدانست و شخصاً بسیاری از مقامات کاخ سفید، از جمله آقای کارتر را میشناخت. وی همچنین شاه را نیز از سال 1962 [1342] میشناخت و در نیویورک، تهران و سنتموریتس سوئیس با او معاشرت میکرد.
در ابتدای دهه 1970 [1348 به بعد] همین که خزانۀ تهران با درآمدهای نفتی پر شد، چیس با یک بانک دولتی ایران صندوقی مشترک ایجاد کرد و با مشاوره به شرکت ملی نفت، درآمدهای هنگفتی به جیب زد.
تا سال 1979 [1357] این بانک بیش از 1.7 میلیارد دلار (معادل حدود 5.8 میلیارد دلارِ امروز) برای انجام پروژههای عمومی ایران وام داده بود. در ترازنامه چیس بیش از 360 میلیون دلار وام به ایران و بیش از 500 میلیون دلار سپردۀ ایرانی وجود داشت.
آقای راکفلر غالباً اصرار داشت که بگوید نگرانی وی دربارۀ وضعیت شاه صرفاً بهخاطر "اعتبار و حیثیت" واشنگتن است. او در خاطرات خود در این زمینه اینطور توصیف کرده است: "شبیه این است که ما یک دوست را درست هنگامی که او به ما نیاز دارد ترک کنیم."، و البته نوشته که تنها طرفداری وی از شاه، در حاشیهای کوتاه در خلال جلسهای نامرتبط در کاخ سفید در آوریل 1979 با آقای کارتر بوده و تصریح میکند "من هیچ کاری بیشتر علنی یا خصوصی انجام ندادم تا در فکر دولت تأثیر بگذارم".
اما اسناد پروژۀ عقاب نشان میدهد که آقای راکفلر در مورد خطرات مربوط به منابع و داراییهای چیس، گزارشهای بروزرسانیشده و دقیقی را دریافت میکرده، و حتی آن دیدار کوتاه با آقای کارتر در ماه آوریل (مهر)، روز قبل از آن توسط آقای رید، آقای مککلوی و آقای کیسینجر برنامهریزی شده بود.
هنگام ناهار در کلوپ نیکربوکر در نیویورک، ژنرال رابرت هایزر[6]، فرستادۀ ویژۀ آقای کارتر به تهران [در زمان اوجگیری انقلاب]، به اعضای گروه پروژۀ عقاب گفت که از رهبران نظامی ارشد ایران خواسته بود که برای حفظ شاه هر تعداد از تظاهرکنندگان را که لازم است، بکشند.
ژنرال هایزر گفت که به ژنرالهای ایرانی گفته، اگر تیراندازی هوایی روی سر تظاهرکنندگان نتوانست آنها را متفرق کند، "بهسمت سینهها نشانه بگیرند"، وی افزود: "من با ارتش تند و پرسروصدا شدم،" اما در پایان، ژنرال ارشد ایرانی "بیدلوجرأت و مردد" بود.
آقای راکفلر خودش فرستادۀ ویژهای برای کمک به شاه بهکار گرفت: رابرت اف. آرمائو[7]؛ وی یک مشاور عملیاتی و روابط عمومی جمهوریخواه بود که برای برادر آقای راکفلر ــ یعنی نلسون، فرماندار پیشین نیویورک و معاون سابق رئیس جمهور آمریکا ــ کار میکرد.
آقای آرمائو یکی از نزدیکترین مشاوران شاه شد و پس از درگذشت نلسون راکفلر در آغاز سال 1979 [زمستان 1357] نیز بیش از دو سال تقریباً هر روز به گروه پروژۀ عقاب در چیس بانک گزارش میداد.
آقای آرمائو اخیراً با اشاره به کودتای مورد حمایت آمریکا که شاه را اولین بار پس از فرار از ایران احیا کرد، گفته است: "همه امید داشتند که وقایع سال 1953 [1332] تکرار شود".
هنگامی که حکومت شاه در آغاز سال 1979 ناپایدار مینمود، وزارت امور خارجه ابتدا برای جابهجایی شاه ایران در ایالات متحده به دیوید راکفلر متوسل شد.
آقای رید به یک مشاور املاک در گرینویچ، که دو ملک بزرگ با قیمت تقریبی هریک 2 میلیون دلار (بهارزش امروزی حدود 7.4 میلیون دلار) برای شاه پیشنهاد کرده بود، نوشت: این املاک "بهاندازۀ کافی برای مشتری خاص من بزرگ نیستند".
سپس در حالی که شاه در مصر و مراکش بود، گروهی از ایرانیان سفارت آمریکا در تهران را در ماه فوریه در زمانی بسیار کوتاه بهتصرف درآوردند [اشاره به تصرف سفارت آمریکا در تهران در 25 بهمن 1357]. دیپلماتها هشدار دادند که پذیرفتن شاه خطر حمله دیگری را بههمراه خواهد داشت و به این ترتیب آقای کارتر نظر خود را در مورد ارائۀ پناهندگی تغییر داد.
آقای راکفلر از بیم اینکه انصراف مشتریِ ارزندهاش از چیسبانک، به این بانک لطمه بزند، از انتقالِ این خبر بد به شاه خودداری، و در عوض تلاش کرد تا در جای دیگری ــ ابتدا در باهاما، و سپس در مکزیک ــ اقامتگاهی برای او پیدا کند، در همین اثنا با آقای کیسینجر، آقای مککلو و دیگران در مورد اینکه چگونه کاخ سفید را برای پذیرش دادن به شاه ترغیب کند برنامهریزی میکرد.
در یک برنامۀ فشردۀ سهروزه در ماه آوریل [فروردین / اردیبهشت 1358]، آقای کیسینجر یک درخواست شخصی به زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور، ارائه کرد و سپس یک تماس تلفنی با شخص کارتر داشت که به دیدار او با راکفلر در کاخ سفید انجامید.
آقای کیسینجر در یک سخنرانی عمومی، دولت کارتر را متهم کرد که یک متحد وفادارش را وادار کرده مانند کشتی سرگردانی که بهدنبال ساحل میگردد، دور دنیا را برای پناهندگی بچرخد. این سخنرانی، بذر کمپین جمهوریخواهان را با عنوان "چهکسی ایران را از دست داد" کاشت.
آقای مککلوی نامههای پرشماری به مقامات ارشد کاخ سفید نوشت. او اغلب در مورد خطر دلسرد کردن سایر "حاکمیتهای دوست" آمریکا هشدار میداد. ارتباطات وی طوری بود که دوست قدیمی خود آقای برژینسکی را «زبیگ عزیز» خطاب کرده بود.
دیگر اینکه در ماه اکتبر [مهر/ آبان 1358]، آقای رید پزشک شخصی خود را به کرناواکای مکزیک، "برای معاینۀ شاه" فرستاد.
شاه بیماری سرطانش را پنهان کرده بود. پزشک، بنیامین اچ. کین، تشخیص داد که شاه طی چند هفته به درمان پیشرفتهای نیاز دارد. او جمعبندی کرده بود که در صورت لزوم این درمان در مکزیک پیگیری شود.
اما وقتی آقای رید، پزشک را با مقامات وزارت امور خارجه در تماس قرار داد، تشخیص متفاوتی ارائه شد(!) که شاه "در آستانۀ مرگ" قرار دارد و احتمالاً فقط بیمارستان نیویورک قادر به نجات جان اوست، همانطور که آقای کارتر هم در زمان خود به نیویورک تایمز توضیح داده بود.
با این مقدمات، تیم چیس تدارکات پرواز به «فورت لادردیل» را انجام داد.
مسئول تیم انتظار، یوجین سوانزی، صبح روز بعد در گزارشش آورد: "وقتی به مسئول گمرک گفتم نفر اصلی پرواز کیست، او تقریباً غش کرد."
حمام هواپیما خراب شده بود. شاه و همسرش برای پیدا کردن یک ویدئوکاست برای اتمام یک فیلم، بیهوده تلاش میکردند؛ و چهار سگ آنها ــ یک پودل، یک کولی، یک کوکر اسپانیل و یک دِینِ بزرگ ــ به هم میپریدند. آقای سوانزی در تشریح این صحنه گفت: "دین بزرگ" هفتهها بود که شسته نشده بود و "بوی وحشتناکی میداد".
آقای رید روز بعد گفته وقتی هواپیما را هنگام ورود نهاییاش به نیویورک دیده، بهنظر میرسیده شاه با خودش میاندیشد که "بالاخره به یک جای درست و حسابی رسیدم."، ولی وقتی شاه را در بیمارستان نیویورک چک میکردند آقای رید در دسترس نبود. حتی شاه به پرسنل کنجکاو بیمارستان، خودش را «یک آمریکایی ناشناس» معرفی کرده بود.
آقای رید، آقای راکفلر و آقای کیسینجر سه روز پس از گرفتن گروگانها جلسهای تشکیل دادند.
اخبار حاکی از بالا گرفتن خشم مردم ایران از این پناهندگی بود، بهطوریکه هیچ گفتاری در این زمینه التیامبخش نبود. کاخ سفید اعلام کرد که شاه هرچه سریعتر باید آمریکا را ترک کند، ولی پروژه عقاب هنوز ادامه داشت. آقای رید در تاریخ 9 نوامبر [18 آبان 1358] پشت بروشورِ املاک 350هکتاری هادسون، برای آرمائو نوشت: "مکان ایدهآل برای فرود عقاب".
یک هفته بعد، آقای راکفلر شخصاً در تماسی تلفنی از آقای کارتر خواست تا از وزیر امور خارجه بخواهد در مورد "وضعیت فعلی" با شاه دیدار کند. آقای کارتر این کار را انجام نداد و شاه خیلی زود راهی پاناما، و سپس مصر شد.
پس از مرگ شاه در تاریخ 27 ژوئیه سال 1980 [5 مرداد 1359]، یعنی 9 ماه پس از فرود در فورت لادردیل، تیم پروژه عقاب روی اهداف جدید تمرکز کرد. یکی از این اهداف، محافظت از آقای راکفلر در برابر سرزنشها و مذمتهای مرتبط با بحران گروگانگیری بود.
آقای راکفلر و 9 نفر دیگر در این تیم در 19 آگوست [28 مرداد 1358] در کلوپ اختصاصی ریور در نیویورک، جمع شدند. در خلال بحث و گفتگو دربارۀ زندگینامۀ تمجیدآمیزی از شاه که توسط این تیم به یک استاد برکلی سفارش داده شده بود، برخی هشدار دادند که ارتباط راکفلر با تصرفِ سفارت بهسختی قابل کتمان است.
چرا شاه پذیرفته شد؟ فردی گفت: "درمان پزشکی / توصیۀ دیوید راکفلر" و ادامه داد: "این ارتباط مهم نمیتواند نادیده گرفته شود."
آقای کیسینجر اطمینان داد که کنگره در طول مبارزات انتخاباتی هرگز در این زمینه تحقیق نخواهد کرد. آقای کیسینجر گفت: "من فکر نمیکنم که ما دیگر دچار مشکل شویم."
گروگانها در روز تحلیف ریگان، یعنی 20 ژانویه 1981 [30 دی 1359] آزاد شدند. و چند روز بعد از رفتن کارتر، مشاور کاخ سفید با آقای راکفلر تماس گرفت تا از او بپرسد معامله برای آزادی گروگانها، بانک چیس را در چه ابعادی تحت تأثیر قرار داده است. آقای راکفلر با توجه به سوابق خود به وی گفت: "خیلی خوب کار کردید. خیلی بهتر از آنچه ما از آن ترسیده بودیم".
[1] - Joseph Verner Reed Jr. (December 17, 1937 – September 29, 2016)
[2] - Henry Alfred Kissinger (/ˈkɪsɪndʒər/;[1] German: [ˈkɪsɪŋɐ]; born Heinz Alfred Kissinger; May 27, 1923)
[3] - John Jay McCloy (March 31, 1895 – March 11, 1989)
[4] - Archibald Bulloch Roosevelt Jr. (February 18, 1918 – May 31, 1990)
[5] -Richard McGarrah Helms (March 30, 1913 – October 23, 2002)
[6] - Robert Ernest Huyser (June 14, 1924 – September 22, 1997)
[7] - Robert F. Armao