به گزارش مشرق، «سیدابوالحسن موسوی طباطبایی» در یادداشتی در «روزنامه کیهان» نوشت:
دکتر حسین امیرعبداللهیان دستیار ویژه رئیس مجلس در امور بین الملل که سالها در وزارت امور خارجه به جهت ارتباط شغلی با سردار شهید سلیمانی همکاری داشته است، از ترکشهایی میگفت که به تعداد انبوهی در سراسر بدن آن مجاهد بزرگ جا خوش کرده بودند. حاج قاسم گاهی که به ملاقات مقام معظم رهبری میرفت، متواضعانه همانند دیگر افراد، از درون گیتهای بازرسی عبور میکرد و این گیتها که به وجود فلز حساسیت داشتند هنگام عبور سردار، از چندین قسمت مختلف، واکنش نشان داده و به صدا میآمدند!
سردار سلیمانی اظهار میداشت لحظهای نیست که جایی از بدنم از درد ترکشها آرامش داشته باشد از این رو یکی از دوستانم قرصهای مُسکنی به من داده بود که هنگام غیر قابل تحمل شدن درد، قرصها را مورد استفاده قرار میدادم.
آقای امیرعبداللهیان در ادامه به بیان خاطرهای شیرین از زبان شهید بزرگوار میپردازد:
«من پیوسته به زادگاهم سر میزدم و آشنایان و اهالی منطقه از پیر و جوان به ملاقات من میآمدند و در احوالپرسی، سخنان و درد دلهای مختلفی مطرح میکردند. از جمله بعضی سالخوردگان از دردهای استخوان و مفاصل خود، که معمولا در دوران کهولت به سراغ افراد میآید، شکایت مینمودند و از من چیزی برای آرام شدن دردشان میخواستند! من یک بار به چند نفر از آنان قرصهای مسکن را که همراهم بود دادم و گفتم من پزشک نیستم ولی خودم از این قرصها استفاده میکنم.
اتفاقا آنها بعد از مصرف قرص و دیدن اثر مطلوبی که در تسکین دردهایشان داشت، مشتاق میشدند باز هم از آن استفاده کنند. لذا به منزل ما مراجعه نموده و در غیاب من از پدر و مادرم همان قرصها را تقاضا میکردند و کمکم نام این قرصها شد قرصهای حاج قاسم»!!
***
سردار عزیزِ سفر کرده ما، یک طبیب بود. طبیبی روحانی و معالج نفوس. او به جهت درک عمیق و شعور فوق العادهای که داشت، مخاطب خود را میشناخت و میدانست به چه زبانی با او سخن گوید. کلامش چون دارو اندک بود و تأثیر گذار. آنگاه که دشمن را مخاطب قرار میداد، هر جمله او سرنوشتساز و تعیین کننده بود. وقتی رئیس جمهور آمریکا را قمار باز خواند و خطاب به وی گفت نیروهای مسلح ایران نمیخواهد( وارد میدان شوند) من و سپاه قدس حریف شما هستیم، با همین عبارت کوتاه، ارتش مسلح و متکبر دشمن را به چیزی نگرفت، به ارتش ایران اعتبار و آبرو بخشید، قدرت سپاه قدس را به رخ آمریکا کشید و رئیس جمهور این کشور را به خاطر تهدیدی که کرده بود در برابر جهانیان، خوار و زبون ساخت.
مجاهدان و مدافعان اسلام در جبهه با حاج قاسم، حالی وصف ناشدنی داشتند. نفسهای گرم سردار، جبههها را از بن بست خارج میساخت و در رزمندگان، روح سلحشوری میدمید. از ستیغ بلند وجودش آبشار امید و توکل، سیل آسا فرو میریخت و جبهههای نبرد را سیراب میکرد. شخصیتش مالامال از امواج مثبت بود. رعد نگاهش بر دشمن متخاصم، شرارههای قهر الهی میبارید و بر یاران، باران مهر و رحمت. لبخندش، به باغی روحانگیز میمانست که دشمنان از آن بینصیب و دوستان از نکهت گلهای آن کامیاب و برخوردار بودند.
شیر شجاع عرصههای نبرد، با هیمنه سپاهی و شوکت نظامی خود لرزه بر اندام نحس داعش میافکند. اما ملتهای ایران، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن بلکه همه ملل محروم، آن عزیز را به عنوان سردار مهربان و افتادهای که قادر به گشودن سختترین گرههاست میشناختند. او مصداق بارز أشِدّاءُ علی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم بود.
حاج قاسم با پدران و مادران شهدا رفتاری فرزندگونه و سخت متواضعانه داشت و در فرصتهای پیشآمده به دیدارشان میرفت. اظهار دلتنگی آنان برای سردار در زمانی که دیدارشان به تأخیر میافتاد و نیز سفارشهای مادرانه مادران شهدا به او در مراقبت از سلامتی و امنیتِ خود، حاکی از احساسات لطیف و پیوندهای عمیق عاطفی بین آنان است.
سردار مهربانی، به شدت با کودکان مأنوس بود و جاذبهای شگفت و باور نکردنی، کودکان و بهویژه فرزندان شهدا را در سایه سار مهر او و بر دامان پر عطوفتش مینشاند. روحیه توأمان جنگاوری و یتیم نوازی حاج قاسم، به گوهری میمانست که با غوطه در ژرفنای اقتدا به مولایش علی علیهالسلام آن را فرا چنگ آورده بود.
در سنینِ عمر سردار نیز رمزی نهفته است و شهادت در ۶۳ سالگی گویای اتصال روحانی و تأسی نسبت به مولایش علی(ع) میباشد. همانگونه که آن امام متقین نیز در این ویژگی به رسول خدا(ص) اقتدا فرموده بود. عمر مبارک پیامبر اکرم و امیرمؤمنان ٦٣ سال بوده است.
حاج قاسم در دوره حیات مبارکش، پدر دلسوز یتیمان، دستگیر فروماندگان، پناه نیازمندان و غمگسار مهربان خلق بود. او انسانی خودساخته، مهذب، وارسته، رهیده از دنیا، زاهد، اهل تهجد و اشک و خلوت با خدا بود و هرگز شأنی برای خود قائل نشد. حاج قاسم قدیسی مجاهد و عارفی مبارز بود که چهل سال در جستوجوی گمشده خود، بیابانها را پیمود، از درهها سرازیر شد، از دامنهها بالا رفت و با تمام وجود در برابر دشمنان خونریز، سینه سپر نمود تا سرانجام در سرزمین مقدس عراق، جایی که مشهد شش امام معصوم است او را یافت، تنگ در آغوشش کشید و سر به پایش نهاد. آن عاشق پاکباز در اقتدا به سیدالشهدا علیهالسلام با پیکری چاک چاک از شراب لقای حق سیراب شد و به او پیوست.
سردار مقتدر ما چقدر به دِعبِل خزاعی شبیه است. شاعری مجاهد و عاشق صادق اهل بیت(ع) که با بنی عباس و دشمنان آل رسول(ص)، جسورانه مبارزه میکرد و میگفت چهل سال است که چوبه دار خود را بر شانههای خویش حمل میکنم و کسی را نمییابم که مرا از آن بیاویزد. دعبل سرانجام به دست عباسیان، ناجوانمردانه به شهادت رسید.
از برکات خون شهید سلیمانی عزیز است که آمریکا در مدتی اندک، آنچنان طعم حقارت و ذلتی را چشید که در طول تاریخ ننگین خود، نمونه آن را به یاد ندارد. رئیس جمهور هرزه و تروریست آمریکا که عَفِن نخوت و تکبرش دوزخیان را آزرده و مشمئز میسازد، پس از ارتکاب این جنایتِ تبهکارانه از هر سوی جهان حتی از داخل خاک خود، آماج بدترین دشنامها و آنچه لایقِ هیکلِ کریه و مشوشش بود گردید. این نابخردِ تهی مغز به دست خود اسباب اخراج ذلیلانه نیروهای جهنمی آمریکا از منطقه را رقم زد و امید است پس از سیلیهای مکرر جبهه مقاومت، به زودی شاهد افول و فرو پاشی این زقوم فساد و تباهی باشیم.
شهید حاج قاسم آنگاه که تذکره سفر به سوی معشوق را ستاند، دامان از غبارِ کره خاکی زدود و اینک در قهقهه مستانه و شادی وصلش در مقام عِندَ رَبِّهم یُرزَقُون، روزی میخورد. اما در این سوی، از شراب تلخ فُرقت خویش به دوستدارانش چشانید و برای همیشه، دستان ما را از نخل بلندش کوتاه و جامعه را از وجود سراسر حیا و ادبش ناکام گردانید.
امروز هر چند از بیتدبیری مسئولانِ غافل و منفعل، پیکره جامعه دردهایی بیشمار و رنجی بیکران را تحمل میکند، اما روح بلند و ملکوتی آن شهید سرافراز، بی تجویز قرص و دارو، ملت ما را از سرچشمه حقایق سیراب و نسبت به سرابهای دروغین آگاه نمود. او که خون پاکش بزرگترین درد جامعه یعنی تفرقه و پراکندگی را مبدل به اتحادی بینظیر کرد، به ملت آموخت پیروی از چه تفکری نجات بخش کشور از بحرانهای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است؛ تفکر لیبرالیسم و آینهدار غرب یا تفکر خط مقاومت و شهادت؟ حاج قاسم را به طبابتش بشناسیم.