به گزارش مشرق، رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان همزمان با ۲۲ بهمن و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نگاهی اجمالی به «امام سرودههای» شاعران معاصر داشته و طی یادداشتی آن را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است:
با پیروزی انقلاب در بهمن ماه ۵۷ و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی و تاثیرپذیری شاعران معاصر از شخصیت انقلابی و سلوک معنوی واجتماعی حضرت امام(قدس سره الشریف)، لهجه ادبیات معاصر تغییر کرد و «گفتمان ادبی» جدیدی در حوزه ادبیات معاصر شکل گرفت که این گفتمان برآمده از بطن فرهنگ دینی و انقلابی و مبتنی بر آموزههای وحیانی و قرآنی بود.
پیروزی انقلاب اسلامی و درک حضور معنوی و با صلابت امام در جامعه، الهام بخش شاعران در خلق و آفرینش آثار ادبی با مضامین جدید شد و گفتمان ادبی ایستا و انفعالی قبل از انقلاب، تبدیل به گفتمان پویا و انقلابی شد و شعر معاصر در مسیر جدیدی به راه افتاد.
گفتمان انقلابی حضرت امام(ره)، باعث گستردگی و توسع مضامین در شعر معاصر شد و پای مضامین جدیدی را به حوزه ادبیات باز کرد. تاثیر حضرت امام بر ادبیات معاصر در دو محور عمده قابل بررسی است: محور مضمون و محتوا و محور «گونه شناسی ادبی».
تاثیر پذیری شاعران از شخصیت امام(ره) در خلق آثار ادبی، باعث به وجود آمدن گونههای جدیدی در ادبیات معاصر شد که شعر انقلاب (فجریه) و امامیه از جمله عمده ترین این گونههای ادبی است.
«امامیه» به شعری گفته میشود که موضوع ومضمون اصلی آن «امام» است. در امامیه ها، شخصیت حضرت امام(ره) از زوایا و ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار میگیرد.
شعر انقلاب یا «فجریه» نیز به شعری گفته می شود که موضوع و مضمون اصلی آن، دمیدن فجر انقلاب و به پایان رسیدن شب سیاه استبداد ستم شاهی است که می توان این سرودهها را با عنوان «انقلاب سروده» نیز مورد بررسی قرار داد.
قصد ما در این نوشتار، بررسی اجمالی «فجریهها» و «امامیه»های شاعران معاصر است.
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
پس از ارتحال ملکوتی حضرت امام(قدس سره الشریف)، برای بسیاری از مردم باور این که غزلی تا بدین حد زیبا و عارفانه، سروده همان عزیزی است که انقلابیترین مرد جهان نام گرفته است، کار بسیار سخت و دشواری بود، چرا که طرفداران و دوستداران امام در ایران و جهان، پیش از این او را تنها به عنوان مرجعی دینی و رهبری سیاسی میشناختند.
واقعیت این است که استقامت و پایمردی حضرت امام در سالهای سخت انقلاب و مبارزه، بیش تر از ایشان چهرهای انقلابی و سیاسی ساخته بود و تصویری که مردم از رهبر کبیر انقلاب در ذهن داشتند، تصویر مجاهدی نستوه و سازش ناپذیر بود که با اعلامیهها و سخنرانیهای انقلابی و آتشین خود، نه تنها آتش در خرمن استبداد و اختناق ستم شاهی زده بود، بلکه روح بیداری و آزادی خواهی را در کالبد همه مستضعفان جهان دمیده بود، آن چنان که اصحاب زر و زور و تزویر و پرچمداران اسلام آمریکایی وقتی نام امام خمینی(ره) را میشنیدند، زانوی غم به بغل گرفته و همچون دیوانگان خود رابه در و دیوار میکوبیدند!
این مرد اسطورهای که با توکل بر خدا، زنگ مرگ دیکتاتورها را در سراسر گیتی به صدا درآورده بود، در پشت این سیمای پرصلابت و استوار، سیمای دیگری نیز داشت که کمتر شناخته شده بود. سیمای دل شدهای عاشق و رندی قلندر که همچون لسان الغیب حضرت حافظ شیرازی فلسفه خلقت هستی و عالم آفرینش را عشق میدانست و میفرمود: «پیرم، ولی به گوشه چشمی جوان شوم!»، یا هرگاه که دلش از دغل بازی و مقدس مآبی خرقه پوشان زهد فروش به تنگ میآمد، رندانه میسرود:
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
به راستی امام خمینی(ره) که بود؟ مجاهد، عالم، فیلسوف، سیاستمدار، عارف، عاشق، شاعر و...؟! در پاسخ باید گفت که آن عبد صالح خدا، همه این ها بود ونبود! بدین معنا که ابعاد وجودی این انسان کامل چنان بسیط و گسترده بود که در مسیر سیر الی الله ظرفیت پذیرش هرگونه فضیلت و کرامتی را داشت و در این مسیر نورانی تلاش میکرد با استعانت از ذات اقدس پروردگار و فیض روح القدس برای رسیدن به قاف کمال، تمام توانمندیهای بالقوه خویش را به فعلیت درآورد. از همین رو در عین آن که عالمی عامل و سیاستمداری تیزبین و آینده اندیش بود، عارفی کامل، عاشقی صادق و شاعری لطیف و دقیقه یاب بود که در طلب وصل حضرت دوست (جل جلاله) چون پروانه خود را به آتش میزد و در قلب شعله عاشقانه چنین میسرود:
فرخ آن روز که از این قفس آزاد شوم
از غم دوری دلدار رهم، شاد شوم
سیمای امام (ره) در شعر معاصر
با آن که آبدیده دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم
امروز اگر به سایه راحت نشستهایم
مدیون استقامت آن سرو قامیتم
دیری ست چشمها همه مبهوت آن لب است
عمری ست سر سپرده آن خال وحدتیم
این دستها ادامه ی دست وفای توست
امروز اگر بزرگتر از بی نهایتیم
ما بی تو چیستیم؟ چه میدانم ای عزیز!
ما هیچ نیستیم ، سراپا حقارتیم
باشد که دست دوست تسلایمان دهد
ما را که تا همیشه قدح نوش حسرتیم
تنها تو بد ندیدهای از واعظان شهر
ما نیز در شمار شهیدان تهمتیم
رونق فزای میکده عشق بعد از این
تا صبح وصل تشنه جام ولایتیم
علیرضا قزوه
ای فاتح همیشه تاریخ، ای امام
ای شب شکن
ای رادمرد راه خدا
ای آن که در صدای رسایت
فریاد خلقهای ستمدیده جهان، جاری است
ای خار چشم دشمن ما!
این انقلاب حق و حقیقت
پاداش استقامت و صبر جمیل توست
این رستخیز بر تو مبارک
این افتخار، زیبنده تو باد(۱)
زندهیاد سپیده کاشانی
سخن گفتن از مردی که روزگار از درک حضور او به خود میبالد، کار آسانی نیست. مردی که دست تاریخ معاصر، به ارتفاع فهم او نمیرسد و زبان زمین، از تکلم کرامات او عاجز و از وصف او ناتوان است:
زمین اگر برابر کهکشان تکرار شود
حجم حقیری است
که گنجایش بلندی تو را نخواهد داشت
قلمرو نگاه تو، دورتر از پیداست
و چشمان تو معبدی
که ابرها نماز باران را در آن سجده میکنند
این را فرشته ها حتی میدانند
که نیمی از تو هنوز
نامکشوف مانده است.(۲)
زندهیاد سلمان هراتی
به راستی آن مرد که بود؟ مردی که با آمدنش، باردیگر خودکامگان شب پرست برآشفتند، دژخیمان آدمی خوار، کینهاش را به دل گرفتند، و تفنگهاـ خشماگینـ برای تیرباران نامش به تکاپو افتادند!
او، «خمینی» بود. مردی که دل به خدا سپرد، و برای آزادی در بندشدگان و پابرهنگان همیشه تاریخ، با مجاهدتی بی نظیر پا به میدان نهاد، و شمشیر «حق خواهی» و «ظلم ستیزی» را از نیام «عدالت» برکشید، و سربلند و پیروز، آتش در خرمن کفر و شرک و نفاق برافروخت:
«خمینی» شمشیر از نیام برکشیده
و نام رسول و اسلام را
آواز میدهد
و بدین گونه است
که دین
به آفرینش مستمر
و انقلاب ویورش بدل می شود.
نزار قبانی
او، روح خدا در کالبد زمان بود. مردی زلال و آفتابی که یک روز از مشرق حقیقت طلوع کرد، خواب بتهای زمانه را برآشفت، و در گوش اسیران شب، صلای «بیداری» و «رهایی» سرداد:
شب هرگز این همه بیداری درپی نداشته
شب هرگز این همه بیداران در خود نداشته
ای ضدخواب
ای روح دادگستر الله!
تو پیشتاز همه گردانی
تو گرد رسولانی
در عصر وسوسه و آز
عصر توافق آدمکشان
عصر تبانی طراران
رشوه گران و شب طلبان
در شبترین شب تاریخ
تو مشرق تمام جهانی
و پردهای میان تو و آفتاب نیست.(۳)
زندهیاد طاهره صفارزاده
آری، در قحط سال جسارت و فریاد، مردی از تبار توفان، علم قیام را بردوش گرفت. مردی از تبار مردان مرد و فریاد زد: «به پا خیزید مسلمانان، به پاخیزید!» و ما مغضوبین همیشه تاریخ، در زلال آبشار صدای روشن و آسمانی او، چشم گشودیم، به پا خاستیم، قفسها را شکستیم و فریاد سردادیم:
«یا مرگ، یا آزادی»!
شعر بزرگ خلق!
شعر بلند جاری!
هر شب تو را، برپشت بام خانه
با واژههای روشن شعر ستارگان
پیوند میزنیم
طاغوت را دشنام میدهیم
و ز دور
بر چهره دلیر تو
گلخند میزنیم.(۴)
علی موسوی گرمارودی
مردی آمد، مردی از جنس آسمان، با ردایی نورانی، و قفسها فرو ریخت. و ناگهان، آسمان پر از صدای روشن بال پرندگان شد.
مردی آمد، از جنس باران، از سمت لبخند رنگین کمان، و ما قطره قطره به «دریا» پیوستیم و «دریا» شدیم:
به خاک تشنه، کرامات آب را مانی
به چشم خسته تنان، لطف خواب را مانی
تو از قبیله نوری، تو از سلاله مهر
شگفت نیست اگر آفتاب را مانی
قسم به فجر، به ایمان، به آیههای نجات
که بر کویر وجودم، سحاب را مانی (۵)
سیاوش دیهیمی
مردی آمد. مردی از پشت صدای روشن خدا، و ما را از خاک به افلاک برد و فرشتگی را به ما آموخت.
مردی آمد، ولی افسوس... شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت!
ای آفتاب! بی تو چه شبها گریستیم
چون ابر تیره، در شب یلدا گریستیم
آتش گرفت خیمه گردون ز آه ما
با آن که در عزای تو دریا گریستیم
بی سایبان دست تو در غربتی عظیم
امروز تا همیشه فردا گریستیم
ما در غروب چشم تو ای آفتاب خاک
با قدسیان عالم بالاگریستیم (۶)
زندهیاد نصرالله مردانی
به راستی وجه تمایز حضرت امام (قدس سره الشریف) با سایر سیاستمداران دنیا در چیست که او را از دیگران متمایز ساخته و نام بلند او را مترادف اسلام خواهی و یاد و اثر و اندیشهاش را موج آفرین حرکتهای دینی و دین گرایی قرار داده است؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که توجه به ماوراء طبیعت، اتکال به ذات اقدسی که جهان آفرینش با همه عظمتش، مخلوقی سراپا نیازمند اوست، جهاد برای تهذیب خود و دیگران و نجات بشریت از منجلاب ماده پرستی و طبیعت زدگی، وانهادن دنیا و دوختن نگاه خویشتن و دیگران به آخرت و معاد که حقیقت هستی آدمی است، جهاد دائمی با نفس اماره، و دور ساختن رذایل نفسانی و کسب فضایل انسانی و الهی، از ویژگیهایی است که باعث وجه تمایز شخصیت حضرت امام(ره) با سایر سیاستمداران و رهبران دنیا شده است. امام(ره)، عبدصالح خدا، عارفی و عالمی عامل بود که در سلوکی الهی و انسانی در مسیر رسالت انبیاء و اولیای الهی گام نهاد و خداوند نیز او را یاری داد و به پیروزی رساند. امید آن که ما نیز با پیروی از آن عبدصالح خدا، پاسدار این انقلاب و نظام الهی باشیم و با تجدید میثاق با او و آرمانهای بلندش، همواره در این راه روشن گام برداریمـ اینچنین باد:
با تو آن عهد که بستیم خدا میداند
بی تو، پیمان نشکستیم، خدا میداند
با تو، سرلوحه انصاف گشودیم به عدل
بی تو، دیباچه نبستیم، خدا میداند
با تو، هر بند گره گیر گشودیم زدست
بی تو، از پا ننشستیم، خدا می داند
با تو، بستیم به هم سلسله صبر و ثبات
بی تو، هرگز نگسستیم، خدا میداند
با تو، در میکده خوردیم می از جام ولا
بی تو، با یاد تو مستیم، خدا میداند
با تو، بودیم و نهادیم به فرمان تو سر
بی تو، در راه تو هستیم، خدا میداند
با تو، از دامگه حادثه جستیم و کنون
بی تو، سر بر سر دستیم، خدا میداند
حالی ای روح خدا، لطف خدا یاور ماست
پرتو روی نبی، پورعلی، رهبر ماست(7)
استاد مشفق کاشانی
_____________
پانوشتها:
۱ـ جواد محقق، ای فاتح همیشه تاریخ، قم، هجرت، ۱۴۰۰ هجری، ص .۲۷
۲ـ شعر انقلاب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۵، ص .۳۰۷
۳ـ تا صبح اشراق، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، بهار ۱۳۷۶، ص .۸۴
۴ـ حدیث عشق، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، ۱۳۷۴، ص .۲۴۳
۵ـ شعر انقلاب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۵، ص .۱۰۶
۶ـ هادی منوری، سعید خومحمدی خیرآبادی، از آسمان جماران، مشهد، سخن گستر، چاپ اول، زمستان ۱۳۸۷، ص ۲۰۲، جلد اول.
۷ـ همان، جلد دوم، صص ۱۸۹ و .۱۹۰