به گزارش مشرق، پزشکان و پرستاران ما دنیا را بهم ریخته اند، دست کم دنیای مجازی را. تا دیروز اگر هشتک تراز کلمه پرستار، #پرستار_زیبا، #پرستار_مهربان یا #پرستار_خانگی و برای پزشکان، #پزشک_پنجه_طلا، #دکتر_پولدار، #دکتر_لاکچری بود حالا اما حق مقام والا و شأنشان بهتر ادا می شود. حماسه و فداکاری آن ها که این روزهای سخت کرونایی را برای ما آسان تر کرده، عیار هشتک ها را هم بالاتر برده است. #قهرمان_سلامت، #پرستار_توانمند، #پزشک_فداکار، #پزشک_جهادی و... هشتک های شایع و شایسته تری است.
بیشتر بخوانید:
متن و عکس از حال و هوای این روزهای بیمارستان ها، پزشکان و پرستاران بسیار است. ما اما جستجوی مفصلی داشتیم تا عکس های کمتر دیده شده را در آلبوم این گزارش تصویری بیاوریم. اگر شما هم دوست و آشنایی دارید که از قهرمانان سلامت این روزهاست این آلبوم؛ لینک این گزارش را برایش ارسال کنید.
نوشته های مهم ما
"نوشتن" در انقلاب ما مهم است. مردم ما اصلی ترین شعارهایشان در بهمن 57 را روی دیوار و پلاکارد نوشتند. روی دیوارها نوشتند #انتقام_سخت و #سردار_دلها. حالا لباس پرستارها پر از جمله و شعر و کارشان از روحیه دادن به بیمار فراتر رفته است. بلوغ جامعه و اصناف را در این نوشته ها می توان دید. شعرهایی که می گوید حالا در دهه پنجم انقلاب هم دفاع برای ما مقدس و امروز جبهه، جبهه سلامت است.
مأموریت عکاس
گاهی وقت ها مأموریت یک عکاس در یک گزارش تصویری فقط یک فریم است مثل این عکس از بیمارستان بقیة الله (عج). در جبهه ما مرد و زن یکی است. سردار، دلش می خواهد سرباز باشد و سرباز در رکاب سردار. یک روز مدافع وطن، یک روز مدافع سلامت و روزی دیگر مدافع امنیت. اینجا در عکس این بانو و سردار شهید جبهه یکی است؛ رزمنده ها یکی تر.
در خانه بمانید
سرکار مانده اند تا بیمار و بیکار نشویم، دست به کار شویم و در خانه بمانیم. یک روز جهاد، رفتن بود و امروز ماندن. بیمارستان خط مقدم است و خانه ها خاکریزهای خط حمله. هر دشمنی را یک جور باید از پا درآورد. یکجا با حضور دیگر جا با عدم حضور. در خانه می مانیم برای کمک و حمایت واقعی از قهرمانان سلامت. این واقعی ترین هشتک دنیاست نه تعارف مجازی #خسته_نباشی_قهرمان.
پرستار پلاستیکی
کرونا هرچه نداشت یک خوبی داشت. دریافتیم برخی پست ها و چهره های فضای مجازی فیک، زرد و متقلب هستند. مثل ماجرای اشک های دروغین این خانم مثلاً پرستار. به قول یک کاربر فضای مجازی: فریب پست پلاستیکی، اشک پلاستیکی و پرستار پلاستیکی را نخورید. سمت راست این عکس اما چهره این مرد جوان سرخ و پر از رد ماسک است. خسته و خیس عرق اما مردانه خیره شده به دوربین، تقلب و فریب در نگاهش نیست.
چشم سرخم را ببین
چشمان خون افتاده را اگر تا دیروز شنیده بودیم، امروز دیدیم. چشمان این کمک پرستار بیمارستان کرمان را. چه کسی گفته پرستارها گریه نمی کنند؛ گریه می کنند وقتی می بینند نبض بیماری که برای ماندنش بال بال زده اند، زیر انگشتانشان یخ می زند. وقتی قرار است ملحفه سفید را روی چشم های بسته مسافر آخرت بکشند. پرستارها هم خسته می شوند، چشم هایشان زودتر.
کاش کرونا بمیرد
ببین کرونا با ما چه کرده؟ حالا وقتش بود دورهم باشیم. روز عروسی انقدر بدو، بدو داشتیم و خسته شدیم که نه من متوجه شدم چه گذشت نه تو همسر عزیزم. شاید معنای مفصل نوشته در دست این پرستار این جمله ها باشد. این نوشته را شاید باید گذاشت کنار اشک های پرستار خوش بیان بیمارستان «ولایت» قزوین: «روزهاست پسر 4 ساله ام را ندیده ام. او را به پدر و مادرم سپرده ام. بچه است، درکی از کرونا ندارد. مدام می گوید دلم برایت تنگ شده مامان. کاش کرونا بمیرد.» اشکش اشک ما را در آورد، اشک های دوری.
خواب شیرین ببین
کاش خوابت شیرین باشد مدافع سلامت بیمارستان امام علی(ع) کرج، سانتر کرونا. شاید دست کم کمی از تلخی و سختی های این روزهای کرونا زده ات را بشوید و ببرد. مثلی می گوید: گرسنه سنگ را با لذت می خورد و خسته واقعی هم روی سنگ، شیرین تر از پرقو می خوابد. این روزها مردم شما را با این عنوان هم صدا می زنند؛ فرشته. حالا یک سئوال؛ در خوابت هم خبری از کرونا هست؟ کاش نباشد.
زور بازویم را ببین!
اینجا پرستاری برای کرونا فیگور گرفته است، «محمد رحمانی»، بیمارستان ولی عصر(عج) خرمشهر. مردی که می خواهد بگویم قوی هستیم در روزهای سخت. مردی که می خواهد کرونا را بترساند.
شقایق، صدایت بزنیم؟
دکتر«نیلوفر نیسی» پزشک ویروس شناس و نخبه خوزستانی، عقل می گوید باید دور از کرونا بمانیم. شما اما به فرمان قلب هر روز ساعت ها را در آزمایشگاه درست در نیم قدمی ویروس کرونا سپری می کنید تا سر از کار منحوسش دربیاورید. صورت شما کبود است بگذارید «شقایق» صدایتان کنیم تا یادمان بماند صورت گل بانویی این روزها کبود بود و چشمانش خون تا ما سالم و آسوده بمانیم.
هفت سین با سرم و ...
روی دستش نشانه گذاشته تا هر بیمار بتواند دستش را بخواند و بوی نوروز در مشامش بپیچد. هفت سین مدافعان سلامت بیمارستان شفا، هفت سین جالبی است. سرم، سرنگ، سر سرنگ و... نوشته عید ما بعد از کرونا اما بهار را نمی توان انکار کرد؛ پشت همین دست ها سبز شده و شکوفه داده است.
ایستاده با عشق
نوشته از حس و حالش از انتخابات عاشقانه ای که داشته و پای رأی اش ایستاده در بخش انکولوژی بیمارستان 5 آذر گرگان. بانوی پرستار خطه شمال، عاشقانه پای کارش ایستاده است. یکی نوشته بود اگر قرار بود برای این عکس یک نام سرخپوستی انتخاب کنیم، «ایستاده با عشق» نام قشنگی بود.
به استقبال می آییم
کاش دستانشان را می دیدیم. دست های همان خانواده قشنگی که تو این طور برایشان دلتنگی، پرستار بیمارستان شهید «صدوقی» یزد. دستانی که پاسخ دلتنگی ات را داده اند: «دختر قشنگ مان کرونا که تمام بشود با حلقه گل به استقبالت می آییم، قهرمان! طوری که دوری، خستگی و دلتنگی روزهای کرونایی ات از جان و روحت برود.»
چشم دنیا کور نیست
یک گوشه دنیا گفته بودند اگر جوانان به دستگاه اکسیژن ساز نیاز داشته باشند، سالمندان در اولویت درمان نیستند. در وطن ما اما اولویت نجات جان انسان است، شکرخدا. مریض نورچشم است و سالمند نورچشمی. باور نمی کنی؟ این عکس را نگاه کن که این چهار پروانه چطور دور این بانوی سالمند هستند. ما اهل تفاخر و طعنه نیستیم، چشم جهان این حقیقت را خوب می بیند.
دنیا کوچک شده
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد، حالتی رفت که محراب به فریاد آمد... این عکست تداعی این شعر دیوان لسان الغیب بود برای ما پرستار نمازگزار ایزوله پوش بیمارستان شهید مدرس ساوه. قنوت تو را می بینیم و حس می کنیم دنیای چرک، کوچک شده. از میان دستانت سر خورده و افتاده زیرپایت.
اول بیاید سراغ شما
هیچ کس مثل شما نمی توانست ما را صبور کند. حتی در این روزها که از همه خسته و درگیرترید، صبر تزریق می کنید و امید حاصل. برای ما با خطی خوش و پر از انرژی می نویسید یک روز خوب میاد. راستش روز خوب آمده، نگاه کنید پشت دستان شما نشسته است در همین جملات.
این پیام را ببرید خط مقدم
احتمالاً پرستار یا دکتربعد از این باشد. این را از روپوش سپیدی که به تن پوشیده می توان فهمید. شاید هم پدر و مادرش پرستار یا پزشک باشند. این شایدها اما مهم نیست. دست خط شاکرانه وکودکانه اش اصل ماجراست. دختری که خوب می داند با چند جمله ساده اما از ته قلب چطور می توان به سربازهای شجاع خط مقدم خداقوت گفت.
ارتباط زنده با یاسوج
به بیمارستان دکتر شهید جلیل یاسوج می رویم و ارتباط زنده با «فرهاد بهمنش». چه ایرادی دارد کمی هم قواعد دنیای رسانه را تغییر دهیم. همیشه ارتباط های زنده خبری باید ویدئویی باشد و همان دم و در لحظه، نه! اینجا زنده ترین حالت ممکن زندگی است. قهرمان سلامتی با خط خوش نوشته اینجاست تا به دردمندان آرامش هدیه دهد.
این عکس منفجر شد
این قاب کم مانده منفجر شود. پای امید و شادی به «آی.سی.یو» بیمارستان شهید صیاد شیرازی گرگان باز شده و قرار است بیماری که دوره فاز حاد کرونا را پشت سر گذاشته به بخش منتقل شود. این یعنی تلاش این جمع نتیجه داده است و عنایت خدا به عمر دوباره این بیمار و شادی گروه درمان بوده.
دلگیری یا خسته؟
یکی ذوق به خرج داده بود. عکست را دیده بود، ذهنش درگیر و دست به قلم شده و نقاشی ات را کشیده بود و کنارش این نوشته: همه توی خانه می مانیم تا فرشته ها بیشتر از این خسته نشن. به گمان من اما خسته نبودی. همان چهره ناپیدایت که بین زانوهایت پنهان شده بود بیشتر می گفت به دلگیرها شبیه تر هستی تا خسته ها. دلگیر از آن ها که به جاده زدند و سفر کردند. عکست همه جا چرخید، خبر داری؟
حقت ادا می شود؟
خلاصه گفتی اما ما چقدر باید بنویسیم که حق این جمله تمام عیارت ادا شود یعنی جمله ها می تواند دین این نگاه و نفس های خسته ات را ادا کند که نوشته ای تا آخرین نفس پای ما می مانی. چهره ات زخم حماسه برداشته، نفست برقرار پرستار فداکار بیمارستان بهارلوی تهران.
مهمان نمی خواهید؟
این روزها که آداموس ها و پیشگو مسلک های بی رحم، ترس مردم از کرونا را نادیده می گیرند و مدام از برخوردشهاب سنگ به زمین در اردیبهشت ماه می گویند و پست سیاه، راهی فضای مجازی می کنند، جمله شما را هورا! می کشیم. کاش 20 اردیبهشت در شیراز مست از عطر بهارنارنج و گلاب باشیم، مهمان شما در بیمارستان «مرکزی» شیراز. شما 3 نفر را از نزدیک ببینیم و شمع های کیک شکست کرونا را فوت کنیم.
کدام بهتر است؟
دهانش را با ماسک پوشانده اما چشم های خسته، بیخواب و نگرانش حرف می زند: در خانه بمانید مردم تا ما هم زود بتوانیم به خانه برگردیم. کار سختی است؟ فکر کنید کار دنیا برعکس بود و می گفتند علاج بیماری این است که دو هفته بیرون و دور از خانه بمانید. کلافه نمی شدید از این آوارگی؟ پس در خانه بمانید.
از این سپیدی تا آن سیاهی
پرستار بیمارستان امام رضا(ع) خوش، آب پاکی ریخته روی دست ما. سفیدپوشند تا سیاهپوش نشویم. حالا که خوب نگاه می کنم لباس رزمنده های این جنگ، سفید است. یکی می جنگد که ما کمتر عزادار شویم.
زنده شدم، سمیرا جان
مادر نیستم که اگر بودم خوشا بحالم با این دختر. بدون شک، این بهترین هدیه ای بود که «سمیرا خسرو» دخترم، پرستار شهر ساری می توانست در تمام عمرش به من هدیه دهد. دختری که در این نامه با کلمات مادرش را در آغوش گرفته، بوسیده وبه خانه برگشته است.
من و کودک اوتیسمم
نوشته این روزها پرستارتر است از دیروز. مادر پسربچه مبتلا به اوتیسم. مادری که با وجود شرایط خاص فرزندش به میدان آمده تا بگوید: سلامتی همه چیز است و همدلی و مهر مردم جهان را نشان گرفته است. به انگلیسی روی لباسش نوشته، مادر یک فرزند مبتلا به اوتیسمم. مدافع سلامتی که از این جبهه جا نمانده است.