سرویس جهان مشرق - کتاب جنجالی جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی ترامپ، تحت عنوان «اتاقی که آنجا اتفاق افتاد: خاطرات کاخ سفید [۱] » بالأخره منتشر شد. طی روزهای منتهی به انتشار کتاب، رسانههای آمریکایی و به ویژه خبرگزاریهای منتقد ترامپ، بخشهایی از این کتاب را منتشر کردند که نشان میداد حاوی توصیفات افشاگرانهای علیه شخص ترامپ و نحوه اداره دولت کنونی آمریکاست.
جلد کتاب «اتاق اتفاق: خاطرات کاخ سفید» نوشته «جان بولتون» (+)
سرویس جهان مشرق طی یک مجموعه گزارش، ترجمه فارسی بخشهایی از کتاب «اتاقی که آنجا اتفاق افتاد» را که در آنها از ایران نام برده شده، خدمت مخاطبان محترم ارائه خواهد کرد. البته افشاگری جان بولتون علیه رئیس سابقش به هیچ عنوان به این معنا نیست که وی تمامِ یا حتی بخشی از حقیقت را بیان کرده است. بولتون نه تنها سیاستمداری به شدت افراطی و جنگطلب است، بلکه به فریبکاری و سیاستزدگی در آمریکا شهرت دارد. به طور خاص آنچه که درباره این مجموعه گزارش باید مدنظر قرار داد، خصومت آشکار بولتون با ایران است؛ کتاب جان بولتون را نیز باید از پشت همین عینک، مطالعه کرد. بنابراین لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از محتوای کتاب جان بولتون این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات کتاب مذکور لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
در همینباره بخوانید:
›› «سگ هار» سیاست خارجی ترامپ کیست؟
›› بولتون یک نومحافظهکار جنگطلب است که اعتقادی به قوانین بینالمللی ندارد
آنچه در ادامه میخوانید، قسمت هشتم از ترجمه بخشهای مربوط به ایران در کتاب «اتاقی که آنجا اتفاق افتاد» است. مشرق پیش از این شماری از جنجالیترین ادعاهای کتاب جان بولتون را منتشر کرده است که گزارش آن را میتوانید از اینجا بخوانید. همچنین قسمتهای قبلی مجموعه گزارش کنونی را میتوانید از لینکهای زیر بخوانید:
›› خروج آمریکا از برجام و تحریم سپاه پاسداران کار من بود
›› عجله مکرون برای امضای یک «توافق جدید» به جای برجام
›› هدف من و نتانیاهو تغییر رژیم ایران بود/ مکرون مأمور ترامپ در برجام است
›› ترامپ گفت «کار ترکیه را تمام کن» / آیا پوتین از حملات اسرائیل به مواضع ایران در سوریه خبر داشت؟
›› داغی که سقوط پهپاد آمریکایی به دل بولتون گذاشت/ جزئیات استعفای «سگ دیوانه» از پنتاگون
قسمت هشتم/
تمایل دائمی ترامپ به تماس با اسد درباره گروگانهای آمریکایی، مذاکرات در مورد نقش ما در سوریه را پیچیده میکرد. من و پمپئو با این کار مخالف بودیم. خوشبختانه سوریه، ترامپ را از دست خودش نجات داد؛ دمشق حتی حاضر نشد با پمپئو درباره گروگانها صحبت کند. ترامپ بعد از شنیدن این خبر، با عصبانیت گفت: «بهشان بگو اگر گروگانهایمان را برنگردانند، [اسد] ضربه سختی خواهد خورد؛ خیلی سخت. این را بهش بگو. گروگانهایمان باید ظرف یک هفته، از همین امروز، برگردند، وگرنه ضربه سختی به آنها میزنیم که هیچ وقت فراموش نکنند.» به این ترتیب، دستکم گزینه تماس ترامپ با اسد از روی میز برداشته شد. درباره [تهدید ترامپ به] حمله علیه سوریه هم اقدامی نکردیم.
با این حال، تلاشها برای تشکیل یک نیروی پایش بینالمللی هم پیشرفتی نداشتند. یک ماه بعد، ۲۰ فوریه، «شاناهان [۲] » [وزیر دفاع موقت] و «دانفورد [۳] » [رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا] اعلام کردند کشورهای دیگری که احتمالاً سربازان خود را برای این نیرو اعزام میکنند، باید یک پیششرط قطعی را بپذیرند و آن اینکه دستکم شماری نیروی آمریکایی نیز به صورت میدانی در «منطقه حائل» در جنوب مرز ترکیه حضور داشته باشند و پشتیبانی لجستیک هم از پایگاه عینالاسد در عراق انجام شود. من اصلاً مشکلی با این نظریه نداشتم، اما مطرح کردن آن با ترامپ بدون شک پرریسک بود. روز بعد که به دفتر بیضی رفتم، به ترامپ گفتم پنتاگون معتقد است تا زمانی که «چندصد» نیروی آمریکایی (تعدادی که تعمداً مبهم انتخاب شده بود) را در میدان حفظ نکنیم، نمیتوانیم یک نیروی چندجانبه بینالمللی تشکیل دهیم. ترامپ لحظهای پیش خودش فکر کرد و بعد ابراز موافقت کرد.
به سرعت به دفترم رفتم تا این خبر خوب را به شاناهان بدهم. چند ساعت بعد هم با دانفورد تماس گرفتم تا مطمئن شوم خبر را شنیده است. او گفت: «جناب سفیر [۴] ، الآن وقت زیادی برای صحبت ندارم؛ چون داریم بیرون میرویم تا در مراسم تغییر نام پنتاگون به «ساختمان بولتون» شرکت کنیم.» او هم مثل همه ما خوشحال بود و عبارت «چندصد نیرو» را آرایهی ادبیِ مناسبی میدانست (که بدون ایجاد تحول بزرگ در قواعد زبان انگلیسی، میتوانست تا چهارصد نیرو هم معنا بدهد). قرار شد صراحتاً به تُرکها بگوید که هیچیک از نیروهای ترکیه اجازه ندارد در جنوب مرز این کشور حضور داشته باشد. من هم با «لیندسی گراهام [۵] » [سناتور جمهوریخواه ایالت کارولینای جنوبی] تماس گرفتم و از او خواستم درباره این موضوع حرفی نزند تا دیگران فرصت خراب کردن آن را پیدا نکنند. گراهام موافقت کرد و به علاوه، به دلیل روابط خوبی که با اردوغان داشت، داوطلبانه پیشنهاد کرد با او تماس بگیرد و خواستار حمایت کامل ترکیه از تصمیم ترامپ شود.
متأسفانه «سندرز [۶] » [سخنگوی وقت کاخ سفید] بدون هماهنگی با کسانی که از جزئیات این تصمیم اطلاع داشتند، بیانیهای در رسانهها منتشر کرد که ابهامات قابلتوجهی به وجود آورد [۷] . ناچار شدیم توضیح بدهیم که «چندصد نیرو» تنها مربوط به شمال شرقی سوریه بوده، نه پایگاه «التنف [۸] » که قرار بود مستقلاً میزبان حدود دویست نیروی آمریکایی باشد؛ و بنابراین مجموع نیروهای آمریکایی بیش از چهارصد نفر میشد. با وجود سردرگمی رسانهها، تعمداً هرگز سعی نکردم در اینباره دقیقتر توضیح بدهم. دانفورد هم به من اطمینان داد که «فرماندهی مرکزی [۹] » آمریکا را که نگران گزارشهای خبری متناقض بود، آرام کرده؛ و گفت: «نگران نباش، این ساختمان هنوز هم به اسم توست.»
با وجود دستاندازهای گاه و بیگاه در مسیر، وضعیت ما در شمال شرقی سوریه تا زمانی که من استعفا کردم، همین بود. خلافت سرزمینی داعش نابود شده بود، اما تهدیدهای تروریستی آن همچنان به قوت خود باقی بودند. احتمال تشکیل یک نیروی دیدبان چندجانبه تضعیف شد، اما حضور نظامی آمریکا همچنان با کموبیش ۱۵۰۰ نیرو در سراسر سوریه، ادامه داشت. نمیشد پیشبینی کرد این «وضع موجود» تا چه زمانی تداومپذیر است، اما دانفورد تا ۳۰ سپتامبر، یعنی پایان دوره مسئولیتش به عنوان رئیس ستاد مشترک، این وضعیت را حفظ کرد.
۶ اکتبر ۲۰۱۹ [۱۴ مهر ۱۳۹۸]، وقتی ترامپ بالأخره به سیم آخر زد و درباره فرمان خروج [از سوریه] را صادر کرد، حدوداً یک ماه میشد که من از کاخ سفید رفته بودم. نتیجه این تصمیم ترامپ، یک فاجعه کامل برای سیاست آمریکا و اعتبار ما در سطح جهان بود. نمیدانم آیا [اگر هنوز در دولت بودم] میتوانستم مثل نُه ماه قبل، دوباره نظر ترامپ را عوض کنم یا نه، اما واکنش سیاسیِ منفی و شدیدی که هر دو حزب به این تصمیم ترامپ نشان دادند، کاملاً قابلپیشبینی و کاملاً موجه بود. عوض کردن دوبارهی نظر ترامپ، نیازمند کسی بود که حاضر شود همه چیز خودش را به خطر بیندازد و راهحل جایگزینی پیدا کند که ترامپ بتواند با آن کنار بیاید. ظاهراً چنین کسی در دولت وجود نداشت. البته اخبار خوبی هم وجود داشت: ۲۶ اکتبر، پنتاگون و سیآیای پس از سالها تلاش بالأخره «ابوبکر البغدادی» رهبر داعش، را در عملیاتی شجاعانه از بین بردند [۱۰] .
در همینباره بخوانید:
›› نقش نفت در نقشه آمریکا برای سوریه/ آیا ترامپ روی چین تمرکز خواهد کرد؟
›› ترامپ در سوریه تسلیم جمهوری اسلامی شد/ نقش ایران و متحدانش در بیرون انداختن آمریکاییها
›› پرده آخر در جنگ سوریه: ایران وارد میشود/ حاج قاسم چگونه قدرت نظامی جمهوری اسلامی را چندبرابر کرد
›› لرزه ترامپ بر اندام نتانیاهو: میگذاریم ایران هر کاری میخواهد در سوریه بکند
فصل ۱۲
ترامپ گمراه میشود، و سپس عصبی
هر بار که ایران از کانون توجه آمریکا، و به خصوص شخص ترامپ، خارج میشد، میدانستم که خود تهران به ما کمک خواهد کرد تا دوباره این کشور را به صدر فهرست دستورکار رئیسجمهور آمریکا برگردانیم. بنابراین وقتی آیتالله خامنهای، رهبر عالی ایران، توضیحات مفیدی داد درباره اینکه منظور ایرانیها از فریادهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل»، یعنی دو شعار موردعلاقهشان، در راهپیماییهای کاملاً سازماندهیشده این کشور چیست، مسئله، بسیار مهم بود. [آیتالله] خامنهای گفت: «مرگ بر آمریکا» یعنی «مرگ بر ترامپ و جان بولتون و پمپئو [۱۱] .» این افشای ناخواستهی واقعیت، درباره اینکه هدف رهبران ایران، مرگ چه کسانی است، به ما یادآوری کرد که همچنان باید اِعمال «فشار حداکثری» بر تهران را ادامه بدهیم. تحریمها فقط به برنامههای تسلیحات هستهای و موشکهای بالستیک ایران مربوط نمیشد، بلکه به خاطر نقش مستمر آن به عنوان بانک مرکزیِ تروریسم جهان، و حضور تجاوزگرانه نیروهای نظامی متعارفش در سراسر خاورمیانه هم بود.
در همینباره بخوانید:
یک موضوعِ بسیار بحثبرانگیز، قرار دادن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست «سازمانهای تروریستی خارجی» بود، اقدامی که بارِ قانونی دارد و پیامدهای معینی را برای سازمانی به همراه دارد که وارد این فهرست میشود. ترامپ میخواست این کار انجام بگیرد؛ من و پمپئو هم همینطور؛ چون تعامل با گروهی که در این فهرست قرار گرفته و همچنین با عوامل آن، افراد را در معرض اتهامات جنایی قرار میداد. «منوچین [۱۲] » [وزیر خزانهداری آمریکا] نگران بود که این اقدام علیه شاخه ویژه نیروهای نظامی ایران، یا حتی «نیروی قدس» شاخه برونمرزی سپاه که به مأموریتهای خارجی اعزام میشود و در حال حاضر در عراق، سوریه، لبنان و یمن حضور دارد [۱۳] ، پیامدهای گستردهای به همراه خواهد داشت؛ اما من نگرانی منوچین را درک نمیکردم. به نظر من هدف اصلی این بود که هر قدر میتوانیم به این تروریستها ضربه بزنیم. سازمانهای دیگر مواضع مختلفی داشتند، اما مضمون کلی مواضع آنها این بود که «نمیشود برای خودمان دردسر نتراشیم و کار اضافی درست نکنیم؟»
اما مخالفان واقعی، بوروکراسی دائمی [و کارمندان اداری] دولت بودند. وکلای دفتر مشاور حقوقی وزارت خارجه، مسئله را ماهها معطل نگه داشتند و به خودِ مشاور حقوقی اطلاع ندادند. وکلای وزارت امنیت داخلی هم با امید به اینکه موضوع، کنار گذاشته شود، عملاً همین کار را انجام دادند. به علاوه، ماه مارس سال ۲۰۱۹ که ما برای پیشبرد این مسئله اقدام کردیم، وقت وکلا در بسیاری از آژانسهای سازمانهای مهم دولتی، صرفِ بحثوجدل درباره تأمین منابع مالیِ دیوار مرزی مکزیک میشد؛ ماجرایی که از مدتها قبل به باتلاق خودساختهی دولت تبدیل شده بود.
یک سری موانع حقوقی وجود داشتند؛ مثلاً اینکه آیا قانونی که قرار بود مبنا[ی تصمیم برای افزودن سپاه پاسداران با فهرست گروههای تروریستی] قرار بگیرد، اجازه میدهد همه یا بخشی از یک دولت به عنوان «سازمان تروریستی خارجی» طبقهبندی شود یا اینکه طبق قانون تنها «بازیگران غیردولتی»، مانند القاعده، را میتوان به این فهرست اضافه کرد. دفتر مشاوره حقوقی وزارت دادگستری، ماه مارس سال ۲۰۱۹، این نوزاد را دو نیم کرد [۱۴] [مسئله را با یک ترفند، حل کرد] و حکم داد که نهادهای دولتی مانند سپاه پاسداران را میتوان در فهرست گروههای تروریستی قرار داد، اما کلِ یک دولت را نه. این قضاوت سلیمانوار، تأثیر بالقوهی تروریستی اعلام کردن سپاه را کاهش میداد (که البته از نظر من اتفاق مثبتی نبود [چون من دنبال تأثیرگذاری حداکثری این سیاست بودم])، اما به هر حال، هدف ما هم از همان ابتدا در اصل سپاه پاسداران بود. بنابراین به نظر میرسید چانهزنیِ بیشتر بر سر تعریف، بیفایده است.
یک نگرانیِ مشروع هم وجود داشت و آن اینکه اقدام علیه ایران ممکن است موجب افزایش تهدیدات علیه نیروهای آمریکایی مستقر در عراق و سراسر منطقه شود. اما مقصدِ این نگرانی، ناکجا آباد بود. وزارت دفاع تقریباً هر بار که طرحی برای افزایش فشار علیه ایران ارائه میشد، همین استدلال را برای مخالفت با آن طرح پیش میکشید. راهحل رفع نگرانیهای پنتاگون در مورد فشار بر ایران (با فرض وجود این اعتقاد که نیروهای آمریکایی باید در عراق بمانند) افزایش ظرفیتهای موجود برای حفاظت از این نیروها بود، نه وارونه کردن اولویتهای سیاستی آمریکا با نادیده گرفتن تهدید بزرگتر و استراتژیک ایران (کشوری در آرزوی تبدیل شدن به قدرت هستهای) و گذاشتن «تهدید ایران در عراق» بالاتر از «تهدیدهای هستهای و تروریستی ایران در سراسر جهان» در فهرست اولویتهای واشینگتن.
این وارونهسازی اولویتها هر روز شدیدتر هم میشد، زیرا ایران نفوذش را در دولت بغداد و همچنین از طریق سازماندهی گروههای شبهنظامی شیعه عراقی [۱۵] در قالب شاخههای وابسته به نیروی قدس [۱۶] ، افزایش میداد [۱۷] . من نگران بودم که نکند ژنرالها به جای آنکه به دنبال رفع تهدیدِ کنونی باشند، بهاصطلاح، هنوز دارند در جنگ قبلی مبارزه میکنند. حمایت از دولت در بغداد، کاری که ما پس از «جنگ دوم خلیج» [همان جنگ عراق [۱۸] ] با این امید انجام دادیم که این دولت، کارآمد و نماینده همه گروهها باشد، یک مسئله بود. اما پشتیبانی از رژیمی که کنترلی روی مناطق کُردنشین عراق نداشت، از حمایت اعراب سُنی برخوردار نبود، و در مسائل واقعاً مهم از تهران دستور میگرفت [۱۹] ، مسئله کاملاً متفاوتی بود.
جنگ چریکیِ بوروکراتیک طی نیمه دوم ماه مارس هم بیوقفه ادامه داشت، اما تا آن موقع، با وجود اطلاعات مخربی که توسط رقبا به بیرون درز میکرد و وحشتناکترین پیامدها را برای تروریست خواندن سپاه پاسداران پیشبینی میکرد، دیگر مطمئن شده بودم کارمان به نتیجه خواهد رسید. سرانجام، ۸ آوریل، ترامپ، خبر اضافه شدن سپاه پاسداران به فهرست گروههای تروریستی را اعلام، و ابزار قدرتمند جدیدی را به جعبهابزار «فشار حداکثری» ما اضافه کرد [۲۰] . اگر این «فشار»، شش ماه قبل یا حتی زودتر اِعمال میشد، بیشتر «حداکثری» میبود، اما باز هم این اقدام، عزم جدی آمریکا را نشان میداد و علاوه بر اثرات شدید اقتصادیای بود که خود تحریمها روی ایران گذاشته بودند. فشار رو به افزایش بود.
در همینباره بخوانید:
›› «اعلام جنگ آمریکا علیه ایران»؛ تحریم سپاه یعنی کشته شدن نیروهای آمریکایی در خاورمیانه
›› پس از تحریم سپاه نیروهای آمریکایی روی آرامش را نخواهند دید
* * *
تحلیلگران هرازگاهی میگفتند که این دولت، بیش از حد به تحریم و تعرفه به عنوان ابزارهای قدرت ملی متوسل میشود. شاید در مقایسه با رؤسایجمهور قبلی حق با آنها باشد، اما هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد این اقدامات، واقعاً مؤثر و نظاممند بوده یا به خوبی اجرا شدهاند. اصلِ ماجرا بهمراتب پیچیدهتر بود؛ عمدتاً به این دلیل که نه ترامپ و نه منوچین، وزیر خزانهداری، علاقه یا ارادهی دنبال کردن سیاست تحریم را با عزم و انسجام جدی نداشتند.
بعکس، منوچین معتقد بود که استفاده دائمی از تحریمها و فشاری که ما بر نظام مالی بینالمللی وارد میآوریم، به مرور منجر به تضعیف این ابزار خواهد شد، چون دولتهای متأثر از تحریمها به دنبال راهی برای دور زدن آنها خواهند بود. به علاوه، میگفت استفاده از «دسترسی به نظام مالی آمریکا» به عنوان یکی از اهرمهای اصلی ما باعث تضعیف جایگاه دلار به عنوان ارز ذخیرهای جهان میشود و کشورهای دیگر، مانند روسیه و چین، را به انجام معاملاتشان با یورو، تجارت متقابل، و یا توسل به روشهای دیگر ترغیب خواهد کرد.
اینکه کشورها تلاش کنند تحریمها را دور بزنند، کاملاً طبیعی بود. اما دلیل واقعیِ اینکه تحریمها آنطور که باید، موفقیتی نداشتند، استفاده مکرر از آنها نبود، بلکه استفاده ناکارآمد از آنها بود؛ هم در دولت ترامپ و هم در دولت اوباما. و با اینکه نگرانی در مورد از دست رفتن جایگاه دلار به عنوان ارز ذخیرهای، روی کاغذ، مشروع و منطقی به نظر میرسید، اما دولتهای یاغی، حتی در بلندمدت هم هیچ جایگزین واقعیای برای دلار در دسترس نداشتند. به علاوه، معنای هر دو استدلالِ منوچین این بود که «تهدید به تحریم» از «اِعمال تحریم» بیشتر تأثیرگذار است؛ که مشخصاً گزاره اشتباهی بود.
روش درست وضع تحریم این است: تحریمها سریع و غیرمنتظره وضع شوند؛ گسترده و همهجانبه باشند، نه تکهتکه؛ و قدرتمندانه اِعمال شوند، یعنی در صورت لزوم، برای جلوگیری از تجارت غیرقانونی از ابزارهای نظامی استفاده شود. این همان فرمولی بود که دولت جورج بوشِ پدر بلافاصله پس از تجاوز صدام به کویت در ماه آگوست سال ۱۹۹۰، از آن استفاده کرد و تأثیرات ویرانگری هم [برای عراق] داشت. اما حتی در همان مورد هم، این تأثیرات کافی نبودند، چون اگرچه عراق به شدت ضعیف شد، اما هنوز به اندازهای نفت قاچاق میکرد که برای بقایش کفایت کند و به این ترتیب، نهایتاً استفاده از قدرت نظامی برای بیرون کردن عراق از کویت ضرورت پیدا کرد.
به هر حال، قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل، شامل قطعنامه ۶۶۱ (که تحریمها علیه عراق را برشمرد) و قطعنامه ۶۶۵ (که مجوز استفاده از نیروی نظامی برای اجرای تحریمها را داد)، همچنان به عنوان یک نقشهی راه برای اِعمال سریع و همهجانبه تحریمها، اسنادی مهم محسوب میشوند. این در حالی است که تحریمهای جدید، به خصوص در دولت اوباما، رفتهرفته به گونهای اِعمال شدند که گویی احکام قضاییِ مجزا علیه نهادها و افراد خاص هستند. این رویکرد پیش از این هم بر اساس اختیارات خاص تحریمی در قانون آمریکا وجود داشت، اما برای دستیابی به اهداف محدودتر اتخاذ میشد، نه مقابله با تهدیدهای بزرگی مانند عراق در سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱. بنابراین، تعمیم این رویه اشتباه بود. بعکس، قانون باید در مواقع لزوم اصلاح میشد تا امکان وضع تحریمهای فراگیر، بدون انجام تحقیقات شبهدادستانی و تصمیمات شبهقضایی در وزارت خزانهداری، وجود داشته باشد.
ترامپ و منوچین نه تنها این سیاستهای دوران اوباما را معکوس نکردند، بلکه آنها را توسعه دادند و نهادینه کردند. فرآیند تصمیمگیری درباره تحریمها شبیه پرونده حلنشدنی «جارندیس و جارندیس [۲۱] » در کتاب «خانه متروک [۲۲] » چارلز دیکنز شده است. به علاوه، خود منوچین به حدی از اخبار منفی رسانهها بیزار بود که هنگام اتخاذ هر تصمیمی درباره تحریمها، که ممکن بود جنجالی شود، دچار اضطراب میشد. منوچین در روزهای آغازین دولت، از شهرتی که به خاطر وضع تحریمهای جدید به دست آورده بود، لذت میبرد، اما با مشکلتر و پیچیدهتر شدن اوضاع، روزبهروز عصبیتر شد. من وقتی بعد از دوازده سال دوباره به دولت برگشتم، از مشاهده نقش سیاسی بزرگی که اکنون وزارت خزانهداری در تصمیمات مربوط به تحریمها ایفا میکرد، شگفتزده شدم. اکنون خزانهداری به جای اینکه تنها سازوکاری عملیاتی برای اِعمال تحریمها باشد، میخواست وارد حوزه سیاست خارجی شود که، از نظر من، کار درستی نبود. به این ترتیب، این سؤال پیش میآمد که آیا فرآیند اِعمال تحریمها هم (مانند دیگر کارکردهای وزارت خزانهداری در رابطه با اِعمال قانون که قبلاً به وزارت کشور واگذار شده بودند) باید به وزارتخانه دیگری مثل دادگستری، بازرگانی، یا حتی دفاع، سپرده شود یا نه.
خطر تضعیف دلار آمریکا به عنوان ارز ذخیرهای رایج در دنیا به لحاظ تئوری اهمیت داشت، اما این خطر، مستقل از تأثیرات تحریمهای آمریکا بود. ارزهای دیگر هم پیشاپیش نقش مهمی را در موضوعات مالی بینالمللی ایفا میکردند و با پیدایش یورو، رقیب جدیتری نیز برای دلار پیدا شد. از طرف دیگر، برخی کشورها نرخ پول رایج خود را با دلار تثبیت میکردند و اقتصاددانان از «دلاریزه شدن» اقتصادهای ملی سخن میگفتند؛ گاهی به خاطر تصمیمات رسمی و گاهی هم صرفاً به واسطه واقعیتهای جهانی. این روندها اصلاً در یک جهت واحد حرکت نمیکردند. در واقع، «تهدید» علیه جایگاه دلار، صرفاً یک استدلال دیگر برای منوچین بود که از انتقادهای رسانهای پس از اِعمال تحریمهای جدید میترسید. همانطور که «ویلبر راس [۲۳] » [وزیر بازرگانی آمریکا] در مورد ونزوئلا گفته بود، منوچین اغلب بیش از آنکه به فکر انجام مأموریتی باشد که ما به دنبالش بودیم، برای حمایت از کمپانیهای آمریکاییای تلاش میکرد که دستشان با دشمن در یک کاسه بود. در دنیای بیرحم و بحرانی روابط بینالملل، به ندرت پیش میآید که تهدید به انجام یک کار، از اقدام به انجام آن کار قدرتمندتر باشد. اگر شمشیرهای اقتصادی آمریکا در دوران ریاستجمهوری ترامپ تیزتر بودند، به اهداف به مراتب بیشتری دست پیدا میکردیم.
* * *
یکی از مسائلی که حلوفصل آن باید از بقیه آسانتر میبود، اما در واقع به یکی از دشوارترین مسائل پیش روی ما تبدیل شده بود، شدت فشار بر صنعت نفت ایران بود. واکنش رایج به هرگونه پیشنهادی برای افزایش فشار تحریمهای نفتی ایران (یا ونزوئلا)، همواره این بود که قیمتهای جهانی نفت به شکل چشمگیری افزایش خواهند یافت. بیشتر این جنجالها را نیز منوچین و وزارت خزانهداری به پا میکردند؛ که قاعدتاً تخصصی در زمینه بازارهای نفت جهانی نداشتند. «لَری کادلو [۲۴] » مدیر «شورای ملی اقتصاد»، «ریک پِری [۲۵] » وزیر انرژی [وقت]، و «کوین هَسِت [۲۶] » مدیر [سابق] «شورای مشاوران اقتصادی» دولت بارها میگفتند که میزان عرضه و ظرفیت [تولید نفت] در بازار جهانی، اثرات قیمتیِ ناشی از تشدید تحریمها علیه ایران را کاهش خواهد داد. هَسِت روی آماری تأکید میکرد که نشان میداد افزایش تولید داخلی نفت در آمریکا از آغاز ریاستجمهوری ترامپ، هرگونه کاهش فروش نفت ایران در نتیجه لغو معافیتهای تحریمیِ برخی کشورها (معافیتهایی که در زمان اجرایی شدن تحریمها در ماه نوامبر سال ۲۰۱۸ صادر شده بودند و از نظر من کار اشتباهی هم بود) را تحتالشعاع قرار میداد. به علاوه، به گفته هَسِت، با توجه به افزایش نقش آمریکا به عنوان تولیدکننده نفت، افزایش قیمت نفت در واقع تولید ناخالص داخلی آمریکا را بالا میبُرد، حتی اگر افزایش قیمت برای مصرفکنندگان، اثرات منفی متقابلی میداشت. در مجموع، اساساً این کار برای ما به لحاظ اقتصادی بیتأثیر بود.
اما استدلالهای منوچین نفوذ بیشتری داشتند، چون ترامپ همواره معتقد بود که همپیمانان ما در اینباره اقدامات کافی را انجام نمیدهند. این اعتقاد دستکم در مورد ایران قطعاً درست بود. فرانسه، آلمان و انگلیس به جای فشار بر آیتاللهها، وقت خود را صرف تلاش برای نجات توافق هستهای با ایران میکردند. هم آنها و هم آمریکاییهای حامی توافقِ اوباما معتقد بودند که تحریمهای یکجانبه آمریکا نمیتواند اقتصاد ایران را نابود کند، اگرچه نتیجه این تحریمها دقیقاً همین بود. آنها مخالف این بودند که با شدیدتر کردن تحریمها، این واقعیت به شکل واضحتری ثابت شود. بر همین اساس، تلاشهای ما در تشدید تحریمها گاهی با موفقیت همراه بود و گاهی با شکست. اگر ما تندروها، ترامپ را متقاعد میکردیم تا منوچین را تحت فشار قرار دهد، شاهد افول اقتصادی چشمگیرتری در ایران بودیم. اما چنین اتفاقی نیفتاد. ترامپ میتوانست اتخاذ برخی سیاستها را کلید بزند، اما نداشتن انسجام، عزم و اراده راسخ، همواره این سیاستها را تضعیف میکرد. در مورد تحریمهای ایران هم همینطور بود.
آنچه خواندید، قسمت هشتم از ترجمه بخشهای مربوط به ایران در کتاب «اتاقی که آنجا اتفاق افتاد» نوشته جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی ترامپ، بود. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در اختیار مخاطبین محترم قرار خواهد گرفت. قسمتهای قبلی مجموعه گزارش کنونی را میتوانید از لینکهای زیر بخوانید:
›› خروج آمریکا از برجام و تحریم سپاه پاسداران کار من بود
›› عجله مکرون برای امضای یک «توافق جدید» به جای برجام
›› هدف من و نتانیاهو تغییر رژیم ایران بود/ مکرون مأمور ترامپ در برجام است
›› ترامپ گفت «کار ترکیه را تمام کن» / آیا پوتین از حملات اسرائیل به مواضع ایران در سوریه خبر داشت؟
›› داغی که سقوط پهپاد آمریکایی به دل بولتون گذاشت/ جزئیات استعفای «سگ دیوانه» از پنتاگون
همچنین برای مطالعه ترجمههای قبلی مشرق از کتابهای مهم بینالمللی، از جمله توصیفات قبلی درباره اوضاع داخلی دولت ترامپ، میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
[۴] بولتون پیش از آنکه مشاور امنیت ملی ترامپ شود، در آخرین سِمت دولتیاش بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۶ سفیر آمریکا در سازمان ملل بود.
[۱۳] A Review of Iran’s Revolutionary Guards and Qods Force: Growing Global Presence, Links to Cartels, and Mounting Sophistication Link
[۱۴] «دو نیم کردن نوزاد» به معنای استفاده از یک ترفند زیرکانه برای پی بردن به حقیقت است و اشاره به داستان یکی از قضاوتهایی دارد که هم به حضرت سلیمان و هم به حضرت علی علیهالسلام نسبت داده شده است – داستان منتسب به حضرت سلیمان را از اینجا یا اینجا و داستان منتسب به حضرت علی علیهالسلام را از اینجا بخوانید.
[۱۶] A Spy Complex Revealed - Leaked Iranian Intelligence Reports Expose Tehran’s Vast Web of Influence in Iraq Link
[۲۰] Statement from the President on the Designation of the Islamic Revolutionary Guard Corps as a Foreign Terrorist Organization Link
[۲۱] «جارندیس و جارندیس» اشاره به موضوع داستان «خانه متروک» نوشته چارلز دیکنز دارد و به معنای پروندهای غیرقابلحل است که بررسی آن ظاهراً تا ابد، بدون رسیدن به نتیجه، ادامه پیدا خواهد کرد.