به گزارش مشرق به نقل از فارس، پایگاه خبری الانتقاد در مجموعه مقالاتی به قلم "عبدالحسین الشیب" به موضوع طرح ها و توطئه های غرب برای تقسیم منطقه اشاره کرده و آن را از زمان آغاز جنگ جهانی اول مورد بررسی قرار داد.
جنگ جهانی اول و تجزیه امپراتوری عثمانی
این گزارش تاکید کرد که بعد از جنگ جهانی اول حاکمیت چهار قرنی امپراتوری عثمانی به پایان رسید و بر اساس توافقی که به توافق سایکس پیکو موسوم شد، ترکیه در جهان عربی به نفع کشورهای برنده این جنگ تقسیم شد، به این ترتیب جغرافیای تازه ای با حضور مجموعه ای از کشورها ایجاد شد که عمر هر کدام از آنها هنوز هم به صد سال نرسیده است، به این ترتیب کشورهای استعماری اروپایی موفق شدند به نام نمایندگی خود تعیین سرنوشت کشورهای جدید و ملت های آنها را بر اساس نقشه های برنامه ریزی شده خود در دست بگیرند و با ایجاد درگیری های مرزی و مذهبی و دینی و قبیله ای از این اهرم ها در مناسبات آینده برای تامین منافع خود در این کشورها استفاده کنند.
تجزیه فلسطین و تاسیس دولت جعلی اسرائیل
جنگ جهانی اول همچنین با صدور بیانیه بالفور در سال 1917 به پایان رسید، این بیانیه خواستار تشکیل دولت یهودی در فلسطین شد و موضوع استعمار مستقیم این منطقه با صدور قطعنامه سازمان ملل در سال 1947 مبنی بر تقسیم فلسطین به دو دولت یهودی و عربی به پایان رسید، به این ترتیب دولت یهودی با تمامی حمایت ها و تاییدها از سوی اروپا و آمریکا در سال 1948 ایجاد شد، اما دولت فلسطینی و عربی هنوز هم به صورت کامل به وجود نیامده است.
تجزیه موفق فلسطین مقدمه ای برای تجزیه جهان عرب
الانتقاد تاکید کرد که تقسیم فلسطین برای غرب تجربه موفقی بود که آن را با تمامی تابعیت های موجود انجام داده و توانمندی های عرب ها در مقابله با این توطئه ها را آزموده و به این نتیجه رسید که این توانایی ها بسیار شکننده هستند، به این ترتیب قابلیت های زیادی برای تجزیه کشورهای دیگر عربی به وجود آمد و فرصت موفقیت این طرح ها در جاهای دیگر نیز بسیار زیاد می نمود، مانند یمن که به دو دولت شمالی و جنوبی تقسیم شد، البته این تقسیم بندی دو دهه پیش به پایان رسید و یمن به صورت متحد درآمد.
پایان راه توافق سایکس پیکو و آغاز طرح خاورمیانه جدید
بر اساس این گزارش امروزه و با شکل گیری قدرت های جدید ضد غرب که منافع آن را در معرض تهدید قرار داده اند و به رقبایی برای ثروت ها و منافع آن تبدیل شده اند، تقسیم جغرافیایی بر اساس سایکس پیکو به پایان راه خود رسیده است و دیگر برای دوره کنونی کارساز نیست، بنابراین غرب ناچار به ایجاد نقشه ای جدید برای منطقه است که از دهه های قبل آن را در دستور کار سیاستمداران آمریکایی و اروپایی قرار داده و مطالعات دانشگاهی زیاد و عمیقی را انجام داده اند که متاسفانه دانشجویان مقاطع آموزش عالی از جهان عرب برای رسیدن به مدارک کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه های اروپا و آمریکا آن را به عنوان موضوع پایان نامه های خود انتخاب کرده اند و در مورد آن تحقیق کرده اند. این تحقیقات حاوی جزئی ترین مسایل از فرهنگ های اجتماعی و فرهنگی و دینی و سیاسی و مذهبی در این کشورهاست و از چندین بعد علمی قابل توجه است و می توان از آن در تصمیم سازی های سرنوشت ساز استفاده کرد.
الانتقاد تصریح می کند که این سخن هیچ مبالغه ای ندارد و هیچ ارتباطی نیز با نظریه توهم توطئه ندارد، نظریه ای که برخی از آن در مقابل تمام کسانی که در مورد پروژه های تقسیم منطقه هشدار می دهند، استفاده می کنند.
اصطلاح خاورمیانه جدید از رایج ترین اصطلاحاتی است که مقامات سیاسی آمریکا و اروپا بویژه بعد از حملات 11 سپتامبر در آمریکا بر زبان جاری کردند، مطالب زیادی در مورد جزئیات این طرح وجود دارد، بخشی از این مطالب نشان می دهد که جنگ 33 روزه صهیونیست ها در لبنان بخشی مهم از این طرح بوده و پیش از آن نیز حمله به افغانستان و عراق از مهم ترین مراحل این طرح بوده است.
موانع غرب در اجرای طرح خاورمیانه جدید
الف: ضعف مفرط رژیم صهیونیستی و ناتوانی آن در حفظ موجودیت خود
البته دلایل محوری زیادی وجود دارد که می توان آن را دستاوردهایی دانست که در متن تمامی بررسی ها در زمینه امکان تقسیم و ایجاد جغرافیای جدید در جهان عرب وجود دارد، یکی از مهم ترین این مسایل شکست های متوالی اسرائیل به دست حزب الله لبنان و نیروی مقاومت در فلسطین است که کارکرد اسرائیل از یک قدرت مهاجم و توانمند برای حمله به هر مکانی را تا حد رژیمی که خود را با دیوارهای سیمانی و الکترونیکی محاصره کرده، پایین آورده است، رژیمی که تنها به دنبال محاصره خود برای حمایت از موجودیت خویش است، به این ترتیب می توان گفت که اسرائیل نقش خود را در حمایت از منافع غرب در راستای حمایت از موجودیت خود از دست داده است و طبعا این یک تحول منفی برای اسرائیل از زمان موجودیت آن تاکنون به شمار می رود.
ب: شکستهای متوالی آمریکا در منطقه و بروز قطب های جدید
دومین دستاوردی که در این زمینه قابل بررسی به نظر می رسد، شکست های خود آمریکا است که به صورت زنجیره وار و مستقیم از شکست در لبنان در سال 2006 آغاز شده و با شکست در عراق و شکست احتمالی قریب الوقوع در افغانستان ادامه پیدا می کند، علاوه بر تمام اینها موضوعی وجود دارد که می توان آن را ناتوانی آمریکا و اروپا در مقابله با افزایش نفوذ ایران نام گذاشت، به این ترتیب است که موضوع تشکیل دنیای کنونی بر اساس نظام های چند قطبی و نه تک قطبی مطرح شده و علاوه بر آمریکا بازیگرهای محوری و قدرتمند دیگری نیز مانند چین و روسیه به وجود آمده اند و یک بازیگر منطقه ای بزرگ مانند ایران نیز شکل گرفته است.
ج: شیب تند انقلاب های عربی و سقوط هم پیمانان غرب
این مقاله در ادامه تاکید می کند که از آنجائیکه جهان عرب یکی از عرصه های رقابت در این جغرافیا است، دستاورد سومی که می توان به آن اشاره کرد، موج انقلاب های مردمی از تونس، مصر و فروپاشی دو حاکمیت وابسته آمریکا در این کشورها و تهدید رژیم های هم پیمان آمریکا در کشورهای حاشیه خلیج فارس و دیگر کشورها به سرنوشت های مشابه اشاره کرد، این موضوع باعث شده است که آمریکایی ها مطالعات مستقیم در زمینه گزینه های پیش رو برای مهار انقلاب های عربی برای پایان دادن به سقوط رژیم های هوادار خود و مقابله با خطرات ناشی از این انقلاب ها در منافع آمریکا و غرب در منطقه را تشدید کنند.
نگرانی غرب از تشدید قدرت اسلامگراها
نگرانی های غرب از این انقلاب ها در این است که بر اساس این تحولات جریان های اسلامگرای مخالف با سیطره آمریکا بر کشورها روی کار می آیند و با وجود اینکه برخی از این جریان ها صراحت در مورد اعلام مواضع خود در قبال مسایل خارجی را به تاخیر انداخته اند، اما این فضا به تشکیل محیطی مردمی منجر می شود که به دنبال ایجاد تغییر است و ایران نام آن را بیداری اسلامی گذاشته است، بیداری که به صورت مستقیم تعیین سرنوشتی جدید برای جهان اسلام و جهان عرب در راستای آزادی از سیطره و نفوذ آمریکایی ها و هر نفوذ استعماری دیگر را دنبال می کند، این گفتمانی است که جذابیت بسیار زیادی در میان انقلاب های جدید دارد و این مزاج عمومی باعث شده است تا بیشتر نامزدهای اسلامگرا بتواند به پارلمان های تونس و مصر پا بگذارند و این یک نقطه ایدهآلی است که هر کشور مشابه که به دنبال ایجاد روند تغییر است، به آن توجه دارد.
انقلاب های عربی برای آمریکا غافلگیر کننده بود
این مقاله تاکید می کند که زمانبندی این حوادث برای آمریکا غافلگیر کننده بود، اما در پروژه های فکری و هویت آن پیش بینی این انقلاب ها در نزد آمریکا وجود داشت، به همین علت راهکارهای مقابله با این انقلاب ها و حالت های مشابه از قبل طراحی شده بود، بویژه اینکه افرادی در اروپا و آمریکا بودند که این انقلاب ها را پیش بینی می کردند، به این ترتیب بر اساس گزارش های اطلاعاتی و مطالعات تاریخی افکار و ایده های فشرده ای تحت بررسی قرار گرفت تا از خطرات ناشی از این انقلاب ها برای منافع غرب و رژیم صهیونیستی جلوگیری شود.
سیاست ایجاد تفرقه برای حذف اسلامگراها از معادلات منطقه
از سوی دیگر از آنجائیکه افزایش قدرت اسلامگراها از سوی رژیم صهیونیستی به شدت رد می شود، تصمیم سازان آمریکا و اروپا و اسرائیل تصمیبم گرفتند تا هر قدرت اسلامی را که به دنبال افزایش نفوذ خود باشد را متفرق کنند و اختلافات داخلی در درون آنها ایجاد کنند و آنها را به درگیری داخلی بکشانند و نگذارند این جریان ها به خطرات استراتژیکی تبدیل شوند که موجودیت اسرائیل و نفوذ آمریکا و اروپا را مورد تهدید قرار دهند.
این طبعا یک اصل تازه و بدیع نیست، بلکه روشی است که از زمان های طولانی مورد استفاده قرار می گرفته و الان بر اساس مقتضیات زمانی تنها شکل و نام های آن تغییر پیدا کرده است، این اصل در گذشته با ضرب المثل "تفرقه بینداز و حکومت کن" نام برده می شد، امروز نیز همان ایده تحت نام های مختلف مورد استفاده قرار می گیرد، در این صورت ایجاد تفرقه حتی اگر نتواند به افزایش نفوذ در کشورها منجر شود، می تواند به توقف خطرات دیگران و یا کاستن از شدت خطرات منجر شود.
پایگاه خبری الانتقاد در مقاله ای دنباله دار به یک قرن توطئه غربی ها برای تجزیه جهان اسلام اشاره کرده و ماهیت آنها را در دوره کنونی مورد بررسی قرار داده است.