کد خبر 110025
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۱:۳۹

در عقايد مسيحيان، بدعت‌هايي همچون تثليث وجود دارد كه حتي پولس نيز آنها را نگفته است بلكه در قرون بعد پديد آمده‌اند. اما بایست پرسید که اگر عیسی(ع) همان خدا است آیا چگونه می‌توان خدا را به دار آویخت و او را کشت و سه روز در قبر دفن کرد؟

مشرق- در خصوص اینکه رسالت عیسی(ع) چه بوده و آن حضرت برای چه وظیفه‌ای به این جهان آمده است اختلافات زیادی وجود دارد. مسیحیان او را همان پیامبر موعود می‌دانند که همۀ انبیاء به آمدنش وعده کرده‌اند. در حالیکه این ادعا را حتی اناجیل اربعۀ آنها تأیید نمی‌کند. حقیقت این است حضرت عیسی(ع) مبعوث شد تا بخش‌هایی از تورات که به دست کاهنان یهود تحریف شده بود را بازگو کند. خداوند حکیم قبل از آنکه معبد یهود و شهر اورشلیم را ویران کند و یهودیان را از آن سرزمین براند حضرت عیسی(ع) را برانگیخت تا آن قوم را توبه دهد. او تا حد زیادی موفق شد ولی کاهنان یهود دل‌های خود را سخت کرده با او به عداوت برخاستند و حتی ظاهراً او را کشتند. اما چند روز بعد، حضرت عیسی(ع) در اورشلیم ظاهر شد و از مرگ حواری خائن خود بر بالای صلیب خبر داد.
این مقاله به طور فشرده رسالت حضرت عیسی(ع) در این جهان و انحرافی که پولس در سخنان آن حضرت داخل کرد را مرور می‌کند.
******

با حملۀ بخت النصر به اورشلیم دوران معبد اول یهود در سال 586 قبل از میلاد به پایان رسید. بخت النصر اورشلیم را ویران کرد و بسیاری را کشت و حدود چهل هزار نفر از یهودیان را به اسارت به بابل برد. قبل از آنکه خداوند اینچنین از یهودیان عقوبت بکشد پیامبرانی همچون اِشَعیاء و ارمیاء را بر این قوم فرستاد تا ایشان را توبه دهد و از عقوبت قریب الوقوع این قوم تحذیر نماید. اما یهود اشعیاء را کشته و ارمیاء را در بند کردند. قریب پنجاه سال بعد، دوران اسارت بابلی به پایان رسید و چندی پس از آن، معبد دوم برای پرستش خداوند در شهر اورشلیم ساخته شد. اما یهودیان باز به سمت فساد و ارتکاب گناهان کبیره رفتند. در سال 64 قبل از میلاد، فلسطین مستعمرۀ روم شد و این در واقع، عقوبت کوچکی بر گناهان بزرگ این قوم بود. خداوند حکیم قریب صد سال بعد ، حضرت عيسي(ع) را با فرمان رحمت و عفو عمومي بر این قوم فرستاد تا یهودیان را موعظه كرده، توبه دهد (انجيل متّي 4/17). آن حضرت، امراضی که مردم به سبب گناهانشان به آن دچار شده بودند (نگا. انجيل يوحنّا 9/1 و 2) شفا مي‌داد و به ايشان توصيه مي‌فرمود تا گذشتة خويش را جبران كنند. او به كمك حواريون خود، موفق شد اكثر يهوديان را توبه دهند. اما كاهنان معبد متكبرانه با او درآويختند و چند نوبت نيز قصد قتل او كردند (متّي 21/46 ـ لوقا 19/47).

اگر يهود و به خصوص كاهنان ايشان به فرمان عفو عمومي خداوند توجه می‌نمودند و با موعظات حضرت عيسي(ع) توبه مي‌كردند، آنگاه زندگي ايشان در زمین فلسطين ابدي مي‌شد. به این معنی که بالاخره در موعدش، آن انتظار طولاني برآورده شده از دروازه‌هاي شهرشان «شالوم» براي آنها آورده می‌شد، درست به همانطور كه انبياء به ايشان بشارت داده بودند (اشعياء 26/2 تا 12 – 52/7). «شالوم» همان دین مبارک «اسلام» است  (در الفباي کهن عبری حرف سين وجود ندارد). البته در تورات فارسی لفظ «شالوم» را به «سلامتي» ترجمه كرده‌اند، با اين تكلّف كه يهود منتظرند از دروازه‌هاي شهرشان براي ايشان «سلامتي» داخل شود! به فرمودة خداوند مجيد در قرآن، این حضرت ابراهيم(ع) بود كه نام «مسلمان» را بر امت رسول‌ا...(ص) نهاده است (حج /78 – بقره /128 تا 132). خداوند نیز این نام را از ابراهیم(ع) پذيرفته و در كتب انبياء خود، به آن بشارت داده است (براي نمونه نگا. پيدايش 49/10ـ تثنيه 18/18 ـ مزمور 72 و 84 – امثال سليمان باب 8 – اِشَعياء باب‌هاي 40  تا 42).
اگر يهود و كاهنانشان به عفو عمومي خداوند توجه مي‌کردند اکنون در جهان جنگ و نزاعي نبود و همه در نهايت صلح و آرامش و با بركت تمام در زیر سایۀ دین خاتم زندگي مي‌كردند و زمين بهشت برين شده بود.

شبهۀ تصلیب عیسی(ع)
كاتبان و كاهنان مدام قصد قتل عیسی(ع) را در سر می‌پروراندند اما موفق نمی‌شدند. در نهایت نیز يهوداي اسخريوطي آن حواري خائن را كه مخفيانه با ايشان وعده كرده بود كه عيسي(ع) را به ایشان تسليم كند و در آن شب پس از صرف شام بدون جلب توجه از جمع خارج شده و سپاه كاهنان را بدانجا آورده بود، دستگير و مصلوب كردند. این مسئله حتی از اناجیل مسیحی قابل اثبات است  هرچند که اناجیل ظاهراً به مصلوب شدن عیسی شهادت می‌دهند. به وقت دستگیری و به دار آویختن آن محکوم، کسی نفهمید که آن مصلوب یهودا است. زیرا كه خداوند در جزاي خيانت يهودا، چهرة او را شبيه عيسي(ع) نمود، درست همان وقت كه او سپاهيان را در بيرون باغ متوقف نموده بود تا خود مخفيانه به جمع حواريون بپيوندد. او هرچقدر عيسي بودن خود را انكار كرد (نگا. متّي 16/24 كه انكار كردن خویشتن و مصلوب شدن مقارن يكديگرند) افاقه ننموده، مردم بيشتر بر كشتن او غيور مي‌شدند. همه كس بجز پطرس و پيلاطس، او را عيسي ‌پنداشته بودند. پطرس كفرگويي‌ها و انكار كردن‌هاي متعددش را در خانة رئیس کاهنان شنيده، به درستی اعلام کرد كه او را نمي‌شناسد و حتي بر او لعنت نيز فرستاد (متّي 26/72  تا 74). پيلاطس نيز وقتی او را به اندروني خود برد، حقيقت ماجرا را از او شنيد (يوحنّا 18/37 و 38) و يهودا به او گفته بود كه عيسي(ع) گناهكار و مسبب اصلي در ماجراي تسليم كردن او به ايشان بوده است (يوحنّا 19/11) چرا كه عیسی با معجزه‌اي او (یعنی يهودا) را شبيه خود نموده و خود گريخته است. از عيسي(ع) و معجزات او چنين كارها بعيد نبود. لذا پيلاطس حاکم روم در اورشلیم، بسيار سعي كرد تا او را آزاد كند اما كاهنان و مردم به سخنانش گوش نکردند (لوقا 23/13 تا 23) و يهودا را در هيئت عيسي(ع)، سخريه‌كنان و با فضاحت تمام مصلوب نمودند.

چند روز پس از ماجراي تصليب و غرّه بودن كاهنان به كشتن عيسي(ع)، آن حضرت در جمع حواريون ظاهر شد و یارانش را از  شبهه درآورد و خبر داد که آسیبی به او نرسیده است (اعمال رسولان 1/16 - 3/17). حواریون از فرط خوشی در ابتدا باور نمی‌کردند (لوقا 24/38 ـ یوحنا 20/20). آنگاه عيسي(ع) چند روز با ايشان زيست تا همه كس او را ببيند. سپس یک روز به وقت ظهر، در حضور هفتاد نفر از يارانش به توسط فرشتگان به آسمان بالا برده شد (اعمال 1/9).
پطرس وصيّ حضرت عيسي(ع) مكرراً رسالت اصلي آن حضرت را به مردم تأكيد مي‌كرد: «حال اگر توبه و بازگشت كنيد گناهان شما محو گشته اوقات استراحت در حضور خداوند خواهد رسيد» (اعمال 3/19). مقصود از جملۀ اخیر، سكونت ابدي این قوم در فلسطين است. پطرس در ادامه، از منجي جهان (ماشيح) سخن گفته است كه همة انبياء به آمدنش بشارت داده‌اند. ماشیح همانطور كه حضرت موسي(ع) آمدن او را مژده داده (نگا. تثنيه 18/18) از نسل ابراهيم(ع) و از ميان «برادران يهود» خواهد آمد (اعمال 3/20 تا 24). يعني كه از نسل حضرت اسماعيل(ع).

تعالیم عجیب پولس
پولس، پس از چند سال که تا سر حد مرگ پیروان عیسی را آزرده و به گفتۀ خودش با کاهنان و دشمنان عیسی در قتل مقدسین شریک بود (اعمال 26/10)، به ناگهان مدعي شد كه در وقتی که به سمت دمشق می‌رفته تا چندی از نصارا را دستگیر کند، ناگهان حضرت عیسی(ع) در وقت ظهر در رؤياي بيداري بدو ظاهر شده و او را جزو شاگردان خود برگزیده است. او توانست کم‌کم رضایت حواریون را به دست آورد و در جمع آنها داخل شود و اندکی بعد، از حواریون اجازه خواست تا به شهرهاي خارج از فلسطين رفته، برای عیسی(ع) تبلیغ کند.

پولس در آن شهرها قرائت خود را از حضرت عیسی(ع) ارائه می‌کرد، یعنی به مصلوب شدن  و همچنين به ماشيح بودن او بشارت مي‌داد. در حاليكه اين دو قول معارض يكديگرند. يعني اگر عيسي(ع) ماشيح (منجي جهان) و رسول خاتم است پس بایست پیروز و فاتح باشد و نه مصلوب و رسوا، و اگر مصلوب شده پس گناهکار است و نمی‌تواند پیامبر یا حتی انسان صالحی باشد. زیرا حضرت موسی(ع) در تورات حکم کرده است که هر کس در قوم یهود بر دار آویخته شود ملعون خدا است (تثنیه 21/23). جالب توجه اینکه پولس نیز به همین جملۀ تورات استناد کرده و عیسی(ع) را ـ نعوذاً بالله ـ ملعون خوانده است (غلاطیان 3/1). در خصوص ادعای پولس در خصوص ماشیح بودن عیسی(ع) نیز باید به سخن خود عیسی(ع) طبق نقلِ انجیل متی توجه کرد که آن حضرت در مباحثه با كاهنان، ظهور ماشيح از نسل داوود(ع) را جعل کاتبان یهود خوانده است (متّي 22/41 تا 45). و چون حضرت عیسی(ع) از نسل حضرت داوود(ع) است (متی 1/1) لذا او نیز نمی‌تواند ماشیح موعود باشد.

قرائت پولس از تورات و كتب انبياء، بدعتي آشكار بود که البته خود او نیز در سخنان و نامه‌هایش به این «بدعت» اذعان کرده (اعمال 24/5 و 14ـ اولِ قرنتيان 11/19) و سخنان خود را کشف و شهود از خداوند خوانده است (غلاطیان 1/12 تا 16)، سرّی که او مدعی شده که خداوند فقط بر وی مکشوف کرده است (اول قرنتیان 2/1 تا 10). به همین سبب است که يهوديان خارج از فلسطين که مخاطب او بودند، مجبور مي‌شدند هر روز كتب انبياء را تورّق كنند كه آيا مطلب همچنان است كه او مي‌گويد (اعمال 17/11).
مقصود ما از «بدعت»، احکام یا سخنانی است که در دین خدا داخل شود در حالیکه خداوند یا انبیاء آن را نفرموده باشند. این «سخنان مجعول» می‌تواند تفسیر به رأی از یک متن مقدس باشد و یا قرائتی جدید که از دین ارائه شود. پولس بنا بر اعتراف خود یک بدعت‌گزار است. او حتی توفیق نداشته یک لحظه حضرت عیسی(ع) را ببیند چه برسد به اینکه شاگرد او شود. او مکراراً همان یک رؤیای خود را بازگو کرده است، که البته شاهدی نیز ندارد. همه می‌دانند که رؤیا اگر صادقه باشد فقط برای خود انسان حجّت خواهد داشت و نه برای دیگران. پولس فقط دو جمله از سخنان عیسی(ع) نقل قول کرده که آن دو جمله نیز در اناجیل موجود نیست (اعمال 20/35 ـ اول قرنتیان 9/13 تا 15). این دو جمله که در خصوص لزوم دریافت اجر و مزد مبلّغ است در سیاق جملات عیسی(ع) و انبیاء نیست چون آنها از مردم طلب مزد نمی‌کنند.
وقتي كه حواريون از تبلیغ‌های پولس در شهرهاي مختلف اطلاع مي‌يافتند افرادي از خود را به آنجا مي‌فرستادند تا مردم اصلِ ماجرا، یعنی معجزات و سخنان عيسي(ع) را از زبان شاهدان واقعي اعمالش که سال‌ها نزد او تلمذ کرده بودند بشنوند. چرا كه حضرت عيسي(ع) خودش ايشان را تربیت کرده، دستورات لازمه را نیز به ایشان داده بود (لوقا 24/47 ـ اعمال 1/8 ـ 3/15). بعد از تعليمات صحيح حواريون در آن شهرها، مردم از تعاليم پولس برمي‌گشتند. اين مسئله در نامه‌اي كه او براي مردم غلاطيه نوشته مشهود است. در آنجا پولس پس از دشنام دادن به آن كساني كه مردم را از تعاليم او برگردانده‌اند، خود را صاحب كشف و شهود خوانده (غلاطيان 1/12) اعمال سوء پیشین خود در دشمني با عيسي(ع) و پيروان او را یاد می‌کند تا مدعی شود که از آنها پشیمان است و آنگاه حواريون عیسی(ع) را بي‌جهت تخطئه مي‌كند. سپس مردم غلاطيه را كه از اعتقاد به مصلوب بودن عيسي(ع) برگشته بودند، دشنام مي‌دهد: «اي غلاطيان بي‌فهم! كيست كه شما را افسون كرد تا راستي را اطاعت نكنيد، كه پيش چشمان شما عيسي مسيح مصلوب شده مبيّن گرديد».

بزرگترين گناه يهود آنطور كه از مزمور 119 حضرت داوود(ع) برمي‌آيد حفظ نكردن شريعت اعطايي خداوند، و تغيير و تحريف تورات و كتب انبياء بوده است. لهذا ذمّ اين كاتبان و كاهنانِ منافق از سوي حق تعالي بر زبان انبياي حقيقي او گذشته است (حزقيال 21/25 تا 27 ـ انجيل متّي باب 23). در همين راستاي تحريف دين، پيوسته انبيایی دروغین در اين قوم يافت مي‌شدند كه خود را فرستادة خدا بنامند و مردم را به گمراهي بكشانند. لهذا خداوند متعال از زبان انبياي مکرم خود، شديدترين انذارها را در خصوص آنها داده است، كه این سخنان در ابواب 14و23 از كتاب ارمياء نبي(ع)، و همچنين ابواب 13و14و22 از كتاب حزقيال نبي(ع) مذكور است. و حضرت موسي(ع) پيش‌تر حكم قتل اين رائيان (بينندگان رؤيا) را صادر نموده بود. حضرت عيسي(ع) نیز در مورد ظهور قريب‌الوقوع اين انبياء كذبه و انتساب دادن خودشان به آن حضرت، تحذير کافی داده است (متّي 7/6  و  15 ـ 24/5 و 11).

عیسی(ع)، پیامبر موعود نیست
سخن انبیاء یهود خبر داده‌اند که با آمدن پیامبر خاتم، کتب انبیاء گذشته نسخ می‌شوند. پولس نیز برای باطل کردن تورات به همین حقیقت متمسک شده است. اما ناراستی پولس در این است که او حضرت عیسی(ع) را همان پیامبر موعود دانسته است. در حالیکه حضرت عیسی(ع) نه تورات را باطل کرد و نه خود را پیامبر موعود خواند. در حقیقت پیامبر موعود حضرت محمد رسول الله(ص) است که یهودیان آن حضرت را با بیش از چهل خصوصیت می‌شناختند (بقره /146 ـ اعراف /157)، خصوصیت‌هایی که بر حضرت عیسی(ع) منطبق نمی‌شوند. این مشخصات در تورات و نیز کتب باقی انبیاء یهود، خصوصاً کتاب اشعیاء مذکورند: او مخلوق اول خدا است، در بسیاری از خصوصیاتش به حضرت موسی شبیه است، اُمّی و مکتب نرفته است ، با ابرهای آسمان می‌آید (در نوجوانی)، آورندۀ کتاب است، وحی خدا را با گوش می‌شنود و با دهان تکلم می‌کند، وحی او مقداری در اینجا و مقداری در آنجا نازل می‌شود (مکّی و مدنی)، به ناگهان به بیت المقدس وارد می‌شود (در شب معراج)، برای برپایی عدل جنگ می‌کند و همواره پیروز است، از نسل ابراهیم است و از نسل ذبیح او، حکومت عدل برپا می‌کند، با ده هزار از مقدسین از سمت جنوب می‌آید، بت‌ها را می‌شکند و تعلیم شیطان را از زمین نابود می‌کند، در نهایت انصاف و اعتدال است، نام او ستوده (محمد) است، دوازده وصی دارد، دین او تا قیامت باقی است، برخی از یهودیان به او ایمان نمی‌آورند و در حفره‌های خود (قلعه‌ها) گیر افتاده و کشته می‌شوند، الباقی یهود مجبور به پرداخت جزیه می‌گردند، او داور روز جزا است و...

لغو شریعت توسط پولس
حواريون يعني يازده شاگرد صديق عيسي(ع) (يهوداي مصلوب را استثناء كرده‌ايم)، همچون آن حضرت به شريعت تورات اعتقاد داشته، به آن عمل مي‌كردند. حواريون هيچ‌گاه ادعا نكرده‌اند كه حضرت عيسي(ع) پيامبري بوده كه شريعت موسي(ع) یعنی فقه تورات را نسخ كرده است. اين سخن، كه برخی از ما مسلمانان نيز ممكن است به آن اعتقاد ورزيده باشيم، در واقع از ادعاهاي پولس است، ادعايي كه حتی اناجيل اربعة مسيحيان نیز به ضد آن شهادت مي‌دهد (متّي 5/17 تا 20 ـ 8/4 ـ اعمال رسولان 3/1). سخن پولس این است که چون با آمدن ماشیح موعود شریعت‌های گذشته نسخ می‌شوند پس با آمدن عیسی(ع) تورات باطل شده است. و پولس اینچنین شریعت را در میان پیروان خود الغاء کرد.

در اينجا براي روشن شدن موقعيت و شأن حقيقي حضرت عيسي(ع) لازم است مثلي بزنيم. مثال حضرت عيسي(ع) در دين يهود و  نسبتی که ميان آن حضرت با حضرت موسي(ع) به عنوان مؤسس و آورندة شريعت تورات برقرار است، همچون نسبتي است كه در دين اسلام امام صادق(ع) با حضرت رسول اكرم(ص) دارد. شيعيان هرگز نمي‌گويند كه امام صادق(ع) با این همه سخنان و تعالیم، پيامبر جديدي بوده است بلكه او اولاً مفسّر و مبيّن قرآني بوده است كه حضرت رسول اكرم(ص) آورد، و ثانياً حضرت صادق(ع)،آن سخنان پيامبر(ص) را كه به دست دشمنان مغرض نابود شده بود (جريان حديث‌سوزي)، با زبانی ديگر براي مردم بيان فرمود و ايشان مكتوب كردند.
حواريون حقيقي عيسي(ع) خود را «نصارا» يا «ناصري» مي‌ناميدند (اعمال 24/5 ـ مرقس 1/24)، اما پيروان پولس كه به ماشيح (رسول خاتم) بودن عيسي(ع) ادعا مي‌كردند، به «مسيحي» مسمّي گشتند (اعمال 11/26). نصارا در شمال افريقا و خاورميانه ساكن بودند اما مسيحيان در يونان، روم و برخي نواحي غربي تركيه كنوني. نصارا وحدت بسيار داشتند و يكدل بودند (اعمال 1/14 ـ 2/1 و 46 ـ 4/24 و 32 ـ 5/12)، اما قرائت بدعت‌گونة پولس از رسالت حضرت عيسي(ع) باعث اختلافات شديد در ميان مردم شده، وحدتي باقي نمي‌گذاشت. اين امر را مي‌توان به وضوح در نیمة دومِ رسالة اعمال رسولان ديد، چه اينكه از نامه‌هاي سيزده‌گانة پولس در همين كتاب عهد جديد مسيحيان نیز مشهود است (براي نمونه نگا. لوقا 1/1 ـ اعمال 15/25 ـ  19/23 ـ نامه به روميان 16/17 ـ اول قُرنتيان ابواب 1 تا 3 ـ دومِ قُرنتيان 11/4 ـ سراسر نامه به غلاطيان).

اختلاف نظر در خصوص رسالت حضرت عيسي(ع) و شبهة تصليب آن حضرت، سراسر قرون بعد را در برگرفت و حتي اجلاس نيقيه در سال 325م. و اجلاس‌هاي بعدي نيز همه بدين سبب برگزار شد. نهايتاً با ظهور اسلام، نصارا كه تعاليم آن حضرت عيسي(ع) در ظهور پيامبر خاتم(ص) را به درستي حفظ كرده بودند با ريختن اشك شوق مسلمان شدند. نجاشي حاكم حبشه نيز از نصارا بود (قرآن: مائده/82 تا 86 ـ اسراء/107 تا 109). اما مسيحيان با بيش از هزار فرقة خود به همانطور ماندند و بعدها كتابخانة عظيم اسكندريه (پايتخت نصاراي موحد) را سوختند و مدعي شدند كه ما پيروان حقيقي عيسي بوده و هستيم. در حاليكه نسب تعاليم ايشان به پولس مي‌رسد و نه به حضرت عيسي(ع). پولس اما عيسي(ع) را نديده و سخني از دهان مباركش نشنوده است و سابقة بد او در ارتکاب گناهان بزرگ که خود در نامه‌هایش ذکر کرده (افسسیان 2/3 ـ رومیان 5/8) و  ضدیت او با حضرت عیسی و یاران او (غلاطیان 1/13 ـ اعمال 8/1 ـ 9/1 و 2 ـ 22/4 و5 ـ 26/10 ـ اول قرنتیان 15/9) مانع از آن است که بتوانیم به او حسن ظن بورزیم.

در عقايد مسيحيان، بدعت‌هايي همچون تثليث وجود دارد كه حتي پولس نيز آنها را نگفته است بلكه در قرون بعد پديد آمده‌اند. اما بایست پرسید که اگر عیسی(ع) همان خدا است آیا چگونه می‌توان خدا را به دار آویخت و او را کشت و سه روز در قبر دفن کرد؟

امیر اهوارکی


پانوشت:

 1. نخستین جمله‌ای که پولس به عیسی(ع) نسبت داده در اعمال 20/35 است که به وقت وداع با اهالی افسس گفت: «و کلام خداوند عیسی را بخاطر دارید که او گفت: دادن از گرفتن فرخنده‌تر است». این سخن در اناجیل اربعه مذکور نیست ولیکن مشابه آن را در اقوال و رفتار خود پولس می‌توان یافت (نگا. اول قرنتیان 9/7 تا 12 ـ 16/1 تا 4). جمله دوم نقل شده از عیسی را خود او در نامه‌اش برای اهل قرنتیه مکتوب کرده است: «آیا نمی‌دانید که هر که در امور مقدس مشغول باشد از هیکل می‌خورد و هر که خدمت مذبح کند از مذبح نصیبی می‌دارد. و همچنین خداوند [یعنی عیسی] فرمود که هر که به انجیل اعلام نماید از انجیل معیشت یابد. لیکن من هیچیک از اینها را استعمال نکردم و اینرا به این قصد ننوشتم تا با من چنین شود» (اول قرنتیان 9/13 تا 15). این هر دو جمله در واقع تأکیدات پولس به مردم است تا مزد خدمات او را فراموش نکنند. در کتاب شبان هرماس که یکی از کتب معتبر مسیحی بوده و در حتی در قرون اولیه جزو کتب عهد جدید محسوب می‌شد مفصلاً آمده است که یکی از تفاوت‌های انبیاء کذبه از انبیاء حقیقی در این است که انبیاء خداوند از مردم مزد نمی‌خواهند (کتاب 1، فرمان 11).

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 8
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 2
  • عبدالرحمن ۱۳:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
    0 0
    لعنت خدا بر پولس(شائول) او بود که تثلیث را بنا کرد و هم او بود که مسیحیان زیادی را کشت
  • ۱۵:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
    0 0
    پولس یه یهودی دو آتیشه بوده
  • هادی ۱۶:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
    0 0
    خدا قوت امیر جان. موفق باشی.
  • انسان ایرانی ۱۹:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
    2 0
    خوبست که نویسنده شناخت عمومی درباره تاریخ و الهایت مسیحیت داشته است، تنها این را میافزایم که مسیحیت امروزی را نباید یک دین یکدست دانست و همه فرقه های مسیحیت به سگانگی (تثلیث) باور ندارند سه شاخه اصلی مسیحیت امروزی " کاتولیک ، پروتستان، ارتدکس" هستند و شاخه های فرعی بسیاری همچون نسطوری(که در خاورمیانه از دیر باز بوده است) و دیگران نیز هستند. همانطور که نویسنده گفتند در خود انجیل رسمی (چون کتابهای انجیل بسیاری هستند که مسیحیت آنها را به رسمیت نمیشناسد) بجز یکبار که عیسی (ع) خود را پسر خدا خوانده (که شاید اشتباه کاتبان بوده باشد) جای دیگری به تثلیث اشاره نشده است . پس از پولس هم میان مسیحیان همواره درباره تثلیث گفتگوهای داغ وحتی جنگ بوده است و سرانجام این نفوذ امپراطور تازه مسیحی شده روم شرقی(بیزانس) بود که در گردهمایی اسقفان به به عیسی جنبه خدایی داد و تثلیث را رسمی کرد و حتی پس از او هم شماری از رهبران مسیحیت آنرا نپذیرفتندو طرد شدند . اما جالب آنست که بدانیم که فرقه های پروتستان که در روزگار کنونی هستند هر چند برایشان تثلیث خیلی کمرنگ که حتی به یکتا پرستی همانندی دارد ولی چون تنها به کلام محض انجیل باور دارند وضد فلسفه و کلام مذهبی اند (همچون وهابیها) ، ذهنی بسیار بسته و بحث ناپذیر دارند و بسیاری از آنان امروزه دشمنان سرسخت ایران اند ،همچون کشیشهای اونجلیست امریکایی و سیاستمداران ایشان، و ایشان به روحانیت و فقه نیز باوری ندارند. برعکس ایشان کاتولیکها و ارتدکسها و نسطوری ها که هر چند از دیدگاه الهایت شاید با اسلام متفاوت باشند ولی ذهنی باز تر و همزیستانه تر و دوستانه تر با دیگران دارند و دارای سلسله روحانیت و فقه اند با فلسفه و کلام مذهبی آشنایند و نیز همزیستی کاتولیکها با مسلمانان در اندلس /اسپانیا حکمت آنها را با حکمت اسلامی آمیخته است حتی عرفان انها برخاسته از حکمت اشراق ماست و "سن توماس" آنها که بزرگترین تئوریسین کاتولیکهاست تاثیر گرفته از حکمت ابن سینا و غزالی است . پس بهتر است که برای درک مسیحیت امروزی همه جوانب را بررسی کنیم.
  • هومن ۲۰:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۱
    0 0
    با تشکر از انتشار این نوع مقاله.
  • wgyfunlo ۲۱:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۳
    0 0
    20
  • مهدی ۰۸:۵۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۵
    0 0
    مقاله تان بسیار مفید و خوب بود. با تشکر
  • IR ۱۸:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۲۳
    0 0
    ممنون مقاله خوبی بود.برای مطالعه بیشتر منابعی دکر کنید

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس