به گزارش مشرق، در ادامه پرونده «کودتای ۲۸ مرداد» این بار با رویکردی که بیشتر تاریخی است، صفحات تاریخ سالهای ۳۰، ۳۱ و ۳۲ را در ایران ورق میزنیم که به انجام کودتای انگلیسی آمریکایی آژاکس یا به قول ما ۲۸ مرداد منجر شد.
پرونده پیشرو، مانند قصه است و بیشتر روایتهای تاریخی را در بر میگیرد که از دل اسناد و مدارک مستند بیرون آمدهاند. در ابتدای این قسمت که بخش پایانی پرونده هم هست، ابتدا به محمد مصدق نخستوزیر وقت ایران، اندیشههای او و نظرگاههایی که دربارهاش وجود داشتند میپردازیم و سپس تاریخ کودتای ۲۸ مرداد را از جایی که از بخشهای پیشین پرونده باقی مانده، پی میگیریم. بدیهی است که در این زمینه ردپای حضور استعماری بریتانیا و آمریکا را هم مرور خواهیم کرد.
بیشتر بخوانید:
آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد دنبال چه واقعیتی بود؟
همچنین مشابهتهای تاریخ دیروز و امروز تقابل ایران با غرب را هم از نظر خواهیم گذراند و فرازهایی از آن را مرور میکنیم.
مصدق، اندیشههایش و تصاویر رایج از او
درباره محمد مصدق دیدگاهها و تصوراتی وجود دارد که در بهبوهه کودتای ۲۸ مرداد رواج داشتهاند و یرواند آبراهامیان هم در کتاب «کودتا» ی خود به آنها اشاره کرده است؛ ۱- مصدق بهعنوان سیاستمداری صریح و فسادناپذیر بین مردم ایران معروف شده بود و سفارت بریتانیا هم او را بهعنوان فردی مردمفریب و وراج معرفی میکرد که حرفهای احمقانه زیادی میزند. ۲- به باور سیاستمدارانی مثل سر ریدر بولارد، مصدق مردی بسیار حساس و ناسیونالیست بوده است. ۳- سیاستمداران آمریکایی هم معتقد بودهاند مصدق بهخاطر ناتوانی در ایجاد تمایز بین مخالفت با امپریالیسم بریتانیایی و تمجید از مشروطه این کشور، شخصیتی دمدمیمزاج و ناسازگار دارد. آبراهامیان درباره این دیدگاه سوم، این توضیح را آورده که بیشتر مربوط به آمریکاییها بوده تا اینکه ویژگی واقعی مصدق بوده باشد.
خود مصدق در آن میان، بر این باور بوده که حکام پیشین ایران از جمله شاهان قاجار، به اشتباه تصور میکردند تنها راه آرامکردن قدرتها، دادن امتیازهای برابر است. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، او قائل به اجرای سیاست موازنه منفی بود که ریشهاش در همیندیدگاه او نهفته است. مصدق معتقد بود سیاستمداران کشور به اشتباه رویه اشتباه موازنه مثبت (امتیاز دادن) را در پیش گرفته بودند و میگفت قدرتهای بزرگ زمانی دست از سر کشور برمیدارند که مطمئن شوند هیچ امتیاز خاصی به آنها داده نمیشود. این سیاست، همان موازنه منفی یا بیطرفی و عدم تعهد بود. از نظر آبراهامیان، مصدق وقتی زمان ابراز این سیاست را پیدا کرد که سپتامبر ۱۹۴۴ معادل نیمه شهریور ۱۳۲۳ بود. یعنی زمانیکه جنگ جهانی دوم در سیر نزولی و مقطع پایانی خود به سر میبرد و متفقین غربی، زانو زدن آلمان را نزدیک میدیدند. همیننزدیک دیدن شکست متفقین بود که باعث شد امتیازهای گوناگونی از ایران بخواهند. مثلاً شوروی، جدا از انگلیس و آمریکا، بهطور علنی درخواست اعطای امتیاز نفت شمال ایران را داشت و استالین هم بنا داشت تا امتیاز بزرگی از این موضوع نگرفته، نیروهای شوروی را از شمال ایران خارج نکند. در همانزمان آمریکا هم که بهشدت نگران کاهش منابع نفتی داخلی خود شده بود، چشم به ایران داشت. بریتانیا هم از تجاوز آمریکا به قلمروهای نفتیاش در ایران، اظهار نگرانی کرده بود. در این حال، هم شاه و هم نخستوزیر کشور از شرکتهای آمریکایی حمایت کردند.
همانطور که پیشتر گفتهایم، شوروی بر درخواست نفتی خود پافشاری، و برای خروج نیروهایش از ایران، تعلل کرد. برای این تعلل قومیتهای کرد و آذری را هم به شورشهای جداییطلبانه تحریک و ترغیب کرد و برای تشکیل دولتهای ایالتی کمکشان کرد. در چنانشرایطی که مصدق نماینده مجلس و احمد قوام نخستوزیر کشور بود، مصدق بر مشی موازنه منفی تاکید داشت و قوام، موافق رویکرد موازنه مثبت بود. مصدق برای محدود کردن قوام در زمینه سیاست خارجی، بانی تصویب لایحهای شد که به قانون مصدق شهرت پیدا کرد و طبق آن، تمام مقامات دولتی از نخستوزیر گرفته تا وزیران و معاونانشان حق انجام مذاکره برای عقد قرارداد نفتی با خارجیها را نداشتند. در ادامه این اتفاقات، دولت شوروی پذیرفت ظرف ۴۰ روز ایران را تخلیه کند و قوام نیز پذیرفت پیشنهاد تشکیل شرکت نفت شوروی ایران را به مجلس ارائه کند. چنین پیشنهادی باعث وحشت آمریکا و انگلستان شد. ازجمله علل مهم این وحشت میتوان به نگرانی انگلیس برای کاهش قدرت شرکت نفت انگلیس و ایران و نگرانی آمریکا برای اخذ امتیازهای نفتی از ایران و تهدید داراییهای زیادش در نفت عربستان، بحرین و کویت اشاره کرد. هشداری که سر ریدر بولارد که در حال برکناری و تعویض با سفیر جدید انگلیس در ایران بود، در این زمینه ارائه کرد، در واقع زمینه بیشتر باز شدن پای آمریکا به ایران شد که پیشتر به آن اشاره کردهایم.
در نتیجه هشدار بولارد و توجه مقامات انگلستان، وزارت امور خارجه این کشور توصیه کرد بریتانیا و آمریکا دولت ایران را متقاعد کنند یک امتیاز نفتی به شرکت نفتی شل در جنوب بدهد و از آمریکا برای مشارکت در این امتیاز دعوت کند.
* ۹- ادامه حوادث _ در مسیر تندباد
ادامه ماجراهای تاریخی آن برهه بیانگر کشمکش آمریکا، بریتانیا و شوروی بر سر نفت ایران، و نشاندهنده دخالت و تاختوتازهای بیحد و حصری است که ملیشدن صنعت نفت کشور، خیلی محدودشان کرد. مثلاً سال ۱۳۲۵ (۱۹۴۶) یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم بود که ایران میخواست قرارداد اصلاحشده سال ۱۹۳۳ را با شرکت انگلیس ایران امضا کند که ماکس تورنبرگ آمریکایی، مشاور اقتصادی دولت ایران، از نخستوزیر خواست چنین کاری نکند. او که مشاور سابق شرکت استاندارد اویل و وزارت خارجه آمریکا بوده، نزد دولتمردان ایران، بر پافشاری بر امضای قرارداد پنجاهپنجاه با شرکت انگلیس ایران تاکید کرد و خودش هم سعی کرد مسئولان شرکت انگلیسی را متقاعد کند که اتفاقاتی که در ایران رخ میدهند، لجبازی یا چانهزنی نیست بلکه دشمنی و خصومت انباشهای است که نه تنها نسبت به شرکت بلکه نسبت به انگلستان وجود دارد.
جالب است که با وجود ناخرسندی مسئولان دولت بریتانیا از رفتار شرکت نفت انگلیس و ایران که تا این مقطع ادامه داشته، مسئولان این شرکت حوادث و اتفاقات رخداده در ایران را جدی نگرفتند. در همانحال سام فال یکی از کارشناسان ایران در وزارت خارجه انگلستان اعلام کرده بود عصر امپراتوری بریتانیا گذشته است. جرج میدلتون کاردار بریتانیا در ایران در سال ۱۹۵۲ (۱۳۳۱ _ یعنی یکسال پیش از کودتا) هم در اینباره گفته شرکت نفت انگلیس و ایران، مبارزه ملی شدن نفت ایران را جدی نگرفته بوده است.
در ادامه اتفاقاتی که بهسرعت و از پی هم میآمدند، مساله موافقتنامه نفتی جدید (الحاقی) مطرح شد و جبهه ملی که حمایت عموم مردم را داشت، ۶ تن از اعضای خود را بهعنوان اعضای کمیته ۱۲ نفره کمیسیون نفت مجلس انتخاب کرد که وظیفهشان بررسی این موافقتنامه الحاقی بود. همانهنگام بود که وزارت خارجه انگلستان، جبهه ملی ایران را جمعی آشوبگر پر سر و صدا خواند و سر فرانسیس شپرد سفیر جدید بریتانیا در ایران به نخستوزیر وقت اعلام کرد موافقتنامه الحاقی خیلی هم سخاوتمندانه تنظیم شده اما طمع ایرانیان، مانع از تصویب و اجرایش میشود. بین صفحات کتاب «کودتا» و بهطور مشخص در صفحه ۱۰۰، کنایه دیگری از یرواند آبراهامیان خطاب به انگلیسیها و زبان دیپلماتیکشان به چشم میخورد که بد نیست مرورش کنیم: «شپرد ظاهراً میتوانست در زمینه استفاده از زبان صریح و غیر دیپلماتیک، با رید بولارد سفیر دوره جنگ مسابقه دهد…»
ادامه روند حوادث هم به اینجا میرسد که شاه بهدلیل آنکه نتوانست سیاستمداران بزرگ کشور را برای حمایت از موافقتنامه الحاقی گرد آورد، رو به سپهبد علی رزمآرا آورد که خیلی هم از او و توطئهگریاش میترسید. با این حال رزمآرا که از مخالفان جدی ملیشدن صنعت نفت بود، بهتعبیر آبراهامیان مردی بوده که بهخاطر جدیبودنش در کار، آماده بود خطر برانگیختن انزجار عمومی را علیه خود به جان بخرد. به ترس شاه از رزمآرا اشاره کردیم و باید به این مساله هم اشاره کنیم که شاه علیرغم میل باطنی و از سر اجبار، رزمآرا را انتخاب کرد. پیش از انتصابش هم به سفیر بریتانیا گفته بود رزمآرا یک افعی است که باید له شود. در نتیجه انتشار چنیناطلاعات و مستندات تاریخی است که این شبهه به وجود آمده که شاه و فدائیان اسلام در کشتن رزمآرا همداستان و همدست بودهاند. بههرحال در گرماگرم این حوادث و زمان انتصاب رزمآرا، یکی از مشاوران کارگری شرکت نفت انگلیس ایران در لندن، گزارش محرمانهای را به وزارت خارجه انگلستان ارسال میکند که در آن هشدار داده شده بوده ملیشدن نفت ایران در شرایط فعلی، اجتنابناپذیر است؛ مگر اینکه شرکت نفت انگلیس ایران، مذاکرات تازهای را براساس اصل پنجاهپنجاه آغاز کند. همزمان جورج مکگی معاون وزیر خارجه آمریکا هم به وزیر خارجه بریتانیا گفته بود: «نارضایتی ایران مشروع است.»
همانطور که میدانیم جمعیت فدائیان اسلام، در ادامه این اتفاقات، رزمآرا را بهخاطر خیانتها و اتهاماتی مثل شرکت در کنفرانس بغداد، مخالفتهایش با ملیشدن صنعت نفت و نوکری اجانب (او را عامل انگیس میدانستند) ترور کردند. این اتفاق روز ۱۶ اسفند ۲۹ رخ داد و همزمان با آن، انگلستان و آمریکا بهطور پنهانی در کشاکش بودند. یکنمونه این کشاکش را میتوان در نوشتههای مارکس تورنبرگ مشاور آمریکایی دولت ایران مشاهده کرد که اشاره کرده شرکت نفت انگلیس ایران، تنها چند روز پیش از ترور رزمآرا و دیرهنگام پیشنهاد معامله پنجاهپنجاه را مطرح کرده است. این نوشته و سند مربوط به زمانی است که سفارت بریتانیا در ایران، دور از چشم این مقام آمریکایی، تلاش میکرده وزارت خارجه آمریکا را متقاعد کند به حضور و فعالیت او در ایران پایان بدهد. اگر بخواهیم حوادث مربوط به بحث موافقتنامه الحاقی را خلاصه کنیم به اینجا میرسیم که تمام اعضای کمیسیون نفت مجلس، رای بر رد آن دادند و با فاصله کمی از ترور رزمآرا – نخستوزیر انتصابی شاه که مخالف ملیشدن نفت بود_ در ۲۴ اسفند ۲۹، مجلس شورای ملی، با اکثریت آرا پیشنهاد کمیسیون نفت را تصویب کرد. یعنی دیگر خبری از موافقتنامه الحاقی نبود و امید انگلستان، برای یکبار دیگر ناامید شده بود.
پس از ترور رزمآرا، شاه حسین علاء را برای نخستوزیری در نظر گرفت و این تصمیم هم با اعتصاب گسترده نفتی در کشور همزمان بود. یعنی پس از ناآرامیهای اسفند ۲۹، از اواخر فروردین ۱۳۳۰، اعتصابات نفتی گسترده در کشور شروع شد؛ و این، مصادف بود با روزهایی که علاء به قول آبراهامیان، در حال گردآوردن کابینه و جلب نظر جبهه ملی بود. این تاریخشناس با اشاراتی که دوباره به تحرکات حزب توده در آن برهه تاریخی دارد، میگوید فرصت مناسب برای اقدام این حزب که با ایجاد سلولهای مخفی و اتحادیههای زیرزمینی منتظر مانده بود، در اوج مناقشات موافقتنامه الحاقی در اسفند ۲۹ و فروردین ۳۰ به وجود آمد. بههرحال همانطور که میدانیم عامل اصلی کودتای ۲۸ مرداد، ترس از استیلای کمونیسم بر ایران نبود. بنابراین میتوان از تحرکات حزب توده که عموماً مربوط به اعتراضات کارگری میشود، گذر کرده و به فتنهانگیزی انگلیسیها در همانزمان پرداخت. یعنی همانزمانی که شرکت نفت انگلیس ایران، در پی اعتراضات فروردین ۱۳۳۰ اعلام کرد روزهای اعتصاب از تعطیلات سالانه کارکنان کسر میشود و باعث شود اعتراضات به اعتصابی سراسری تبدیل شود. همیناتفاق باعث شد در ایران حکومتنظامی اعلام شده و ۲۰ هزار نفر نیروی نظامی به استان خوزستان که قلب ناآرامیها بود، اعزام شوند. همیناعزام و اعلام حکومتنظامی باعث افزایش تنش و ناآرامیها شد. انگلستان هم علاوه بر تحریک قبایل جداییطلب عرب، ۳ ناو جنگی خود را در بندر آبادان مستقر کرد. جالب است که کنسول بریتانیا در خوزستان، با اعلام اینکه قبایل عرب در موقعیت اجتماعی پایینتری قرار دارند، از آنها حمایت کرده و بر طبل جداییطلبی کوبید. اعتصابات و ناآرامیهای نفت هم تا روز ۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ که مصدق طرح ملیشدن نفت را به کمیسیون نفت مجلس ارائه کرد، ادامه داشت. خزانهداری بریتانیا در گزارشی اعلام کرد این اعتصابات، باعث کاهش ۳۴۷ میلیون دلاری ذخایر خارجی بریتانیا شده است. این گزارش هم سند دیگری از زالو صفتی انگلستان در تامین نفت خود با ذخایر ایران است.
بههرحال مصدق ۲ روز پس از پایان اعتصابات، طرح ۹ مادهای اجرای ملیشدن نفت را به مجلس برد و در ادامه حوادث، نخستوزیر ایران شد.
یکی از نمونهها و فرازهای مهم تاریخ ایران که بیانگر خون دلهایی است که مردم کشورمان برای ملیکردن صنعت نفتشان خوردهاند تا این سرمایه ملی را از حلقوم انگلستان بیرون بکشند، مربوط به همین ناآرامیهاست که نقطه اوجش، بازه زمانی ۲۵ تا ۲۹ فروردین بود. طی این روزها فرمان تیراندازی بهسمت مردم صادر شد و در آبادان ۹ کارگر کشته و ۳۰ نفر زخمی شدند. در بندر ماهشهر هم ۲ زن و یک کودک کشته شدند. این راهپیماییهای اعتراضی که برای درخواست دستمزد بیشتر و زندگی راحتتر کارگران شکل گرفته بودند، به طرح مساله ملیشدن صنعت نفت انجامیدند و مردم که زیر آتش گلوله نیروهای حکومت نظامی قرار گرفته بودند، خشمگین شده و به سمت انگلیسیها حمله بردند. در نتیجه ۲ مهندس و یک ناخدای انگلیسی نیز در این ناآرامیها کشته شدند. درنتیجه بسیاری از انگلیسیها از آبادان فرار کرده و ارتش ۱۴ تانک، ۶ زرهپوش و ۴۰ کامیون سرباز را در منطقه آشوبها مستقر کرد. اما جالب است که مردم خشمگین با دراز کشیدن در مسیر تانکها، مانع ورودشان به شهر آبادان شدند. آماری که آبراهامیان درباره تعداد حاضران و تظاهرکنندگان در این تظاهرات آبادان ارائه کرده، ۵۰ هزار نفر است. یکنکته جالب تاریخی این است که مبارزان ضد شاه مثل اعضای حزب توده از همانزمان یعنی سال ۱۳۳۰ شاه را در اعلامیههای خود، خائن و نوکر امپریالیسم میخواندند. بههرحال اگر بخواهیم ردپای آمریکا را در این حوادث تاریخی جستجو کنیم، به تلگرافی از سفارت بریتانیا در واشنگتن میرسیم که به مقصد تهران و لندن فرستاده شد و در آن از اعلام نگرانی وزارت خارجه آمریکا صحبت شده بود. در نتیجه همین نگرانیها هم بود که سفارت آمریکا در تهران وابسته کارگری خود را بهسرعت برای بررسی اوضاع خوزستان، به این منطقه اعزام کرد.
اما با اشارهای که به بیرونکشیدن حق مردم ایران از حلقوم انگلیس و سپس آمریکا کردیم، بد نیست به یکی از مقالات تاریخی روزنامه اورشلیمپست هم اشاره کنیم که در یکی از گزارشهای وزارت خارجه انگلستان به آن اشاره شده و آبراهامیان هم در کتابش، بخشهایی از آن را آورده است. این مقاله بهتعبیر وزارت خارجه انگلستان، مخربترین مقاله درباره وضع آن روزگار بوده است. از نظر نگارنده هم در این مقاله بهصراحت به استعمار و سلطهجویی انگلیسیها اشاره شده است: «انگلیسیها به ما گفتند ما بریتانیاییها برای روش برخورد با بومیان، ۱۰۰ سال تجربه اندوختهایم. سوسیالیسم موقعی که در کشور خود هستیم، چیز بسیار خوبی است، اما اینجا باید ارباب باشید.» مقاله مخرب اورشلیمپست برای انگلیسیها، بهقلم یک فلسطینی که در استخدام شرکت نفت انگلیس ایران بوده، نوشته شده و نتیجهگیری پایانیاش هم این بوده است: «ایرانیان تا زمان از بین بردن شرکت نفت و جایگزینکردن آن با شرکتی با مالکیت خودشان از پا نخواهند نشست.» اما یکی از واقعیتهای دیگر تاریخی که این میان روشن میشود، بیارادگی و در واقع مترسکبودن شاه ایران در بحبوحه آشوبهایی است که عاملاش، انگلیسیها و سپس آمریکاییها بودند. شاه پس از شروع اعتصابات و اعلام حکومت نظامی، خطاب به مردم هشدار داد تضاد طبقاتی زندگی اجتماعی را آلوده کرده و کل موجودیت کشور را به خطر انداخته و بهترین راه برای درمان این اوضاع، رجوع به قوانین اسلام و زندگی بهعنوان یک مسلمان حقیقی است. جالب است که شاه چنین تذکر و بازگشت به زندگی اسلامی را در چنین برههای داده است!
تذکر آبراهامیان درباره اعتصابات نفتی سال ۱۳۳۰
آبراهامیان یک تذکر تاریخی مهم درباره اعتصابات نفتی سال ۱۳۳۰ دارد و آن هم اینکه این اعتصابات، کمک عمدهای به مبارزه برای ملیشدن نفت بودند اما تاریخدانان ایرانی حتی هواداران مصدق، گرایش دارند تاثیر این اعتصابات را لاپوشانی کنند. مثلاً کاتوزیان و فرهاد دیبا در زندگینامههایی که برای مصدق نوشتهاند، در این ماجرا دست برده است. و یا آبراهامیان سپهر ذبیح را مثال میزند که مساله اعتصاب را در نوشتههایش ذکر نکرده است. آبراهامیان با نامبردن از فخرالدین عظیمی که تنها در دو پاراگراف کوتاه به موضوع اعتصاب پرداخته، در نهایت به این جمعبندی رسیده که تنها کسی که اهمیت اعتصابهای ۱۳۳۰ را به رسمیت شناخته، مصطفی فاتح، عالیرتبهترین مقام ایرانی در شرکت نفت انگلیس ایران بوده است. فاتح در کتاب «پنجاه سال نفت ایران» که از نظر آبراهامیان بهترین اثر فارسی درباره این موضوع تاریخی است، نوشته اعتصاب کشور را به لبه پرتگاه برد و به ملیشدن نفت و انتخاب مصدق بهعنوان نخستوزیر انجامید. آبراهامیان، تذکری هم درباره شخصیت مصطفی فاتح دارد و در آن میگوید افکار عمومی جامعه ایران، تصور میکرد فاتح از هواداران بریتانیا است اما او در خلوت چهرهای متفاوت داشت. آبراهامیان در کنایهای دیگر میگوید: «ظاهر عمومی گاهی میتواند فریبنده باشد.» (صفحه ۱۱۶)
نخستوزیری مصدق و اتفاقات پس از آن
اشاره کردیم که مصدق پس از اعتراضات اسفند ۲۹ و فروردین ۳۰، نخست وزیر ایران شد. اگر بخواهیم روایت جزئیتری از این مساله ارائه دهیم، باید به استعفای حسین علاء در ۹ اردیبهشت اشاره کنیم. علت این استعفا این بوده که علاء نمیخواسته بهعنوان چهره مخالف ملیشدن صنعت نفت شناخته شود و در روز استعفایش، رئیس مجلس به مصدق پیشنهاد میکند نخستوزیری را بپذیرد. که آبراهامیان میگوید برخی معتقدند رئیس وقت مجلس تصور میکرده مصدق پیشنهادش را نمیپذیرد. اما مصدق با شرط اینکه «طرح ۹ مادهای ملیشدن صنعت نفت» اش بلافاصله در مجلس تصویب شود، نخستوزیری را پذیرفت و در نتیجه نخستوزیر شد. سفارت بریتانیا در ایران هم سالها پس از کودتای ۲۸ مرداد، در این باره اعلام کرد از نظر مبارزه برای رفاه طبقاتی در ایران، جنبش تحت رهبری مصدق را میشد محرکی انقلابی برای طبقات پایین جامعه علیه طبقات بالا و بریتانیاییهای متحد با آن طبقه به شمار آورد. براساس همینگزارش، انتخاب مصدق بهعنوان نخستوزیر، برای خیلیها از جمله شاه، باعث بهت و شوک شد.
در همانحال و روزِ زمزمههای ملیشدن نفت ایران، یک ناظر از بانک انگلستان به وزارت خارجه این کشور هشدار داد موضوع نفت ایران بهقدری بحرانی شده که ممکن است تاثیراتی جدی بر دیگر کشورهای نفتی خاورمیانه و امتیازات استعماری نفتشان داشته باشد. در اینجا میشود دوباره ردپای آمریکا را جستجو کرد؛ یعنی زمانیکه جورج مگگی معاون وزیر خارجه این کشور برای راضیکردن شاه به نهایینشدن قانون ملیشدن صنعت نفت به تهران سفر کرد. قانون ملیشدن نفت هم ۱۰ اردیبهشت ۳۰ توسط مصدق به شاه ارائه شد. یکی از نکات مهم که شاید در صفحات تاریخ مغفول بماند، در نطق رادیویی مصدق خطاب به ملت است که روز ۱۱ اردیبهشت همزمان با روز جهانی کارگر ایراد شد. او در این نطق از روزنامهنگاران خواست مسئولانه عمل کنند و از آزادی مطبوعات سوءاستفاده نکنند. اگر روزنامهها و مطبوعات داخلی را در نظر نداشته باشیم، هجمهای که رسانههای انگلیسی و آمریکایی در ادامه روند حوادث علیه مصدق داشتند، بیسابقه و قابل توجه است و همانطور که دیدیم، مانند نمونههای امروزی جنگ روانی و معکوسنشاندادن واقعیت ایران و حاکمان بوده است.
اما نکته مهم تاریخی دیگری نیز در فصل نخستوزیر شدن مصدق وجود دارد و آن، حضور سرلشگر فضلالله زاهدی در وزارت کشور مصدق است؛ همانفردی که حدود ۲ سال بعد با حمایت انگلیس و آمریکا کودتا کرده و مصدق را از حکومت برکنار کرد. خلاصه اینکه میتوان در صفحه ۱۲۱ کتاب «کودتا» ی آبراهامیان، این سطور را درباره زاهدی مشاهده کرد: «زاهدی یکی از فرماندهان نظامی زمان رضاشاه محسوب میشد که در جنگ جهانی دوم از سوی بریتانیاییها بهدلیل ارتباط با آلمان زندانی شده بود. او بخشی از محکومیت خود را با کاشانی گذراند و روابطی نزدیک با او برقرار کرد.»
از این مقطع تا ملیشدن صنعت نفت، راه، طولانی نیست. مصدق پس از نخستوزیری در اولین نطقاش مقابل نمایندگان مجلسهای ملی و سنا، اعلام کرد قانون ملیشدن نفت به همکاری اعضای عضو هیئت مختلط نیاز دارد و هشدار داد نیروهای اهریمنی در پی نقشهکشیدن برای کشتن او هستند. در نتیجه در صحن مجلس تحصن میکند و یک اسلحه نیز همراه خواهد داشت. آبراهامیان میگوید رویدادهای بعدی نشان دادند دسیسههای قتل مصدق، آنچنان که غربیها میگفتند خیالی نبودهاند. بههرحال در ادامه اتفاقات، مجلس شورای ملی ۵ تن و مجلس سنا نیز ۶ سناتور را که همه این افراد به ضدانگلیسی بودن معروف بودهاند، بهعنوان اعضای هیئت مختلط انتخاب میکند که این هیئت هم بهسرعت هیئتی موقت برای در اختیار گرفتن تاسیسات نفتی شرکت نفت ایران انگلیس تشکیل میدهد که نامش «شرکت ملی نفت ایران» بود. در نتیجه ۲۹ خرداد ۱۳۳۰ مالکیت دفاتر مرکزی شرکت نفت انگلیس ایران در خرمشهر در اختیار ایرانیان قرار گرفت و شرکت ملی نفت ایران، بهطور رسمی جایگزین شرکت نفت انگلیس و ایران شد.
انگلیس که تا این جای کار، امور را از کفرفته میدید، دوباره دست به اجراییکردن سیاست تهدید زد و نیروهای چترباز خود را در عراق و ناوگان دریایی خود را با ۹ کشتی جنگی در اطراف بندر آبادان مستقر کرد. اما این میان برخی از سران کشورهای جهان مانند جواهر لعل نهرو (اولین نخستوزیر هند پس از استقلال از بریتانیا) و لازارو کاردناس رئیسجمهور مکزیک برای ایران پیام تبریک فرستادند.
یروند آبراهامیان در پایان فصل «ملیشدن صنعت نفت» در کتاب خود، ۳ نوع دیدگاه را درباره این مساله تاریخی در نظر گرفته است: دیدگاه اول، متعلق به گروهی در بریتانیاست که پایینکشیدن نشانههای شرکت نفت انگلیس ایران را گامی در راه زوال امپراتوری بریتانیا میدیدند. دیدگاه دوم متعلق به بسیاری از مردم ایران است که قراردادن پرچم ایران برفراز شرکت ملی نفت را نشان از این میدانستند که کشور در نهایت به استقلال واقعی رسیده است. و تحلیل سوم هم متعلق به خود نویسنده کتاب است که «ملیشدن نفت برای ایران، همانند استقلال ملی برای بسیاری از مستعمرههای پیشین در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و منطقه کارائیب بود.» (صفحه ۱۲۳)
یک شباهت تاریخی دیگر دیروز و امروز؛ ادامه ناکامیهای انگلیس و آمریکا و اعمال تحریمها
اگر بخواهیم تاریخ و سیل حوادث پیش از کودتای ۲۸ مرداد را خلاصه کنیم، باید بگوییم پس از ملیشدن صنعت نفت، انگلیس به دیوان لاهه شکایت کرد که در نتیجه تلاش مصدق و همراهانش، دروغها و درخواستهای نابهجای انگلیس در این زمینه هم به نتیجه نرسید و دو کشور بریتانیا و آمریکا، خود را یکقدم دیگر به اجرای کودتا نزدیک دیدند. جزئیات پیروزی ایران در این دعوا در تاریخ و البته کتاب «کودتا» موجود است. اما با گذر از این برهه تاریخی، باید به این حقایق هم اشاره کنیم که دولت بریتانیا پس از ناکامی در لاهه، به دولتهای غربی برای همکارینکردن با ایران فشار وارد کرد و داراییهای دولت ایران را به مبلغ ۲۵ میلیون پوند توقیف کرد. مشکلاتی که انگلیس سر راه ایران قرار داد، کاملاً شبیه تحریمهایی است که دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا در دولت خود تصویب کرد تا ایران را پای میز مذاکره درباره مساله انرژی هستهای بکشاند. اما خواسته آن روز انگلیس و آمریکا درباره انرژی هستهای نبود. بلکه بهخاطر نفت ملیشده ایران بود. خلاصه آنکه انگلستان مانند ترامپِ آمریکای امروز، به تمام شرکتهای اقتصادی و تجاری، در زمینه همکاری و کار با ایران هشدار داد. همچنین تهدید کرد محموله هر نفتکشی را که سواحل ایران را ترک کند، به جرم حمل نفت سرقتشدهاش، توقیف میکند.
اما یکی از تفاوتهای امروز و دیروز، در این است که گریدی سفیر آمریکا در ایران، به واشنگتن هشدار داد بریتانیا با اعمال تحریمها، تصمیم دارد مصدق را به زانو در بیاورد و تمایل دارد آمریکا را هم کنار خود ببیند. امروز اما جایگاه این دو عوض شده و این، آمریکاست که مایل است انگلستان را در به زانو در آوردن ایران، کنار خود ببیند. انگلستان همچنین پس از ناکامی در لاهه، نقشه اشغال آبادان را هم طراحی کرد که اتلی نخستوزیر این کشور، نقشه مذکور را عملی نکرد. چرچیل هم که پس از اتلی روی کار آمد، چنیننقشهای را اجرا نکرد.
یکنمونه مهم از مذاکرات ناکام آمریکا و انگلیس با ایران بر سر نفت ملیشده، ماموریت آورل هریمن بهعنوان واسطه بیطرف بین بریتانیا و ایران بود که از طرف ترومن رئیسجمهور آمریکا به ایران آمد و دستخالی برگشت. ماموریت هریمن، پیدا کردن راهحل سازشی بود که برای هر دو دوست آمریکا قابل قبول باشد. ماموریت هریمن در تهران ۴۰ روز طول کشید و ورودش همزمان با راهپیمایی حزب توده به مناسبت سالگرد اعتصابات سال ۱۳۲۵ بود که با توطئه سازمان سیا، این تظاهرات با حملهای سازمانیافته به قتل ۱۶ نفر و زخمیشدن بیش از ۲۸۰ نفر انجامید. این واقعیت هم سند دیگری از این مساله است که غربیها هرجا پا میگذارند، هرجومرج و خونریزی میشود. در نتیجه همین ناآرامیها مصدق، زاهدی را که آن زمان رئیسپلیس و وزیر کشور بود، برکنار کرده و امیر علایی را جایگزینش کرد.
پس از ماموریت ناکام هریمن در تیرماه ۱۳۳۰، ماموریت استوکس در مرداد ماه همانسال انجام شد و طی آن، سر ریچارد استوکس، از طرف کابینه بریتانیا، برای مذاکره مستقیم با دولت ایران، به تهران آمد. به قول آبراهامیان، «استوکس نیز موفقتر از هریمن نبود زیرا هدفش فرقی با او نداشت.» (صفحه ۱۷۵)
ادامه ناکامیهای بریتانیا و شکایت از ایران به شورای امنیت
یکی دیگر از مشابهتهای امروز و دیروز تقابل ایران و قدرتهای غربی را میتوان در ادامه ناکامیهای انگلیس و آمریکا در متقاعد کردن مصدق برای واگذاری عملی فروش نفت، دید که در نتیجه آن، انگلستان بهطور رسمی از ایران به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد. در متن شکایت بریتانیا ادعا شده بود ایران صلح جهانی را به خطر انداخته است. در نتیجه، مصدق ناچار شد به آمریکا سفر کند و در سخنرانی خود در سازمان ملل گفت اگر ایران کشتیهای جنگی خود را در رودخانه تیمز لندن مستقر کرده بود، خودش جرمش را در به خطر انداخت صلح جهانی قبول میکرد. مصدق در سخنرانی خود بریتانیا را به اِعمال امپریالیسم کهنه متهم کرد و رفتار شرکت نفت انگلیس ایران را یادآور رفتار کمپانی هند شرقی دانست.
در ادامه این حوادث، انگلستان نتوانست شورای امنیت را با خود همراه کند و آرای لازم را برای محکومیت ایران به دست آورد. در نتیجه اعلام کرد سازمان ملل در انجام مسئولیتهای خود ناکام مانده است. اما مصدق هنگام حضور در آمریکا هم مذاکراتی داشت که به مذاکرات واشنگتن معروفاند و با وجود اینکه قدمی رو به جلو توصیف میشوند، نتوانستند خواستههای انگلیس و آمریکا را در زمینه تصرف نفت ایران تامین کنند. دولتمردان انگلیسی هم که همچنان ناکام بودند، سیاست خود را بر این اصل قرار دادند که با جانشین مصدق مذاکره خواهند کرد و در انتظار برکناری او خواهند نشست. در واقع، انگلیس و آمریکا در این برهه با بهانههای مختلف در پی خریدن وقت بودند. در ادامه حوادث و مذاکرات مرتبط هم، بهمنماه سال ۱۳۳۰ (فوریه ۱۹۵۲) دیداری بین مقامات ردهبالای بریتانیا و آمریکا، در لندن برگزار شد که به گفته آبراهامیان، گزارش و اسنادش از بین رفته است.
تشکیل مجلس هفدهم و بازیهای پنهانی قوام
تشکیل مجلس هفدهم، مهمترین اتفاقی است که در ادامه حوادث گفتهشده رخ داد و همزمان با آن، ضمن اینکه احمد قوام و همفکرانش در حال رایزنی با بریتانیا برای کسب قدرت بودند، سفیر انگلستان در ایران، از طرف وزارت خارجه این کشور تشویق میشد تا شاه را به حمایت از موضع آمریکا تشویق کند و موضع آمریکا چیزی نبود جز برکناری فوری مصدق (بدون وقتکشی) و جایگزینی قوام. آبراهامیان در اینباره میگوید «در جلد دهم اسناد روابط خارجی ایالات متحده آمریکا میتوان در خصوص رویدادهای مربوط به این هفتهها نانوشتههای زیادی را مشاهده کرد.» (صفحه ۱۹۵) که منظورش از هفتهها، همانهفتههایی است که از تشکیل مجلس هفدهم میگذشت و مذاکرات پشتپرده بین سیاستمداران ایرانی و بریتانیا و بریتانیا و آمریکا در جریان بود. یکی از مسائل تاریخی جالب هم در اینباره یکی از گزارشهای سفارت انگلستان در ایران است که در آن اشاره شده شاه هرگز بریتانیا را به خاطر ساقطکردن پدرش نبخشیده و به نظر میرسد باید برای خلع او از قدرت، بهعنوان یک سیاست درازمدت تلاش کرد.
ادامه دسیسهها و توطئههای انگلیس و آمریکا باعث شد مصدق به تعبیر آبراهامیان شاه، مجلس و سنا را دور بزند و با ایراد نطق استعفا، مستقیماً به مردم رجوع کند. این دور زدن به قول آبراهامیان، همانبحثی است که مصدق مطرح کرد و از مردم خواست بین او و شاه، یکی را انتخاب کنند که این «او و شاه» معانی گستردهتری از صرفاً «مصدق و شاه» دارد؛ مثل «مصدق و مخالفانش در مجلس» و یا «مصدق و شرکت نفت انگلیس ایران». مصدق با اشاره به اینکه شاه قانون اساسی را بارها نقض کرده و مقابل ملیشدن نفت مقاومت کرده، از او بارها انتقاد کرد و نطق استعفای خود را خطاب به ملت ایراد کرد که این استعفا را میتوان یکموفقیت دیگر برای مصدق دانست. آبراهامیان هم این حرکت مصدق را موفقیتآمیز عنوان میکند که منجر به قیام مهم ۳۰ تیر شد. پس از استعفای مصدق که ۲۵ تیر ۳۱ اعلام شد، مجلس با تحریم نمایندگان حامی مصدق، احمد قوام را برای نخستوزیری پیشنهاد کرد و قوام هم درباره کابینهاش مشغول مذاکره با سفارت انگلستان شد. قوام پیشنهاد دیگری هم داد که از سر گرفتن مذاکرات نفتی با انگلیس بود. یکی از شایعاتی که آن زمان بین مردم دهانبهدهان میگشت این بود که آمریکا هم به قوام پیشنهاد کمک داده است.
قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱
جالب است که از زمان بهقدرت رسیدن یا رساندن محمدرضا پهلوی، ایران بارها و بارها صحنه ناآرامیها، آشوبها و پایینکشیدن مجسمههای او و پدرش رضاخان بوده است که این نا آرامیها در نهایت در انقلاب اسلامی سال ۵۷ به ثمر نشستند. قیام ۳۰ تیر سال ۳۱ هم یکی دیگر از ناآرامیهای ضدشاه و ضداستعماری مردم ایران بود که به تعبیر یرواند آبراهامیان در صفحه ۲۰۰ کتاب «کودتا» نقطه اوج بحران بود. بیشتر شهرهای ایران در این روز اعتصاب کردند و تظاهراتهای گستردهای شکل گرفت. «تقریبا تمامی ادارات، مغازهها، بازارها، کارخانهها، اتوبوسها و تاکسیها دست از کار کشیده بودند. حتی مغازههای منطقه مرفهنشین شمال شهر (تهران) نیز بسته بودند.» (صفحه ۲۰۰) بههرحال، گستردگی قیام ۳۰ تیر در ایران باعث میشود آن را یکانقلابْ اما پیروزنشده بدانیم.
ازجمله موارد مشابهتهای تاریخی بین قیام ۳۰ تیر و انقلاب ۵۷، پایینکشیدن مجسمه رضاشاه و شعارهای مرگ بر شاه، مرگ بر امپریالیستهای انگلیسی_آمریکایی و نمونههای مشابه است. نتیجه قیام ۳۰ تیر این بود که قوام ساعت ۵ بعدازظهر استعفا داد و به قول آبراهامیان «از انظار پنهان شد.» (صفحه ۲۰۱) یکنکته تاریخی جالب هم درباره قیام ۳۰ تیر، مربوط به گزارش سفارت انگلستان درباره این خروش ملی است که طبق آن، انگلیسیها در گزارش خود ابراز شگفتی کرده بودند که طی این اعتراضات، میزان حمله و چپاول اموال بسیار اندک بوده است که این، نشانگر ملی و مردمیبودن قیام موردنظر است. اما نکته ناراحتکننده تاریخی هم این است که از قیام پیروز ۳۰ تیر سال ۳۱ تا کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ فاصله زمانی زیادی نیست. به هر حال، قیام ۳۰ تیر که برای خود، انقلابی بوده و به قول جورج میدلتون سفیر وقت انگلیس در ایران «اگر ارتش به تیراندازی به سمت مردم ادامه میداد، تبدیل به یک انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ دیگر میشد»، یکی دیگر از ناکامیهای انگلیس و آمریکا برای راضیکردن مصدق به دادن امتیاز بوده است. پس از این اتفاق لوی هندرسون سفیر آمریکا و جورج میدلتون تلاشهای زیادی کردند تا مصدق را اصطلاحاً به راه بیاورند اما ناکام ماندند و مذاکراتی که در این برهه تا پیش از کودتا انجام شدند، بینتیجه بودند.
اما همزمان با این تلاشهای بهظاهر مصلحتاندیشانه، در خارج از ایران، رسانهها و مطبوعات انگلیسی و آمریکایی، مصدق و حامیانش یعنی مردم ایران را اوباش خواندند. در حالیکه مجلس شورای ملی کشتههای قیام ۳۰ تیر را شهدای ملی و خود قیام را قیام ملی خواند، روزنامهای مثل واشنگتناستار یادداشتی با عنوان «اوباش در ایران» چاپ کرد که به کمک وابسته مطبوعاتی انگلستان نوشته شده بود.
مصدق پس از ۳۰ تیر، موفقیتهای دیگری در محدود کردن قدرت و داراییهای شاه داشت که میتوان آنها را آخرین موفقیتهای او پیش از کودتا و کنار رفتن از قدرت دانست. چون پس از آن، انگلیس و آمریکا بر نتیجه نهایی خود برای اجرای کودتا، آن هم با نام شاه به اجماع رسیدند. آبراهامیان در صفحه ۲۱۲ کتاب خود، ضمن اشاره به پنهانکاریهای انگلیس و آمریکا در انتشار اسناد و صداقتشان که حتی با یکدیگر هم صادق نبوده و نیستند، میگوید «این دو کشور، سرمایههای خاص خود را روی میز گذاشتند – هرچند همهچیز را هم رو نکردند.»
پررنگشدن حضور آمریکا در ایران و کمرنگتر شدن انگلیس
اما در جستجوی ردپای حضور آمریکا در ایران، میتوان بر مقطعی تمرکز کرد که آمریکا و انگلیس، اجرای کودتا را قطعی میدانستند و زاهدی را هم انتخاب کرده بودند. در این مقطع یعنی سال ۱۳۳۰ تا زمان اجرای کودتا، آمریکاییها در حال گسترش نیروهای خود در ایران بودند. در حالی که انگلیسیها در این زمینه رو به کاهش بودند. از شهریور ۳۰ که کنسولگریهای بریتانیا در شیراز، اصفهان، مشهد، اهواز، خرمشهر و کرمانشاه تعطیل شد، مجموعه آمریکاییهای درون ایران، در حال رشد بودند. آبراهامیان میگوید مجموعه سفارت آمریکا وقتی روابط ایران و انگلستان در سال ۳۱ قطع شد، اهمیت بیشتری هم پیدا کرد. بههرحال در آن دوران، تعداد کارکنان سفارت امریکا در تهران، به گواه وزارت خارجه بریتانیا، ۵۸ نفر بوده و سفارت بریتانیا پیش از تعطیلی ۲۱ کارمند، سفارت شوروی ۲۱ نفر و سفارت فرانسه هم ۹ نفر نیرو داشته است. بررسی برگههای تاریخ از حضور آمریکا (بهتر است بگوییم حضور دیپلماتیک!) در ایران در سالهای ۳۰ و ۳۱ نشان میدهد، ایران، عملاً در مشت آنها بوده است. مثلاً بهجز سه ماموریت نظامی مستشاری، براساس اصل ۴ که کمک به کشاورزی ایران بوده، ۱۳۸ آمریکایی در ایران حضور داشتند که این تعداد به قول آبراهامیان، بیشتر از همه آمریکاییهایی بوده که در کشورهای عربی اطراف ایران حضور داشتهاند.
در آن سهماموریت نظامی که اشاره کردیم، ۱۲۳ مشاور آمریکایی در ایران مشغول به کار بودند. این حضور از سال ۱۳۲۱ در ایران آغاز شده بود. از سال ۱۳۲۵ هم پنتاگون تحویل تانکهای سبک M3 و سنگین M4 یا همان شرمن را به ایران آغاز کرد. سال ۱۳۳۱ بود که ۴۲ دستگاه از این تانکها به ایران تحویل داده شد و بیش از ۳۰۰ افسر ایرانی هم برای آموزش استفاده از آنها به آمریکا اعزام شدند. آبراهامیان مینویسد سفارت آمریکا سال ۳۱ در گزارشی رضایتمندانه اعلام کرد حتی افسران دستچینشده مصدق هم ارادتمند مشاوران آمریکایی حاضر در ایران هستند و اشارهای به گزارش یک ناظر هندی هم دارد که اواخر سال ۱۳۳۱ نوشته بود: «نخستین چیزی که در تهران جلب توجه میکند، شمار قابل توجه ملاحظه آمریکاییهاست. تعداد دقیق آنها مشخص نشده اما در ایران تعدادشان در مقایسه با دیگر کشورهای خاورمیانه بیشتر است. احتمالاً تنها در تهران حداقل هزار امریکایی حضور دارند.» (صفحه ۲۲۲)
تعدادی از نیروهای سازمان سیا و جاسوسان آمریکایی هم در آن دوران تحت پوشش باستانشناس و تاریخدان در ایران حضور داشته و فعالیت میکردند. اگر بخواهیم این بحث را خلاصه کنیم میتوان به ۳ چهره عملیاتی سازمان سیا از خود ایرانیها اشاره کرد که عبارت بودند از سرهنگ عباس فرزانگان و دو مامور دیگر که بهنام برادران بوسکو معروف بودند. این دو با نامهای رمزی سیلی و نرن شناخته میشدند و نام واقعیشان فرخ کیوانی و علی جلالی بود که آبراهامیان از دل اسناد این واقعیت را بیرون کشیده که هویت واقعی آنها حتی از سازمان جاسوسی MI6 هم مخفی نگه داشته شده بود.
در این برهه از تاریخ است که آمریکا، که در ظاهر نقاب دوست ایران را به چهره زده بود، نقش اصلی خود را در فشارهای پیش از کودتا و البته زمان کودتا؛ برای پیروزی زاهدی و شکست مصدق نشان داد. آمریکا کمکهای خود به ایران را لغو کرد و همراه با انگلیس تحریمهای شدید اقتصادی را بر دولت مصدق تحمیل کرد که جزئیاتشان در تاریخ و البته کتاب «کودتا» ی آبراهامیان وجود دارد. با اعمال این تحریمها شرکتهای خارجی که اقدام به خرید و فروش نفت با ایران میکردند، مورد فشار قرار گرفتند. جمعبندی آن برهه تاریخی در کتاب «کودتا» اینگونه است: «ایران طی یک دوره هجده ماهه از ژانویه ۱۹۵۲/ دیماه ۱۳۳۰ تا زمان کودتا، تنها ۱۱۸ هزار تن نفت – یعنی معادل فقط تولید یک روز _ صادر کرد. چندسال بعد، انریکو ماتئی که بهعنوان وزیر نفت ایتالیا برای کمک به شرکت ملی نفت ایران ابزار علاقه کرده بود، در یک سانحه هوایی کشته شد.» (صفحه ۲۳۰) یکمورد دیگر از تکرار تاریخ هم که مربوط به همینبرهه میشود، نوشته یکی از نشریات خارجی است که آبراهامیان در صفحه ۲۳۱ کتاب خود به آن اشاره کرده است: «تحریم ضربات سختی به ایران وارد کرد، اما نتوانست کشور را زمینگیر کند.»
بهکارگیری سیاست اقتصاد بدون نفت توسط مصدق
راه چاره مصدق برای برونرفت از این وضعیت چنین بود که بودجه بدون نفت را تنظیم کند، حقوق مقامات دولتی را کاهش دهد و استفاده از خودروهای با راننده را برای مقامات ارشد کشور ممنوع کند. او در این زمینه واردات کالاهای تجملی، لوکس یا به قول امروزی لاکچری را هم محدود کرد. شاید شرایط آن دوره را بتوان شبیه به شرایط دوره فعلی (سال سوم دولت دوم حسن روحانی) دانست که در آن مصدق برای جنگ با وضعیتی که انگلیس و آمریکا به ایران تحمیل کردند، اوراق قرضه دولتی منتشر کرد، ذخائر ارزی و طلا ایجاد کرد، اسکناس بانکی چاپ کرد و بهتدریج ارزش پول رایج را کاهش داد که در نتیجه، ارزش دلار در بازار سیاه از ۳۱ ریال به ۹۷ ریال رسید. مصدق همچنین مذاکراتی را که رزمآرا برای دریافت طلا از شوروی بهعنوان غرامت اشغال سالهای جنگ جهانی دوم آغاز کرده بود، از سر گرفت. بههرحال فشارهای خارجی، تبعات داخلی هم داشت و در نتیجه آنها، ۹ تن از چهرههای تاثیرگذار و آن ۲۰ نفر پایهگذار جبهه ملی جدا شده و اطراف مصدق را خالی کردند.
آمریکا، کودتای ۲۸ مرداد و شوکدرمانی
یکی از زوایای اقدام و حضور آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد، همانبحثی است که نااومی کلاین در کتابها و آثار خود تحت عنوان «شوکدرمانی» مطرح کرده است. پیش از بحث شوکدرمانی باید اشاره دوبارهای به جنگ روانی و تبلیغاتی آمریکا و انگلیس که پیش از انجام کودتا اجرا شد، بپردازیم که طبق اسناد مربوط به آن، در مقالاتی که در روزنامه و نشریات عامل در این جنگ منتشر میشد، دکتر حسین فاطمی را همجنسباز، بهایی و مسیحی معرفی کردند و بهعنوان مثال دیگر، مصدق و نیاکانش را هم یهودی خواندند. بههرحال فردی مثل همان ویلبر که آبراهامیان عدم صداقتش در روایت کودتا را اثبات کرده، با دستکاری اسناد، سعی کرد نشان دهد حزب توده در جبهه ملی نفوذ کرده و مصدق هم فردی ضد دین، فاسد، بیوجدان و منحرف است.
اصطلاح دکترین شوک، بهقول نااومی کلاین، بیانگر تاکتیکی کاملاً ظالمانه با بهرهبرداری سیستماتیک از سرگردانی و دربهدری مردم بعد از یک شوک عمومی است. اما در زمینه پدیده شوکدرمانی آمریکایی در کودتای ۲۸ مرداد، به این حقایق برمیخوریم که در نقشه کودتا، تاکید شده بود رسانههای غربی به ویژه روزنامهها باید بر خطر کمونیسم در ایران و تساهل مصدق در برابر حزب توده اعلام نگرانی کنند و همچنین چهرههای ارشد آمریکایی طی بیانیهای هرگونه امید به کمک آمریکا به ایران را تبدیل به یاس کنند. نیمههای مرداد ۳۲، وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد در سفر بزرگ خود به خاورمیانه در تهران توقف نمیکند. وزارت خارجه این کشور هم نامه محرمانه رئیسجمهور آمریکا به مصدق را افشا کرد که در آن آمده بود رئیسجمهور دیگر نمیتواند کمکهای خود به کشورهای نفتی مثل ایران را تداوم ببخشد. خبرگزاری رویترز هم به نقل از لوی هندرسون که در مسیر تعطیلات طولانی خود در آمریکا برای دیدار با دالس در کراچی توقف کرده بود، نوشت ایالات متحده دیگر هیچ ایدهای برای حل مناقشه انگلیس و ایران ندارد. مجله تایم این موضوع را شوک درمانی توصیف کرد. برای شاه هم توضیح داده شد که اگر با این موضوع یعنی کودتا کنار نیاید، بریتانیا و ایالات متحده بدون او کار را پیش خواهند برد. همچنین هشدار دادند میتوانند حمایت از خاندان پهلوی را متوقف کنند.
آغاز کودتا و شکست در مرحله اول
کودتای آمریکا و انگلیس علیه دولت مصدق روز ۲۴ مرداد آغاز شد که در نتیجه هشیاری مصدق در مرحله اول شکست خورد. چون مصدق از پیش آگاه شده و در انتظار نیروهای ارتشی بود. در نتیجه اقدامات مصدق، ساعت ۵ صبح روز بعد وضعیت عادی به پایتخت برگشت و سرتیپ زاهدی در منزل یک دیپلمات آمریکایی مخفی شد. توجه داریم که این مهره مهم کودتا در خانه یک آمریکایی مخفی شد و در زمان لازم یعنی اقدام نهایی کودتا، اقدام به عمل کرد. و این هم یکی دیگر از نقشآفرینیهای آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد و تاریخ معاصر است چون به قول آبراهامیان، زاهدی با کمک آمریکاییها مخفی شده بود. شاه هم همانطور که در طرح کودتا پیشبینی شده بود، همراه همسر دومش ثریا و خلبان شخصیاش با هواپیمایی کوچک به بغداد فرار کرد. پس از این پیروزی موقت، مردم به خیابانها ریخته و پیروزی را جشن گرفتند. از جمله عبرتآموزیهای مهم تاریخ و پدیدههای جالب اجتماعی میتوان به همینبرهه از تاریخ ایران اشاره کرد که به شهادت یکی از شاهدان عینی که ماجرا را برای نگارنده این مطلب روایت میکرد، مردم تهران امروز شعار «درود بر مصدق» سر میدادند اما فردا که رسید، خیابانها از شعار «مرگ بر مصدق» پر شده بود. البته شکلگیری چنین پدیدهای را نمیتوان بدون در نظر گرفتن نقش آمریکا و انگلستان بررسی کرد.
بههرحال پیش از شکست اولینمرحله کودتا، حامیان مصدق که غالب بودند، به خیابانها ریختند. دکتر حسین فاطمی هم در جمع مردم از بهدادگاهکشیدن کسانی صحبت کرد که سعی کرده بودند کودتا را اجرا و پیروز کنند. عصر روز پیروزی مردم (شکست مرحله اول کودتا) بود که نشریه فاطمی یعنی «باختر امروز» که به انتشار مطالب ضد شاه و سلطنت شهره بود، در مقالهای، سلطنت را بهعنوان امری مرده و مدفون، محکوم کرد. فاطمی در این مقاله، درباره محمدرضا پهلوی را مرکز فساد خواند و شاه را هوسبازی خونآشام، نوکر انگلیس، دزد بغداد و پدرش را هم یکدیکتاتور خواند. بیدلیل نیست که بین دستگیرشدگان کودتا، فاطمی بیشترین میزان تنفر شاه را به خود اختصاص داده بود. و همینتنفر محمدرضا پهلوی از فاطمی بود که به صدور حکم اعدام و شهادتش انجامید.
اشتباه مرگبار مصدق و پیروزی کودتا در مرحله دوم _ آن ملاقات سرنوشتساز
پس از سپریشدن روز ۲۴ مرداد و شکست مرحله اول کودتا، در حالیکه بسیاری از آمریکاییها کودتا را شکستخورده میدانستند، افرادی مثل روزولت نظر دیگری داشتند و معتقد بودند صرفاً بخش شبهقانونی کودتا شکست خورده است. نکته مهم تاریخی در اینباره این است که هندرسون سفیر وقت آمریکا در ایران، برای اینکه زمان اجرای کودتا در تهران نباشد، در تعطیلاتی طولانی در بیروت به سر میبُرد و با شنیدن خبر شکست مرحله اولیه یا همان شبهقانونی کودتا، بهسرعت خود را با یک هواپیمای نظامی به تهران رساند. او مستقیماً به دیدار روزولت در سفارت آمریکا رفت و درخواست ملاقات فوری با مصدق را مطرح کرد. زمان این ملاقات ۲۷ مرداد تعیین شد؛ یعنی یک روز پیش از پیروزی نهایی کودتا. آبراهامیان میگوید اهمیت سرنوشتساز این ملاقات اغلب نادیده گرفته میشود و هواداران مصدق ترجیح میدهند از آن چشمپوشی کنند. «ویلبر هم تماماً آن را نادیده میگیرد و در مقابل، به زبانی مبهم از نحوه ایجاد شرایطی که در آن نقشه کودتا امکانپذیر میشد، سخن میگوید. هندرسون نیز خلاصهای سانسور شده از ماوقع را به واشنگتن فرستاد…» (صفحه ۲۶۰)
هندرسون در آن دیدار تاریخی ضمن تهدیدات مختلف مبنی بر اینکه دولت آمریکا با ادامه آن وضعیت، دیگر مصدق را بهعنوان نخستوزیر نخواهد شناخت و مسائل مشابه دیگر، به نخستوزیر ایران وعده میدهد اگر دولت، خیابانها را از هواداران خوشحالش خالی کرده و نظم را به کشور برگرداند، میتوان امیدوار بود آمریکا کمکهای خود و به رسمیت شناختن او را در دستور کار قرار دهد. در نتیجه مصدق با یکتماس تلفنی به رئیس شهربانی دستور میدهد نظم را به خیابانها برگردانند که همین دستور به تعبیر هندرسون، اشتباه مهلک پیرمرد بود. بههرحال مصدق پس از چند سال مبارزه سرسختانه با استعمار پیر انگلستان و استعمار جوان آمریکا، و کسب پیروزیهای بزرگ؛ در نهایت مرتکب بزرگترین اشتباه خود شد که به پیروزی دشمن انجامید. پس از این اتفاق بود که پای آمریکا، بیش از پیش به ایران باز شد.
به قول آبراهامیان مصدق در دام افتاده بود چون هرگونه تظاهرات را ممنوع اعلام کرد. نشریه تایم هم در بررسی و تحلیل خود در اینباره گزارش کرد «بلافاصله پس از دیدار هندرسون با مصدق، سیر حوادث آغاز شد.» به عبارت ساده، فرمان مصدق، عملاً دست ارتش را برای سرکوب قدرتمندترین حامیان مصدق در خیابانها باز گذاشت و در نتیجه هماناتفاقی رخ داد که خیابانها از شعار «مرگ بر مصدق» پر شد. آبراهامیان میگوید هندرسون در گزارش رسمی خود بر اهمیت این فرمان مصدق صحه گذاشته اما از ذکر نقش خود در این ماجرا خودداری کرده است.
بههرحال پس از این ملاقات سرنوشتساز مصدق و سفیر آمریکا بوده که طرحونقشههای مربوط به کودتا عملیاتی شدند. در نتیجه صحنههای زد و خورد و حضور تانکهای موافق و مخالف مصدق در خیابانهای تهران رخ دادند که پژوهشگر تاریخ یا خواننده این مطالب را عملاً به این نتیجه میرسانند که در روز ۲۸ مرداد در واقع جنگ ایران با آمریکاوانگلیس بوده که در تهران جریان داشته است. خلاصه آنکه تهران در آن روز، صحنههای عجیب و غریبی را به خود دید که شاید بتوان نمونههای معدودش را در فیلمهای سینمایی یا رمانهای تاریخی مشاهده کرد. یکی از جملات مربوط به این درگیریهای عجیب در تهران، به این ترتیب است: «سرهنگ ممتاز که از منزل مصدق محافظت میکرد، تنها ۳ تانک در اختیار داشت. اما سرهنگ روحانی و سرهنگ افخمی برای حمله به منزل مصدق ۲۴ تانک از جمله ۲ تانک مهلک شرمن در اختیار داشتند....»