کد خبر 1676914
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۹
image.png

در راستای درک و بازشناسی آینده سیاست و فرهنگ سیاسی در سپهر ایران یک منظومه از مؤلفه‌ها و ارکان مؤثرند که این موارد در چهار حوزه مفصل‌بندی شد.

به گزارش مشرق، آینده امری مبهم و ناشناخته است. امکان پیش‌بینی دقیق و قطعی آینده وجود ندارد. تنها امکان موجود ارائه برآوردهایی در باب آینده است که بیشترین امکان وقوع را داشته باشند. کلید گشایش قفل آینده، تبارشناسی گذشته و ترسیم صحنه اکنون است. آینده الزاماً صدفه‌ای و تصادفی نیست. آینده از بطن گذشته و اکنون برساخته می‌شود. درخت آینده ریشه در گذشته داشته و اکنون و حال در حکم ساقه و تنه آن است. آینده برایند اندرکنش نیروهاست. این نیروها می‌توانند مادی و یا فرامادی و معنوی باشند. نیروها در رابطه تعاملی و تقابلی صورت‌بندی‌های قدرت را سامان داده و سناریوهای آینده را می‌سازند.

ارکان آینده سیاست و فرهنگ سیاسی ایران

برای فهم آینده سیاست و فرهنگ سیاسی ایران در یک قالب سیستماتیک و روشمند، چهار نوع عامل و مؤلفه را باید شناسایی کرد:

۱. پیشران‌ها به‌عنوان متغیرهای آینده‌پژوهانه؛ ۲. عدم‌ قطعیت‌ها به‌عنوان منابع غیرتعین‌بخش و برهم‌زننده و تشکیک‌آفرین؛ ۳. کنشگران و بازیگران به‌مثابه نیروها و عوامل اجرایی صحنه تئاتر آینده؛ ۴. سناریوها به منزله طرح‌واره‌ها و متون ممکن، محتمل و مرجح در باب آینده نزدیک، میانه و دور.

این ارکان آن‌گاه که بر اساس سنجه‌ها و شاخص‌های عینی و عملیاتی تعریف و محاسبه بشوند، می‌توانند برآورد و چشم‌انداز به نسبت روشن‌تری از آینده امر سیاسی، سیاست و فرهنگ سیاسی در ایران به دست بدهند.

تبارشناسی امر سیاسی

در راستای درک و بازشناسی آینده سیاست و فرهنگ سیاسی در سپهر ایران یک منظومه از مؤلفه‌ها و ارکان مؤثرند که این موارد در چهار حوزه مفصل‌بندی شد.

پیشران‌ها و متغیرهای سیاست و فرهنگ سیاسی در ایران را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: متغیرها و پیشران‌های مستقیم و غیرمستقیم. از دیگر سو می‌توان بر اساس مصدر و مبنای محتوایی و خاستگاه نیز این پیشران‌ها را به سه بخش برآمده از فرهنگ و تمدن ایرانی، منتج از فرهنگ و تمدن شیعی- اسلامی و سرانجام فراورده‌های فرهنگی- تمدنی غربی- مدرن تقسیم کرد.

دو انقلاب برجسته معاصر ایران یعنی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در حقیقت چیزی جز تلاش برای بازآرایی نسبت میان سه مؤلفه پیش‌گفته نبوده است. هرچند شاید نتوان خط دقیق و ممیزی میان این حوزه‌ها در نظر گرفت و ترسیم این موارد صرفاً برای فهم و درک بهتر موضوع باشد.

عصر پاک‌دینی چپ سنتی

با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نوعی گسست معنایی و شیفت پارادایمی در روند حکمرانی در ایران رخ نمود. پس از این انقلاب، «جمهوری اسلامی» به‌عنوان قالب حکومتی در روندی بطئی و تدریجی صورت‌بندی شد.

ساختار مفهومی و کارکردی جمهوری اسلامی ایران یک ساختار ترکیبی است. چنانکه از عنوان این نظام سیاسی برمی‌آید دست‌کم سه حوزه مدرنیته (جمهوری)، اسلامیت (اسلامی) و ایران‌بودگی (ایران) هر چند با نسبت‌های گوناگون در فضای معنایی، استعاری و گفتمانی آن مفصل‌بندی شده‌اند.

انقلاب اسلامی به‌ویژه آنچه از خرداد سال ۱۳۶۰ و پس از برآمدن چپ اسلامی (چپ سنتی) بروز یافت، عملاً خروشی نشانه‌شناختی علیه گفتمان پهلوی دوم بود. اگر پیش از انقلاب ناسیونالیسم باستان‌گرا، مدرنیته و تمدن غربی و اسلامیت به ترتیب ارکان هویت و فرهنگ ملی را می‌ساختند، در فردای استقرار گفتمان اسلام‌گرا، اسلامیت نشانگان و دال مرکزی شد. در نتیجه روندی که مهدی بازرگان از آن با عنوان «انقلاب ایران در دو حرکت» یاد می‌کند به صورت گام به گام، خوانشی ارتدوکس بر گفتمان‌ها و جریان‌های رقیب (به‌ویژه دو گفتمان ملی- مذهبی و لیبرال و چپ) چیره شد.

وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نوعی گسست معنایی و شیفت پارادایمی در حوزه فرهنگ سیاسی و قواعد سیاست‌ورزی و سیاست‌اندیشی در ایران بود. این امر در روندی بطئی به‌ویژه از خرداد و تیر سال ۱۳۶۰ با عزل بنی‌صدر از مقام ریاست جمهوری و حذف نیروهای جریان چپ به‌ویژه حزب توده و مجاهدین خلق (منافقین) از عرصه سیاسی ایران برجسته شد. اسلامی کردن قواعد سیاسی - اجتماعی و بازتعریف امر سیاسی و فرهنگ سیاسی بر اساس قواعد اسلام سیاسی و فقاهتی مهم‌ترین مؤلفه در این میان به شمار می‌آید.

دوران چپ اسلامی یا چپ سنتی از سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۶۸ در سایه جنگ با عراق دوران پاک‌دینی و خلوص انقلابی و رسالت‌گرایی در تاریخ ایران پساانقلابی است. گفتمان چپ سنتی در حقیقت واکنشی معناشناختی، گفتمانی و عینی به گفتمان ملی - مذهبی یا لیبرال بود که دولت موقت مهدی بازرگان و دولت ابوالحسن بنی‌صدر آن را نمایندگی می‌کردند.

فرهنگ سیاسی در این دوره در سایه اصل بقا و صیانت وجود به واسطه متغیر متجاوز خارجی صورتی معنوی و آن‌جهانی به خود گرفت. شهروند مطلوب در فرهنگ سیاسی این بازه زمانی شهروند ایثارگر و ساده‌زیست بوده و زندگی روزمره بر مدار همین قواعد می‌گردد. این منطق که در عموم ارکان ساختار سیاسی نفوذ کرده بود، آشکارا در برابر خوانش‌های لیبرال و نواندیشی دینی و اجتماعی قرار می‌گرفت.

دوران ترمیدور سازندگی

روند موجود در دوران چپ اسلامی، در دوران ترمیدور انقلاب اسلامی در عصر سازندگی در حدفاصل سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ اما قالبی متفاوت یافت. میل و گرایش جامعه ایرانی به عادی‌سازی و بهنجارسازی زیست روزمره تعیّن جدی به خود گرفت. اساس فرهنگ سیاسی در عصر سازندگی استوار بر بازگشت و احیای امر سیاسی و فرهنگ سیاسی بهنجار است.

این امر به‌واسطۀ منابع داخلی همچون اعلان آتش‌بس و پایان جنگ تحمیلی، درگذشت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی، توسعه تکنولوژی و فناوری‌های رسانه‌ای و ارتباطی، گسترش و توسعه آموزش عالی و آموزش‌وپرورش و... و مسائل خارجی همانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان عصر جنگ سرد تقویت می‌شد. دوران سازندگی برایند و رهاورد طبیعی پایان بحران جنگ تحمیلی هشت‌ساله بود که به‌ویژه در ابعاد اقتصادی زیرساخت‌ها و زندگی روزمره و سبک زندگی خود را به نمایش گذاشت.

اصلاحات و گذار از آن

انتخابات ریاست‌جمهوری خرداد ۱۳۷۶ رویدادی شگفت در تاریخ معاصر ایران است. در این زمان گفتمان و شخصیتی از درون صندوق‌های رأی سربرآورد که شاید کمتر کسی توقع آن را داشت. بسیاری حتی پیش از اعلام نتایج انتخابات، پیروزی کاندیدای راست سنتی و ریاست وقت مجلس شورای اسلامی را به وی شادباش گفته بودند. بااین‌حال اراده مردم ایران بر بازتفسیر تاریخ انقلاب اسلامی و بازگشت به عصر پیشا چپ سنتی بود.

گفتمان اصلاحات که ایدئولوگ آن دال مرکزی آن را قانون معرفی کرده است، به دنبال تفسیر دگرباره امر سیاسی و فرهنگ سیاسی بر مدار عقلانیت بود. از دید اصحاب و زعمای این گفتمان، فرهنگ و تمدن دینی و ملی ایرانیان می‌تواند همسو و هم‌راستا با مدرنیته مفصل‌بندی شود. این امر در زمینه‌های داخلی و بین‌المللی امکان دیدن داشته و شاید بتوان طرح ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها را قله و اوج آن در نظر گرفت.

گفتمان اصلاحات و چپ نو اگرچه یک خوانش درون‌گفتمانی از گفتمان اسلام‌گرا به شمار می‌آید، در برخی موارد تلاش کرد تا حد ممکن از برخی مرزهای آن فراتر برود. طرح ایده‌ها و شعارهایی همچون گذار از خاتمی و گذار از اصلاحات سطح کنشگری و رادیکالیسم بخش‌هایی از این جریان را بازنمایی می‌کند.

در باب اینکه دوم خرداد را می‌توان یک جنبش اجتماعی به معنای دقیق کلمه نامید و یا خیر گفت‌وگو فراوان است، بااین‌حال تأثیرات ایجابی و سلبی آن را نمی‌توان نادیده گرفت. این اثرگذاری به حدی زیاد است که حتی برخی تاریخ ایران پساانقلابی را به دو دوره پیش‌وپس از اصلاحات بخش‌بندی می‌کنند. امر سیاسی و زیست روزمره در این دوران با پذیرش نسبی قواعد پلورالیسم و تکثرگرایی نوعی گشودگی و رواداری را به نمایش می‌گذارد.

نواصولگرایی عدالت‌گرا

انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۴ یک شگفتی بزرگ بود. هرچند از مدت‌ها پیش‌تر و در انتخابات شورای شهر دوم بارقه‌های پوست‌اندازی امر سیاسی و فرهنگ سیاسی در ایران نمایان شده بود. اگر برآمدن گفتمان اصلاحات بازگشت به عصر پیش از اسلام‌گرایی و خوانش درون‌گفتمانی از لیبرالیسم بود، گفتمان نواصولگرایی که در سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ در ساختار سیاسی ایران هژمونی یافت، بازگشتی راست‌گرایانه به چپ اسلامی به شمار می‌آمد. اصلاحات نماد میل به امر مدرن و نواصول‌گرایی نمود میل به امر سنت در حوزه سیاست و اجتماع قلمداد شده است.

نواصولگرایی که از آن با عنوان راست نو، نومحافظه‌کاری و مانند آن نیز یاد می‌شود، اگرچه از بطن راست سنتی و جامعتین برخاسته و مؤید به تأییدات آن‌ها بود، در دنبال از آن نیز فراتر رفت. منش شخصی رئیس‌جمهوری که از وی با عنوان معجزه هزاره سوم یاد می‌شد و همراهان وی نوعی کنشگری و اکتیویسم ذاتی پیدا و پنهان داشتند که در قالب ساختار و عرف سیاسی موجود ماندن آن را دشوار می‌کرد.

امر سیاسی و فرهنگ سیاسی در این دوران صورتی متغیر داشت؛ گاه در طیف ملی‌گرایی افراطی و گاه در قله اسلام‌گرایی قرار می‌گرفت! اما به‌راستی دلیل این امر چه بود؟ به نظر می‌رسد در مقام پاسخ بدین پرسش باید زنجیره‌ای از دلایل را کنار هم دید؛ ولی شاید کانونی‌ترین موضوع در این میان روحیه تقابلی و واکنشی شخص رئیس‌جمهور بود. بدین معنا، وی نه مبتنی‌بر قواعد ایجابی که در مقام سلبی و واکنش به مخاطبان تعیین مسیر می‌کرد. برای همین زنجیره‌ای از رفتارها و کنش‌ها از وی و همراهانش صادر می‌شد. این امر در نتیجه دیدگاه‌های خاص موعودگرایانه او و تلاش برای تشکیل جبهه نوینی برای مقابله با امپریالیسم و صهیونیسم با سبک‌وسیاق خودش تشدید می‌شد.

راست عمل‌گرا

مدها از میان نمی‌روند، بلکه هر چند سال یکبار با تغییراتی دوباره پا به عرصه می‌گذارند و مد و نرخ بازار می‌شوند. در بوتیک سیاست و جامعه ایران نیز همین قاعده صادق است. راست عمل‌گرا و فن‌سالار که در انتخابات ۱۳۹۲ به پیروزی رسید و برای دو دوره چهار ساله هژمونیک شد، بازخوانی گفتمان سازندگی با روکشی از اصلاحات بود. رئیس‌جمهور این گفتمان کوشید تا خود را نماینده راست عمل‌گرا (گفتمان حزب کارگزاران انقلاب اسلامی) و در عین حال کلیددار احیای گفتمان اصلاحات بازنمایی کند.

گفتمان سیاسی- اجتماعی ایران در حدفاصل ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۰ صورتی هیبریدی و ترکیبی داشت. بخش عمده‌ای از این دوران به‌نقد دوران نواصولگرایی و بخش دیگر به بازسازی هویت برساخته گفتمان سازندگی و اصلاحات اختصاص یافت و در پایان شاید نتوان هویت مستقلی برای آن قائل شد.

هژمون شدن راست سنتی

انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ نوعی بازگشت راست سنتی به مصدر قدرت بود. راست سنتی که روزگاری در مصاف چپ سنتی، چپ نو و راست نو و راست عملگرا معنا یافته بود، اکنون قدرت را به دست گرفت و جایگاه هژمون یافت. جامعتین به صورت جدی از دولت و رئیس‌جمهور وقت حمایت کرد. در این میان اما سرنگونی بالگرد در ۳۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ امکان تداوم این دوره از ریاست‌جمهوری را در ایران نداد.

بازگشت هیبریدی‌ها

از خرداد ۱۳۶۰، عملاً صف‌بندی‌ها و خط‌کشی‌ها در درون گفتمان اسلام‌گرا معنا یافت. التزام عملی به مبانی مکتبی جریان اسلام‌گرا به‌ویژه اصل «ولایت (مطلقه) فقیه» پیش‌شرط بازی در قواعد رسمی نظام اسلامی خاصه حضور در رقابت‌ها و کمپین‌های انتخاباتی شد. نیم‌نگاهی به روند انتخابات در ایران به‌ویژه انتخابات ریاست‌جمهوری، گواه بروز و نمود نوعی «مرکزگرایی» است. بر این اساس، در سایه نظارت استصوابی شورای نگهبان قانون اساسی، نامزدهای متمایل به دو سر طیف چپ و راست عموماً در فرایندهای نظارتی و تأیید صلاحیت به کناری نهاده شده‌اند. اساس بر نوعی «مرکزگزینی» یا «مرکزگرایی» در میان جریان‌های چپ و راست بوده است.

انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۴۰۳ دو مرحله‌ای بود و در مرحله دوم نامزد طیف چپ و راست میانه توانست بر نماینده راست سنتی و بخش‌هایی از راست‌های دلواپس به جایگاه ریاست‌جمهوری دست بیابد. گفتمان دولت جدید به همان نسبت که سلبی بوده ایجابی نیز است. شاید در کمتر دوره‌ای به اندازه دوران اکنون وجه ایجابی یک دولت برجسته باشد.

چرخه رقابت انتخاباتی در ایران پس از انقلاب اگر روزی میان سه جریان اسلام‌گرا، ملی- مذهبی یا لیبرال و چپ تعریف می‌شد و روزی میان چپ سنتی و راست سنتی و روزگاری میان چپ نو و راست نو و یا راست میانه و راست نو، اکنون و در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۳ و پس از آن به گرد راست سنتی به‌عنوان گفتمان و جریان محور و مرکز (فرایند مرکزگزینی) می‌گردد. در حال حاضر جریان‌های نزدیک به دو سر طیف راست و چپ نهایتاً باید به سعید جلیلی و مصطفی پزشکیان بسنده کنند. رادیکالیسم و عناصر هیجانی از کمپین‌های انتخاباتی عملاً رخت بربسته و جای خود را به تضمین سرعت و روند مطمئنه داده است. «نامزد تراز» سازوکار نظارت استصوابی، «نامزد مرکزگرا» و «رئیس‌جمهور تراز» آن، «رئیس‌جمهور پیش‌بینی‌پذیر» است. این موضوع برایند تزریق «عقلانیت مرکزگرا» در کالبد ارکان نظارت استصوابی است.

مرکزگرایی و ساختار آینده ساخت رسمی سیاست

به نظر می‌رسد آینده امر سیاسی و سیاست در ایران چیزی جز برایند و تجمیع روندهای پیشدادی نیست. پیشران‌ها و متغیرها، کنشگران و بازیگران، عدم قطعیت‌ها و سناریوها در صحنه نمایش سیاسی ایرانیان به مرحله‌ای از ثبات رسیده‌اند. «مرکزگرایی» شاید شاه‌بیت غزل آینده ایران باشد. این امر به‌ویژه در سطح ساخت سیاسی قابل‌شناسایی است. مرکزگرایی در عین رادیکالیسم مورد پردازش جریان اپوزیسیون و گفتمان‌های رقیب و بدیل جمهوری اسلامی دوگانه‌ای را می‌سازند که فرهنگ سیاسی را از خود متأثر خواهد کرد.

موضوع هویت و ما جمعی، کلان پروژه سیاست و امر سیاسی آینده ایران است. در یک منطق فازی و ماهیت سینوسی باید به هویت و معنا اندیشید. این امر هم ساخت سیاسی و هم بافتار اجتماعی را از خود متأثر خواهد کرد. نسل کنونی که گاهی با عناوینی همچون نسل زد شناخته می‌شود، دیگرسان از نسل‌های پیشین ارزش‌ها، مفاهیم، هویت، گروه‌های مرجع و رفتارهای خاص خود را تولید کرده و بدان باورمند است. این نسل نه کافر است و نه بی‌باور، بلکه نظام باورداشتی خود را از دل میراث موجود فراوری می‌کند.

سخن از انقطاع مطلق و ازهم‌گسیختگی نیست، مسئله شکاف و چند هویتی است. این امر اگرچه در عصر رسانه و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی تا حدی طبیعی است، اما آنگاه که در کنار بحران هویت، آسیب‌های اجتماعی و نابهنجاری‌های روان - جامعه‌شناختی قرار می‌گیرد زنگ خطر را برای آینده فرهنگ سیاسی به صدا درمی‌آورد.

سیاست‌های خیابانی و سیاست بی‌شکل و قواره ممکن است در بافت شبکه‌های درهم‌تنیده و همپوشان هویت، قدرت و منافع مرگ سیاست و پایان امر سیاسی را سامان دهد. آینده سیاست در ایران در شرایط کم‌رمق بودن جامعه مدنی همچنان در حدفاصل الیتیسم و پوپولیسم ساخت می‌یابد. در وضعیت ثبات شرایط راست سنتی با دردست‌داشتن مواضع کلاسیک قدرت لنگر ثبات و بازیگر و کنشگر اصلی بوده و در شرایط برهم‌خوردن صحنه، طیف‌های معطوف به دو سر طیف‌های راست و چپ، فرصت و مجال میدان‌داری خواهند یافت.

تأثیر محیط منطقه‌ای و بین‌المللی بر امر سیاسی

فرهنگ سیاسی ایران به‌شدت متأثر از فضای غرب آسیاست. غرب آسیا را تنها می‌توان با خودش سنجید. میان سیاست داخلی و سیاست خارجی ایران آینده تناسب وجود خواهد داشت. به‌موازات تعارض با نظام بین‌الملل مؤلفه‌های جهان‌شمول در درون مرزهای سرزمینی تحدید و در بومی‌سازی مطمح نظر خواهد بود و برعکس. سیاست‌های غرب و به‌ویژه آمریکا تأثیر فزاینده‌ای بر سیاست و امر سیاسی در ایران خواهد داشت. انتخابات اخیر آمریکا و رتبه بالای ایرانیان در جست‌وجوی اخبار کمپین‌های انتخابانی این کشور گواهی بر این مدعاست.

در تحلیل رفتار زنجیره بازیگران و کنشگران خارجی، سران غرب و خاصه آمریکا با نوع گزینش بسته‌های تعاملی و تقابلی با ایران در حقیقت مرزهای هویت - غیریت آن را تعیین می‌کنند. شبکه‌های ائتلاف و فراگردهای دگرسازانه و منظومه‌های همگرایی و واگرایی افزون بر منطق‌های هویت‌بخش در نتیجه رفتارهای عینی تعیّن می‌یابند. محیط منطقه‌ای و بین‌المللی محدودیت‌های جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان یک بازیگر فرامنطقه‌ای انتقادی نسبت به ساختارها و روندهای نظام بین‌الملل را همواره یادآور می‌شود. سیر از آرمان‌گرایی واقع‌نگر به‌سوی واقع‌گرایی آرمان‌نگر در نتیجه تحولات، واقعیات و الزامات میدانی منطقه‌ای و جهانی شاید اساسی‌ترین رده تغییر نگرش نخبگان ایرانی بوده است. تحریم‌های بین‌المللی در این میان به‌ویژه در تولید و بازتولید نارضایتی اجتماعی باتوجه‌به روحیه مرکزگریزی نهفته در سرشت رفتار ایرانیان بسیار حائز اهمیت است.

ناسیونالیسم احساسی و کارکردی

شاید اساسی‌ترین و پرابلماتیک‌ترین مقوله در ایران پساانقلابی موضوع ناسیونالیسم و ملی‌گرایی باشد. سیاست ایرانی در افق آینده باید موضوع ملی‌گرایی و به‌ویژه نسبت آن با اسلام‌گرایی را به‌سرعت حل کند. برای ناسیونالیسم شاید می‌توان دو وجه و حوزه در نظر گرفت: ناسیونالیسم به‌مثابه یک عنصر و مؤلفه عاطفی و احساسی و ناسیونالیسم به‌عنوان یک متغیر و مؤلفه کارکردی. در حوزه نخست بار دراماتیک و تاریخی ناسیونالیسم مدنظر بوده و در سطح دوم کارکردها و منافع عینی که از ملیت ایرانی برای اتباع و شهروندان آن متصور است. برداشت و خوانش نخست ابژکتیو و برداشت و خوانش دوم سوبژکتیو است.

فرهنگ سیاسی ایران در نسبت‌یابی میان دو متغیر و پیشران ملیت و دین در درازنای تاریخ در نوسان بوده است. این موضوع در عموم سناریوهای آینده نیز باید موردتوجه باشد. امر ملی و امر دینی کدام‌اند و نسبت میان این دو چیست. در این میان بازشناسی مرزهای هویت‌بخش امر دینی (سه خوانش اسلام مدنی، اسلام سیاسی و اسلام بنیادگرا)، امر ملی (ناسیونالیسم احساسی و کارکردی) و امر (پسا) مدرن به‌عنوان عدم قطعیت جدی، مبنای سناریوسازی در صحنه بازی سیاسی ایرانیان به‌ویژه در حوزه نظام هنجاری، منطق استعاری و سمبلیک، مناسک، جماعت‌ها و خرده‌فرهنگ‌های سیاسی خواهد بود.

*امیر رضائی پناه، مدرس دانشگاه و کارشناس ارشد مسائل ایران

منبع: روزنامه فرهیختگان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • سید IR ۱۹:۴۳ - ۱۴۰۳/۱۰/۱۵
    0 0
    از سرمایه های اسرائیل در ایران غفلت کرده ایم !!!!!!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس