سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
بازی در زمین شیبدار
سید محمدعماد اعرابی در روزنامه کیهان نوشت:
اوایل قرن 19 میلادی برزیلیها در کنار حجم گسترده کالاهایی که توسط انگلیسیها روانه کشورشان میشد، «کیف پول» را هم از انگلستان وارد میکردند اما یک اشکال کوچک وجود داشت و آن اینکه برزیل در آن زمان اصلا پول کاغذی نداشت که مردمش به کیف پول احتیاج داشته باشند! کالاهای دیگری هم بود که برزیلیها هیچ احتیاجی به آن نداشتند اما «باید» آنها را وارد میکردند مثل «کفش اسکیت روی یخ». پذیرش معاهدات تجاری میان برزیل و انگلیس که به شکلی یکطرفه به نفع انگلستان تنظیم شده بود، آنها را مجبور به واردات چنین اجناسی بدون تعرفه گمرکی و یا با تعرفههای ناچیز میکرد. در واقع آنها باید کالاهای انگلیسی را وارد میکردند فقط به این دلیل که انگلیسی بودند.
این اتفاق در شرایطی رقم میخورد که انگلستان در آن مقطع زمانی و حتی از چندین سال قبلتر اقدام به تعیین یکی از سنگینترین تعرفههای گمرکی بر مصنوعات وارداتی به کشور خود کرده بود. سیاستی که در کنار حمایت از تولیدات داخلی و البته اعمال فشار بر مستعمرات برای تأمین مواد اولیه، با به قدرت رسیدن «رابرت والپول» به عنوان اولین نخستوزیر انگلستان آغاز شد و دستکم تا یک قرن بعد ادامه داشت. فقط در سال 1820 میانگین تعرفه گمرکی انگلستان برای واردات مصنوعات خارجی بین 45 تا 55 درصد بود. هاجون چنگ استاد دانشگاه کمبریج مینویسد: «سیاستهای حمایتگرانه والپول به صنایع تولیدی بریتانیا کمک کرد که به رقبای خود در قاره اروپا برسند و حتی از آنها پیشی گیرند.» با این حال اما انگلیسیها ترجیح دادند به جای بازگویی این اقدامات خود در حمایت از اقتصادشان برای کشورهای فقیر، به ترویج ایده «تجارت آزاد» و لزوم حذف تعرفههای گمرکی برای آنها بپردازند. (البته در مستعمرات ترویجی در کار نبود آنها مجبور بودند به این قوانین تن دهند.) راهکاری که به نظر میرسید خودشان برای رسیدن به نقطه کنونی دقیقا یکصد و هشتاد درجه خلاف آن عمل کردهاند.
پس از جنگ جهانی دوم و با شکلگیری نهادهای مالی بینالمللی مثل «بانک جهانی» و «صندوق بینالمللی پول» سیاستهای تجارت آزاد و نظیر آن دیگر یک ایده و توصیه صرف نبود. بلکه تنها نسخه نجاتبخشی معرفی میشد که حمایت مالی از کشورهای فقیر به شرط اعمال این سیاستها انجام میگرفت. «بانک جهانی» و «صندوق بینالمللی پول» در حالی مالکیت دولتی و حمایت دولت از بنگاههای خصوصی را تقبیح و لزوم کوچکسازی دولت را به کشورهای در حال توسعه تجویز میکردند که کشورهای اروپایی و آمریکا به عنوان بانیان اصلی این نهادها باز هم خلاف این مسیر را طی کرده بودند. آنها بسیاری از بنگاههای خصوصی خود را به مالکیت دولت درآوردند و پس از سالها حمایت از آنها، تنها زمانی حاضر به واگذاریشان به بخش خصوصی شدند که مطمئن بودند به اندازه کافی در مقابل رقیبانشان قدرتمند هستند. در انگلستان «رولز رویس» در سال 1971، «فولاد بریتانیا» در سال 1967، «بریتیش لیلاند» و «هوا- فضای بریتانیا» در سال 1977 شرکتهایی ملی اعلام شدند. سال 1970 دولت سوئد که با وعده کوچک کردن دولت به قدرت رسیده بود صنعت کشتیسازی این کشور را ملی اعلام کرد. شرکت خودروسازی «کرایسلر» در آمریکا اوایل دهه 1980 مورد حمایت دولت رونالد ریگان قرار گرفت، این شرکت بار دیگر در سال 2008 با کمک مالی دولت جورج بوش از ورشکستگی نجات پیدا کرد. «جنرال موتورز» و «فورد» نیز از دیگر شرکتهایی بودند که در سال 2008 مشمول حمایت مالی دولت آمریکا شدند. در فرانسه شرکتهای نامآشنایی مثل «رنو»، «آلکاتل»، «تامسون»، «تالس»، «اِلف» و... تا سال 1986 و بعضا تا سال2000 روند خصوصیسازیشان آغاز نشد و حتی پس از آن نیز ارتباط دولت با آنها کاملا قطع نشد. در آلمان دولت ایالت «نیدرزاکسن» همچنان بزرگترین سهامدار کارخانه خودروسازی «فولکس واگن» محسوب میشود. مسلما موارد متعدد دیگری را هم میتوان به این فهرست اضافه کرد اما طرفداران سیاستهای تجارت جهانی و بازار آزاد از بازگو کردن همین فهرست اندک هم امتناع میکنند.
به دنبال بحران ارزی سال 1997 در کرهجنوبی «صندوق بینالمللی پول» با اعمال سیاستهای خود مانع افزایش هزینه دولت کره برای حمایت از بنگاههای خصوصی شد؛ اقدامی که به ورشکستگی صدها شرکت کرهای در ابتدای سال 1998 انجامید. همان سال در بحران مالی اندونزی نیز «صندوق بینالمللی پول» به دولت این کشور دستور داد تا هزینههای دولت را حتی با کاهش و حذف یارانه مواد غذایی، کم کند. چندان دور از انتظار نبود که ببینیم با این دستورالعمل کار به ورشکستگی شرکتها، افزایش بیکاری و حتی آشوبهای شهری کشیده شد. اما در شرایطی مشابه باز هم کشورهای غربی مسیر مخالف را طی میکردند. پس از حملات 11 سپتامبر راهکاری که دولت جمهوریخواه جورج بوش برای مقابله با شوک اقتصادی ناشی از آن در پیش گرفت چیزی جز افزایش هزینههای دولت نبود تا جایی که در سالهای 2003 و 2004 کسری بودجه آمریکا تقریبا 4 درصد تولید ناخالص داخلیاش شد. در دوره رکود اقتصاد جهانی طی سالهای 1991 تا 1995 کشورهای اروپایی مثل انگلستان، آلمان، هلند و سوئد نیز به اقدامی مشابه دست زدند و با افزایش هزینههای دولت، نسبت کسر بودجه دولتی به تولید ناخالص داخلی را افزایش دادند.
اگر فکر میکنید با ذکر این شواهد قصد ارائه یک نظریه اقتصادی داریم و یا میخواهیم به ترویج سیاستهای اقتصادی انبساطی و حمایتگرانه بپردازیم، کاملا در اشتباهید؛ این امر در صلاحیت کارشناسان اقتصادی است. ما فقط میخواهیم نشان دهیم بخشی از تاریخ، عامدانه و هدفمند نادیده گرفته میشود. بخشی که در آن کشورهای غربی با افزایش تعرفههای گمرکی، حمایت از تولیدکنندگان داخلی، حفظ مالکیتهای دولتی و... اقتصاد خود را توانمند و پیشتاز کردند اما اکنون با پنهان کردن این رویدادها نسخهای که برای خود تجویز کردهاند را از دیگران منع میکنند. به نظر میرسد تاریخ اقتصاد متفاوتتر از آن چیزی است که در قالب روایتهای رسمی از سوی کشورهای ثروتمند عرضه میشود. شاید بتوان ریشه این روایت مغرضانه از تاریخ را جایی میان جملات «جرج کنان» (طراح راهبردهای ایالات متحده آمریکا) در سال ۱۹۴۸ جستوجو کرد: «ما با جمعیتی برابر 3/6 درصد از جمعیت جهان، ۵۰ درصد ثروت آن را در اختیار داریم. در چنین وضعیتی کار اصلی در دوران پیش رو... حفظ این نابرابری است.» روایت هدفمند تاریخ به نفع ایده «بازار آزاد» یکی از ابزارهای «حفظ نابرابری» است. یکی دیگر از تازهترین ساز و کارهای «حفظ نابرابری» را میتوان در «معاهده اقلیمی پاریس» مشاهده کرد. کشورهایی که زمانی با تولید فراوان گازهای گلخانهای فارغ از خطر تغییرات اقلیمی مراحل پیشرفت صنعتی و اقتصادی را سپری کردهاند، اکنون که نوبت به رشد صنعتی و اقتصادی سایر کشورها رسیده دغدغه محیط زیست پیدا کردهاند. راهبرد «حفظ نابرابری» فقط به حوزه اقتصادی محدود نمانده است در آشوبهای دیماه 1396 وقتی نرمافزار «تلگرام» به ابزاری برای آتشافروزی در خیابانهای ایران تبدیل و با دستور مقامات قضایی مسدود شد، بسیاری از نهادها و دولتهای غربی این اقدام را تقبیح کردند و آن را جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات نامیدند. این در حالی است که به دنبال اعتراضات دامنهدار مردم آمریکا در اقصی نقاط این کشور رئیسجمهور ایالات متحده دستور به ممنوعیت فعالیت نرمافزار «تیکتاک» در آمریکا داد اما هیچکدام از نهادهای غربی نگران جریان آزاد اطلاعات نشدند!
به نظر میرسد قوانین و استانداردهایی وجود دارد که فقط برای ما نوشته شدهاند. فقط ما ملزم به رعایت آن هستیم و فقط ما در صورت تخطی از آن با تهدید و تنبیه مواجه میشویم. قوانینی که با ظهور نهادهای بینالمللی صورتی رسمی به خود گرفته و با برهم زدن توازن میان کشورها، نابرابری را در ساختارهای جهانی نهادینه کرده است. در این ساختار نامتوازن شما به اجبار از پیشرفت عقب نگه داشته میشوید؛ درست مثل بازی در زمین شیبدار. در این رقابت هر انداره بازیکن ماهری باشید باز هم توپ همیشه در زمین شما خواهد بود. بهترین راهبرد در چنین شرایطی نه حمله به دروازه حریف که زدن زیر میز بازی در جهت به تعادل رسیدن زمین است.
آموزش در عصر جدید کرونایی و چشماندازهای آتی
علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:
یکی از هنرهای مدیران انتخاب استراتژی با توجه به ویژگیهای محیطـــی در شرایط دشــــوار است. توجه به شرایط محیطی جغرافیایی و اجتماعی جزو مهـــــمترین و عمدهترین متغیرهای تصمیــــمگیـــری در راستای اتخاذ راهبرد است. سیاستگذاری آموزشی در ایران با توجه به گستره جغرافیایی و پراکندگی جمعیتی و...
اهداف و رسالتهایی که پس از انقلاب اسلامی برای نظام تعلیم و تربیت طراحی شد کار دشواری است. یکی از مهمترین دستاوردهای نظام تعلیم و تربیت پوشش ۹۸ درصدی آموزش در مقطع ابتدایی و ۸۰ درصدی متوسطه اول است که سبب ایجاد مدارس روستایی، عشایری، چندپایه و حتی مدارس زیر ۱۰ نفر دانشآموز شده است. مدرسه با جمعیت دانشآموزی زیر ۱۰ نفر یکی از افتخارات جمهوری اسلامی ایران است که برای حتی یک دانشآموز امکانات آموزش فراهم میکند. اما این موضوع به نوبه خود در مسیر تصمیمگیری چالشزاست. لذا تصمیمگیری در اکوسیستم آموزش و پرورش با توجه به اثرات عمیق آن در سنوات آتی و پیوستگی آموزش و پرورش به آموزش عالی کار دشواری است.
مهارتآموزی زیستی
تعمیم امر آموزش از مجرای انتقال اطلاعات به علم زندگی، درهمتنیدگی آن را با همه ابعاد زندگی اجتماعی هویدا میکند. آموزش فرآیندی است که منجر به تغییر نگرش و طبیعتاً تغییر رفتار میشود. در نگاههای نوین به آموزش و پرورش آن را به عنوان ابزاری برای زیستن معرفی میکنند. بدیهی است که زیستن فقط با انتقال داده و اطلاعات حاصل نخواهد شد. کارکردهای مدرسه فراتر از این مقوله است، اجتماعیسازی، اجتماعپذیری و آموزش مهارتهای لازم برای زیستن درعرصه پرچالش قرن بیست ویکم از جمله کارکردهای مدرسه است. لذا خلاصه کردن کارکرد مدرسه به انتقال اطلاعات علمی و غفلت از توجه به موضوعات تربیتی و مهارتی سبب خواهد شد فرزندان ما در آینده از نقصان آنها آسیب ببینند. مدرسه فقط مکان انتقال علم و محفوظات نیست، محل انتقال ارزشهای یک نسل (نسل والدین، نسل معلمان) به یک نسل نوخاسته نیز هست. ما باید ارزش زندگی را به نسل جدید بیاموزیم اما کرونا شرایطی فراهم کرده که زندگی را از نو بیاموزیم، این بدان معناست که همه «همشاگردی» هستیم در مدرسه نوین زندگی. برنامه درسی رسمی مدرسه از طریق رسانههای مختلف قابل انتقال است اما آموزش مهارتهای لازم برای زیستن از جمله مواردی هستند که باید در محیط کلاس و از کنار هم قرار گرفتن دانشآموزان حاصل شود. توجه به برنامه درسی غیررسمی و همچنین توجه به برنامه درسی پنهان که حاصل تعامل دانشآموزان با یکدیگر و با محیط است، باید در کلاس و مدرسه آموزش داده شود.
امسال اما با بازگشایی مدارس در نیمه شهریور و در میانه مصاف ملی و بینالمللی با کرونا، خاصترین سال تحصیلی تاریخ معاصر ایران را تجربه میکنیم. خاص به دلیل همان ویژگی انتخاب استراتژی در گستره جغرافیایی و پراکندگی جمعیتی ایران و نیز تلفیق تجربههای جهانی با مقتضیات ملی و اینکه ما هم در قاب جهانی بخشی از تجربه انسانی در مواجهه با پدیده اجتماعات ناگزیر دوره کرونا هستیم و هر نوع تصمیمی علاوه بر تبعات داخلی آنکه پاسخگویی و حفاظت از جان و سلامت مردم است، در نظرگاه جهانی نیز مورد قیاس و سنجش قرار میگیرد. در مقیاس جهانی آنچه در حال تجربه است، نه یک الگو که در مقام یک آزمون است. از بازگشایی سراسری و حضوری در چین و آلمان تا کلاسهای آنلاین در برخی ایالات امریکا. طبیعی بود که در ایران هم باید به چالش آغاز سال تحصیلی میرفتیم و به دلیل نوسان شرایط بسته به قرمز یا زرد و سفید بودن استانها، باید انتخابی متناسب با شرایط محیطی و اقتضائات ملی انجام میشد. بدیهی است که هیچ آموزشی جایگزین آموزش حضوری نخواهد بود چرا که کارکردهای مدرسه، توسعه ارتباطات و شکلگیری شخصیت دانشآموزان و تقویت مهارتهای اجتماعی آنان با هیچ روش دیگری جایگزین نمیشود. ارتباط چهره به چهره معلم و دانشآموزان بسیار اهمیت دارد، بویژه در پایههای ابتدایی که این ارتباط اهمیت بیشتری پیدا میکند. اما همانطور که آموزش حق دانشآموزان است، سلامت و امنیت نیز حق آنان است. تلفیق احقاق این حقوق نیازمند ارتباط هرچه بیشتر بین خانواده و مدرسه است؛ بین هسته اصلی نهاد اجتماعی و یکی از ارکان اجتماعی شدن فرزندان.
ارتباطات نوین
عقلانیت نوین که گفته میشد در مبارزه با کرونا باید به آن مجهز بود در موارد مشخصی مثل آموزش خود را نشان میدهد. ما در زمانه سخت و پرریسک تحریم و کرونا زندگی میکنیم و درس میخوانیم، بنابراین نیاز داریم که سطح تعامل اجتماعی را ارتقا دهیم و مناسبات خانوادهها و مدرسه وارد یک فاز نوین شود. چرا که هم خانوادهها، هم مربیان آموزشی، مددکاران، معلمین و... وارد یک فضای ناشناخته شدهاند و باید به کمک یکدیگر ریسک ناشی از این فضای ابهام کرونایی را کاهش دهند. به سطح نوینی از ارتباطها نیاز داریم تا سه اصل طلایی فاصلهگیری اجتماعی و ماسک و بهداشت در یک فضای ارتباطی نوین رعایت شود. دانشآموزان نخستین درسی که میآموزند همان درس زندگی و حفظ حیات در شرایط پرریسک است، بنابراین، این محیط پرریسک را میتوان به یک فرصت جهت ارتقای مهارتهای زندگی تبدیل کرد، تا ضمن توجه به موارد بهداشتی فرزندانمان را برای رویارویی با مسائل زندگی واقعی آماده کنیم. تعامل دانشآموزان با یکدیگر به بهداشت روانی آنها کمک خواهد کرد. انسان موجود اجتماعی است و با رعایت تعادل بین سلامت جسم و روان باید فرزندانمان را از امروز راهی مدرسه کنیم. ما قدم در راه مهمی میگذاریم که آموزش را فراتر از حفظیات درسی به حفاظت جانی و روانی رهنمون میکند؛ مهمترین رکن اجتماعی شدن در دوران اجتماعگریزی کرونایی نیازمند لمس یک تجمع متفاوت است.
عدالت آموزشی
شرایط بشدت سیال و لغزان است. ما نمیدانیم موج سوم کرونا چگونه خواهد بود، ما نمیدانیم که تا کجا میتوانیم آموزش چهره به چهره را استمرار دهیم. یعنی باید هر لحظه آماده شرایط جدید باشیم، این بدان معناست که سطح آموزش دیجیتال و به طور کلی شاهراهها و اتوبانهای دیجیتال را از نو بسازیم که پاسخگوی نیازهای جدید در شرایط سخت باشد، وقتی دانشآموزان مجبور بودند در خانه بمانند شکاف دیجیتال میان خانوادههایی که توانایی دسترسی به آموزش آنلاین و تواناییها و مهارتهای دیجیتال بیشتری داشتند و خانوادههای کمدرآمد کاهش یافت. پیشتر مدرسه جایی بود که شکافهای طبقاتی را تا حدودی کاهش میداد اما اکنون نقش عوامل «برون مدرسهای» بر مدرسه بسی بیشتر از گذشته شده است. اجبارهای کرونایی، ما و دیگر کشورها را وادار کرده که به فضای مجازی اهمیتی هموزن با فضای حقیقی دهند. با ادامه این وضعیت، توسعهیافتگی زیرساختهای ارتباطات مجازی که به مراتب ارزانتر از توسعه زیرساختهای فیزیکی آموزش در فضای حقیقی است، به اولویت بالاتری ارتقا پیدا میکند. آموزش مجازی چنان ابعاد اجتماعی و روانشناختی دارد که برای ما کاملاً روشن نیست.
یک سؤال این است که آیا آموزش مجازی ممکن است برخوردار از چنان مزایایی باشد که در آینده و حتی بعد از سپری شدن عصر کرونا، باعث دلبستگی ما به آن شود؟ در فرآیند آموزش مجازی دو فرآیند مرکزیتزدایی و مرکزگرایی همزمان اتفاق میافتند. به این معنی که هم دانشآموزان و دانشجویان ناگزیر به کنار گذاشتن رسم سنتی تجمیع در یک مکان آموزشی فیزیکی هستند (تمرکززدایی) و هم این شرایط جدید، امکان آن را فراهم میکند که دانشآموزان از فواصل جغرافیایی دور و جوامع محلی دورافتاده قادر به شرکت در کلاسهایی باشند که دانشآموزان در طبقات اجتماعی بالا یا در مراکز شهری با استانداردها و امکانات زندگی بهتر در آن شرکت کنند (مرکزگرایی). آموزش مجازی در این تفسیر، یک گام ما را به کاهش نابرابریهای آموزشی نزدیکتر میکند. استفاده از این مزایا رابطه مستقیمی با توسعه زیرساخت ارتباطی دارد. آموزش مجازی در عصر کرونا، تمرینی برای کشف کردن مزایا و پی بردن به نقاط ضعف ما در توسعه فضای مجازی هم هست. این خود متضمن اجرای عدالت آموزشی و علاوه بر آن کاهش نابرابری در امر سلامت است.
بازماندگی از تحصیل
توسعه زیرساختها برای گسترش آموزش مجازی میتواند یکی از بزرگترین معضلات آموزشی ایران را رفع یا کماثر کند و آن بازماندگی از تحصیل است. کودکان معلول جسمی که میتوانند در مدارس عادی درس بخوانند اما در خیلی از مناطق از این حق محروم میشوند، هرچه بیشتر به سمت مناطق محروم پیش میرویم این معلولین مظلومتر واقع میشوند. مشکلات این قبیل کودکان آنجا حادتر میشود که عضو خانواده کمدرآمد و فقیر نیز باشند. علاوه بر آن ما ۹ میلیون نفر بیسواد (که خوشبختانه اغلب آنها در سنین بالای ۵۰ سال هستند) و با مقایسه آمار آموزش و پرورش و ثبت احوال مشخص شد که حدود ۱۴۰ هزار کودک بازمانده از تحصیل داریم که ۵ سال است در دولت بر بازماندگی از تحصیل سرمایهگذاری کردیم. وزارت رفاه و آموزش و پرورش با همکاری با یکدیگر در تماس با تکتک خانواده شرایط آنها را برای بازگشت به تحصیل مهیا کرده است. چند میلیون ترکتحصیل کرده وجود دارد که نیازمند تدبیر در زمینه مهارتآموزی فنی و حرفهای برای آن هستیم. در شرایط کرونایی حدود ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار دانشآموز نیازمند ابزار دریافت آموزشهای مجازی هستند، لذا بخشی از جامعه ممکن است قادر به تهیه این وسایل مورد نیاز نباشند. بنابراین رفع کاستیها و نگرانیهای این قشر از دانشآموزان در حیطه تلاشهای دولت است تا آرمان آموزش برای همه که از ابتدای دولت یازدهم به طور جدی پیگیری شده در شرایط جدید دچار وقفه و تعلل نشود.
منزلت معلمان
وضعیت معیشتی معلمان به دلیل شرایط اقتصادی و پرداختی آنها در چند دهه گذشته به ایجاد نارضایتیهای نهادینه شده منتهی شده است که تلاشهای زیاد بودجهای دولت هم نتوانسته آثار آن را کاهش دهد. در فاصله سالهای ۹۲ تا ۹۹ حقوق معلمان قریب به ۵ برابر و از مهر ۹۸ تا خرداد ۹۹، میانگین حقوق معلمان با بیش از ۶۰ درصد افزایش از ۳۷ میلیون ریال به ۶۰ میلیون ریال رسیده است. اما این میزان هنوز با نقطه مطلوب فاصله دارد که نظام پویای آموزشی در سیاستگذاریهای آتی آن ناگزیر از حل آن است.
چشمانداز پیش رو
سیاستگذاری آموزش و پرورش چندبعدی و پیچیده و دارای ذینفعان متفاوت است؛ شرایطی با ابعاد زیاد، متغیرهای متفاوت و گستره جمعیتی گسترده و فرهنگ که از سویی نیاز به انتقال ارزشهای نسلی و از سوی دیگر توجه به تغییرات فرهنگی و درک تفاوت فرهنگهای رسمی و غیررسمی در جامعه دارد. تطابق بین این دو فرهنگ و ایجاد الزامات برای اجرای سند تحول و کاستن از تفاوتهای فاحش بین دهکهای پایین و بالا برای بهرهمندی از امکانات آموزشی از دشواریهای کار آموزش و پرورش است. تحقیقی در دوران وزارت من صورت گرفت که در دانشگاههای رتبه یک و شاخص کشور بیشتر قبولشدگان از افراد نسبتاً باهوشتر اما از طبقه متوسط و بالای جامعه هستند و دیگر همانند دهههای گذشته کمتر شاهد حضور دانشآموزان دهکهای پایین و روستاییان در دانشگاههای درجه یک هستیم. به این باید منزلتخواهی معلمان و انتظار از زندگی آنها اضافه شود. این مسائل سیاستگذاری آموزش و پرورش را نسبت به دورههای قبل سختتر و پیچیدهتر کرده است. در این پیچیدگی یک شوک عظیم در حوزه سلامت، اقتصاد و جامعه با کرونا نیز وارد شده است. کرونا فرصتها و نگرانیهایی بر آموزش ما وارد کرده که شاید یکی از فرصتها همین عادلانه بودن امر آموزش باشد که با مصوبه دولت درباره رایگان بودن اینترنت دانشآموزان و کاستن از بیعدالتی در استفاده از معلمان و مفاد آموزشی در حال اجراست و وزارت آموزش و پرورش در این زمینه در حال تلاش جدی است.
از جمله تهدیدات کرونا کاستن از خاصیتهای اجتماعی کردن در مدارس است که با شیوههای آموزشی ترکیبی، آموزش و پرورش تلاش کرده این نقیصه را تا حدودی جبران کند و ضروری است که خانوادهها در میانه نگرانی خود این مسأله را مورد توجه قرار دهند. دانشآموز بیمدرسه محصولی است که از ابعاد مختلف تهی خواهد بود و به طور لازم غنای اجتماعی نخواهد یافت، بنابراین در چشمانداز پیشرو همکاری خانوادهها و عدم مقاومت برای بازگشایی مدارس ضروری است. در این چشمانداز یکی از ابعاد مهم فراموش نشدن معلمان است. متأسفانه در سالهای گذشته با سیاستهای غلط ورود نیروهای نامتاسب به حوزه آموزش اتفاق افتاد. خوشبختانه رهبری معظم در سخنان اخیرشان و برنامه دولت برای افزایش منزلت معلمان میتواند در چشمانداز پیشرو برای حوزه آموزش و پرورش مؤثر باشد. علاوه بر این موارد برای چند میلیون ترکتحصیل کرده که عمدتاً در روستاها و حاشیههای شهری هستند مداخله دولت برای آموزش مهارت با همکاری وزارت کار و آموزش و پرورش زیرساختهای لازم مهیا شده و آموزش مهارت جزو اولویتهای سیاستگذاری آموزشی است.
چرا کار نمیکنید؟!
میکائیل دیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:
دفتر روزنامه بین حافظ و ولیعصر است و تقریبا هر روز گذر ما به پل کالج میافتد؛ پلی که قدمتی طولانی دارد و این روزها به تنهایی نمادی از مدیریت شهری پایتخت است. قریب به یک سال است شهرداری تصمیم گرفته میانه این پل را جداسازی کند اما آنچه اتفاق افتاده، به بدترین شکل ممکن و بینظمترین حالت است. پلی با کمتر از 500 متر طول در مرکزیترین نقطه پررفت و آمدترین خیابان پایتخت که هر کس آن را ببیند با خود میگوید شهرداری برای حفظ آبرو و شکلکار هم که شده آنجا را تمیز و مرتب کار میکند اما شهرداری این را هم درست انجام نداده است. مسیرهای رفت و برگشت پل کالج را با انواع و اقسام بلوکهای سیمانی شکسته و قدیمی، بلوکهای پلاستیکی کوچک و بزرگ و جداکنندههای فلزی به شکل نامرتب و بدریخت از هم جدا کردهاند؛ تصویری نمادین از مدیریت ناکارآمد اصلاحات بر شهرداری تهران.
شورای شهر و شهرداری تهران سوار بر قطار در انتهای دوره مدیریتی خود هستند، حال آنکه هنوز قطار را روشن نکردهاند و قدم از قدم برنداشتهاند. تا آنجا که خودانتقادیهای رئیس شورای شهر از وضعیتشان و نمرههای مردودی که در هر مصاحبه یا سخنرانی به خودشان میداد، صدای اعضای شورای شهر را درآورده بود و به جدالهای درونشورایی منجر شده بود.
شهرداری در کارنامه بیش از 3 ساله خود ۳ مقطع را تجربه کرد؛ مقطعی که همه اتفاقات در شورای شهر به جدال و درگیری برای انتخاب یک شهردار ثابت صرف شد و در تمام این دوران پروژههای عمرانی و ساختوساز شهر رسما خوابیده بود. این دوره برای اصلاحطلبان تنها ۲ پرونده سیاسیکاری به جا گذاشت. تلاش برای شهرداری محمدعلی نجفی، در حالی که مخالفتهای درونجناحی اصلاحات بالا بود و حتی استعلامات او نیز از نهادهای مربوط مثبت نبود، منجر به شهرداری کوتاهمدت و استعفای او شد؛ شهرداری که دست آخر با قتل همسر دومش پرونده خود را بست تا شلیکی به قلب اصلاحات کند. بعد از آن هم شاهد تلاش برای بر مسند نشاندن محسن افشانی در شهرداری تهران آن هم با اصرار بر نقض قانون عدم به کارگیری بازنشستگان بودیم که وی نیز خیلی زود کنار گذاشته شد. دست آخر هم کار به دست پیروز حناچی سپرده شد. در همه این مدت اما شورای شهری که با عملکرد سیاسی خود فرصت کار برای شهر و شهروندان تهرانی را از دست داده بود، دنبال عوض کردن نام خیابانها بود و با این کار ـ که آن هم با روکشی سیاسی انجام میشد - سعی داشت کار کردن را به مخاطب القا کند؛ این در حالی است که یک سال و نیم پس از به دست گرفتن شورای شهر در همین روزنامه گزارشی از پروژههای خوابیده عمرانی شهرداری، از تکمیل نشدن انتهای اتوبان امام علی گرفته تا یک دوربرگردان ساده در تقاطع خیابان آفریقا و اتوبان مدرس منتشر کردیم که در همه این سیاسیبازیهای شهرداری آنچه قربانی میشد، رفاه اجتماعی و حقوق شهروندی ساکنان تهران بود.
در واقع با روی کار آمدن حناچی هم اتفاق خاصی نیفتاد، اگرچه شهردار به شوآفهایی رو آورد که فضایی رسانهای برای شهرداری ایجاد میکرد اما اثری در اداره شهر نداشت؛ چنانکه زمانی که بحران آلودگی هوای تهران از اتوبوسهای حملونقل عمومی شهری ناشی میشد، شهردار تهران از سهشنبههای دوچرخهای گفت و در تمام این مدت دریغ از اینکه یک اتوبوس به حملونقل عمومی اضافه یا یک کیلومتر به متروی تهران افزوده شود. شهرداری تهران با ژست مردمی کردن کارها حتی فضاسازی شهری در ایام مذهبی را نیز تعطیل کرد تا آنجا که اعتراضات مردمی را در پی داشت.
در حقیقت آنچه در این ۴ سال بر مبنای کوچک کردن و حداقلی کردن سیستم اداری در اداره شهر اتفاق افتاد به معنای واقعی رهاشدگی اداره شهر تهران بود که حالا در سال آخر نمایش واقعی این مدیریت را میشود در همان 500 متر جدولکشی روی پل کالج با 6 مدل مختلف و بینظم دید.
مشکل اصلی شورای پنجم شهر و شهرداری این بود که مساله اصلاحطلبان در سال96 به جای خدمت به مردم، رسیدن به قدرت بود؛ قدرتی که برای آن برنامهای نداشتند و به فردای انتخابات و کار در شهر فکری نکرده بودند. آنها تمام تلاششان را برای رسیدن به شهرداری و شورای شهر کردند اما کمتر به آن فکر کرده بودند که در جایگاه اداره شهر چه برنامهای دارند و قرار است در شهر چه تحولی رقم بزنند. آنها پس از یک دوره پرکاری و مدیریت جهادی در شهرداری روی کار آمده بودند و مردم آنها را در مقایسه با آن دوره سنجه میکردند، حالا اما مردم به کارهای ساده و امور جاری شهری نیز قانعند اما متاسفانه این اتفاق نیز رخ نمیدهد!
آغاز سال تحصیلی و ضرورت برنامهریزیهای لازم
امیرعباس میرزاخانی در روزنامه آرمان ملی نوشت:
برخلاف سالهای گذشته که بازگشایی مدارس در اول مهرماه انجام میگرفت، در سالجاری بهدلیل شرایط پاندمی کرونا و بر اساس دستور ستاد ملی مقابله با کرونا از 15 شهریورماه شروع شد؛ آغازی که در نوع خود بینظیر است و میطلبد تا همه ارکان دولت و کشور، دوشادوش معلمان، دانشآموزان و اولیا در چرخه تعلیم و تربیت همراه باشند.
بدون تردید یکی از چالشهای مشترک جوامع در دوران شیوع کرونا تداوم فرایند آموزش است و بههمین سبب براساس تجربیات جهانی کشورهای مختلف تلاش شد با مدیریت بحران که پیشگیری و مقابله با آن تاکنون به نتیجه قابل استفادهای برای همگان منجر نشده است، سناریوهای ممکن برای بازگشایی مدارس و تداوم فرایند آموزش برنامهریزی و اجرا شود.
در این میان وزارت آموزشوپرورش در کمترین زمان و با مدیریت بههنگام و درست، توانست با همکاری رسانه ملی و تلاش شبانهروزی متخصصان فنی و راهاندازی شبکه آموزشی دانشآموزان «شاد» در فضای مجازی، خلأهای ایجادشده در فرایند تعلیم و تربیت پس از تعطیلی مراکز آموزشی را تا حدودی حل و فصل کند و خوشبختانه سال تحصیلی جدید با حمایت اصولی دولت، دستگاههای تاثیرگذار کشور بهویژه همراه اول و همت و مشارکت دانشآموزان و معلمان آغاز شد.
نباید از این موضوع غافل شویم که با توجه به اینکه هنوز راهحل تثبیتشدهای برای درمان کرونا وجود ندارد، اما آموزشوپرورش برای اینکه مانند دیگر بخشهای کشور از مدار توسعه خارج نشود، باید با سناریویی ترکیبی از آموزشها به استقبال سال تحصیلی جدید برود. در اولین اقدام سناریوهای آموزشی با «مدرسه تلویزیونی ایران» و سپس با رونمایی از سامانه «شاد» و با شعار «آموزش تعطیل نیست» جزو اولین دستگاههای دولتی بود که خود را با شرایط کرونا وفق داد و اکنون با رونمایی از نسخه جدید شاد، امکان 11 قابلیت جدید به این سامانه اضافه شد تا شاد از یک پیامرسان عادی به یک ابزار آموزشی مستقل و قدرتمند در خدمت نظام تعلیم و تربیت تبدیل و نقش ویژهای بهعنوان مکمل آموزش حضوری ایفا کند.
براساس نظر متخصصان و مسئولان ستاد ملی مقابله با کرونا احتمال ورود موج جدید ویروس کرونا و همزمانی آن با ویروس آنفلوآنزا در کشور ممکن است شروع سال تحصیلی جدید را با مشکلاتی فراتر از قبل مواجه کند و مدارس نتوانند پذیرای تمام دانشآموزان باشند، در نتیجه لازم است تا با یک برنامه کاربردی در خدمت آموزشوپرورش «شاد» که مبتنیبر دانش مستقل بومی و یافتههای آماری راهبری شود بهطوریکه نیازهای آموزشی، اجتماعی و منطقهای دانشآموزان را مورد متوجه قرار دهد، نیازهای آموزشی را برطرف ساخت.
مطمئنا در سال تحصیلی جدید تلاش میشود برقراری کلاسها با رعایت فاصلهگذاری اجتماعی و چینش نیمکتها همراه باشد، امکان تهویه صحیح فضاهای آموزشی فراهم و برنامه مناسبی برای پاکسازی و ضدعفونی دورهای این فضاها تدوین و اجرایی شود.
بیتردید مقابله با شرایط غیرمعمول مستلزم تغییرات برنامهریزیشده است؛ بههمین منظور آموزشوپرورش با درک شرایط خانوادهها و پاندمی کرونا در کشور و همچنین اقدامات دولت و وزارت بهداشت در این خصوص و ضرورت حاکمیتی بودن امر آموزش، ترکیبی از آموزشهای تلویزیونی، برنامه کاربردی «شاد» و بستههای آموزشی را بنا به مقتضیات به دانشآموزان ارائه کرده است.
اعتماد به اروپا، اشتباه راهبردی ایران
حسن رشوند در روزنامه جوان نوشت:
پایان هفتهای که گذشت شاهد برگزاری شانزدهمین نشست کمیسیون مشترک برجام در هتل کوبورگ وین بودیم؛ هتلی که نهایتاً پس از دو سال رایزنی و گفتگو، برجام در آن به تصویب رسید، اما در این مدت، هیچگاه میوه رسیدهای از آن نصیب کشورمان نشد و امروز با گذشت چهار سال از آن تاریخ، به جای آنکه این هتل میزبان ارزیابی از تعهدات طرفهای برجام بهویژه اروپاییها باشد، امروز میزبان کشورهایی است که به تعهدات خود عمل نکردند و بالعکس عضوی از برجام (امریکا) طرف شاکی از ایرانی است که بیشتر از تصور و مفاد برجام به تعهداتش عمل کرده و به همین جهت باید پشت میزی بنشیند که طرف امریکایی خارج شده از برجام شاکی آن است و خواستار اعمال مکانیسم ماشه و «اسنب بک» یا بازگشت همه تحریمهای سازمان ملل علیه ایران است. هرچند نتیجه این نشست به نفع ایران شد و همه طرفهای برجام، درخواست امریکاییها را به این دلیل که از این توافقنامه بینالمللی خارج شده، فاقد وجاهت قانونی دانستند. اما این نکته را نباید فراموش کرد که نشستی برگزار میشود تا درخواستی را که از اساس غیرقانونی است، همه طرفهای باقیمانده در برجام - از روزی که امریکاییها این بازی را درآوردند مکرر بر غیرقانونی و غیرمنطقی آن تأکید کردهاند – بررسی کنند. این در حالی است که از زمان تصویب برجام، هیچگاه یک نشست جدی برای عدم انجام تعهدات برجامی طرف اروپایی برگزار نشده است و آنچه برگزار شده صرفاً نتیجهای جز سرکارگذاشتن ایران در SPV (کانال مالی مشترک) و اکنون اینستکسی که فقط نامی از آن در ذهن مردم ایران باقی مانده، نبوده است و تنها دلیل آن را باید در همراهی کامل اروپا با امریکا در اجرای سناریوی فشار به ایران و بازی دونقش طرفهای اروپایی در برجام دانست.
در این مدت دوهفتهای که امریکاییها اصرار بر «اسنب بک» یا همان بازگشت تحریمها دارند، اروپاییها به ظاهر با امریکا همراهی نکردهاند و این عدم همراهی سه کشور اروپایی (تروئیکای اروپایی) موجب خوشحالی بیش از اندازه برخی از افراد در داخل کشور شده است. این در حالی است اگر همین افراد خوشبین به رفتار این روزهای اروپاییها بهدرستی این رفتارها را رصد کنند، اذعان خواهند کرد که طرفهای اروپایی همچنان غیرقابلاعتماد هستند و در پازل امریکا بازی میکنند.
اروپا و تقسیم کار با امریکا
از سال ۱۳۹۷ که امریکا به شکل یکطرفه، از برجام خارج شد، عدهای خوشبینانه و سادهانگارانه، ماندن اروپاییها در برجام را نشانه شکست امریکا و انزوای او میدانستند و از اینرو کشور و اقتصاد کشور را در انتظار خوشعهدی اروپاییها در موضوعات بیهودهای، چون کانال مالی (اینستکس)، نگاه داشتند. اما دیری نپایید که پیشبینی حکیمانه رهبر انقلاب مبنی برعدم اعتماد به اروپا آشکار شد. آنگونه که ظریف، سه کشور اروپایی را همدستان نتانیاهو و پمپئو معرفی کرد. این موضوع از اول معلوم بود که بین امریکا و تروئیکای اروپایی یک تقسیم کار نانوشته وجود دارد و امریکا با برداشتن چماق خروج از برجام، نقش پلیس بد را بازی کرده و اروپا با نشان دادن هویج - و نه دادن آن - در برجام، ایران را مقید به تعهدات هستهای و تعلیق یکسویه فعالیتهای هستهایاش نگه میدارد.
در این وضعیت این ایران بود که با اتخاذ سیاست موسوم به «صبر راهبردی» چند ماه را سپری کرد، اما از عمل به وعده و وعیدها ازسوی طرف اروپایی خبری نشد. سرانجام سیاست کشورمان از صبر راهبردی به کاهش گام به گام تعهدات هستهای تغییر یافت. هرچند در برداشتن این گامها نیز آنچنان بد عمل کردیم که طرف اروپایی دست ما خواند و بخشی از اقدامات ما در برداشتن گامهای پنجگانه را نمایشی فرض کردند و وقتی به طرف اروپایی میگفتیم اگر شما به تعهدات خود عمل نکنید ما پروتکل الحاقی را اجرا نمیکنیم و از برجام خارج میشویم به ما نیشخند میزدند و اظهار میکردند شما از پروتکل و برجام خارج نمیشوید، چون به کرات از برخی مسئولان ما میشنیدند که ایران هیچگاه از برجام خارج نخواهد شد. هرچند الان دیگر بر خوشبینترین افراد نیز معلوم شده که هیچ اعتمادی به اروپا نیست.
دو مقطع زمانی حساس آینده برای ترامپ
۱۸ اکتبر (۲۷ مهرماه) و همچنین ۳ نوامبر (۱۳ آبان) دو مقطع حساس برای امریکا و همپیمانان غربی اوست. در ۲۷ مهرماه، بر اساس مفاد برجام، تحریم تسلیحاتی ایران پایان مییابد، این در حالی است که غربیها در تغییر رفتار نظام انقلابی ایران، نتیجه دلخواه خود را به دست نیاوردهاند و فشارحداکثری و تحریمهای بیسابقه نیز به سقف خورده و نتیجه معکوس داده است. ازاینرو، بهشدت نگران عملی شدن رفع تحریم تسلیحاتی هستند، چون پس از این تاریخ، جمهوری اسلامی عملاً قدرت بازدارندگی دفاعیاش دوچندان خواهد شد. انتخابات ریاست جمهوری امریکا نیز مقطعی است که اگر ترامپ بتواند تحریم تسلیحاتی ایران را تمدید کند، میتواند بهعنوان یک برگ برنده در مقابل رقیب خود استفاده کند. برخی کارشناسان معتقدند در این مرحله نیز همان تقسیم کار شیطانی بین اروپا و امریکا - منتهی به شکلی دیگر - انجام خواهد شد. ابتدا امریکا با دادن قطعنامه محکومیت ایران در شورای امنیت به میدان آمد که با رأی ممتنع سه کشور اروپایی و مخالفت ۱۰ کشور دیگر روبهروشد. مجدداً امریکا برای فعالسازی مکانیزم ماشه از طریق شورای امنیت اقدام کرد که با مخالفت کشورهای عضو روبهرو گردید. البته باید اعتراف کرد که در این مرحله، امریکا شکست سنگینی خورد. اما این شرایط نباید مسئولان سیاست خارجی و هستهای ما را دچار خطای محاسباتی کند زیرا قصه همان قصه تقسیم کار نانوشته و پنهانی بین اروپا و امریکاست.
سه کشور اروپایی در دوماه گذشته، ایران را در شورای حکام محکوم کرده و در شورای امنیت نیز به جای رأی مخالفت، با شیطنت خاص رأی ممتنع میدهند. شاید سناریوی اروپا برای آینده چنین باشد که برای مدتی دیگر ایران را در برجام نگه دارند تا تعلیق فعالیتهای هستهای همچنان ادامه یابد. به عبارت دیگر، اروپاییها بهخوبی میدانند تصویب قطعنامه در شورای امنیت، مساوی است باخروج ایران ازبرجام! آنگاه است که دیگر هیچ دستاویزی برای کنترل ایران نخواهند داشت.
غرب و تلاش برای تغییر محاسبات ایران
اکنون که ۴۳ روز به پایان تحریم تسلیحاتی ایران باقی مانده است، زمزمههایی ازسوی اروپاییها شنیده میشود که نشان میدهد آنها در صددند با یکدست، برجام را نگاه دارند و با دست دیگر، تحریم تسلیحاتی ایران را تمدید کنند. وزیر خارجه فرانسه در روزهای اخیر طی تماس با وزیر خارجه کشورمان، از لغو تحریم تسلیحاتی ایران و فعالیتهای منطقهای آن ابراز نگرانی کرده است! همچنین وزیرخارجه آلمان نیز در دیدار با همتای صهیونیستیاش، از رفع تحریم تسلیحاتی ایران اظهار ناخشنودی کرده و خواستار تغییر رویکرد منطقهای ایران شده است! به عبارتی، همان بازی برجام ۲ (تسلیحاتی و موشکی) و برجام ۳ (عدم حمایت ایران ازمقاومت) را دوباره کلید زدهاند.
بنابراین به نظر میرسد امریکا و اروپا در دوماه باقی مانده، تمام تلاش خود را برای تغییر محاسبات و رفتارهای مسئولان کشورمان به کار خواهند گرفت. بهخصوص اینکه ترامپ نیز در پی شکستهای پیاپیاش، خود را به در و دیوار میزند تا برگهای برندهای را تا انتخابات برای خود دست و پا کند. همراهسازی اروپا یکی از این ابزارهاست. در این شرایط، مسئولان کشور بهویژه نمایندگان مجلس و دستگاه سیاست خارجی باید سناریوهای مقابله با این فشارها را از قبل طراحی و آماده داشته باشند تا در صورت هر گونه اقدام خارج از عرف اروپاییها و رفتارهای دیوانهوار امریکاییها، بدل آن زده شود.
تاثیرانتخابات آمریکا بر انتخابات ایران
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
چند ماه بیشتر به انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم باقی نمانده است. فضای سیاسی بهقدری غبارآلود شده که گمانهزنی پیرامون آرایش گروههای سیاسی در این انتخابات، بسیار سخت شده است. هنوز سایه ناامیدی که انتخابات اسفند سال پیش را تحت تاثیر قرار داده بود، بر سر فضای سیاسی کشور سنگینی میکند. همچنان رخت سیاه ناامیدی بر تن جامعه است و این وضعیت، بسیار خطرناک است. البته یخ این فضا میتواند با یک شوک شکسته شود. چند وقتی است که نه در داخل و نه در خارج نشانه مثبتی دیده نمیشود و هیچ اتفاق امیدوارکنندهای نمیافتد. ترامپ فضای سیاست بینالملل را چندان سخت کرده که امکان صلح تا اطلاع ثانوی منتفی شده است. هرچند هنوز معتقدم شخص ترامپ به دنبال توافق با ایران است، اما تیمِ او، با ارائه اطلاعات و تحلیلهای غلط، او را به اشتباهات مهلک کشاندهاند. لذا بعید است که او بتواند با ایران مذاکرهای کند.
کمتر از دو ماه دیگر، انتخابات آمریکا برگزار میشود. انتخاباتی که میتواند بر آرایش انتخابات ایران تاثیر بگذارد. البته سرنوشت انتخابات آمریکا نیز مانند انتخابات ایران، مبهم و غیرقابل پیشبینی است. اما به گمان نگارنده در صورت پیروزی ترامپ مهمترین راهبرد نظام جمهوری اسلامی برگزاری انتخابات با مشارکت حداکثری است چراکه ترامپ با جنایت ترور شهید سلیمانی تمامی پلهای پشت سر را خراب کرده ولذا امکان توافق با ایران را نزدیک به صفر کرده است. درچنین شرایطی نظام هیچ چارهای جز ارتقاء مشروعیت داخلی از طریق تمهید انتخابات مشارکتی ندارد. البته این مهم با مقدورات کنونی بهنهایت مشکل خواهد بود؛ چراکه نتیجه روانی انتخاب ترامپ تعمیق ناامیدیِ کنونی مردم میباشد. اما در صورت انتخاب جوبایدن احتمال پمپاژ امید در بین مردم و کنشگران سیاسی ایران وجود دارد. پس در چنین فرضی امکان برگزاری انتخابات مشارکتی و پرشور داخلی دور از انتظار نیست.
در هر حال ما نیاز به انتخابات با مشارکت بالا داریم. بدون تعارف، جامعه اصلاً آمادکی اینچنین انتخاباتی را ندارد. اگر وضعیت کنونی تغییری نکند، بعید است بتوان انتخاباتی با مشارکتی قابل دفاع برگزار کرد. هیچ بعید نیست ترامپ در انتخابات پیروز شود؛ اگر این اتفاق بیفتد فضا سختتر هم خواهد شد. لذا در هر صورت باید به فکر تمهیداتی برای ایجاد نشاط سیاسی در جامعه بود. جامعه میتواند نوسان اقتصادی را تاحدی تاب بیاورد اما اگر این وضعیت با رخوت سیاسی و افق ناامیدکننده همراه شد، دیگر نمیتوان از تابآوری آن اطمینان داشت.
به 3 دلیل برای ماجراهای آغاز سال تحصیلی باید گریست!
سید صادق غفوریان در روزنامه خراسان نوشت:
امروز 15شهریور، مثلا روز آغاز سال تحصیلی جدید است، اما شک نداریم بسیاری از شما چنانچه دارای فرزند هستید این روزها پاک سردرگم شدید که بالاخره مدارس حضوری است یا مجازی و احتمالا این پرسش ها نیز برایتان پیش آمده است:
-اگر مجازی است، چرا دیر و با تناقض اعلام شد؟
-اگر حضوری است، چگونه، چه ساعات و چه روزهایی، با کدام سرویس و با کدام برنامه؟
-مگر قرار نبود استان های قرمز، مجازی باشد؟
طی دوروز گذشته و در اوج سردرگمی ها، راه حل یک مسئول در وزارت آموزش و پرورش موجبات خنده بسیاری به ویژه در فضای مجازی را فراهم کرد، اما به نظر راه حل این مسئول یک دل سیر گریه داشت و دارد: «رئیس مرکز هماهنگی حوزه وزارتی آموزش و پرورش: والدین صبح شنبه قبل از حرکت فرزندان به سمت مدرسه با مدرسه تماس بگیرند تا ببینند باید مدرسه بروند یا خیر.»
حالا فرض کنید من و شما و خانواده دانش آموزان یک مدرسه طبق توصیه این مسئول صبح شنبه برای کسب تکلیف با مدرسه تماس بگیریم، چه وضعیت و بلبشویی پیش خواهد آمد؟ یا اصلا تماس نگیریم و منتظر باشیم که مدیر صبح شنبه در کانال مدرسه اعلام کند که اوضاع حضور دانش آموزان از چه قرار است. آیا به نظر شما این وضعیت که از یک بی برنامگی گسترده حکایت می کند، گریه ندارد؟
به 3 دلیل باید گریست
باری! پس از 6 ماه زندگی مداوم با کرونا و انتظارها برای برنامه ریزی در شرایط متناسب با کرونا، اما سیستم کشور در حوزه اجرایی امور جاری کرونا همچنان به شکل آزار دهنده ای لنگ می زند. از این روست که به چند دلیل باید برای این وضعیت زانوی غم در آغوش گرفت:
یک – مگر کرونا دیروز آمد؟
مسئولان آموزش و پرورش از ابتدای تابستان اعلام کردند، سال تحصیلی امسال از 15 شهریور و با شرایط ویژه کرونا آغاز می شود. طبیعتا این شرایط ویژه یعنی:
* بخش فنی سامانه مجازی (شاد) به موقع آماده شود.
* برنامه و طرح آموزش مجازی در زمان لازم ارائه شود.
* مدارس و معلمان به امکانات لازم سخت افزاری و نرم افزاری مجهز شوند.
* خانواده ها با شرایط آموزش های مجازی و حتی با شرایط آموزش حضوری در کرونا آشنا شوند.
* پیش بینی مواردی از قبیل تامین ابزار آموزش مجازی برای مناطقی که دسترسی به امکانات مجازی ندارند.
* و...
حالا همین امروز که روز آغاز سال تحصیلی است، اگر یکایک این موارد را به تفکیک بررسی کنیم، بعید می دانم هریک از آن ها کامل و جامع به نتیجه رسیده باشد. برای نمونه همین حالا (زمان نگارش یادداشت/ ساعت 20روز جمعه) سامانه شاد هنوز به روزرسانی را برای 24ساعت آینده اعلام می کند. یا مورد دیگر مثل آموزش خانواده ها که قطعا در این زمینه برنامه خاصی طراحی نشد و نمونه هایی از قبیل وعده ارائه سیمکارت های دانش آموزی، تاخیر در تحویل کتاب های درسی و... موارد دیگری است که هر یک داستان خود را دارد.
از این روست که باید از مسئولان آموزش و پرورش و ستاد کرونا پرسید «مگر کرونا دیروز آمده است؟» که شما این میزان دست و پایتان را گم کردید و نمی توانید تصمیم به موقع و منطقی اتخاذ کنید؟
دو - شوخی تلخ با وضعیت قرمز
اگر بخواهیم اظهارات هشدارآمیز مسئولان ستاد کرونا به مردم درباره مناطق و استان های با وضعیت قرمز را مرور کنیم، مجموعه آن، صد من کتاب می شود. در کنار این موارد، طی هفته های اخیر مسئولان آموزش و پرورش ده ها بار تصریح کردند که کلاس ها در مناطق قرمز به صورت غیرحضوری برگزار خواهد شد حالا چگونه می شود که یک روز مانده به آغاز سال تحصیلی و در شرایطی که آمار رسمی ستاد از قرمز بودن وضعیت 13 استان حکایت دارد، در اقدامی تناقض آمیز بازگشایی مدارس را با قید «حضوری» اعلام می کنند؟
آیا این اقدام، یک شوخی تلخ با «وضعیت قرمز» نیست؟ آیا خانواده ها نباید نگران این مدل تصمیم گیری ها برای سلامت فرزندانشان شوند؟
حال اگر این فرض را بپذیریم که آموزش و پرورش تمام تدابیر لازم را برای بازگشایی مدارس اتخاذ کرده است (که البته نشانه های بسیاری در نقض این ادعا وجود دارد) وجود موج نگرانی، سردرگمی و بی اعتمادی در خانواده ها درباره حضور در مدارس نشانگر این است که یا اطلاع رسانی در این باره کافی و توجیه کننده نبوده است یا این که تجربه های قبلی، آن ها را برای اعتماد به انجام درست این تدابیر و پروتکل ها مردد کرده باشد.
بماند که در همین شرایط نیز تعدادی از مناطق قرمز با تصمیم استانی به سمت آموزش مجازی رفتند، برخی بر آموزش حضوری تاکید دارند و بخشی هم روش اختیاری را اتخاذ کردند. اگر در این یادداشت برای مرور همه اتفاقات عجیب و غریب و پر ازتناقض این روزها مجالی بود، قطعا از مجموعه آن ها پرونده سنگینی تشکیل میشد که همه از کم تدبیری ها و ناکارآمدی ها حکایت دارد.
سه – آموزش و پرورش نسل آینده با این سیستم؟
قطعا دلیل سومی که باید برایش گریست، نگرانی از کیفیت آموزش و تربیت فرزندانمان و نسلی است که در سیستم هایی با این ویژگی ها روزگار گذرانده و می گذراند. اگرچه روی دیگر این سکه، قطعا کوهی استوار از رشد و بالندگی است که به واسطه وجود هزاران معلم دلسوز و توانا می توان به تلاش آن ها برای جبران این کاستی ها امیدوار بود و روزهای بهتری را به انتظار نشست.
با این همه، اما خاطره 15شهریور1399 روز آغاز سال تحصیلی و سردرگمی های آزاردهنده میلیون ها دانش آموز و خانواده را فراموش نمیکنیم و پیشنهاد می کنیم مقصران این کم کاری ها از مسئولیت خود عزل و مواخذه شوند.