به گزارش مشرق، مشخصه اول دوران رضاشاه، غربپرستی است که با تجددگرایی دوران مشروطه آغاز شده بود و در دوران رضاشاه مولفه باستانگرایی نیز بر آن افزوده شد. البته نباید از این نکته غافل شد که باستانگرایی دوره پهلوی ریشه در شرقشناسی مشکوک غربی داشت که با معنای هویت ملی فاصله داشت.
برخی از پژوهشگران تاریخی بر این باورند که کارگزاران هر سه جریان لُژ بیداری فراماسونری بودند. شاخصترین کارگزاران لژ را افرادی مانند سیدحسن تقیزاده، سیدولیالله نصر و محمدعلی فروغی تشکیل میدادند و رضاشاه، تنها نقش اجرا را بر عهده داشت.
از دیگر عواملی که این پژوهشگران بر آن پای میفشارند، سیستم آموزشی است که در اختیار علی اصغر حکمت بود. برای آشنا شدن با جریان فکری دوران پهلوی اول با یکی از کارگزاران آن به نام سیدحسن تقیزاده آشنا میشویم.
سیدحسن تقیزاده
سیدحسن تقیزاده سیاستمداری پیچیدهای بود که در طول حیاتش رفتارهای متناقض بسیاری داشت. او طلبه روحانی زادهای بود که از کسوت روحانیت خارج شد و مدعی شد از سر تا پا باید فرنگی شویم. هرچند در آخر حیات نیز این شعار را اشتباه دانست، به حج رفت و وصیت کرد او را در کربلا دفن کنند.
او مشروطهطلب افراطی بود که بعدها طرفدار استبداد رضاخانی شد؛ تا جایی که در مذاکره برای انعقاد قرارداد جدید (قرارداد ۱۹۳۳) نقش داشت و بعد تقیزاده تمدید قرارداد را اشتباه بزرگ رضاشاه دانسته و خود را در این ماجرا نه موجد، نه مبتکر، نه عاقد، بلکه به عبارت خودش «آلت فعل» دانست.
سیدحسن تقیزاده فرزند پیشنماز یکی از مساجد تبریز به نام سیدتقی اردوبادی بود. او در رمضان سال ۱۲۹۵ قمری (شهریور ۱۲۵۶ شمسی) در شهر تبریز به دنیا آمد. از چهار سالگی خواندن قرآن، نماز و آداب شرعی را یاد گرفت و تحصیلات متداول آن زمان یعنی فارسی، ادبیات و صرف و نحو عربی را آموخت و به زبانهای فرانسه و انگلیسی به راحتی تکلم میکرد.
همزمان با کسب علم و دانش به همراه محمدعلی تربیت (شوهرخواهر خود) کتابفروشی کوچکی در تبریز تأسیس کرد. در این کتابفروشی سیدحسن با روشنفکران و آزادیخواهان آشنا شد و با مطالعه بعضی از جراید غربی و فارسی چاپ قاهره و استانبول از تحولات سیاسی و اجتماعی کشورهای اروپایی مطلع و شیفته فرهنگ غرب شد؛ تا جایی که به تجددخواهی روی آورد.
کتابفروشی مزبور به مرور رونق گرفت و به صورت یک قرائتخانه و محل ترویج افکار نو درآمد. سپس با همکاری تربیت، اعتصامالملک و شریفزاده مجله گنجینه فنون را در تبریز منتشر کرد.
تقیزاده در سال ۱۳۲۲ قمری به قفقاز، قاهره، بیروت، دمشق و ... مسافرت کرد، با شیخ محمد عبده و دیگر علما و آزاداندیشان آن دیار دیدار کرد و از اوضاع سیاسی و اجتماعی کشورهای مزبور مطلع شد. او در بازگشت جزوهای با عنوان «رساله تحقیق حالات کنونی ایران» نشر داد و به مشروطهخواهان پیوست. او را باید در شمار مشروطهخواهان تندرو دانست.
تقیزاده و عدهای از نمایندگان دوره اول مجلس شورای ملی
از راست: محمدقلی مخبرالملک (هدایت)، محمد مظاهر، میرزاآقا فرشچی، ابراهیم آقا تبریزی، مرتضیقلی نائینی، حسن وثوق، رضا مهدوی، صادق صادق، حسنعلی کمال هدایت، حسن تقیزاده و حسن بانکی
در دور اول مجلس، نماینده بازرگانان تبریز بود و به عضویت هیأت ۹ نفره تهیه متمم قانون اساسی انتخاب شد. او از مخالفان نظارت روحانیون بر مصوبه مجلس بود و به همین دلیل به شهرت رسید، اما با قرارداد استعماری ۱۹۰۷ که ایران را به مناطق سه گانه تقسیم میکرد، موافق بود.
او در نخستین روزهای مجلس اول با ایراد چند سخنرانی نسبت به اخذ قرضه در خارج، ورود اتابک به ایران و زمامداری او به شدت مخالفت کرد و پیشنهاد کرد کمیسیونی خرج و دخل کشور را تعدیل کند.
او از مخالفان صدارت اتابک در اوایل سلطنت محمدعلی شاه بود و به همین علت شایعه شرکت وی در ترور اتابک قوت گرفت. شاید همین تندرویهای او و همفکرانش باعث شد که محمدعلی شاه تصمیم به انحلال مجلس گرفت و آن را در ۲۳ جمادیالاول ۱۳۲۶ به توپ بست و عده زیادی از نمایندگان مجلس و آزادیخواهان را در باغ شاه به زنجیر کشید و تعدادی را به قتل رساند.
میرزا علیاصغرخان اتابک
در این هنگام، تقیزاده به سفارت انگلستان پناه برد و تحت حمایت آن کشور قرار گرفت و در پناه پرچم انگلیس با تشریفات خاص از طریق رشت و انزلی به لندن تبعید شد.
در این سفر بود که او با ادوارد براون آشنا شد و به عضویت انجمن آسیایی لندن درآمد و بر ضد محمدعلی شاه فعالیت کرد. پس از خلع محمدعلی شاه به تهران بازگشت به عضویت هیات مدیره انقلاب درآمد.
تقیزاده با عمامه و دستار و عبا و لباده در میان عدهای از مجاهدین مسلح هفت تیربندان قفقازی مینشست، در میان کاغذ و اوراق و کتاب سرگرم بحثهای سیاسی میشد و به رویه بسیار افراطی خود ادامه میداد.
او در دوره دوم مجلس شورای ملی از تهران و تبریز وکیل شد، وکالت تبریز را پذیرفت و به مجلس رفت. او با عضویت در حزب دموکرات رهبری فراکسیون پارلمانی آن حزب را بر عهده گرفت. مخالفتهای او با آیتالله سیدعبدالله بهبهانی و نفوذ روحانیت، همچنین موضعگیریاش در برابر ستارخان و باقرخان باعث شد که توسط علمای نجف مورد تکفیر قرار گیرد. علت تکفیر او نیز این بود که پس از غوغای مشروطهخواهان آیتالله سیدعبدالله بهبهانی به وسیله چند تروریست در خانه خود واقع در بازار به شهادت رسید. نکته مهم اینکه آگاهان، قتل او را به تحریک تقیزاده دانستند. به همین دلیل در یک اقدام مقابلهجویانه یکی از نزدیکان تقیزاده در خیابان لالهزار به تیر کین دچار شد و به قتل رسید.
آیتالله سید عبدالله موسوی بهبهانی
او جو را علیه خود دید و از مجلس مرخصی گرفت. ابتدا به استانبول و سپس به آمریکا و اروپا رفت. خروج سیدحسن تقیزاده ۱۴ سال به طول انجامید و با اینکه در مجلس سوم و چهارم به نمایندگی مجلس انتخاب شد، اما حاضر نشد به ایران برگردد. او ابتدا حدود دو سال در استانبول اقامت گزید و در این مدت با کنسول آلمان ارتباط پیدا کرد و با حمایت دولت آلمان به انتشار مجله کاوه پرداخت. تقیزاده با تشکیل «کمیته ملیون ایران» با شرکت علامه قزوینی، کاظمزاده، ایرانشهر، جمالزاده و پورداوود به تبلیغ علیه متفقین مشغول بود و حقوق و مقرری مکفی از دولت امپراطوری آلمان دریافت میکرد. او کاملا در خدمت آلمانیها بود و پس از سقوط دولت امپراطوری چندان متضرر نشد و آسیبی از سوی انگلیسیها متوجهاش نشد.
هر چند در سالهای حضور در اروپا فرصت کافی برای تحصیل و آموختن چند زبان خارجی داشت که در آینده بسیار به حال او مفید واقع شد، بعدها بسیار به کار او آمد. مطالعات او در این زمان بیشتر در زمینههای تاریخ باستان بود.
پس از جنگ جهانی اول به انتشار مجله ادامه داد و با حمایت دولت آلمان به انتشار مجله کاوه پرداخت. مسافرت تقیزاده ۱۴ سال به طول انجامید و وی غالباً در برلن اقامت داشت و در آنجا مجله کاوه را به زبان فارسی منتشر میکرد. همچنین با خانمی از اهل آلمان ازدواج کرد و نام او را عطیه گذاشت.
او در ایام اقامت در اروپا در سال ۱۳۰۰ شمسی از طرف دولت ایران به مسکو رفت و با دولت اتحاد جماهیر شوروی معاهده تجاری، کنسولی و پستی منعقد کرد و همچنین از طرف مردم تبریز به نمایندگی دوره سوم و چهارم مجلس شورای ملی انتخاب شد که به ایران نیامد، اما او برای بار دیگر به نمایندگی مجلس پنجم انتخاب شد و در اواخر سال ۱۳۰۲ پس از حدود ۱۴ سال اقامت در اروپا به ایران بازگشت. آن سال، مقارن با آغاز نخست وزیری سردار سپه بود، اما از مخالفین تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی بود.
او در ششمین دور مجلس نیز از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تا پایان مجلس ششم در مجلس حضور داشت. از این زمان به بعد تقیزاده دور جدیدی را آغاز کرد که احراز مقام دولتی بود. از مشاغل تقیزاده در دوران سلطنت رضاشاه پهلوی میتوان وزارت امور خارجه (در سال ۱۳۰۵) استانداری خراسان (۱۳۰۷) وزیرمختاری ایران در لندن (۱۳۰۸) وزارت راه (۱۳۰۹) و وزارت دارایی (۱۳۱۲) را نام برد.
او در دوران وزارت دارایی، امتیاز نفت را به مدت ۶۰ سال دیگر به انگلیسیها واگذار کرد؛ بعدها که به خاطر این کار مورد انتقاد قرار گرفت، اظهار داشت: «اگر قصور یا اشتباهی شده، تقصیر آلت فعل نبوده است»! این امر وجهه او را متزلزل کرد؛ به طوری که مجبوراً به سمت وزیرمختاری به پاریس رفت و در آنجا اقامت گزید.
اما در سال ۱۳۰۴ به علت نشر مطالب توهینآمیز در مطبوعات فرانسه نسبت به رضا شاه از این سمت عزل شد و به تهران احضار شد، اما از ترس جان خود در اروپا ماند و در دانشگاه کمبریج لندن به تدریس مشغول شد.
تقیزاده در سال ۱۳۲۰ پس از استعفای رضاشاه از سلطنت برای دومین بار سفیر ایران در انگلستان شد و در سال ۱۳۲۱ از طرف قوام (نخستوزیر) به وزارت دارایی منصوب شد که مورد قبول وی واقع نشد و به ایران نیامد و در سال ۱۳۲۶ با حفظ سمت در لندن در رأس یک هیأت بلندپایه به سازمان ملل رفت و نسبت به عدم خروج نیروهای شوروی از آذربایجان طرح دعوی کرد و برای استقلال ایران و خروج نیروهای بیگانه تلاش بسیاری به خرج داد.
با تشکیل مجلس سنا از سال ۱۳۲۸ تا سال ۱۳۴۶ نماینده آن مجلس بود و در مدت ۶ سال ریاست سنا را به عهده داشت. تقیزاده در مجلس سنا گهگاه از سیاستهای پهلوی دوم انتقاد میکرد و برخی از گفتههای او تاثیرگذار بود. او مثلاً درباره حدود اختیارت غیرقانونی سرلشکر بختیار رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور زبان به انتقاد گشود و موثر بود.
ملاقات رجال سالخورده با محمدرضا پهلوی
از راست: محمدرضا پهلوی، حسن تقیزاده، علیاصغر حکمت، عیسی صدیق و علیاکبر سیاسی
تقیزاده در آن دوران بیشتر به فکر کارهای فرهنگی و ادبی بود؛ هر چند اعتقاد و ارادت خاصی به انگلستان داشت و در اواخر عمر به محافظهکاری تمایل پیدا کرد و بیشتر سخنان او برای خوشایند جمع بود.
تقیزاده، مردی باهوش، زیرک و قویالحافظه بود که باید از سیاست دوری میگزید تا نام نیک از او باقی میماند، اما در عالم سیاست نتوانست شخصیت مستقل داشته باشد و به آلت فعل تقلیل پیدا کرد. او سرانجام در روز سهشنبه هفدهم بهمن ماه سال ۱۳۴۸ در ۹۲ سالگی در تهران درگذشت.