سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
تحریم ایران نباید برای آمریکا بیهزینه باشد
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
روز پنجشنبه گذشته، وزیر خزانهداری آمریکا اعلام کرد 18 بانک ایرانی را در فهرست تحریمهای آمریکا قرار داده و دسترسی ایران به «دلارهای آمریکا» را به طور کامل مسدود کرده است. اما در عین حال مقامات مالی اتحادیه اروپا گفتهاند آمریکا به آنان اطمینان داده که این محدودیتها مطلق نیست و همه مراودات مالی خارجی با ایران را شامل نمیشود. درخصوص این موضوع گفتنیهایی وجود دارد:
1- تشدید تحریمها کمتر از یک ماه مانده به زمان برگزاری انتخابات سوم نوامبر -13 آبان- در حالی صورت گرفته است که «دونالد ترامپ» از 19 اردیبهشت 1397 که برجام را پاره کرد، وعده داد بهزودی ایران دوباره به مذاکره بازمیگردد و در خصوص دو موضوع تسلیحات و قدرت منطقهای خود امتیازات بزرگی میدهد. گاهی هم برای چیده شدن دوباره میز «تن دادن ایران به امتیازات بزرگ»، از سه ماه، شش ماه و یک سال سخن میگفت. آمریکاییها در این مدت 30ماهه هرازگاهی برگی بر تحریمها میافزودند که البته هیچ کدام شامل موضوع جدیدی نبود و به مدد عملیات روانی، «فشار جدید» و «ابتکار جدید» معرفی میشدند.
بر این اساس و بدون کمترین تردید باید تحریم پنجشنبه آمریکا را «اعتراف بزرگ» آن به شکست کامل در برابر ایران دانست. تحریمهای دوره ترامپ در این 30 ماه، همان تحریمهای دوره اوباما و پیش از آن بود و اصولاً با تحریمهای بانکی و نفتی به نقطه اوج خود رسیده بود و در فاصله امضای برجام توسط وزیر خارجه وقت آمریکا تا پایان دوره اوباما کاهش پیدا نکرده و حتی تعلیق هم نشده بودند. بنابراین آنچه دونالد ترامپ با پاره کردن برجام به آن دل بسته بود، «عملیات روانی» مبتنی بر تشدید تحریمها بود و البته توانست به دلایل داخلی آثاری هم بر اقتصاد ایران برجای بگذارد که اگر «دلایل داخلی» نبود، اثری نمیگذاشت.
۲- آمریکا در جریان تحریم 18 بانک ایرانی به یک «بازی رسوا» دست زده است. حدود سه هفته پیش که بازی استفاده از ماشه -تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران- در شورای امنیت سازمان ملل با شکست مواجه گردید، «کلی کرافت» سفیر آمریکا در سازمان ملل، 31 شهریور ماه گذشته گفت: «ما نیازی نداریم اکثریت در کنار ما بایستند. ایالات متحده نیرویی است برحق و رهبر یک نظم چندجانبه است». آمریکا با بازی یکتنه در صحنه تحریم 18 نهاد مالی ایران، چشماندازی از خود به تصویر کشیده است که دارد آخرین تیرهای خود را در ترکش میگذارد. از این رو تحریمهای جدید آن از سوی بسیاری از محافل اروپایی و آمریکایی جدی گرفته نشد تا جایی که روزنامه «بلومبرگ» نوشت: «این یک برگ تحریم داخلی بود که جمهوریخواهان علیه دموکراتها رو کردند تا مانع حرافی بایدن در مناظرات انتخاباتی در مورد بازگشت به برجام شوند.» این محافل نوشتند ترامپ میخواهد به افکار عمومی داخل آمریکا بفهماند که راهی که درباره ایران در پیش گرفته شده، جنبه حزبی ندارد و وضعیت محتوم روابط واشنگتن و تهران است. این مدل برخورد در واقع از یکسو نشانه پذیرش شکست سیاسی از سوی دونالد ترامپ و جمهوریخواهان است و از سوی دیگر نشانه مخالفتهای رو به رشد داخلی علیه سیاست خارجی آمریکاست و البته از آنجا که انزوای خارجی آمریکا منحصر به دوره کنونی نیست، این اعتراضی به فقدان دستاورد آمریکا در سیاست خارجی به حساب میآید.
۳- همیشه تحریمها علیه ایران به «دلایل داخلی» متکی بوده است. در طول این دو دهه، جریانهایی در داخل حکومت ایران «لزوم حل مسائل با خارج» را به عنوان راهبرد حل مشکلات داخلی مطرح و به محور قرار گرفتن راهحلهای داخلی رغبتی نشان نمیدادند. ایران برای برونرفت از این وضعیت، به اصلاحات اقتصادی نیاز جدی دارد. وضع کار در ایران، نگاه به امکانات فراوان داخلی، مدیریت واردات و مدیریت مصرف به اصلاحات جدی نیاز دارد و عدم توجه به این اصلاحات، علتالعلل مشکلات داخلی ما است.
اولویت ایران در زمینه روابط خارجی هیچگاه مورد توجه دولتها واقع نشده است. ساختار دولتی ایران از دوره ریاستجمهوری مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بر مبنای روابط اقتصادی با بلوک غرب تنظیم شد و این در حالی بود که ایران در دو جبهه شرق و همسایگان، دارای موقعیتهای بسیار خوبی بوده است. همین الان هم تحرک محدود اقتصادی جمهوری اسلامی به دلیل روابط کنونی با شرق و همسایگان ایران است که اگر در این چهل سال به عنوان راهبرد ملی مد نظر قرار میگرفت، بسیاری از مشکلات کنونی وجود نداشت و غرب نمیتوانست وقیحانه از سلاح تحریم علیه ایران حرف بزند. ایران حدود 15 همسایه دارد که جمعیتی نزدیک به 900 میلیون نفر را پوشش میدهند و به بسیاری از محصولات ایران نیازمند میباشند. رونق دادن به روابط تجاری با این همسایگان میتوانست و میتواند نیازهای ارزی ایران را تأمین نماید. اما متأسفانه در اکثر موارد روابط ما با این دولتها در سطح سیاسی است و سفارتخانههای بعضاً پهناور و پرخرج ما، در این کشورها دغدغه روابط تجاری ندارند.
نکته دیگر این است که، همزمان با تحریمهای آمریکا، از درون دولت ایران نغمههایی ساز میشود که طمع دشمنان را برمیانگیزد. کما اینکه وقتی مقامات وزارت خزانهداری آمریکا درباره اثربخشی تحریمها علیه ایران، از سوی کنگره مورد پرسش واقع میشوند، به اظهارات مقامات دولت ایران در این مورد استناد مینمایند. گویا در ایران کسانی هستند که به کمک آمریکا میآیند تا واشنگتن به تحریمها امید ببندد و برگههای جدیدی از آن، رو نماید! از سوی دیگر وقتی مقامات ایران در برابر طرحهای تحریمی آمریکا، طرحی ارائه نداده و به اجرا نمیگذارند و بازار ایران به حال خود رها میشود، قیمتهای رهاشده در بازار ارز، سکه و... زمینه را برای تحریمهای بعدی ایران فراهم مینماید.
۴- ما در مقابل طرحهای تحریمی آمریکا به دو اقدام جدی نیاز داریم. یک اقدام ساماندهی بازار ارز ایران است. ما در ایران به میزان معینی ارز احتیاج داریم و این میزان در اندازهای نیست که در همین شرایط تحریمی هم تأمین آن از توان کشور خارج باشد. اگر واردات را کنترل کنیم و به کالاهای غیرضروری اجازه ورود به کشور ندهیم، میتوانیم نیازهای واقعی خود را کارسازی کنیم. نیاز واقعی ما به ارز -اگر بخواهیم همه آنچه نمیتوانیم در داخل تولید کنیم وارد نماییم- بین 40 تا 60 میلیارد دلار است و همین الان این حجم ارز را داریم. کما اینکه ده روز پیش رئیسکل بانک مرکزی ایران اعلام کرد طی ماههای اخیر 8میلیارد دلار از محل معاملات بخش خصوصی به اقتصاد کشور بازگشته است. مراودات مالی ما با کشورهایی مثل چین، روسیه، ترکیه، عراق و... هم که برقرار است و در عیناینکه با سختگیریهایی هم مواجهایم اما در حدود 40 میلیارد دلار آورده ارزی داریم. کمااینکه بنا به گفته میراشرفی رئیس کل محترم گمرک ایران در سال گذشته 41/3میلیارد دلار صادرات و 43/7میلیارد دلار واردات داشتهایم با این وصف تراز مالی سال گذشته ایران ۸۵ میلیارد دلار بوده است. پس مشکل ما مدیریت بازار است. یک سؤال اساسی که ذهنها را به خود مشغول کرده و پاسخی برای آن نمییابد این است که به چه دلیل اقتصادی در فاصله یک سال اخیر نرخ دلار دو برابر شده و در این اثنا چه اتفاق واقعی در عرصه اقتصادی ایران افتاده است؟ آیا در شرایط تحریم رها کردن قیمت ارز و سپردن به دست بازار منطق اقتصادی دارد؟ در کجای دنیا حتی در شرایط عادی اجازه میدهند، دستهای مخرب به هم پیوسته داخلی و خارجی، کنترل اقتصاد را از دست دولت خارج کند؟
اقدام جدی دوم ما، هزینهدار کردن اقدامات تحریمی آمریکا علیه ایران است. آمریکا باید دریابد که هر ضربه به ایران، منجر به وارد شدن ضربهای به آمریکا است و نیز کشورهایی که از تحریمها حمایت میکنند و در منطقه غرب آسیا به مثابه پایگاههای مدیریت تحریمهای ضدایرانی عمل میکنند، باید هزینه اقدامات خود را بپردازند. ایران کشوری دستبسته و ضعیف نیست که نتواند هزینههای اقدامات ضدایرانی را به دشمنانش تحمیل کند. آمریکا تلاش میکند اقتصاد را به «نقطه بازگشت ایران» تبدیل کند و با صراحت هم از آن حرف میزند. کما اینکه، پنجشنبه گذشته -یعنی در روز اعلام تحریم علیه 18 بانک ایرانی- «استیون منوچین» وزیر خزانهداری آمریکا با صراحت اعلام کرد «این تحریمها برای آن است که ایران از برنامه هستهای خود دست بردارد و حمایت از نیروهای مقاومت در منطقه را متوقف کند.» در واقع مقامات آمریکا مخفی نمیکنند که هدفشان تضعیف «قدرت ایران» است.
با این وصف سؤال این است که آیا این فقط آمریکا است که میتواند با کمک عوامل منطقهای خود به ایران و اقتصاد ایران و همپیمانهای آن ضربه بزند؟ آیا بیش از ایران، «اقتصاد»، نقطه ضعف عوامل منطقهای آمریکا نیست؟ ایران باید ثابت کند که در برابر هر ضربه اقتصادی، ضرباتی را متوجه آمریکا و عوامل آن میکند. ما باید معادله کنونی را تغییر بدهیم و این جنگ تحمیلی یکجانبه را دفع کنیم. همانگونه که اگر قرار بود به شیوهای که هماینک در این جنگ تحمیلی اقتصادی عمل میکنیم، در مواجهه با جنگ نظامی تحمیلی 8 ساله عمل میکردیم، قطعاً شکست خورده بودیم. در آن جنگ عزم کردیم که ورق را برگردانیم و حدود 18 ماه پس از آغاز جنگ، به آن دست یافتیم و این سبب شد که هیئتهای منطقهای برای گرفتن آتشبس راهی تهران شوند، که اگرچه آتشبس راهحل ختم جنگ نبود، اما اعتراف به قدرت ایران بود و در چنین فرایندی بود که ما توطئه بزرگ جنگ علیه خود را با افتخار به نقطه صفر رساندیم و امروز چهل سال است که از برکات آن بهره میبریم.
چرایی سرپیچی از مقررات پیشگیرانه در بحران کرونا
حسین ایمانی جاجرمی در روزنامه ایران نوشت:
نگاهی به کشورهای دنیا نشان میدهد تقریباً همه آنها اقداماتی چون تعطیلی و فاصلهگذاری اجتماعی را برای مقابله با همهگیری کووید19 انجام دادهاند و برای محدود کردن فعالیتهایی که زمانی آزادیهای روزمره بود مقررات تعیین کرده و هنجارهای اجتماعی جدیدی چون پرهیز از دست دادن، بوسیدن و تجمع خلق شده است. با این حال همیشه آدمهایی پیدا میشوند که از اجرای مقررات سرپیچی میکنند.
با وجود محدودیتها و درخواستها و حتی التماسهای مقامات بهداشتی به سفر میروند، ماسک نمیزنند و خلاصه حاضر نیستند رفتار خود را تغییر داده و با شرایط اضطراری تطبیق پیدا کنند. البته این مسأله خاص کشور ما نیست و کم و بیش در همه جا به چشم میخورد، پس با یک مسأله عمومی بهنام «مقررات شکنی» مواجه هستیم. با این که چنین مسألهای همیشه در همه جوامع وجود داشته است اما آن چنان که متخصصان رفتاری میگویند در جریان همهگیری ویروس کرونا برحسب عوامل فرهنگی، جمعیتی و روان شناختی، قانون شکنی شرایط بدی پیدا کرده و کسانی که مبادرت به این کار میکنند میتوانند در چشم بقیه بهعنوان آدمهایی خودخواه و خطرناک جلوه کنند. در کشوری مثل ژاپن که اجرای مقررات فاصلهگذاری، بیشتر امری اجتماعی بوده تا سیاسی، بیتوجهی به مقررات و بهخطر انداختن جان دیگران میتواند با مجازاتهای اجتماعی سنگینی چون طرد و تحقیر اجتماعی مواجه شود. مسألهای که برای فرد متخلف در کشوری با فرهنگ جمعگرا میتواند هزینههای سنگینی داشته باشد. میتوان در مورد بیتوجهی به مقررات عمومی در شرایط بحران، پرسشهایی طرح کرد و به آنها بر اساس دانش جامعه شناسی و رفتارشناسی پاسخ داد.
نخستین پرسش این است که چرا برخی آدمها از مقررات عمومی سرپیچی میکنند و بقیه تابع مقررات هستند؟ یک عامل مهم در اینجا «فردگرایی» در مقابل «جمع گرایی» است.
بهنظر برخی روانشناسان برخی جوامع گرایش بیشتری به فردگرایی یعنی باور به اهمیت بیان حس هویت و ترجیح منافع فردی بر منافع جمعی دارند. آدمها در فرهنگهای فردگرا تمایل به پس زدن مقررات و نادیده گرفتن تلاشهای مقامات بهداشت عمومی دارند. هرچه این مقامات میکوشند تا با پیامهای مربوط به خطرات ویروس و تقاضا برای گذشت و نوع دوستی با «تلنگر» رفتار را تغییر دهند، فردگراها گوش شان بدهکار نیست و به راهی که خود تشخیص میدهند میروند. اگر گفته شود که زدن ماسک کمک به محافظت از دیگران میکند، در فرهنگهای فردگرا، آدمها فقط بیاعتنایی میکنند. قانون در چنین جوامعی نقش اساسی در تنظیم رفتارها دارد. جامعه نمیتواند اجازه دهد هرکس هر کاری که خواست انجام دهد و نظم عمومی را از طریق قانون اعمال میکند. اما در فرهنگهای جمعگرا احتمال بیشتری دارد که مردم آنچه را که به نفع همگان است انجام دهند زیرا منافع جمعی ارزش و اهمیت بیشتری نسبت به منافع فردی دارد. پرسش دوم به مسأله اعتماد و ترس میپردازد و اهمیت آنها را میپرسد. این دو عامل هم تأثیرگذاران مهمی روی رفتار آدمها هستند. در جوامعی که با شکافهای سیاسی روبهرویند، مردم احتمالاً اعتماد کمتری بهطرف مقابل میکنند و مسائل را از دیدگاه اردوهای دوست و دشمن میبینند.
اگر از مقامی خوششان بیاید به حرف او اعتماد میکنند اما اگر بدشان بیاید، تره هم برای حرف او خرد نمیکنند. مسأله خوش بینی و ترس هم هست. مقدار مناسبی از هر دو برای جامعه خوب است اما اگر هر کدام بیش از اندازه در جامعه شیوع داشته باشند ممکن است مشکلات و صدماتی را سبب شوند. برای مثال در شرایط کرونایی، خوش بینی و گفتن این که حالا طوری نمیشود میتواند فرد را به سمت ریسک پذیریهایی سوق دهد که به شکلی باور نکردنی خطرناک باشد. پرسش سوم به این اشاره میکند که چرا اجرای فاصلهگذاری اجتماعی مشکل است؟ برخی متخصصان رفتاری میگویند که ما به اصطلاح «جانوران اجتماعی» هستیم، بدن و ذهن ما برای ارتباط طراحی شده است و همهگیری به شکلهای زیادی علیه غرایز ارتباطی ما عمل میکند.
هرچقدر گفته میشود که از تجمع و شرکت در مراسم گروهی خودداری شود، اما بازهم دیده میشود که عدهای کار خودشان را میکنند. باید قبول کرد که مقاومت در برابر تمایل به گردهم آمدن و پیوندهای گروهی کار سختی است و به این آسانیها که تصور میشود، نیست. پرسش چهارم میگوید اگر قانون شکنان در اقلیت هستند چرا نباید نسبت به آنها بیتفاوت بود؟ مسأله این است که در معضل جمعی بزرگی چون همهگیری کرونا که اکنون جوامع را گرفتار کرده است سرپیچی از مقررات حتی اگر کم هم باشد فرقی با قانون شکنی تعداد زیادی از آدمها ندارد و قانون شکنان با وجود تعداد کم شان، اثر اقداماتشان بر بقیه وسیع و مخرب خواهد بود.
حال راه چاره چیست؟ یک راه این است که در ابتدا ببینیم جامعه از نظر فرهنگی در چه وضعیتی است؟ آیا ارزشهای جمعگرا حاکم هستند یا در مقابل آن این فردگرایی است که بر جامعه سیطره یافته است. در جامعه جمعگرا راه مقابله با بحران کرونا، اعتماد به مردم و سازوکارهای اجتماعی است. دادهها نشان میدهند کشوری مثل ژاپن از این طریق موفق شده تا بحران را کنترل کند و دولت کار زیادی جز اعلام هشدار و درخواست همکاری از مردم نکرده است. در جامعه فردگرا اما باید قانون وارد عمل شود و با افراد خاطی برخورد کند. با این حال در جوامعی که نیاز به سازوکارهای قانونی دارد افراد از حقوق هم برخوردارند. برای مثال اگر دولت میخواهد کسب و کاری بسته شود باید از طریق مناسب جبران خسارت هم برای فردی که از منافع خود گذشته است انجام دهد. ایران با وجود آن که کشوری به نسبت جمعگرا محسوب میشود اما در سالهای اخیر با سلطه پیدا کردن سازوکارهای سرمایهداری و تغییرات ارزشی، بشدت به سوی فردگرایی در حال حرکت بوده است. بنابراین در این شرایط باید سیاستهای مبتنی بر جمعگرایی و فردگرایی را در کنار هم برای مقابله با بحران جلو برد.
تدوین نسخه انگلیسی برجام
سیده فاطمه حسینی در روزنامه وطن امروز نوشت:
وزیر خارجه انگلیس اخیرا به نکات قابل تاملی درباره برجام و آینده آن اشاره کرده است. «دومینیک راب» در این باره تاکید کرده است: «ما همواره پذیرای تلاش برای گنجاندن توافقی بزرگتر [در داخل برجام] بودهایم، به این موضوع تمایل داشتهایم و در واقع، بر آن تأکید داشتهایم. تا زمانی که چشماندازی برای توافقی گستردهتر وجود داشته باشد، برجام چیزی است که در دست داریم. این توافق، ابزاری برای مهار ایران فراهم میکند، اگرچه میپذیرم به دلیل برخی موارد سیستماتیک عدم پایبندی، تضعیف شده است. ما تا زمانی که این توافق پابرجاست تمایلی برای حرکت به سمت توافقی بزرگتر نداریم».
رمزگشایی از اظهارات اخیر وزیر خارجه انگلیس چندان دشوار به نظر نمیرسد! دومینیک راب در حقیقت مواضع همیشگی و ثابت «بوریس جانسون» و دیگر اعضای دولت انگلیس مبنی بر «لزوم جایگزینی برجام با توافق جامع» را با ادبیاتی عوامفریبانه مطرح کرده است. تاکتیک حقوقی لندن، پاریس و برلین (مانند واشنگتن) در این باره کاملا یکسان است: آنها قصد دارند در قالب یک «الحاقیه»، تعهدات ایران در برجام را بسط داده و محدودیتهای موشکی و منطقهای را نیز به آن اضافه کنند. به عبارت بهتر، آنها به جای «انهدام برجام» به دنبال «دفرمه کردن» توافق هستند. از سال 2017 میلادی (زمان حضور ترامپ در کاخ سفید) تا نیمه سال 2018 ـ یعنی زمانی که ترامپ رسما از توافق هستهای با ایران خارج شد ـ تروئیکای اروپا اصرار داشت «کالبد برجام» به قوت خود باقی بماند و تعهدات بیشمار بعدی ایران، در دل این توافق و در قالب «الحاقیه» گنجانده شود.
با این حال، افرادی مانند جان بولتون و مایک پمپئو معتقد بودند «توافق اولیه برجام» باید رسما نابود و سپس با «توافق ثانویه» یا همان «توافق جامع» جایگزین شود. در حقیقت، ترامپ از یک سو قصد داشت توافقی را که «میراث دموکراتها» میخواند از بین ببرد و از سوی دیگر، تعهدات تجمیعشده موشکی، هستهای و منطقهای ایران را ذیل یک چارچوب جدید هدایت کند.
جمهوریخواهان همچنان همین بازی را دنبال میکنند. در مقابل، دموکراتها مانند جمهوریخواهان در قبال «بازی با کلمات» بیحوصله نیستند! اتفاقا آنها میخواهند «برجام ساخته دست دولت اوباما» حفظ شود و خواستههای جدید دولت آمریکا و دولتهای اروپایی از ایران، در ذیل همان «نام» و «چارچوب» تعریف شود. همانگونه که مشاهده میشود، بازی هر ۲ حزب سنتی آمریکا در قبال برجام، معطوف به یک هدف یکسان تعریف میشود اما بر سر «شکل بازی» میان دموکراتها و جمهوریخواهان اختلافنظر وجود دارد. این اختلافنظر ساده، از ابتدا نیز ارزش سرمایهگذاری نداشت! متاسفانه دولت محترم و دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان از اردیبهشتماه 1397 تاکنون، به جای تمرکز روی «استراتژی مهار حداکثری ایران» از سوی ۲ حزب سنتی آمریکا، روی «شکل بازی دموکراتها و جمهوریخواهان» در قبال برجام متمرکز شد. نتیجه این تمرکز، آنچه است که امروز مشاهده میکنیم! جایی که سرنوشت اقتصاد کشور مستقیما به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و رقابت بایدن و ترامپ گره زده شده است! سوال اصلی اینجاست: چه سیاستها و رفتارهایی باعث شد «معادلات اقتصادی کشور» دوباره به متغیری وابسته به «برجام» و متعاقبا «برجام» به متغیری وابسته به «رقابتهای انتخاباتی آمریکا» تبدیل شود؟! اگر مدعیان همه فن حریف دیپلماسی و مذاکره و صاحبنظران بیهمتای علم حقوق، نسبت به «چارچوب اصلی بازی رقیب» درکی ابتدایی نداشتهاند، با یک فاجعه در حوزه سیاست خارجی کشورمان روبهرو هستیم! این درک حداقلی، نه معلول آشنایی به فنون مذاکره و نه مرهون تسلط به زبان انگلیسی و نحوه نشست و برخاست دیپلماتیک، بلکه منبعث از نگاهی کلی به مناسبات قدرت در آمریکاست.
اظهارات اخیر «دومینیک راب» بخوبی نشان میدهد تروئیکای اروپا از اکنون بازی خود را در قبال جابهجایی احتمالی دولت در آمریکا چگونه تنظیم کرده! آنها نه قرار است استراتژی فشار حداکثری علیه ایران را از بین ببرند و نه قرار است به تعهدات خود در برجام بازگردند! آنها صرفا در صدد بازخوانی «چارچوبهای برجام»، آن هم در راستای گنجاندن خواستههای جدید علیه ایران برخواهند آمد. در این مسیر، ممکن است دموکراتها ضمن بازگشت به برجام از ظرفیتهای خطرناک برجام مانند «مکانیسم ماشه» نیز بهمثابه یک «اهرم فشار» علیه کشورمان استفاده کنند. فراموش نکنیم اکنون آمریکا رسما از برجام خارج شده و به واسطه خروج رسمی دولت ترامپ از این توافق، کاخ سفید حق استناد به مکانیسم ماشه و دیگر مفاد گنجانده شده در سند برجام و قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد را ندارد. اما تصور کنیم بایدن در ظاهر به برجام بازگردد و در عمل رفع تحریمهای ثانویه آمریکا را منوط به پذیرش توافق جامع از سوی ایران کند! تروئیکای اروپا نشان داده با کمال میل حاضر به تکمیل این بازی خطرناک و وقیحانه کاخ سفید است. براستی در این صورت تکلیف چیست؟!
اتهامات آمریکا و جبههگیری ایران و چین
حسن هانیزاده در روزنامه آرمان ملی نوشت:
اظهارات سخیف و نابخردانه و ناشی از خوی کابوییگری دونالد ترامپ نسبت به ملت بزرگ ایران نشان میدهد که رئیسجمهور آمریکا پس از نزدیک به چهار سال رویارویی مستقیم و غیرمستقیم با ایران به یک بنبست کامل سیاسی رسیده. این اظهارات از کینه جمهوریخواهان نسبت به توانمندیها و مقاومت ملت ایران در برابر تحریمهای ظالمانه آمریکا سرچشمه میگیرد.
هیچ رئیسجمهوری در طول چهار دهه گذشته چنین ادبیاتی در مورد ملت ایران بهکار نگرفته و این امر نشان میدهد که دونالد ترامپ نمیتواند طرف قابل اعتمادی برای مذاکره با ایران تلقی شود.
اینگونه اظهارات سخیف نشانه ضعف و درماندگی سیاسی آمریکا در برابر ایران است و به همین دلیل دونالد ترامپ پس از این اظهارات به وزارت خزانهداری آمریکا دستور داد تا هجده بانک و موسسه مالی ایران را تحریم کند. اما این تحریمها تاثیر چندانی بر روابط مالی ایران با جهان باقی نمیگذارد زیرا همه راهها به واشنگتن ختم نمیشود.
کشورهای بزرگی در جهان هستند که آماده تعامل اقتصادی و مالی با جمهوری اسلامی هستند از جمله چین و روسیه بهعنوان دو قدرت تاثیرگذار جهانی با کمال اشتیاق آماده تشکیل یک جبهه اقتصادی، نظامی و سیاسی در برابر آمریکا هستند.
بههمین دلیل، سفر اخیر دکتر محمدجواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران به چین مقدمهای برای شکلگیری یک جبهه وسیع شرقی در برابر هژمونی نظامی و اقتصادی آمریکا به شمار میرود.
در این سفر وزیر خارجه ایران چارچوب توافقنامه همکاری راهبردی 25ساله ایران و چین را با مقامات چین مورد بحث قرار داد. این توافقنامه برخلاف ادعای رسانههای معاند میتواند فصل جدیدی در همکاریهای روبه رشد تهران و پکن و در نهایت مسکو منجر شود.
در این توافقنامه پیشبینی شده که در یک فرآیند زمانی دلار از چرخه تعاملات دو کشور بزرگ چین و ایران حذف خواهد شد و ارز محلی جایگزین دلار خواهد شد.
این توافقنامه اگر در مجلس شورای اسلامی مورد تصویب قرار بگیرد و شورای نگهبان آن را تصویب کند، یک انقلاب منطقهای و شرقی علیه آمریکا و همپیمانان آمریکا تلقی خواهد شد. علت این امر این است که چین و روسیه به عنوان دو قدرت نظامی و اقتصادی بهشدت از دخالتهای آمریکا در مسائل غرب و شرق آسیا نگران هستند.
طبیعی است فشارهای آمریکا موجب خواهد شد که یک جبهه جدیدی با شرکت سه کشور ایران، روسیه و چین تشکیل شود تا مانع دخالتهای آمریکا در مسائل شرق جهان بشود. لذا سفر وزیر خارجه ایران به چین فصل جدیدی در تاریخ مناسبات تهران و پکن خواهد گشود که ثمرات این توافق راهبردی اقتصادی در آینده تاثیر فزایندهای بر اقتصاد دو کشور به وجود خواهد آورد. طبیعی است تهدیدهای آمریکا علیه چین و روسیه تاثیر چندانی بر اقتصاد چین باقی نخواهد گذاشت و آمریکا از این تحریمهای یکجانبه بیش از چین ضرر خواهد کرد.
چین کشوری است وسیع، با اقتصاد متنوع و کلان، جایگزینهای زیادی برای تقابل با تحریمهای اقتصادی و مالی آمریکا دارد و با استفاده از اهرمهای اقتصادی میتواند دلار آمریکا را از چرخه اقتصادی جهان خارج بکند و به طور طبیعی این امر در درازمدت اقتصاد آمریکا را فلج خواهد کرد.
آزمون صداقتسنجی اروپا
حسن رشوند در روزنامه جوان نوشت:
هر چه به ۲۷ مهر یعنی تاریخ انقضای تحریم تسلیحاتی ایران و انتخابات سوم نوامبر (۱۳ آبان) ریاست جمهوری امریکا نزدیکتر میشویم، شاهد تحرک بیشتر مقامات کاخ سفید علیه ایران و هماهنگی بیشتر اروپا با امریکا در فشار به ایران میشویم. همین سه روز پیش بود که وزارت خزانهداری امریکا اعلام کرد ۱۸ بانک و مؤسسه مالی- اعتباری ایران را در لیست تحریم قرار داده تا نشان دهد همه تیرهای ترکش تحریم خود را شلیک کرده و آنچه میتوانسته در فرآیند «نرمالیزه کردن ایران» در طول این چهار سال ریاست جمهوری خود انجام داده است. ترامپی که میداند در این فاصله ۲۵ روز تا انتخابات سوم نوامبر چنین اقدامات مذبوحانهای برای او آوردهای نخواهد داشت فقط بهدنبال آن است تا به افکار عمومی و رقیب انتخاباتی خود گفته باشد که آن راهبرد کلان «فشار حداکثری خردکننده کوتاهمدت مادون جنگِ تهدید موجودیتی ایران» را که در همان سال اولی که به کاخ سفید آمد و اعلام کرد برای از پای درآوردن و تسلیم ایران در پیش خواهد گرفت انجام داده و به وعدهای را که برای فشار به ایران گفته بود عملی کرده است. غافل از آنکه مخاطب او این اقدامات را با میزان اثربخشی این اقدامات تخریبی مقایسه کرده و ترامپ را فرد شکست خورده این صحنه نبرد با ایران فرض خواهد کرد.
از ترامپ و رفتارهای دیوانهوار او که با وجود انتقاداتی که به خروجش از برجام و همچنین رفتارهای جنون آمیزش در به شهادت رساندن سردار سلیمانی انجام داد، انتظار بروز رفتار عاقلانه نمیرود، اما از دولتهای اروپایی که ادعای عقلانیت دارند، برخی اظهار نظرهایی که این روزها در خصوص تحریم تسلیحاتی ایران میکنند، نشان میدهد جبهه غرب یکپارچه منطق و عقلانیت را بوسیده و جانب افراط را نسبت به ایران در پیش گرفته است.
در همین خصوص، جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا دو روز پیش در آستانه اتمام تاریخ تحریمهای تسلیحاتی ایران، گفته بود: همچنان تحریم تسلیحاتی ایران را حفظ میکنیم؛ به تلاش برای زنده نگه داشتن توافق هستهای ادامه میدهیم و به مقامات ایرانی گوشزد میکنیم که احترام به حقوق بشر، شرط لازم و حیاتی برای تعامل ما با شماست!
این اظهارات غیرمسئولانه و سخیف اولاً قابل توجه کسانی است که مدعی منزوی شدن امریکا در ادامه تحریم تسلیحاتی ایران و عدم همراهی اروپا با امریکا هستند و ثانیاً علاقهمند به ادامه برجام باوجود عدم پایبندی طرف مقابل به تعهداتشان میباشند. وقتی طرف مقابل در محاسباتش شما را به عنوان یک فروشنده بدهکار و مشتاق قلمداد میکند باید هم به جای اجرای تعهداتش و عذرخواهی بابت تعللهایش، اینگونه گستاخانه از شما طلبکارباشد!
اکنون اروپا با امریکا با یک چاقوی دو لبه که هیچ تفاوتی در برندگی آن دیده نمیشود، نسبت به ایران عمل میکنند. ترامپ با اقدام اخیر خود در تحریم بانکی ایران صرفنظر از غیرکاربردی بودن این اقدام، بهدنبال قطع رگ حیات دارویی و غذایی مردم است و اروپا هم با بازی در آوردن در پذیرش پایان زمان تحریم تسلیحاتی ایران در ۲۷ مهر ماه، عملاً بهدنبال تکمیل پازل فشار امریکاست تا نشان دهند هر دو با یک سناریوی طراحی شده و در یک زمین بازی میکنند و از قضا داور این زمین بازی که سازمان ملل است، نمیتواند داور امینی باشد. در این مدت که در آستانه انقضای تحریم تسلیحاتی ایران بودیم، اروپاییها طی دو نوبت با امریکا ظاهراً همراهی نکردند و این عدم همراهی سه کشور اروپایی (تروئیکای اروپایی) موجب خوشحالی بیش از اندازه برخی از افراد در داخل کشور شده بود. واقعیت آن است که از سال ۱۳۹۷ که امریکا به شکل یک طرفه، از برجام خارج شد، عدهای خوشبینانه و سادهانگارانه، ماندن اروپاییها در برجام را نشانه شکست امریکا و انزوای او میدانستند و از اینرو، کشور و اقتصاد کشور را در انتظار خوشعهدی اروپاییها در موضوعات بیهودهای، چون کانال مالی و اینستکس نگاه داشتند. دیری نپایید که پیشبینی حکیمانه رهبر انقلاب مبنی برعدم اعتماد به اروپا واضح شد. آنچنان که وزیر امورخارجه کشورمان، سه کشور اروپایی را همدستان نتانیاهو و پمپئو دانست. این موضوع از اول معلوم بود که بین امریکا و تروئیکای اروپایی یک تقسیم کار نانوشته وجود داشت و آن اینکه امریکا با برداشتن چماق خروج از برجام نقش پلیس بد را بازی کند و اروپا با هویجِ ماندن در برجام، ایران را مقید به تعهدات هستهای و تعلیق یکسویه فعالیتهای هستهای نگاه دارد و ایران نیز با اتخاذ سیاست موسوم به صبر راهبردی چند ماه را سپری کرد، اما از عمل به وعدهها و وعیدها ازسوی طرف اروپایی خبری نشد. سرانجام سیاست کشورمان از صبر راهبردی به کاهش گام به گام تعهدات هستهای تغییر یافت و این گامها هر چند غیرواقعی و تصنعی، طی پنج نوبت برداشته شد. امری که بر غربیها سنگین آمد و تا حدودی حساب کار دستشان آمد که فشار حداکثری نتیجه معکوس خواهد داشت. ۱۸ اکتبر (۲۷ مهرماه) و ۳ نوامبر (۱۳ آبان) دو موعد حساس برای امریکا و همپیمانان غربی او است. ۲۷ مهرماه، بر اساس مفاد برجام، تحریم تسلیحاتی ایران پایان مییابد، این در حالی است که غربیها در تغییر رفتار نظام انقلابی ما، نتیجه دلخواه خود را نیافتهاند و فشارحداکثری و تحریمهای بیسابقه نیز به سقف خورده و نتیجه معکوس داشته است. ازاینرو بهشدت نگران عملی شدن رفع تحریم تسلیحاتی هستند، چون با این کار، ایران عملاً امکان تکمیل نقصهای خود در زمینه تسلیحات - خصوصاً هوایی - را خواهد یافت و قدرت بازدارندگی دفاعیاش دوچندان خواهد شد.
درست است که امریکا در فاز اول تمدید تحریم تسلیحاتی ایران شکست خورده و نتوانسته از طریق شورای امنیت سازمان ملل پای نحس خود را برحلقوم ایران بفشارد و مانع از برداشتن تحریمهای تسلیحاتی ایران نشود، ولی نباید فراموش کرد که با این بازی که اخیراً اروپا آغاز کرده و مؤید آن اظهارات سخیف مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا است، به نظر میرسد دشمنان ایران برای نقشه شیطانی خود یک برنامه کلان طراحیشدهای دارند و گام به گام بهدنبال پیادهسازی نقشه خود هستند و با وجود پایان تاریخ تحریمهای تسلیحاتی ایران، مانع از رسیدن ایران به خواسته مشروع و قانونی خود بر اساس مفاد توافقنامه برجام شوند. بنابراین، این چند روز باقیمانده تا ۲۷ مهر ماه، برای مسئولان ما در پافشاری بر خواستههای بهحق ملت ایران زمان سخت و سرنوشتساز و برای اروپا هم معیار خوبی برای سنجش صداقت آنهاست تا ثابت کنند به آنچه در برجام تعهد کردهاند، پایبند هستند یا از الگوی غلط امریکا به شکل دیگر در برجام تبعیت میکنند.
کلید و قفل دروغ
رضا دهکی در روزنامه ابتکار نوشت:
مذموم بودن دروغ چنان بدیهی است که نیازی به شرح آن وجود ندارد. با این حال نسبت میزان این مذموم بودن بسته به محتوای آن، گوینده، منفعت و ضرر حاصل از آن، میزان دربرگیریاش و البته سطح قضاوت اخلاقی نسبت به دروغ، در اذهان عمومی متغیر است. در این میان در کشوری همچون ایران هم به دلایل فرهنگی و ملی و هم به دلایل مذهبی انتظار میرود دروغ در زمره مذمومترین اخلاق باشد که روی کاغذ و در کلام نیز هست!
از نگاه ملی آرزوی داریوش اول هخامنشی که از اهورامزدا میخواهد ایران را از هجوم دشمن، خشکسالی و دروغ حفظ کند، مشهور است. از نگاه فرهنگی هم کافی است نگاهی به گنجینه فاخر ادبیات این مرز و بوم انداخت؛ چه آن جا که فردوسی بارها و از جمله در بیت «هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ، ستمکارهای خوانمش بیفروغ» دروغگویی را تقبیح میکند، چه آن جا که سعدی یادآور میشود «یکی را که عادت بود راستی، خطایی رود درگذارند از او، وگر نامور شد به قولِ دروغ، دگر راست باور ندارند از او» و چه هنگامی که در روایتهای مثنوی معنوی مولانا، در مذمت دروغ اشاره میکند «گفت حق که کژ مجنبان گوش و دم، ینفعن الصادقین صدقهم». حتی در میان ضربالمثلهای فارسی هم ردپای نکوهش دروغ بسیار است؛ از «آدم دروغگو کله کلاهش سوراخ است» گرفته تا «دروغگو کم حافظه است» و کنایههای «قسم روباه و دم خروس» یا «جهنم هم به این گرمی نیست!». نگاه دین و مذهب هم به دروغ کاملا آشکار است. در تمامی ادیان توحیدی، دروغ مذموم است؛ تاکید فراوان و پرتکرار بر راستی در دین زرتشتی، درج دروغ در زمره گناهان کبیره ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام گواهی بر این مدعاست. نزد شیعیان مسلمان هم در میان خیل احادیث و روایت در مذمت دروغ، این گفته امام اول شیعیان که «دروغ کلید تمام بدیهاست» و نیز این حدیث منتسب به امام یازدهم شیعیان که «تمام گناهان در صندوقی است که کلید آن دروغ است» مشهورند. با چنین پشتوانه ملی، فرهنگی و مذهبی، انتظار میرود در نظامی که عنوان «جمهوری اسلامی ایران» را بر خود دارد، دروغ نگفتن اصلیترین ارزش و دروغ گفتن بزرگترین منکر فرض شود.
جمله مشهوری است که «سیاست پدر و مادر ندارد». این جمله در میان همه تفسیرها و کاربردهایش، در عامترین برداشت به این نکته اشاره دارد که سیاست رویکردی بر محور انسانیت – که پدر و مادر دارد! – نیست و در واقع به عنوان مجوزی برای هر گونه کلک و دروغ و کژی در این عرصه به کار میرود. از طنزهای تلخ پارادوکسیکال سیاست این که بر این اساس، سیاست میتواند درباره صداقت و دروغ هم دروغ بگوید! البته که سیاستمداران، گاه به دنبال مجوزهایی همچون مصلحت و امنیت برای دروغ میگردند و گاه در مورد سیاستمداران داخلی، با این مجوز که خدعه در جنگ جایز است و جنگپنداری – برهه حساس! – هر روز و هر ساعت و هر عرصه، آن را بر خود حلال میدارند.
روزگار شبکههای اجتماعی و جریان سریع و گسترده اخبار اما همان طور که گسترش دروغ را آسان کرده، دروغ گفتن را هم سخت کرده است. هر گفته و عملی به سرعت قابل سنجش با حقایق، مستندات، دیگر روایات از موضوع و حتی گفتهها و عملکرد پیشین گوینده است. درنتیجه دروغ گفتن و بر دروغ ماندن و یا از دیگر سو، تغییر کلام دروغ بدون توضیح، عذرخواهی و جریمه متناسب چند برابر به چشم میآید.
هرچند شاید دروغ نگفتن به عنوان یک اصل بدیهی برای هر مسلمانی فرض شود و به همین دلیل درج راستگویی در ویژگیهای مسئولیت ضروری نباشد، اما به نظر میرسد که لازم است نگاه ساختاری نظام به موضوع دروغ نزد مسئولان عملیتر و فعالتر باشد. در نظامی سیاسی با نام جمهوری اسلامی، دروغ گفتن یک مسئول دو آسیب همزمان دارد؛ از یک سوء اعتماد عمومی را ذره ذره میکاهد و از سوی دیگر از آن جا که گاه مدعی و مدعا یکی فرض میشوند، مدعی مسلمانی و اسلامش هم یکی گرفته شده و وهن اسلام نیز رخ میدهد؛ اتفاقی که قاعدتا با این حد از مدعای اسلامگرایی و شیعیگرایی باید برای مسئولان نظامی با نام اسلامی بسیار پر اهمیت باشد.
متاسفانه در طول سالیان، دروغهای بسیاری از سوی مسئولان خرد و کلان مطرح شده است که طرح دوسیه و برهانهایش طوماری بلند را طلب میکند. با این حال تنها در همین روزهای گذشته، میتوان به مسئولی برخورد که همزمان با وجود فایل صحبتهایش روی سایت رادیو، حرفهایش را تکذیب میکند و دیگرگون میگوید و رسانهها را مقصر تغییر حرفهایش مطرح میکند و مسئولی دیگر را دید که به مردم منتظر برای تشییع پیکر استاد محمدرضا شجریان اطمینان میدهد تشییع بیحضور آنها انجام نخواهد شد، اما در روز تشییع جمعیت مشتاق پشت درها میمانند. هر چه به عقب برویم، مثالها بسیارند. امروز اگر مسئولان ابراز نگرانی میکنند که چرا مردم به آمار و اخبارشان اعتماد ندارند، گلایه میکنند که چرا رسانههای خارجی و برخی کانالهای شبکههای مجازی با هر زاویه نگاهی که به موضوعات میپردازند، پذیرفته میشوند شاید باید اول به این عملکرد خود نگاه کنند. در طی سالها که مردم هر چه کمتر محرم دانسته شدهاند، مصلحت و منفعت دو بهانهای شدهاند که دروغ را مجاز کرده و البته تکرار مکرر آن چالشهای جدید بر ساخته است.
شاید اگر بخواهیم مسائل امروز را از ریشه حل کنیم، نیاز به درمانهای ریشهای باشد و یکی از اولین اصلاحات لازم در این زمینه، تلاش برای ریشهکنی دروغ از عالم سیاست خواهد بود. شاید که با قفل کردن دروغ، دیگر سیئات هم از صندوقچه خود خارج نشوند و به جان ملت نیفتند.
کرونا ؛ تعارف بی تعارف !
سید صادق غفوریان در روزنامه خراسان نوشت:
«به ماسک اعتقادی ندارم!»؛ این جمله را احتمالا شما هم بارها شنیده اید. عبارتی به غایت کودکانه و مضحک که برخی برای استفاده نکردن از ماسک بر زبان می رانند. این گونه موارد که ناشی از نوعی سهل انگاری و خودخواهی است در کنار تمامی آن چه کرونا بر جوامع تحمیل کرده، همه در شمار میراث غم انگیز این ویروس عجیب و غریب است که همچنان موعد دقیقی برای پایانش قابل تصور نیست.
کرونا در هشت ماه گذشته هر روز با داستان جدیدی ما را غافلگیر می کند و اگرچه بارها اسیر این غافلگیری ها شده ایم اما انگار به این شرایط عادت کرده ایم و حتی دیگر آمار روزانه مبتلایان جدید و جان باختگان آن ما را نمیرنجاند.
بی شک این شرایط، ویژه کشور ما نیست و اغلب کشورها با چنین وضعیتی مواجه اند. حالا در هشتمین ماه اپیدمی کرونا قرار داریم و دقیقا هفت ماه می گذرد از زمانی که سخنگوی وزارت بهداشت در نشست خبری روزانه این جمله را به زبان آورد: «در بدبینانهترین حالت تا خرداد 99 اپیدمی این بیماری در کشور پایان مییابد.» (موج-7فروردین99)
در عین حال در شرایطی پیک سوم کرونا را در هشتمین ماه تجربه می کنیم که ستاد ملی کرونا در اقدامی متفاوت و البته دیرهنگام، استفاده از ماسک را در گام نخست برای پایتخت اجباری و برای متخلفان آن جریمه پیش بینی کرد. البته موضوع ماسک از ابتدای ماجرای کرونا در کشور با چالش اساسی روبه رو بوده است؛ چه آن زمان که به دلیل کمبود، مسئولان وزارت بهداشت استفاده از آن را غیرضروری می دانستند و چه حالا که استفاده اش را اجباری و تخلف از آن را مشمول جریمه نقدی کرده اند. به هر روی نحوه مواجهه قانون با ماسک نزن ها و پروتکل شکن ها، خود یک پروژه دشوار و پرحاشیه است که قطعا روزهای آینده با حاشیه هایی جدی مواجه خواهد شد. با این حال این تصمیم ستاد ملی کرونا در شرایط کنونی که هوا رو به سردی و افزایش بیماری های فصلی می گراید، بی شک تصمیم و مصوبه ای قابل دفاع است و چه بسا می توان درباره اش به چند نکته قابل تامل اشاره کرد:
1- تجربه کشورها
اگر تقویم ماه های پیشین کرونا به ویژه در حوزه اروپا را مرور کنیم، تجربه اجباری کردن استفاده از ماسک را حتی از اوایل فصل تابستان در بسیاری از کشورها می توانیم بیابیم. از سوی دیگر اگر یکایک راهکارهای گوناگون دولت ها برای کنترل ویروس کووید19 از قرنطینه شهرها تا تعطیلی های مقطعی را بررسی کنیم، به طور قطع فقط دو مورد «استفاده از ماسک» و رعایت «فاصله اجتماعی» به طور مشترک در تمامی کشورها همچون اصل پایدار باقی مانده است و دولت ها به دلیل بحران های اقتصادی، تلاش می کنند با رعایت پروتکل های ویژه نوعی همزیستی با کرونا را تا زمان لازم در پیش گیرند. بنابراین شرایط ما نیز در بسیاری از موارد جدا و متفاوت از کشورهای دیگر نیست و چه بسا بسیار زودتر می توانستیم شرایطی شبیه مصوبه دیروز (اجباری کردن ماسک و قرنطینه اجباری برای مبتلایان و تعیین جریمه) را در کشور ایجاد و اعمال کنیم.
2- اکنون وقت انتخاب است
همه می دانیم که سیستم درمانی کشور آن طور که باید از نظر سخت افزاری ظرفیت کافی و وافی برای مدیریت شرایط بحران را ندارد، به علاوه این که به دلیل موقعیت ویژه روحی و روانی ناشی از خستگی گروه درمان، اکنون در مسیر رو به بحران قرار گرفته ایم، لذا این ما هستیم یعنی تک تک افراد جامعه که میان دو وضعیت بحران یا وضعیت همراه ایمنی را باید انتخاب کنیم.
آیا می خواهیم با عدم تدبیر و اهتمام، دوره بحران و اپیدمی ویروس را طولانی کنیم یا با رعایت ضوابط بهداشتی آسیب های آن را به حداقل برسانیم؟
به طورقطع هیچ عقل سلیمی علاقه مند نیست که همچنان روزگار را این گونه با اضطراب سپری کند پس ای هم وطن نازنین من، وقت آن است که همه با هم دوباره همت کنیم و از وظایف فردی و اجتماعی مان برای رعایت ضوابط بهداشتی کرونا کوتاهی نکنیم که مبادا فرصت هایمان بیش از این از دست برود و خدای ناکرده عزیزانمان از میانمان رخت بربندند و البته دولت هم در مواجهه با این چالش چاره ای ندارد جز آن که تعارف را در برخورد با قانون شکنان کنار بگذارد ....