به گزارش مشرق، قاسم اکبری مقدم و داوود الیاسی از پژوهشگران سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران در یادداشتی پیرامون حماسهسازان عملیات طریقالقدس و آزادسازی بستان از حماسهآفرینیها سرلشکر شهید مسعود منفرد نیاکی یاد کردهاند.
در این یادداشت میخوانیم:
آذرماه سال۶۰ دومین سال دفاع مقدس است. رزمندگان حال و هوای خوبی دارند. تازه عملیات ثامنالائمه(ع) را در مقیاسی وسیع و گسترده و با موفقیت و پیروزی انجام دادهاند. با روی کار آمدن شهید صیاد شیرازی به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش، همبستگی نیروهای ارتش و سپاه بیشتر شده است. راهبرد انجام عملیاتهای آفندی و بازپسگیری مناطق اشغالی فکر فرماندهان را به خود اشغال نموده است و اجرای سلسله عملیات کربلا آغازی برای اجرایی نمودن این راهبرد است. با وجودی که در عملیات ثامنالائمه(ع) شرق رودخانه کارون پاکسازی شد ولی هنوز منطقه غرب دزفول-شوش و در جبهه میانی غرب سوسنگرد-بستان و منطقه جنوب غربی اهواز- خرمشهر در اشغال دشمن است.
برای تحلیلگران نظامی پر واضح بود که درصورت تصرف منطقه میانی غرب سوسنگرد-بستان، ارتباط خطوط دشمن گسسته شده و این امکان برای نیروهای ایرانی بوجود میآمد که با امکان صرفهجویی در قوا، نیروی بیشتری برای عملیاتهای آفندی آزاد گردد.
با عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا و سازماندهی نیروهای سپاه پاسداران و بسیج مردمی در قالب یگانهای مانوری پیاده نظام، توان رزمی جمهوری اسلامی ایران افزایش یافت و با مشارکت کامل نیروهای سپاه و بسیج در عملیاتها از مرحله طرحریزی تا اجرا، اینک دیگر توان و نیروی رزمی کافی برای اجرای عملیاتهای آفندی وسیع و قاطع بر علیه دشمن وجود داشت.
در صورت رعایت اصل صرفه جویی در قوا، نیروی آزاد بیشتری در اختیار قرار میگرفت و عملیاتها میتوانستند تداوم پیدا کنند. بنابراین عملیات طریقالقدس برای قطع ارتباط خطوط پدافندی دشمن در شمال و جنوب و آزادی بستان طرحریزی و در دستور کار قرار گرفت. ویژگی مهم و منحصربفرد این عملیات "حضور مردم در صحنه نبرد" است این دومین تجلی بکارگیری قدرت مردم در کسب پیروزیهای بزرگ بود. اولین تجربه پیروزی در عملیات ثامن الائمه(ع) در ۵ مهرماه ۱۳۶۰بود و این تلاش وسیع ایرانیها در جنگ نوعی تغییر استراتژی از دید غربیها قلمداد میگردید که هراس و وحشتی در دل کارشناسان نظامی کشورهای حامی صدام قرار داده بود.
نهایتاً طرح عملیاتی کربلای یک با نام «طریقالقدس» تهیه و بصورت مشترک توسط ارتش و سپاه در نیمه شب هشتم آذرماه ۱۳۶۰ با رمز یا حسین(ع) آغاز و بعد از هشت روز نبرد طولانی و سخت با پیروزی کامل پایان یافت. یکی از نبردهای مهم و حساس این عملیات در منطقه پل سابله به وقوع پیوست.
نبرد در سابله
در روز ۱۳آذرماه۶۰، ششمین روز از نبرد طریقالقدس و درحالیکه بستان آزادشده و نیروهای خودی به تحکیم هدف مشغول هستند اما اطلاعات واصله از پست شنود حکایت از پاتک قریب الوقوع عراق دارد. «گردانهای ۲و۴تیپ۱۲عراق» از پل «سابله» عبور و نیروهای ایرانی را به عقب میرانند و قصد دارند با توسعه سرپل سابله خود را به نهر عبید و بستان برسانند و بدین ترتیب مجددا ارتباط جبهه شمالی و جنوبی خود را برقرار نمایند.
دشمن از شمال و جنوب با شدت و پشتیبانی بسیار خوب در حال پیشروی بود تا در بستان الحاق نماید. شهید صیاد در خاطرات خود بیان میگوید:« در این شرایط از سه نیروی موجود که عبارت بودند از گردان ۱۲۵ به فرماندهی شهید سرگرد مخبری و یک گردان تانک از لشکر ۹۲زرهی به فرماندهی لهراسبی و یک گردان از بچههای سپاه که در سعیدیه بودند در شکلی مثلثی استفاده و آنها را به سمت پل حرکت دادم بدین ترتیب که گردان تانک لشکر ۹۲ از بستان راه افتاد گردان پیاده سپاه در حاشیه رودخانه سابله که به هور میخورد و گردان ۱۲۵ مکانیزه هم از سابله عبور کرد و از جناح راست یا شرق تا از سه نقطه بیایند و از سه طرف جلوی پیشروی دشمن را بگیرند، خطر زدن همدیگر وجود داشت؛ اما وقتی فرمانده گردان ۱۲۵ اطلاع داد که تانکهایی که به سمتشان میآید خودی است، فهمیدم الحاق بدون مشکل ایجاد شده است.»
مرحوم امیر سرتیپ سیروس لطفی که در عملیات«طریقالقدس» فرمانده لشکر ۱۶ زرهی قزوین بود و حماسهآفرینی یگانهای تحت امر او در«پل سابله» در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شده است؛ بعد از تشریح وضعیت عملیات و پیروزی نیروهای تحت امر شهید غلامرضا مخبری در خاطرهای که در کتاب«میان خون» آمده، میگوید: «ابتکار و شجاعت مخبری مستحق یک تشویق آنی بود. لذا در همان حین عملیات، با بیسیم از سرهنگ صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی دعوت کردم که برای دادن درجه تشویقی به این سرباز مخلص و فداکار اسلام خود را به پل سابله برساند. هنگامیکه سرهنگ صیادشیرازی رسید چون درجه نداشتیم یکی از درجههای خود را کندم و به ایشان دادم تا با دست خودشان آن را به شانههای مخبری نصب کنند.»
بیشک یکی از عوامل عمده و مهم در موفقیت عملیات طریقالقدس، همانا ابتکار و شهامت سرهنگ مخبری بود که پس از انجام موفقیتآمیز عملیات طریقالقدس، مورد توجه فرماندهان و به خصوص فرمانده وقت نیروی زمینی ـ شهید صیاد شیرازی ـ قرار گرفت.
به این ترتیب عملیات طریقالقدس که امام راحل(ره) آن را فتح الفتوح نامیده بودند با عقبنشینی نیروهای عراقی به جنوب «شط نیسان» پایان گرفت و ترکیب مقدس که شهید صیاد همواره از همکاری ارتش و سپاه در این عملیات از آن یاد میکرد، نتیجه داد.
در عملیات طریقالقدس یک کار بزرگ را نیروهای پشتیبانی جهاد سازندگی با بهرهگیری از جهاد سازندگی استان سمنان به سرپرستی آقای مهندس حسن بیگی و مسولیت اجرایی آقایان مهندس علیآبادی و میری انجام دادند و با ایثار و تلاشی وصف ناپذیر بر روی رملها جاده احداث نمودند و این جاده عامل مهم پیروزی و دستیابی به عقبه دشمن دشمن در جبهه شمال کرخه به صورت صددرصد غافلگیر گردید.
در عملیات طریقالقدس لشکر ۹۲ زرهی اهواز با رشادت و مجاهدت فرماندهان، افسران، درجهداران و سربازان خود نقش اساسی و مهم در پیروزی ایفا نمودند. یکی از حماسهسازان عملیات طریقالقدس، شهید سرلشکر مسعود منفرد نیاکی فرمانده شجاع و خستگی ناپذیر لشکر ۹۲ زرهی اهواز است.
شهید سرلشکر سید مسعود منفرد نیاکی به عنوان فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز، یک سرباز به معنی واقعی کلمه بود و همه علایق دنیویاش را یکپارچه در طبق اخلاص گذاشت و با تمام توش و توان که حاصل یک عمر تجربه و دانش بود، در مصاف با متجاوزان، مردانه ایستاد تا نام ایران و دلاوری مردان ایرانی در تاریخ جاودانه بماند.
بزرگمردی که با رویت بارقههای جنگ و درگیری و تهاجم ناجوانمردانه دشمن بعثی، آسایش و آرامش را برخود حرام دانست و در کوتاهترین زمان ممکن خود را به صف مجاهدان و دلاورمردان رساند و تمام قد در برابر دشمن ایستادگی و مقاومت کرد، زخم برداشت اما دم بر نیاورد، دوستان و همسنگرانش به شهادت رسیدند، فرزند دلبندش به سوی خدا پر کشید، غمش را فرو خورد و نگذاشت سربازان و درجهداران و افسران تحت فرماندهیاش ذرهای تزلزل و ناراحتی را در سیمای مومنانهاش مشاهده کنند.
از خطه قهرمانپرور شمال کشور بود. ولی وقتی سیمای او را مشاهده میکردی اصلا به ذهنت خطور نمیکرد که او اهل مناطق شمالی کشور که دارای آب و هوای مطلوب است، باشد. چهرهای که نشان از خدمت صادقانه در لشکر۸۸ زرهی زاهدان در جنوب شرق کشور و لشکر ۹۲ زرهی اهواز در جنوب غرب داشت.
مسعود منفرد نیاکی در سال ۱۳۰۸ در شهرستان آمل متولد شد. در سال ۱۳۳۱ با دیپلم طبیعی وارد دانشکده افسری ارتش شد و پس از طی دوره سه ساله به درجه ستواندومی نائل و با انتخاب رسته زرهی به خدمت مشغول شد. در طول خدمت با نظمی مثال زدنی و جدیت و صداقت در سمتهای مختلف فرماندهی در یکانهای رزمی به انجام وظیفه پرداخت و مدارج تحصیلی را از دوره مقدماتی و عالی زرهی تا دوره فرماندهی و ستاد و سپس دانشکده پدافند ملی با موفقیت پشت سر گذاشت و در سال ۱۳۵۵ به درجه سرهنگی نائل آمد.
نیاکی پس از انقلاب به پاس فداکاری و خدمات ارزشمند خود در سال ۱۳۵۹ به سمت فرماندهی لشکر ۸۸ زرهی و در سال ۱۳۶۰ به سمت فرماندهی لشکر قدرتمند ۹۲ زرهی منصوب گردید و در این مسئولیتها، در همه میدانهای دفاع از میهن اسلامی و در برابر دشمنان به انجام وظیفه پرداخت.
نیاکی در منطقه عملیاتی خوزستان شاید مسنترین و با تجربه ترین فرماندهی بود که در یکانهای عملیاتی حضور داشت و به همین دلیل از ایشان در تماسهای بیسیمی باعنوان پدر بزرگ یاد میشد: از … به پدر بزرگ! و پاسخ ایشان این بود: از پدر بزرگ به …! به گوشم!
کارنامه شهید نیاکی در دوران دفاع مقدس مشحون از افتخارات بسیار است. وی در مسئولیت های فرماندهی در عملیاتهای بزرگ طریق القدس، فتحالمبین، بیت المقدس، والفجر و رمضان خدمت کرد و در سمت فرماندهی لشکر۹۲ زرهی خوزستان و فرمانده قرارگاه فتح بارها به قلب دشمن تاخته و شکستهای سنگین به نیروهای عراقی وارد آورد.
یکی از عملیاتهای مهم و سرنوشتسازی که شهید نیاکی در آن حضور و نقشی بیبدیل داشت، عملیات طریقالقدس بود که منجر به آزادسازی بستان گردید.
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در خاطرات خود از عملیات طریقالقدس روایت میکند: «در یکی از ساختمانهای سوسنگرد فرماندهان جنگ ارتش و سپاه یک جلسه فوقالعاده و مشورتی داشتیم. پس از کلی بحث و بررسی وضعیت موجود عملیات و موفقیتها و ناکامیها؛ برادر ردانیپور که طلبه جوانی بود گفت: اگر موافقید چراغها را خاموش کنیم و دعای توسل بخوانیم. این سخن به دل همه چسبید و دعای توسل شروع شد.
واقعاً اشک ریخته میشد؛ ناگهان متوجه هق هق یکی از حضار شدم؛ طوری که گریه او همه را تحت الشعاع قرار داده بود. نگاه کردم دیدم سرهنگ نیاکی ۵۴ ساله است. پیرترین مرد نه تنها جمع ما، بلکه کل ارتش و ما از او پیرتر نداشتیم. ایشان چند سال اضافه بر خدمت متعارف ۳۰ سال ساله، خدمت کرده بود پابرجا، استوار و مقاوم بود. او دستمال بزرگی را جلوی صورتش گرفته بود و گریه میکرد.
من با دیدن گریه او در خود احساس حقارت کردم و به خودم گفتم: ما میگوییم تعهدمان بیشتر است و انقلابیتر هستیم و مدعی هم هستیم؛ ولی به حال این پیرمرد نرسیدیم. خوش به حال این افراد. اینها وضعشان خیلی بهتر از ماست. این خاطره را بعد از عملیات طریقالقدس برای حضرت امام(ره) بیان کردم. حضرت امام(ره) فرمودند:« این، اصل رجعت انسان به فطرت خود است. اینها دلشان نور الهی دیده و قلبشان روشن شده است. از این فضای نورانی بهره برداری کنید».
شهید نیاکی به واسطه شجاعت وافر خود در حکمی از سوی امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی به جانشینی فرمانده نیروی زمینی ارتش در جنوب منصوب شد و در طراحی عملیاتهای بزرگ در جنوب، نقش کارسازی داشت. وی در سال ۱۳۶۳ با کولهباری از تجربیات گرانبها به سمت جانشینی اداره سوم ارتش منصوب و آماده ایفای مسئولیتهای سنگین و جدید دیگری شد.
یکی از ویژگیهای آن شهید بزرگوار این بود که همواره در خط مقدم و در کنار سربازان خود میجنگید، به آنها روحیه میداد، آنها را تشویق به پیشروی میکرد و با تک تک سربازان تماس نزدیک داشت، گرفتاریهای آنها را میشناخت و تا سر حد امکان به رفع آنها میپرداخت.
پرتوان و همراه کارکنان
مرحوم سرتیپ دوم سیروس لطفی فرمانده دلاور لشکر ۱۶ زرهی قزوین در خاطرات خود میگوید: شهید نیاکی آدمی پرتوان، مقتدر و مقاوم بود. در گرماگرم تابستان درکانکس او کولر روشن نمیشد و بیشتر وقتها به خاطر گرما فقط با یک زیر پیراهن در داخل کانکس به کارها رسیدگی میکرد و همیشه یک کلاه آهنی به سر و کلتی بر کمر داشت. یک بار برای دقایقی وارد کانکس او شدم. گرما کشنده بود. گفتم: جناب نیاکی تو چطور در این گرما در داخل این کانکس بدون کولر زندگی میکنی؟ با لبخند گفت: سربازهای من در خط مقدم کولر ندارند. چطور وجدانم را راضی کنم به داشتن کولر. آنها وقتی به کانکس من بیایند و ببینند من هم کولر ندارم با انگیزه بیشتری کار میکنند. به شوخی گفتم: تو با آنها فرق میکنی. آنها جوان هستند، ولی شما پیر شدهای. با قیافهای ورزشکارانه گفت: درسته که من پیرم، ولی مقاومتم از همه بیشتر است.
شناسایی نزدیک از منطقه عملیات
یکی از همرزمان شهید نیاکی میگوید: روزی به همراه شهید نیاکی، یک محافظ و یک راننده به خط مقدم رفتیم. وقتی پیاده شدیم جناب سرهنگ به طرف مواضع دشمن حرکت کرد و همینطور به جلو میرفت. ما هم باید پشت سرش میرفتیم. عرض کردم: جناب سرهنگ خطرناک است. صلاح نیست شما بهعنوان فرمانده لشکر جلو بروید. اگر خدای ناکرده اسیر شوید، خیلی مشکلساز میشود.
ایشان نگاه معناداری به من کرد و گفت:« اولا ما که کارت شناسایی و درجه نداریم که ما را بشناسند؛ در ثانی من باید بروم جلو و نقطه عملیاتی را شناسایی کنم تا بتوانم با خیال راحت و وجدان آسوده سربازان و درجه داران را برای انجام عملیات به اینجا بکشانم.»
فرزندان سرباز
همیشه کارتی در جبیش بود که روی آن نوشته شده بود:«اگر زمانی در حین خدمت، جانم را از دست دادم و قرار شد ارتش مرا به خاک بسپارد، هر جا که برای ارتش راحتتر و ارزانتر است، مرا خاک کند.»
مهمترین حادثه تلخی که در زندگی شهید نیاکی به وقوع پیوست فوت دختر عزیز ایشان مژگان بود. درست زمانی که ایشان در جنگ بود( شروع عملیات بیتالمقدس دهم اردیبهشت ۱۳۶۱)، در حالی که عاطفه پدری حکم میکرد در کنار دخترش باشد، وقتی به او تلگراف زده شد و خبر فوت مژگان را به او دادند، ایشان در جواب تلگراف، تلگرافی به این مضمون فرستاد:«همسر عزیزم ملیحه! آن فرزندم کسانی را دارد که در کنارش باشند، ولی من نمیتوانم در این بحبوحه جنگ، فرزندان سرباز خود را تنها بگذارم». شهید نیاکی چهل و هفت روز بعد از وفات دخترش بر سر مزار فرزند عزیزش حاضر شد.
شهادت در کسوت سربازی
تقدیر بر این بود که مسعود منفردنیاکی در کسوت مقدس سربازی به شهادت برسد. امیر سرافراز ارتش که در سمت جانشینی اداره سوم ستاد مشترک ارتش خدمت میکرد، در جریان یک رزمایش به قافله همرزمان شهیدش پیوست. او در تاریخ 1364/5/6 به عنوان ناظر آموزش در رزمایش لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار که در شرایط واقعی جنگی اجرا میشد، شرکت داشت و گویی چنین مقدر شده بود که در سن ۵۶ سالگی و پس از سی وسه سال خدمت پر افتخار سربازی، در میدان آموزش و تمرین نظامی به درجه رفیع شهادت برسد.
روحش شاد و راهش مستدام.