به گزارش مشرق به نقل از فارس، شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایینژاد در مراسم تقدیر از همسران شهدای جهاد علمی که در دانشگاه الزهرا(س) برگزار شد، در ابتدا با بیان اینکه روز 12 اردیبهشتماه علاوه بر روز معلم برای وی خاطرهای نیز دارد، گفت: دقیقا 12 سال پیش در چنین روزی یعنی سال 79 در دانشکده برادر شوهرم رسما من را برای داریوش خواستگاری کرد.
پیرانی با بیان اینکه بنده متولد 6 بهمن 1358 بوده و کارشناسیارشد علوم سیاسیام را از دانشگاه علامه طباطبایی گرفتهام، خاطرنشان کرد: مقطع کارشناسی را هم در دانشگاه تهران گذراندم. متولد آبدانان ایلام هستم؛ البته من و داریوش هر جفتمان کرد هستیم.
همسر شهید رضایینژاد افزود: تاریخ عقد من و داریوش یکشنبه 26 تیر 79 بود و پارسال پس از 11 سال دوباره 26 تیر یکشنبه بود و داریوش هم دقیقا 5 روز پس از سالگرد ازدواجمان به شهادت رسید.
پیرانی با بیان اینکه بنا به اعتراف اطرافیانمان زندگی ما به علت تطابق کامل فکری، فرهنگی و اعتقادی الگو بود، تصریح کرد: مشغله کاری داریوش و خودم در برخی مواقع باعث دوری ما از هم میشد. گاهی اوقات آخر ماه که میشد، من و داریوش 100 تا تک تومانی هم در جیبمان نبود ولی با این حال دغدغه مالی نداشتیم.
وی افزود: بعضی وقتها میگویم کاش قسمت من این نبود که با داریوش ازدواج کنم که بعد از دست دادنش اینقدر غصه بخورم اما بعد وقتی که خوشیهایمان را به یاد میآورم، میگویم من بهترین انتخاب را داشتم و با بهترین ازدواج کردم.
همسر شهید رضایینژاد با اشاره به اینکه آرمیتا جدیدا بسیار سراغ پدر را میگیرد، اظهار داشت: شاید علتش این است که آرمیتا خود در صحنه وقوع حادثه حضور داشت.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه آرمیتا صحنه حادثه را هنوز فراموش نکرده است، اظهار داشت: آرمیتا چند وقت پیش میگفت خواب بابا را دیدم ما در پمپ بنزین بودیم یک تانک پشت سر ما بود و یک کامیون جلوی ما ایستاده بود. آن تانک به کامیون شلیک کرد و راننده کامیون از داخل آن به بیرون پرت شد. سپس بابا آمد و هرچه قدر تلاش کردم تا بغلش کنم نتوانستم.
وی با بیان اینکه من همیشه به وجود داریوش افتخار میکردم و میکنم، گفت: آن موقع به عنوان همسر داریوش رضایینژاد به وی افتخار میکردم و اکنون به عنوان همسر شهید رضایینژاد به وجودش افتخار میکنم.
پیرانی با اشاره به اینکه حضور داریوش در زندگیم هنوز احساس میکنم، اظهار داشت: آرمیتا کلا زیاد سرما میخورد ولی امسال فقط یک بار سرما خورد نصف شب از خواب بیدار شد و به شدت گوشش درد میکرد من با برادرم کل شهر را به دنبال پزشک عمومی گشتیم تا اینکه یک پزشک تقریبا خواب پیدا کردیم که به زور برایمان نسخه نوشت.
وی ادامه داد: دایی بنده متخصص گوش و حلق بینی است اما از بعد از شهادت همسرم دو سه بار بیشتر پیش ما نیامده است بخاطر اینکه بسیار جای خالی داریوش را احساس میکند. اما فردای آن روز حدود ساعت 9 به منزل ما آمد و وقتی بیماری آرمیتا را دید او را ویزیت و برایش نسخه نوشت.
پیرانی گفت: در پایان آرزو میکنم همانطور که هر یک از ما طعم واقعی خوشبختی را چشیدیم شماها نیز همگی طعم یک زندگی مشترک شیرین و خوشبخت را چشیده و از آن لذت ببرید.
آرمیتا چند وقت پیش میگفت خواب بابا را دیدم ما در پمپ بنزین بودیم یک تانک پشت سر ما بود و یک کامیون جلوی ما ایستاده بود. آن تانک به کامیون شلیک کرد و راننده کامیون از داخل آن به بیرون پرت شد.