به گزارش مشرق، محمد رستم پور درباره گزینههای ۱۴۰۰ و مسأله تربیت نیروی سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت:
تلخترین و دردناکترین حضور تیم ملّی فوتبال ایران در ادوار جام جهانی به سال ۲۰۰۶ بازمیگردد. ایران در پنج دوره حضورش نتوانسته از مرحله گروهی صعود کند اما در سال ۲۰۰۶ و در رقابت با پرتغال، مکزیک و آنگولا، غیر از ناکامی در بازیها، به گونهای عمل کرد که عملاً به حریف تمرینی همگروهیهایش تبدیل شد تا بعدها برخی منتقدان از حضور ایران در آن دوره به «سرگرمی» و «تفریح» تعبیر کنند. صحنههای اسفبار اختلاف بین بازیکنان و عدم تبعیت از سرمربی و کادر فنی و به ویژه اختلاف میان بزرگترهای تیم به ویژه علی دایی با کوچکترهای تیم به ویژه علی کریمی، سوژه عکاسان و رسانهها شد. جوانترها معتقد بودند دوره علی دایی با همه سابقه و مهارت و کارآمدیاش گذشته و او عملاً در میدان کاری نمیکند و چه بسا به دلیل نوع بازیاش و حضور در خط حمله، بیشتر به یک مدافع حریف شباهت دارد. بزرگترها مثل دایی اغلب به چنین انتقاداتی گوش نمیدادند و در نهایت، توصیه میکردند حرمت و احترام سن و جایگاه و خدمتی که او به تیم کرده، باید پاسداری شود.
صحنه سیاسی امروز ایران، چندان به وضعیت تیم ملی فوتبال در سال ۲۰۰۶ بیشباهت نیست. تا انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، تنها ۱۶۲ روز باقی مانده و اندک اندک فضای سیاسی کشور به سمت ارزیابی و احتمالسنجی گزینههای ریاست قوه مجریه و وزنکشی برنامهها و طراحی راهبردها و شعارها حرکت میکند. در میان فهرست طولانی و بعضاً عجیب غریب کاندیداها، همچنان «علی دایی»هایی وجود دارند که به رغم شکست در انتخاباتهای پیشین یا مناصب اجرایی قبلی که در اختیار داشتهاند، اصرار دارند که همچنان منجیاند و آنانند که قادر خواهند بود ایران را از وضعیت تألمبار امروز نجات دهند. «علی دایی»ها همچنان مانع «فرهاد مجیدی»ها، «ادموند بزیک»ها، «علی سامره»ها هستند و قصد بازنشستگی هم ندارند. آنان خیالشان راحت است که باز هم تأیید میشوند و باز هم به جام جهانی صعود میکنند.
پرسش اساسی این است که چرا نهاد و واحد و هسته نیروسازی سیاسی در ایران از کار افتاده؟ چرا شکلگیری دولت جوان حزباللهی، بسیار دور و حتی یأسآلود است؟ فرض کنیم همین فردا، شورای نگهبان در تعریف رجل سیاسی به تفسیری دست یافت که امکان حضور گزینههای جدید و جوان در انتخابات ریاست جمهوری فراهم باشد. آیا آنقدر گزینه و چهره قابل قبول که سابقه اجرایی قابل اتکاء داشته باشند، در اختیار داریم؟ آیا در نبود حزب، عرصهای بوده است که فعالان سیاستدوست به سیاستمداران کاردان تبدیل شده باشند؟ واقعیت این است که در نبود حزب، ساختارهایی مانند نیروهای نظامی و امنیتی، رسانهها و حتی مأموریتها هستند که نیروی سیاسی میسازند و سیاستمدار میسازند و البته باید گفت در همان محیطهای گلخانهایِ جایگزین احزاب نیز علی داییها مانع میدانداری جوانانی میشوند که پتانسیل مدیریت دارند و صد البته با نوباوگانی که به اسم جوانگرایی قصد دارند بر گرده مردم سوار شوند؛ تفاوتها و تمایزهای اساسی دارند.
چگونه میتوان جوانگرایی را در ساختار مدیریتی کشور نهادینه کرد و البته کار را به کودکان نیز نسپرد؟ جز از طریق حزب میتوان نردبان و فرایند و پلکان تربیت سیاسی تعریف کرد؟ آیا واقعاً باید دست به دامان حضرت عزرائیل شد تا شهروندان جامعه از دست مدیران پیر و فرتوت که به اسم برخورداری از تجربه، بر مدیریتهای کشور چنبره زدهاند؛ نجات یابند؟ آیا این همه اشاره و البته سیره رهبر انقلاب در سپردن مسائل و مسؤولیتها به جوانان برای دایههای مهربانتر از مادر کافی نیست تا آنان بدانند نجات کشور اتفاقاً در گروی کنار رفتن خود آنان است؟ جوانگرایی با قانون و قاعده و دستور ممکن نمیشود. نیروهای جوان سیاسی باید اثبات کنند وقت اعتماد به آنان فرا رسیده و چه بسا ممکن است دیر هم شده باشد. هیکل خسته جمهوری اسلامی به خون تازه نیاز دارد و این خون تازه جز از طریق حضور جوانان کاردان و متقی در مسؤولیتها تأمین نمیشود. پیش از آنکه علی کریمیها به ساک ورزشی لگد بزنند، علی داییها باید تعویض بشوند. برای خود داییها بهتر است. برای خود تیم بهتر است. شاید این انتخابات، آخرین فرصت برای صعود ایران باشد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.