به گزارش مشرق، هومن سیدی به عنوان نویسنده، تدوینگر و کارگردان قبل از قورباغه هم میل به فرمگرایی در فیلمهای سینماییاش داشت، به طوری که خاستگاه او در ساختار استفاده از تمهیدات لازم از فرم به محتوا رسیدن است که همین تکنیکگرایی او در بهوجود آوری فرم برای تعداد محدودی میتواند غافلگیرکننده باشد.
اساساً بهرهگیری سیدی از تکنیک که میتوانیم با ارفاق نام آن را فرم بگذاریم، باعث به وجود آمدن موقعیتهای عجیب و غریب در آثار او شده است، اما در قورباغه سیدی در ایجاد بهوجودآوری فرم تلاشهای بسیاری کرده است که اساساً جواب لازم را نگرفته و آنچه قرار بوده در قورباغه شکل بگیرد، برداشتی حیرتانگیز و جدید از سریالسازی بوده است، اما آنچه در ساختار میبینیم میتواند بخش زیادی از آن دوبارهسازی از سریال یا فیلمهای امریکایی یا اروپایی باشد، حجم بالای خشونت در قسمتها به خصوص قسمت اول تنها میتواند برای قشر جوان و نوجوان حیرتانگیز باشد.
سیدی در همان قسمت اول و شروع داستان با در نظر گرفتن زوایای دوربین یا پلان- سکانس قصد داشته است فضایی گانگستری به وجود بیاورد. زخمی شدن یک پلیس و دزدیدن اسلحه او شروع روایت اصلی است، اما رامین هسته مرکزی است و با کشته شدن جواد و فرید رامین سریال را به جلو میبرد.
مسئله غلظت خون او جابهجایی قلبش و زنده ماندنش در قسمت نخست حاکی از آن است که قورباغه به موازات سروشکل جدیاش میتواند یک اثر فانتزی هم باشد. به یاد بیاورید که رامین نریشن میگوید و قرار است دوربین با او جلو برود، اما در قسمت دوم با اینکه رامین شروعکننده قسمت است، اما دوربین سمت سروش و آباد میرود که این میتواند یک اشتباه در بیان روایت محسوب شود.
اینکه سروش و آباد چگونه زیردستهای نوری میشوند و کسی که بیماری اماس دارد، چگونه میتواند یک آدمکش باشد از نکات بحثبرانگیز سریال است که در ادامه شاید به آن پاسخ داده شود. حضور فرهاد و مرگ او توسط رامین فقط یک قسمت را به خودش اختصاص داده که برای یک قسمت زیادی است، اما در قسمت چهارم سریال وارد آنتراک میشود و یک انگشت پیدا شده در ماشین باعث فلاشبک میشود.
فلاشبک طنزآمیز با زاویه دوربینهای عجیب ربطی به ساختار کلی پیدا نمیکند، به طوری که انگار بیدلیل با یک سریال کمدی هجو طرف هستیم. در قسمت پنجم حضور فرانک سریال را به سمت و سوی عاطفی و عاشقانه میبرد و وارد مرحله جدیدی میکند که آن انگشت با تمامی ویژگیهای فانتزی، مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد. ماجرای هیپنوتیزم آن مأمور آگاهی و اینکه رامین چه زود به راز و رمز آن انگشت پی میبرد به شدت عجیب است، هر چند گفته شده رامین در کودکی تیزهوش بوده است، اما کاراکتر او و واکنشهایش نمیتواند باهوشی او را جلوه دهد، این شاید به دلیل بازی صابر ابر و واکنشهای سطحی او باشد، از سوی دیگر هومن سیدی در تشنه نگه داشتن مخاطب تسلط کامل دارد، اما این تسلط آنقدرها هم کافی نیست چراکه سیدی با استفاده از پیچیدگیها میخواهد مخاطب را در هر قسمت با غافگیری مواجه کند، اما این غافلگیری نمیتواند حفرههای فیلمنامه را پر کند، به طور مثال در قسمت ششم چند پلیس در تعقیب رامین نمیتوانند او را دستگیر کنند، گیر افتادن او در ماشین حمل گوشت و یک فلاشبک کوتاه چیزی به یک قسمت اضافه نمیکند.
بیشتر بخوانید:
دوربین به شدت لرزشهای بیمورد دارد که قابها را شلخته کرده است، این لرزشها دلیلی بر تنشزایی قصه نمیشود.
اساساً تنش باید از فیلمنامه بیاید، نشان دادن این حجم از خشونت و سیاهنمایی جامعه به شدت ناملموس است، اضافه کنید که دیالوگهای استفادهشده به شدت کوچه و بازاری است و به دهان بازیگران و نابازیگران سریال نمینشیند، استفاده از کنترباس ویولنسل و کمانچه در موسیقی در بیشتر سکانسها مخاطب را خسته میکند.
اینکه قورباغه میتواند در مسیر درستش گام بردارد سؤال مهمی است که پاسخش در قسمتهای بعدی مشخص میشود.
منبع: روزنامه جوان