به گزارش مشرق، یک ساعتی به قرارمان باقی مانده، همکارم از همان روزهای ابتدایی بیش از آنچه نیاز بود ترس داشت و میتوانم بگویم تقریبا فوبیا پیدا کرده است، آنچنان کودکش را میبوسد و در آغوش مادربزرگش میگذارد که انگار سفری بیبازگشت دارد.
نه پزشک است و نه پرستار، اما برای پیدا کردنش در سالنهای این شفاخانه با تعدادی پرستار و پزشک هم کلام شدیم، هنوز چند دقیقهای بیشتر از پوشیدن این لباسهای آبی نگذشته اما حسابی کلافه شدهام، یک پیش راهروی بیمارستان را میگذرانیم و او را در حال بردن یک بیمار ویلچرنشین از آسانسور به اتاقش میبینیم.
منتظر میمانیم تا از اتاق بیمار خارج شود و طولی نمیکشد که هم کلام ما میشود، لبخندی زده و میگوید همراه همسرش به اینجا آمده و هر کاری در توان دارد از نظافت و کارهای خدماتی گرفته تا نشستن پای درد و دل بیماران را انجام میدهد.
حجتالاسلام سعیدآجرلو و همسرش سمیه ترابی از همان انسانهایی هستند که عطر خدا را با خود به همراه دارند و سعی کردهاند جلوهای از مهربانی خالق باشند، در شرایط بیماری و انشار ویروس کووید19 تنها یک کار میتوانستند انجام دهند آن هم کمک به بیمارستان و کادر درمان بود.
آجرلو میگوید: همان اوایل شروع بیماری و هر روز اضافه شدن بیماران اراک مطلع شدم که بیمارستانها به نیروی کمکی نیاز دارند، حوزه علمیه در کنار طلبگی بخش خدماتی مشغول بودم و با مشورت سایر دوستان نامهای به دانشگاه علوم پزشکی اراک فرستاده شد که در صورت نیاز آمادگی کمک به بیمارستانها وجود دارد.
وی ادامه میدهد: حدود 30 نفر از طلاب برای این اقدام اعلام آمادگی کردند و بعد از اعلام نیاز دانشگاه علوم پزشکی 15 نفر راهی بیمارستان شدیم، قبل از این نامه نگاری همسرم برای کمک به کادر درمان پیشنهاد داده بود و میتوانم بگویم عجله بیشتری نسبت به من داشت و همین شد که ما به صورت خانوادگی راهی بیمارستان شدیم.
از فرزندانشان میپرسم و پاسخ میدهد: دو پسر 12 و 9 ساله داریم که برای محافظت از آنها و اینکه احتمال مبتلا شدن ما وجود داشت بچهها را به روستا فرستادیم که پدر و مادرمان از آنها مراقبت کنند.
آجرلو در مورد اینکه خانواده با تصمیم آنها مخالفت نداشتند هم میگوید: برای اینکه خانوادههایمان مخالفت نکنند از این موضوع حرفی گفته نشد و به بهانه اینکه کاری پیش آمده بچهها را به روستا فرستادیم.
همین طور که از فرزندانش صحبت میکرد به یاد ترس همکارم برای ورود به بیمارستان و نگرانی در مورد فرزندش افتادم و پرسیدم نگران این مسئله نبودید که مبتلا شوید؟ و ادامه میدهد: اینکه بگویم اصلا نمیترسیدیم دروغ است، ما هم مثل همه مردم ترس از مبتلا شدن و وضعیت فرزندانمان داشتیم و این ترس در همه زمان حضور در بیمارستان همراه ما بود اما بلاخره اگر همه به ترسمان فکر کنیم چه کسی باید در این شرایط کمک کند این یک مشکل برای همه ما است.
او میگوید: زمانهایی که کار بیمارستان کمتر است پای درد و دل بیماران مینشستیم که باید بگویم بیماران باتوجه به اینکه همراه نداشتند به این هم صحبتی خیلی نیاز داشتند و بعضی از آنها میگفتند حتی خانوادههایشان از آنها میترسند و این هم صحبتی و مهربانی پرستاران، پزشکان و داوطلبین اجتماعی بود که روحیه بیماران را تا حد قابل توجهی شاد میکرد که در درمان بیماری موثر بود.
آجرلو در خصوص اینکه چه اقداماتی در بیمارستان انجام میدهند سرش را تکانی داده و میگوید: هرکاری که کمبود نیرو وجود داشته باشد انجام میدهیم کارهایی مانند تی کشیدن، بردن بیماران برای سی تی اسکن، تهیه لباس حفاظتی و اقلام مورد نیاز پرستاران و پزشکان، گرفتن اقلامی مانند تشک بیمارستان و پتو از انبار و منتقل کردن به بیمارستان، کمک به نظافت بیماران به ویژه سالمندان و خلاصه هر کاری که در توانمان باشد انجام میدهیم.
او در رابطه با بازخورد بیماران بعد از مطلع شدن از اینکه از طلبهها هستند، چه بوده؟ در حالی که به نظر میرسد تمایلی به اظهار نظر در این خصوص ندارد، میگوید: افراد زیادی از اقشار مختلف در این روزها به یکدیگر کمک میکنند و مهم نیست که از چه قشری هستیم موضوع مهم در کنار یکدیگر بودن است.
او ادامه میدهد: بعد از شروع فعالیت به همراه همسرم از اینکه از چه قشری هستیم
از بیمارستان که خارج می شویم لباسمان خیس از عرق شده است و همکارم با خودش زمزمه میکند بهتر است چند روزی فرزندم را نبینم و این در حالی است که ما با هیچ بیماری در تماس نبودیم، لباس هیچ بیماری را عوض نکردیم، و بیماران را برای گرفتن عکس سی تی اسکن همراهی نکردیم و راهروهای بیمارستان را تی نکشیدیم
توضیحی ندادیم و لبخند رضایت بیماران و کم شدن ذرهای از بار زحمت کادر درمان برایمان کافی بود این روزهای آخر به واسطه حضور روابط عمومی علوم پزشکی و صدا و سیما بیماران متوجه شدند که ما طلبه هستیم و بازخورد خیلی خوبی داشت و ما را مورد لطف قرار داند اما به واقع تنها کمک کردن مهم است حالا چه در لباس طلبگی یا در هر لباس دیگری امیدوارم که به یکدیگر هر کمکی که در توان داریم برسانیم تا از این شرایط عبور کنیم.
از آجرلو در مورد همسرش میپرسم و میگوید: باتوجه به اینکه تعداد بیماران کاهش یافته بیمارستان نیاز به نیروی کمکی ندارد و امیدواریم این شرایط هر روز مساعدتر شود، به همین دلیل کار ما تقریبا خاتمه یافته است، من پنج شیفت و همسرم 6 شیفت در بیمارستان حضور داشتیم و باید بگویم به واقع کار کادر درمان بسیار دشوار است.
وی ادامه میدهد: پوشیدن این لباسها و دوری از خانواده کار آسانی نیست و جامعه با همراهی و رعایت نکات بهداشتی نیاز است به این قشر کمک کنند.
آجرلو در مورد اینکه آیا این کمک رسانی ممکن است باز هم ادامه داشته باشد بیان میکند: در صورت نیاز دوباره باز هم برای کمک خواهیم آمد طبق گفته مسئولین شاید نیاز به پذیرش بیماران بهبودیافته یا مشکوک در نقاهتگاه باشد که در صورت نیاز در آن مکان هم حضور خواهیم یافت.
از بیمارستان که خارج می شویم لباسمان تقریبا خیس از عرق شده است و همکارم اولین کاری که انجام میدهد شست و شوی دستها با حالت وسواس گونه است و با خودش زمزمه میکند بهتر است چند روزی فرزندم را نبینم و این در حالی است که ما با هیچ بیماری در تماس نبودیم.
لباس هیچ بیماری را عوض نکردیم، دستان هیچ کدام از سالمندان را ماساژ ندادیم و آنها را برای گرفتن عکس سی تی اسکن همراهی نکردیم و راهروهای بیمارستان را تی نکشیدیم.