سرویس سیاست مشرق - من لیبرالم! نماد مسلمانی محمد هاشمی بود که رفت! این جمله بدون تعارف از زبان حسین مرعشی انصافاً صادقانهترین سخنی بود که میشود از یک اصلاحطلب شنید.
وقتی محمد هاشمی در اعتراض به سیاستهای غرب گرایانه حزب کارگزاران استعفا داده و بیرون رفت، مرعشی بدون لکنت و بیان جملات پیچیده به اصل ماجرا پرداخته و بیان کرد، اعضای حزب او لیبرال دموکرات هستند و هرکسی که ناراحت است، بهتر است بساطش ر ا جمع کند و برود!
البته شاید خیال کنید، این دست سخنان با واکنش شدید از سوی سایر اصلاحطلبان روبرو شده و کارگزارانیها مجبور شدهاند اظهارات عضو شورای مرکزی خود را تکذیب کنند!
در آن روزها اتفاق جالبتوجهی رویداده و اصلاحطلبان بهجای آنکه سعی کنند آبروی ۳۰ ساله خود در دفاع از خط امام (ره) را حفظ کنند. وارد رقابت در چرخش گفتمانی شده و محمدرضا خاتمی اعلام میکند: البته همه اصلاحطلبان لیبرال نیستند، ما سوسیالدموکرات هستیم! اشاره او از «ما» حزب منحله مشارکت و مجاهدین بود که در آن روزها چهرههایی چون بهزاد نبوی، محمدرضا تاجیک، جلایی پور، آرمین و عرب سرخی را در خود جایداده بود.
این اظهارنظرها گاه با فشار از بالا از جانب محافل تصمیمساز در حلقه اصلاحطلبان برای حفظ وجه مسلمانی مخفیکاری میشود، اما با نزدیک شدن به موسم انتخابات بار دیگر اصلاحطلبان رادیکال به سراغ این دست نمایشهای ایدئولوژیک رفته و از برگ آن برای جذب آراء خاکستری استفاده میکنند تا جایی که اخیراً یکی از اصلاحطلبان درجه چندم مانند محمود صادقی در واکنش به بیتوجهی اصلاحطلبان به کارگران و معیشت مردم میگوید: نظرسنجی دقیقی هم انجامشده است که گرایش غالب اصلاحطلبان سوسیالدموکراسی است که گرایش به دموکراسی و عدالت دارند؛ اگرچه من معتقدم مقداری ابهام و درهمآمیختگی میان اصلاحطلبان ایجاد شد و باید اذعان کنیم که توجه به طبقه فرودست مقداری کمرنگ شد.[۱]
ترور خط امام توسط اصلاحطلبان
اصلاحطلبان در حالی در حسینیه جماران جمع شده و با نمایش میثاق با امام (ره) راه انداختهاند که بنا به اعتراف خودشان در ارتباط با لیبرالیسم و کمونیسم به انتهای آن خط رسیدهاند.
حضرت امام، با قاطعیت درباره برخورد با خط انحرافی و التقاطی میفرمایند: مکتب لیبرالیسم از مکاتب دستساخته غرب است که در دهههای اخیر در جهان سوم و ازجمله ایران، با اقبال فراوان همراه شده و گسترش یافت. آنگونه که از منابع تاریخی انقلاب اسلامی برمیآید در اواخر دهه ۶۰ نفوذ لیبرالها در بدنه انقلاب اسلامی بیشازپیش احساس شده که با مطالبات و خواستههای لیبرالیستی به دنبال ایجاد وابستگی جمهوری اسلامی ایران به غرب و اندیشههای غربی بودند. حضرت امام خمینی (س) در آخرین روزهای پایانی سال ۶۷ بر عدم ورود لیبرالها در عرصه تصمیمگیری و تصمیم سازی هشدار دادند و فرمود: صریحاً اعلام میکنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بیپناه را از بین ببرند تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد تا من هستم دست ایادی امریکا و شوروی را در تمام زمینهها کوتاه میکنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند[۲]
حالا مشخص نیست چه اتفاقی افتاده که تندروهای اصلاحطلب که ادعای خط امامی بودنشان گوش جهان را کر کرده، به همین سادگی اصول اولیه راه امام را فراموش کردهاند! این بلک واترهای نفوذی شعبهای از همان گروه جنایتکار آمریکایی هستند که سالها تلاش کردهاند به مرکز اندیشه ولایتفقیه راهیافته و آن را از میان برداشته و به موزه تاریخ بسپارند.
احتمالاً این روزها بیت امام (ره) صدای انحرافات را نمیشنود، منحرفین سیاسی خط امام، این روزها به در خانه او نیز رسیدهاند و احتملا صدای آنها را سید حسن خمینی نمیشنود.
آمریکاییها برای زدودن خط امام تنها متوسل به داعش و بلک واتر نیست؛ آنها اهداف خودشان را از همین خط نفوذ و برخی اصلاحطلبان بهخوبی پیش برده است. آمدن کمونیستها به خانه پاک امام (ره) قدم اول این اقدام نبوده است و نخواهد بود.
اصلاحات چگونه به انحراف کشیده شد؟
از پوسته درآمدن اصلاحطلبان در ایده «مسلمانی ناب» البته تنها جنبه سیاسی ندارد. اصلاحطلبان از همان روزهای پایانی دهه شصت در حال پوستاندازی بوده و در ابتدای دهه هفتاد با برگزاری سلسله سخنرانیهای عبدالکریم سروش در دانشگاه امام صادق (ع) سنگ تغییر ایدئولوژی را گذاشته و آماده تغییرات فکری بودند.
عبدالکریم سروش با ایده تبدیل مسلمانی به امر شخصی و تبدیل دستورات اسلامی به محدوده فردی پایهگذار سنت تحول فکری در اصلاحطلبان است. سروش دراینباره میگوید: اسلام نه احکام سیاسی، نه احکام اقتصادی و نه احکام حقوقیاش قابل استناد نیست و رسماً باید آن را بگذاریم.[۳]
سروش در سال ۱۳۷۸ مقاله «فقه در ترازو» را نوشت که نامهای به منتظری بود که در آن از او خواسته بود که به اجتهاد در اصول بهجای اجتهاد در فروع بپردازند و بهجای تجدیدنظرطلبی در احکام فقهی در خود فقه تجدیدنظر کنند.
این مقاله جنبههای پنهانی از یک پرونده تاریخی را نیز باز میکرد و سرنخهای جالبی میان باند معدوم شده مهدی هاشمی و متفکر اصلاحطلبان را نشان میداد.
نظریات سروش از طریق اکبر گنجی چهره سمپاتیک به خانواده منتظری در روزنامههای اصلاحطلب بازنویسی شده و بهنوعی خط مهدی هاشمی معدوم تا سالها در روزنامههای زنجیرهای امتداد داشت.
اکبر گنجی عضو اخراج شده سپاه پاسداران بود که ارتباط عاطفی شدیدی با هاشمی و بیت منتظری داشت، وابستگی اکبر گنجی به باند مهدی هاشمی به حدی بود که در زمان خلع «منتظری» از قائممقامی رهبری بهفرمان امام (ره) که او در ترکیه بود بهمحض شنیدن این خبر، در اقدامی موهون تصویر امام (ره) را بر زمین انداخت![۴]
بعدها اکبر گنجی به وزارت ارشاد رفت و مدتی بهعنوان رایزن فرهنگی سفارت ایران در ترکیه مشغول خدمت بود. در این مدت او با یک افسر اطلاعاتی آمریکایی عضو ناتو و برخی اعضای مرکزی گروهکهای ضدانقلاب در ترکیه ملاقات داشته است.
اکبر گنجی در اواسط دهه شصت با حلقه «کیان فرهنگی» و «عبدالکریم سروش» آشنا شد و به آن پیوست. پس از راهاندازی ماهنامه «کیان»، اکبر گنجی به همراه دیگر همفکرانش به حلقه کیان پیوست و اقدام به نگارش مقاله بانام مستعار نمود.
جالب آنکه پس از دوم خرداد، او از گذشته جسورتر شده بود و بدون هیچی ملاحظهای اقدام به سخنرانی و نوشتن مقالات تند علیه اندیشههای ناب اسلامی، مقدسات دینی و شخصیتهای نظام میکرد.
در همین ایام بود که وی با همکاری «علیرضا علوی تبار» اقدام به انتشار نشریه «راه نو» کرد، این نشریه که انتشار آن از اردیبهشت ۷۷ شروع شد. بهنوعی ادامهدهنده راه کیان و آکنده از توهینها و مطالب خلاف واقع در خصوص اسلام و نظام اسلامی بود و از بستر آن بدون رنوش اصلاحطلبان ایدههایی چون لیبرال شدن و نیز کمونیسم را تبلیغ میکردند.
تغییر مسیر اصلاحطلبان یکشبه نیست! آنها سالها مسیر را آزموده و با هزینه فایده کردنهای بسیار از خط مسلمانی ناب به مرحله اسلام التقاطی رسیدهاند. این تغییر جهانبینی مسیر سیاسی این گروه را نیز تحت تأثیر قرار داده و آنها را به شکل دیوانه کنندهای رادیکال کرده است.
گری سبک عضو سابق شورای امنیت آمریکا درباره این تحول فکری و سیاسی میگوید: «من چگونه خوشحال نباشم از اینکه در ایران موج تازهای برپاشده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را در هم بپیچد و حکومتی نظیر حکومت ایران در دوران شاه و عربستان سعودی را روی کار بیاورد. خواست ما این است که دین در سیاست دخالت نکند. البته هر کس بخواهد، میتواند آنقدر نماز بخواند و تسبیح بچرخاند که پوست و انگشت وی ضخیم شود. من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشاره ما را دنبال میکنند. آنها ششلولی بالابردهاند تا هرکس و هر چه را با ما ناسازگار است، هدف قرار دهند.] خبرنگار: مثلاً چه چیزی؟ ازجمله ولایتفقیه را که من فکر میکنم تکنولوژی برتر ما را با اراده برتر خود در صحرای طبس دفن کرد».
آخرین برگ از پیوند میان اصلاحطلبان و گروههای التقاطی در همکاری با نهضت آزادی از ابتدای دهه هشتاد در جبهه دموکراسی خواهی حالا به حضور آنها در نشست انتخاباتیشان رسیده است. اصلاحطلبان این گروه سیاسی را به تعبیر خودشان، به سرای خود راه داده و نانش دادهاند! اما ارتباط میان آنها با گروهک ملی مذهبی و جریان نفاق در نهضت آزادی به این سادگیها نیست!
نهتنها جریان گروهکی به دنبال اصلاحطلبان راه نیفتاده است! بلکه نهضت آزادی با تمرکز بر خط نفوذ، قدمبهقدم اصلاحطلبان را در خط خود به جلو بردهاند.