به گزارش مشرق، ۱۰ سال پیش و در روزگاری که وبلاگ نویسی در میان بلاگرها مرسوم بود، در صفحه وبلاگم که چلچراغ شهادت نام داشت، مطالبی را برای شهدای عزیز و از قضا برادر شهیدم آقا جواد شاعری منتشر میکردم. از صندوقچه خاطرات حضرت پدر عکسی را یافتم که در نوجوانی به من داده بود. پشت عکس با خودکار آبی نوشته شده بود جنازه عراقیهای مزدور...
*عکسها تاریخ را میسازند
برای منی که شوق انتشار محتواهای مربوط به شهدا و جنگ… را داشتم، عکس را اسکن کردم و در صفحه وبلاگم منتشر کردم. توی متن هم مختصری از داستان عکس را نوشتم، سه سال گذشت و در عصر ظهور پیامرسان های موبایلی با گستره مخاطبان بی شمار، همان عکس را با روایتی غیر از آنچه نوشته بودم در پیامرسان وایبر و بعدتر واتس آپ و تلگرام و… به کرات مشاهده کردم که با سرعت خیره کنندهای در میان کاربران و گروهها بازنشر میشود. تیترهایی جذاب و مخاطب پسندی هم برایش انتخاب کرده بودند. «این کانالها فراموش بشن، مردم میرن سراغ کانالهای دیگه» و… حتی سایتها و خبرگزاریهای مطرح هم بارها از آن عکس استفاده کردهاند. در سایتها این عکس به قصه گردان حنظله و کمیل و آن ۳۰۰ شهید عزیز نسبت داده شده است.
* این روایت واقعی است
اما روایت و داستان واقعی این عکس، هر چه که باشد اینهایی که در مجازآباد و رسانهها بارها و بارها بازنشر شده نیست. حداقل بنا بر آنچه برادرم در پشت عکس نوشته چنین ادعایی از اساس اشتباه است. در برخی تصاویری که از رویدادهای متنوع خاصه جنگها در رسانهها منتشر شده است صاحبان رسانهها با برش دادن بخشی از عکس پاره حقیقت گویی هایی در روایت به وجود آوردهاند در برخی از موارد همچون عکس مورد بحث این مقاله، مسئله عدم بررسی انتشار دهنده عکس و یا تطبیق آن با منابع تاریخی، آرشیو عکسهای دفاع مقدس و یا کارشناسان این حوزه بوده است. از اینها گذشته در ساحت تبلیغات، ستاد تبلیغات جنگ به طور عقلانی برای اینکه خدشهای به افکار عمومی وارد نشود، از انتشار برخی از تصاویر آن هم با این تعداد رزمنده شهید در یک کانال طبعاً خودداری می کرده است. آن هم زیرش بنویسد تصویر حماسی!
ضمناً بعید است این تصویر در آرشیو روزنامههای در دست انتشار دهههای گذشته موجود باشد، به نظر میرسد تنها نسخه این عکس با اطلاعات مختصر در پشت تصویر در دست اینجانب است. ای کاش توضیحات بیشتری از روزی که این عکس ثبت شده در دسترسم بود تا رزمندگانی که بر روی کانال ایستادهاند را پیدا کرده و با آنها گفت و گو میکردم، البته اگر افرادی با دیدن این تصویر خاطره این روز در ذهن شان تداعی شده است، مشتاقم تا روایت شان را بشنوم، تا پازل تاریخ این عکس تکمیل شود.
اگر خاطرتان باشد در سال ۹۴ انتشار خبر بازگشت شهدای غواص با دستهای بسته به کشور کارزاری را برای رسانههای ضد انقلاب فراهم کرد تا با تحت فشار قرار دادن افکار عمومی و سو استفاده از احساسات پاک هموطنان مان از آب گل آلود ماهی بگیرد. آن اتفاق از منظر رسانه با همه تحلیلهای علمی، نظامی و ارتباطاتی در ساحت رسانه در تاریخ ماندگار شد. اما عرضم این است، الحمدالله این تصویر به هر دلیلی دست مایه چنین مسائل رسانهای قرار نگرفت.
اما به عنوان روزنامه نگار مقاومت و کسی که این عکس را برای نخستین بار در بستر وب منتشر کرده، بر خود لازم دانستم که داستان واقعی آن را به قدر اطلاعم در رسانه وزین مهر منتشر کنم، هر چند تاکنون دهها هزار نفر این عکس را با روایتهای مختلف بازنشر کرده باشند. امید است که در گوشهای از تاریخ روایت حقیقیتری از این تصویر باقی بماند.
قبل از انتشار این یادداشت با دوست نویسندهام، آقا حمید بنا تماس گرفتم، حاج حمید چندی پیش کتابی با عنوان گردان کمیل چاپ کرده و اطلاعات خوبی در خصوص تاریخ این موقعیت جغرافیایی و رزمندگانش دارد. آقای بنا وقتی عکس را دید گفت: اولین چیزی که بعد از دیدن این تصویر به ذهنم رسید این است که؛ کانال کمیل خیلی عریض و طویلتر از این حرف هاست، این کانال مرزی بوده که عراقیها از چزابه تا فکه به طول چندین کیلومتر با عرض ۶ متر و عمق ۴ متر برای سپر یا دژ دفاعی احداث کرده بودند. با این اطلاعات به نظر میرسد این عکس ارتباطی با آن رویداد تاریخی ندارد.
و اینک قصه شما…
راستی اینکه تاکید میکنم، اگر یادگاران دفاع مقدس با دیدن این عکس این برش از تاریخ در ذهن شان تداعی شده و احیاناً در این موقعیت جغرافیایی حضور داشتهاند، مشتاقم تا خاطره شان را بشنوم و بنویسم. از آنهایی که این متن را خواندهاند تقاضامندم تا در بازنشر آن ما را یاری کنند.