به گزارش مشرق، چین به عنوان دومین اقتصاد جهان، چندی است در راستای موازنه قدرت با ایالات متحده و تامین انرژی مورد نیازش به دنبال حضوری پررنگ در خاورمیانه است. کمتوجهی چین به تحریمهای آمریکا در زمینه خرید نفت خام از ایران در کنار صنعت و اقتصادی قدرتمند، میتواند این کشور را به عنوان شریکی استراتژیک برای توسعه زیرساختهای اقتصادی کشور به ویژه در حوزه صنعت نفت قرار دهد.
در این بین یکی از جدیترین محورهای سند برنامه همکاری جامع جمهوری اسلامی ایران و جمهوری خلق چین موسوم به برنامه ۲۵ ساله در تهران که به امضای محمدجواد ظریف و «وانگ یی»، وزرای خارجه دو کشور رسیده است، مربوط به گسترش تعاملات در حوزه نفت و انرژی است.
در این راستا برای بررسی فرصت و چالشهای این تفاهمنامه در حوزه انرژی برای طرف ایرانی، با فریدون برکشلی، مدیر گروه دفتر مطالعات انرژی وین به گفتگو نشستیم.
مشروح این مصاحبه به شرح زیر است:
***توافق ایران و چین بستر برطرف کردن تحریمهای آمریکا را فراهم میکند
* همکاری ایران و چین چه دستاوردهایی میتواند برای ایران به همراه داشته باشد؟ آیا میتوان با ایجاد توازن بین غرب و شرق تاثیرگذاری تحریمها را کاهش داد؟
برکشلی: باید عرض کنم که پرسش و بحث را از میانه موضوع شروع کردیم، اما اشکالی هم ندارد با همین روال ادامه خواهیم داد. بله، به نظر بنده هر نوع تعامل و گسترش روابط با کشورهای مختلف جهان، به تقویت قدرت چانهزنی هر کشوری میافزاید. این سیاست در مورد ایران که با تعداد کمی از کشورهای جهان تعامل سازنده و معناداری را تجربه میکند، مطمئنا مهم است.
در عین حال چین عضو گروه کشورهای متعهد به برجام است و از بازگشت آمریکا به برجام و عادیسازی روابط ایران با سایر کشورها، حمایت میکند. در یک نگاه بلندمدت حالا که در آسیا، سه کشور هند، پاکستان و کرهشمالی، هستهای هستند، چین نمیخواهد که روزی به احتمال در آینده کشور دیگری هم به باشگاه هستهایهای آسیا ملحق شود. از این روی، چین حامی حل و فصل بحران برجام و بازگشت امریکا به توافق با ایران است.
توافقات بیشتر ایران با چین و یا شاید ایران با هر کشور و بلوک قدرتمندی، میتواند به عادیسازی و تسهیل شرایط منجر به رفع تحریمهای نفتی بر علیه ایران، کمک کند و زمینهساز این موضوع باشد. به طوری که صحبت خواهیم کرد، واشنگتن به این جمعبندی رسیده که چین، خطر اصلی یا خطرناکترین کشور جهان برای به چالش کشیدن برتری صد ساله آمریکا در جهان است. از تهدید در حوزه فنآوری، تولید ناخالص داخلی، هجوم یوآن به عنوان رقیب دلار به عنوان یک ارز بینالمللی و بقیه شاخصها.
البته در ادبیات دیپلماتیک از واژه رقیب استراتژیک صحبت میکنند، ولی در واقع، چین امروز از روسیه در زمان جنگ سرد برای آمریکا خطرناکتر است، لذا در این جدال توازن قوا، ایران هم موضع ضعیفی ندارد. بلکه شاید هم قدرت بازیگری دیپلماتیک ایران، در برابر آمریکا و غرب به نسبت سالهای گذشته، قویتر باشد.
***لغو تحریمهای آمریکا بسیار پیچیده است
* آقای ظریف در اظهاراتی مطرح کردند که تا وقتی FATF اجرا نشود، در ایجاد روابط بین ایران و چین گشایشی ایجاد نمیشود. آیا این تحلیل با توجه به واقعیات فضای اقتصاد بینالملل درست است؟
برکشلی: نظر آقای دکتر ظریف حائز اهمیت است. FATF نظام بینالمللی شفافیت مالی و تجاری است. برای شرایط جمهوری اسلامی ایران و مسدود شدن نقل و انتقالات مالی ایران از سیستم سوئیفت، عملا هیچ معامله دلاری با ایران صورت نمیگیرد. در دوران برجام قبلی هم همین طور بود. بخش اعظم بدهی کشورهایی مانند کره جنوبی، چین، روسیه، هند و سایر کشورها به ایران که قابل پرداخت به ایران نیست، مربوط به انسداد سیستم سوئیفت در دوره برجام است. این نظامی است که دلار آمریکا به یمن آن سیطره جهانی دلار در معاملات جهانی را از سال ۱۹۵۲ میلادی برپا کرده است.
این مسئله ربطی به چین و یا هر کشور دیگری ندارد. وقتی که سوئیفت که مقر آن در بروکسل است برای ایران باز نشود، ایران ناچار است مسیر دیگری را انتخاب کند و میتواند در تعامل با چینیها از طریق سیستم صرافی یا تهاتر کالا و بر اساس ارزهای طرفهای معامله با آنها عمل کند. البته راههای دیگری هم وجود دارند، اما جملگی با ریسک همراه هستند.
معاهده FATF برای مقابله با پولشویی و نقل و انتقالات غیرقانونی در جهان وضع شده است، اما این معاهده از کشورهای عضو میخواهد تا کلیه کانالهای انتقالات مالی خود را اعلام کنند. در صورت اعمال تحریمهای جدید، در دوره بعدی، ایران تمام دستهای خود را رو کرده و عملا همان نظام صرافی هم دیگر غیرعملیاتی شده و این دوراهی سخت و نفسگیری است که اقتصاد و تجارت بینالمللی ایران را زمینگیر کرده است.
البته لغو تحریمهای نفتی و بازگشت به بازار جهانی نفت، الزاما به معنای کسب درآمد نیست. مسلما گشایشهایی حاصل میشود، اما منابع مالی قابل نقل و انتقال در دسترس ما قرار نمیگیرد. در واقع دسترسی به نظام مالی و پولی مقدم بر امکان صادرات نفت است. در درون هیئت حاکمه آمریکا هم نهادها، سازمانها و وزارتخانههای مختلفی بر ابعاد مختلف روابط بینالملل این کشور ذی مدخل و ذینفوذ هستند. از این رو لغو تحریمها بسیار پیچیده است.
پس از تهاجم آمریکا به عراق بیش از ۱۰ سال طول کشید تا تقریبا همه تحریمهای مربوط به دوران صدام توسط آمریکاییها برطرف شود. هنوز هم گاهی از پارهای از تحریمها رونمایی میشود که مقامات آمریکا هم خودشان از وجود آنها بیاطلاع بودهاند.
در هرصورت ورود یا بازگشت ایران به صحنه تجارت جهانی از مسیر شفافیت منبعث از FATF و دسترسی به سوئیفت میگذرد ولی توافق ایران و چین، فی الانفسه و خود به خود کمکی به دسترسی ایران به بازارهای پولی و مالی و تجاری نمیکند و باید در تعامل با این کشور از مسیرهای دیگر استفاده کرد. توافق با ۴ یا ۵ بهعلاوه ۱ هم در ماهیت، مشکل دسترسی ایران به بازارهای پولی و مالی جهان را حل نمیکند. برای نمونه در ۱۳۹۹ ایران تمام شرایط دریافت وام از صندوق بین المللی پول را احراز کرد، اما امکان انتقال و مسیر قانونی، مسدود بود.
***طرح استراتژیک جاده ابریشم چین، بدون ایران ناقص است
* برخی با مقایسه حجم تبادلات مالی بین چین-آمریکا و چین-ایران ادعا میکنند که هدف چین از توافق با ایران صرفا استفاده از ایران به عنوان یک کارت امتیاز در مقابل آمریکاست، چون چین حاضر نیست منافع تجاری خود با آمریکا را به خاطر تعامل با ایران از دست بدهد، ولی برخی دیگر معتقدند که نقش ایران به عنوان یک تامین کننده انرژی برای چین در آینده بسیار کلیدی است و قابلیت جایگزین ندارد، به خصوص اینکه جنگ تجاری آمریکا و چین در آینده تشدید هم خواهد شد. از نظر شما کدامیک از تحلیلها درست هستند؟ آیا چین با توجه به چشم اندازی که برای خود تعریف کرده واقعا به انرژی ایران وابسته است؟
برکشلی: این سوال جنابعالی در حقیقت خودش چند پرسش و بحث مهم دارد. رابطه چین با امریکا، هرگز به اندازه امروز سخت و ناهموار نبوده است. قرن ۲۱، قرن آسیاست. قرن ۲۰، قرن آمریکا بود. قرن ۱۹ هم قرن انگلیس بود. از قرن ۱۴ میلادی تا کنون، قدرتهای غربی، یکه تاز جهان بوده اند. حالا قرن ۲۱ قرن آسیاست.
آسیا هم فقط چین نیست. بنده حتی چین را سکاندار اصلی رهبری قاره آسیا در قرن ۲۱ نمیدانم. البته چین امروز نزدیک به ۴۰ درصد تولید ناخالص جهان را در اختیار دارد. اما هندوستان، ژاپن، کره جنوبی و در راس آنها در این منطقه ایران هم هست. آسیا بزرگترین تولیدکننده و بزرگترین مصرفکننده انرژی جهان است. با تمام ارقام و اطلاعات و تحلیلها قرن ۲۱ ، قرن آسیاست. آمریکا هم این را خوب میداند و بدیهی است که از هر ترفندی برای به تاخیر انداختن افول خود، استفاده کند.
تردیدی نیست که طرح استراتژیک جاده ابریشم چین، بدون ایران ناقص است. چین به ایران نیازمند است. برای چین، جمهوری اسلامی ایران یک بسته است. یعنی ایران برای چین یک تعریف استراتژیک جامع الاشرایط دارد. این بسته شامل نفت و انرژی ایران، موقعیت ژئواستراتژیک و درگیری ایران با آمریکا است. چین در بهترین موقع به سراغ ایران آمده و خواهان برقراری روابط استراتژیک است.
از سوی دیگر برای ایران هم این رابطه دلچسب است. رابطه با آمریکا و به طبع آن با اتحادیه اروپا و بسیاری کشورهای دیگر در بدترین شرایط بعد از دوره جنگ تحمیلی است. لذا شریکی که داعیه قدرت برتر از امریکا را دارد، برای ایران مطلوب است. اینکه در این داد و ستد استراتژیک، معادلات و ترازوی ارتباط را چگونه تنظیم کنیم، به قابلیتهای ما در ادامه مسیر باز میگردد.
چین در طی دوره ۲۰۱۰ الی ۲۰۱۹ معادل ۱.۴۵ تریلیون دلار در دنیا سرمایهگذاری کرده است. توافقنامه ۲۵ ساله ایران و چین کلا ۴۰۰ میلیارد دلار است، یعنی سالی ۱.۵ میلیارد دلار. این در معادلات امروز اقتصاد جهانی، رقمی نیست. ایران در مقطع اواسط دهه ۱۳۸۰، بیش از ۷۳۰ میلیارد دلار درآمد نفتی به دست آورد. ارقام تفاهم با چین، امروز خیلی برایمان بزرگ مینماید، اما در بسیاری استانداردهای بین المللی و واقعیتهای اقتصاد خودمان، ناچیز است.
***بهرهبرداری ایران از تفاهمنامه با چین منوط به داشتن برنامه جامع انرژی است
* محورهای توافق با چین در حوزه انرژی در دو بخش بالادست و پایین دست صنعت نفت ایران تعریف شده است. به نظر شما اولویتهای هر یک از بخشها برای جذب سرمایه از طرف چینی چگونه است؟ یعنی وزارت نفت باید چه برنامهای را برای توسعه بالادست و پایین دست با چه ملاحظاتی به طرف چینی پیشنهاد دهد؟
برکشلی: در اسنادی که تاکنون در دسترس قرار گرفته، جزئیات برنامههای سرمایهگذاری مشخص نیست. البته گفته شده که طرف چینی تمرکز اصلی خود را در بخش زیرساختها، جادهسازی، بنادر و ترمینالها، بیان کرده است. در بخش انرژی به هیچ یک از جزئیات مورد نظر جنابعالی اشاره نشده است. بدیهی است که اولویتهای چین، الزاما با خواستهای ما انطباق نداشته باشد. درواقع پاسخ به سوال مورد نظر جنابعالی، به طرح جامع انرژی جمهوری اسلامی بر میگردد.
شاید همین حالا که ما با هم گفتوگو میکنیم، بسیاری از ما اولویتهای انرژی کشور را به درستی نمیدانیم. یک تصویر ۲۵ ساله از آینده و استراتژی بخش انرژی نداریم. چنانچه به درستی ندانیم که بالادستی، اولویت ماست یا پایین دست. نفت یا گاز و گاز به چه صورتی ال.ان.جی، خط لوله، مصرف داخلی، صادرات یا مهمتر، در آینده دوران گذار ایران از انرژیهای فسیلی به انرژیهای نو چگونه است.
جهان به سرعت در حال تغییر است. بخش انرژی در این تغییرات تقریبا پیشتاز است. تحولاتی که در گذشته نه چندان دور، در ده سال واقع میشد، در دهههای اول قرن ۲۱، در یک سال تحقق پیدا میکند. بخش انرژی کشور مستعمل است. نیاز به بازسازی دارد. نیاز به سرمایهگذاری و فنآوری دارد. به یمن فداکاری و تلاش بیوقفه کارکنان نفت، سر پا مانده است. لذا ما ابتدا نیاز داریم که ما بین استراتژی و روزمرگی تفاوت قائل شویم. بدین معنا که برنامههای بخش انرژی را در یک افق بلندمدت ترسیم کنیم.
حال چنانچه در حد اطلاعات و شرایط جاری به موضوع ساختار همکاری با چین در بخش انرژی توجه کنیم، موارد را به این شرح میتوانیم در اولویت قرار دهیم:
بالادست نفت: در بخش بالاست نفت، نیاز مبرم و حیاتی برای افزایش ضریب بازیافت داریم. بیشتر چاههای نفتی ما پیر شدهاند. در نتیجه امروز صنعت نفت ایران در خاورمیانه، نامطلوبترین ضریب بازیافت را دارد. چنانچه همین چاههای موجود، به هنگام شوند، حداقل ۷۰۰- ۸۰۰ هزار بشکه ظرفیت جدید به ظرفیت کنونی تولید اضافه میشود.
در بخش گاز شرایط قدری بهتر است، زیرا که میادین گازی جوانتر هستند. البته در گاز هم همان مسیر نفت را داریم طی میکنیم. اما فعلا شرایط قدری بهتر است. تجهیزات قدیمی در عین حال موجب شده است که نسبت به رقبای خود در منطقه، برای استخراج هر بشکه نفت خام، ناچار به مصرف انرژی بیشتری باشیم. در نتیجه بخشی از نفت و گاز تولیدی، بازده تولید پایین است.
پاییندست نفت: در بخش پاییندستی هم همین طور است. برای پالایش و تولید هر لیتر بنزین، نسبت به تمام کشورهای منطقه، انرژی بیشتری مصرف میکنیم. در عین حال بهترین نفت خام دنیا، در پالایشگاههای ما به تولید قیر و مازوت و فرآوردههای دارای ارزش افزوده پایین، میانجامد. در حقیقت این فرایند در تمام چرخه صنعت نفت وجود دارد. صنعت نفت، امروزی اداره نمیشود و از تکنولوژی روز جهان فاصله گرفته است.
ظرفیت پالایشی ایران هم در منطقه خاورمیانه بالاست. ایران حدود ۲ میلیون بشکه در روز نفت خام پالایش میکند و توان افزایش آن را هم دارد. اما تولید بنزین با ۴۰ درصد گرانتر از متوسط جهانی هم یعنی هدر دادن منابع. عرض کردم، پالایش، باید به روز و به قیمت باشد. پالایشگاه آبادان ۱۱۰ ساله است. بیش از ۳۰ بار توسط رژیم صدام بمباران شده است.
تحریمهای آمریکا باعث شد که پالایشگاههای ایران عموما با ۱۳۰ تا ۱۴۰ درصد ظرفیت اسمی کار کنند. درحالی که بیشتر پالایشگاههای خاورمیانه با ظرفیت ۷۰ درصد و گاهی کمتر کار میکنند. در ایران با توجه به نیازها و ضرورتها، پالایشگاهها ناچار به دوپینگ شدند. یعنی پالایش فراتر از آنچه که برای آن طراحی شده بودند انجام شد، در نتیجه حالا فرسودهاند. کار میکنند، نیاز کشور را به شکلی برآورده میسازند، اما هدردهی بالایی هم دارند. در نتیجه این موضوع میتواند در اولویت جدی قرار بگیرد.
حالا اینکه چینیها و یا هر شریک خارجی دیگری با ما مشارکت کند، تابعی از اهداف و برنامههای استراتژیک ماست و اینکه جزئیات عملیاتی توافق چگونه تنظیم شده باشد و در صورت تبدیل توافقنامه به معاهده، اصول ناظر بر اجرای آن توسط کدام مراجع داخلی یا بین المللی، رصد شود موضوعی است که باید توسط متولیان امر مورد توجه قرار گیرد.
اینکه چین به توسعه و سرمایهگذاری در کدام بخش از صنایع نفت و گاز هدایت شود، منبعث از درک و آگاهی ما از کمبودها و نقاط ضعف بخش انرژی کشور است. البته شرکت CNGC چین امروز به بزرگترین شرکت نفتی جهان تبدیل شده است، اما بخش عمده آن از طریق خرید و سرمایهگذاری در شرکتهای بین المللی است. البته در مقایسه با آمریکا چین در صنعت نفت، کشور صاحب نام و مرتبهای از نظر فنآوری و نوآوری محسوب نمی شود. در واقع از بابت تکنولوژی، آمریکا مقام اول جهانی را در اختیار دارد.
***چالشها و فرصتهای همکاری با چینیها در صنعت نفت
* در این قرارداد طرف حساب چین، دولتِ ایران است که به او نفت میفروشد، ولی طرف حساب ایران، شرکتهای چینی هستند که تجربه نشان داده امکان دارد به دلیل تحریمها پروژههای ایران را رها کنند و اصلا تمایل به خرج ندهند. برای حل این چالش چه تدابیری میتوان اندیشید؟
برکشلی: شاید من در اینجا متوجه یک نگرانی جنابعالی شده باشم. چین در همین بیست سالی که وارد صحنه اقتصاد و تجارت جهانی شده، آزمایش چندان قابل قبولی را از خود نشان نداده است. شرکتهای چینی در مسیر استراتژی یک جاده، یک کمربند یا همان جاده ابریشم که ما عموما به آن اطلاق میکنیم، بخش عمدهای از سرمایهگذاریهای خود را در ساخت و ساز مصرف میکنند و با احداث امکانات زیرساختی، مسیر ورود به منابع و ذخایر زیرزمینی کشورها را هموار میکنند.
من خودم با دوستان اروپایی و آفریقایی در تماس هستم. عموما از حضور چینیها ناراضی هستند. حالا ممکن است که درصدی از این اظهارات درست باشند و مطمئنا این موضوع عمومیت ندارد، ولی رگههای واقعیت وجود دارد. یکی از دوستانم که مدتی در زیمبابوه با شرکتهای چینی کار میکرد، معتقد بود که چینیها فقط کالاهای تمام ساخته شده را صادر میکنند، به گونهای که هیچ نشانی از فناوری چینی باقی نماند.
در مورد انتقال تکنولوژی و نوآوری صریح عرض میکنم که چین و ژاپن، در سالهای اخیر و شاید در هیچ برههای از تاریخ، به هیچ کشوری فنآوری منتقل نکردهاند. لذا چنانچه ایران در ارتباط با چین، به دنبال نوآوری و تکنولوژی است، کاملا در اشتباه است. چینیها تجار خوبی هستند. داد و ستد میکنند، ولی اثری از انتقال دانستههای خودشان دیده نمیشود.
لذا در توافق ایران و چین باید دقت و کنجکاوی و راهکارهای نظارتی با دقت مورد توجه قرار گیرد. البته در هر قراردادی با هر شرکت یا کشوری همین ملاحظات مهم هستند. بنابراین تا وقتی که ما هیچ برنامه جامعی نداشته باشیم، صنعت نفت ایران در شرایط موجود، آمادگی برقراری روابط استراتژیک با هیچ کشور یا شرکتی را ندارد. وقتی که اولویتها و برنامههای استراتژیک در بخش انرژی کشور مشخص نباشد، در هر قرارداد یا معاهدهای شرایط دشواری برای ما پیش خواهند آمد.
***تقویت روابط ایران و چین در سایه گریز از تهدید و فشار آمریکا
از طرفی تجربه کار با چینیها در پروژههای صنعت نفت ایران، تجربه خوبی نبوده است. هر چند تجربه ما با دیگر کشورها و کمپانیهای دیگر هم، بهتر از این نبوده است. همانطور که پیشتر اشاره داشتید، چین در مقطعی به صنعت نفت ما آمد که همه کشورها و شرکتها هم میآمدند و تمایل داشتند. وقتی هم از ایران رفت که همه رفتند. آمریکا در ۲۷ ژوییه ۲۰۱۷ قانون کاتسا (Countering America’s Adversaries Through Sanctions CAATSA) یا تحریم ثانویه را اعمال کرد که بر اساس آن هر شرکتی که با تحریمهای امریکا بر علیه ایران مقابله میکرد، دشمن آمریکا، قلمداد میشد.
بر این اساس، آمریکا رسما تحریم را یک جنگ تلقی کرد. هر کشور یا هر نهادی که در این جنگ به متخاصم کمک میکرد، یعنی در حال جنگ با آمریکا بود. آمریکا این را خیلی علنی گفت و کشورها شنیدند. هر یک با بهانهای، از ایران فرار کردند و چین هم همین طور از ایران رفت. ژاپن هم بعد از جنگ تحمیلی صدام بر علیه ایران از پتروشیمی ایران و ژاپن رفت.
در هر صورت کارنامه هر کشور و شرکتی در نهایت در منافع آنان خلاصه میشود. فرق خاصی مابین کشورها و شرکتها نیست. آنچه که مابین ایران و چین میگذرد و منجر به برقراری روابط استراتژیک شده است ناظر به این موضوع است که هر دو کشور به دنبال راهی برای گریز از تهدید و فشار آمریکا هستند. ایران و چین هم هر دو به دنبال منافع بلندمدت خویش هستند. البته چین در پی تحکیم روابط اقتصادی و ژیواکونومی بلندمدت خود هست و در این مسیر به ماهیت حکومتها و نظامها هم کاری ندارد. ایران هم باید، منافع بلندمدت خودش را بشناسد و در نظر داشته باشد.
اولین کنفرانس مطبوعاتی بایدن، رئیسجمهور آمریکا در ۲۵ مارس ۲۰۲۱، انجام شد. در این کنفرانس خبری هیچ اشارهای به برجام و رابطه آمریکا با ایران نداشت ولی پنج بار از چین نام برد و چین را دشمن درجه یک آمریکا خواند. پیمان همکاریهای ایران و چین در تاریخ ۲۷ مارس ۲۰۲۱ در تهران اعلام شد. پیامهای سیاسی و عمق استراتژیک در این دو واقعه آشکار است. مطمئنم که دیپلماتهای ما هم متوجه همه ابعاد روابط هستند.