سرویس سیاست مشرق- در اولین واکنش رسمی دستگاه دیپلماسی به فایل صوتی منتشرشده از مصاحبه جواد ظریف که برای اولین بار در شبکه سعودی ایران اینترنشنال بخشهایی از آن پخش شد، سعید خطیبزاده سخنگوی وزارت خارجه در اولین ساعات بعد از پخش قسمتی از اظهارات ظریف، واکنش نشان داد و در مصاحبه با رسانهها مدعی شد:
"فایل صوتی منتشرشده از دکتر ظریف یک فایل تقطیع شده و گزینشی از یک گفتوگوی داخلی ۷ ساعته است که بههیچوجه منعکسکننده میزان احترام، تعاریف مفصل و تقدیرهایی که ایشان در ادامه گفتوگو بهتفصیل از تدبیر، خرد، رشادت و نقش منحصربهفرد سردار سلیمانی در توفیقات منطقهای جمهوری اسلامی ایران دارند، نیست."
خطیب زاده با بیان این ادعا که دوستی دیرینه و قرابتهای دکتر ظریف با سردار سلیمانی بر کسی پوشیده نیست، افزود:
" این گفتوگو صرفاً برای ثبت در حافظه سازمانی دولت تدبیر و امید ضبط شده بوده و قرار به انتشار آن نبوده است و معلوم نیست توسط چه افرادی و با چه اهداف و نیاتی به صورت گزینشی در فضای مجازی منتشرشده است."
پیش از هر چیز، باید این نکته روشن و موکد باشد که برخلاف اظهارات خطیبزاده، این مصاحبه دقیقا با هدف انتشار ضبط شده و هم مصاحبهشونده و هم مصاحبهکننده از انتشار آن آگاه بودند. فقط همین بخش از گفتگو، به خوبی این ماجرا را عیان می کند:
در ثانی، باز هم خلاف سخنان خطیبزاده، اصولا و اساسا کل این مصاحبه ترتیب داده شده تا سپهبد شهید قاسم سلیمانی، سپاه پاسداران و کلیت نظام را در جایگاه متهم بنشاند. جریان سیاسی که به انتخابات خرداد 1400 به چشم «تنازع بقاء» و جدال «مرگ و زندگی» می نگرد، برای نجات تنها «دستاورد» خود (بلکه هویت و ماهیت خود)، یعنی «برجام»، دست به یک حرکت انتحاری زده است. این حرکت انتحاری قرار است هم تقصیر ثمر ندادن درخت برجام را (که اصولا برای ثمر ندادن غرس شد!) به گردن نظام و نماد انقلابیگری یعنی شهید قاسم سلیمانی بیاندازد و هم با موج تبلیغاتی ایجاد شده، برای مذاکرات و زد و بندهای احتمالی در وین سوخت تبلیغاتی تامین کنند.
شبکه نفوذ، به نمایندگی از شبکه زرسالاران جهانی و نظام سلطه، در طول عمر انقلاب (به ویژه با عبور از دوران تثبیت در دهه 60)، به گونهای توطئههای خود را علیه نظام و انقلاب طراحی کرده که در هر وضعیت حاصل شده از اجرای آن توطئه، نظام بدون ضربه و تخریب باقی نماند.
فایل صوتی مصاحبهای منتشر می شود؛ سپاه و نظام مقصر اصلی به ثمر نرسیدن برجام معرفی می شوند؛ به واسطه اظهارات ضدامنیت ملی ظریف و انتشار این مصاحبه، ظریف صلاحیت خود را برای حضور در انتخابات از دست می دهد. با همکاری تنگاتنگ و مسبوق به سابقه رسانههای داخلی و شبکههای فارسیزبان معاند(که توسط یک اتاق فکر مشترک سرخط می شوند)، ظریف در نقش «شهید مظلوم» افشاگری خود علیه سپاه و نظام معرفی می شود؛ امتیاز و منافع این تصویرسازی و کارزار رسانهای حول آن و حتی حمایت شخص ظریف، به کیسه کسی می رود که به عنوان نامزد اصلی «جریان تغییر»، در آب نمک خوابانده شده است. نکته اینجاست که در پازلهایی که از سوی شبکه نفوذ طراحی می شود، افراد صرفا مهره هستند و مهم «برنامه» است که باید به ثمر بنشیند. از نظر طراحان «برنامه»، این که نامزد مورد نظر کدام تابلوی سیاسی دارد(اصلاحات، اصولگرا، اعتدالی و...) در وهله نخست اهمیت نیست، بلکه مهم آن است در پازل طراحی شده برای پسا 1400، سرفصلهای ابلاغی را پیش ببرد و از هر جهت، میراثدار همین دولت کنونی باشد.
وضعیت دوم(با احتمال کمتر) آن است که حاکمیت به هر دلیل، آن برخورد سنگین و سخت را با عاملان این توطئه صورت ندهد و حتی ظریف رد صلاحیت نشود و همچنان در جایگاه مذاکرهکننده ارشد باقی بماند. این به مفهوم آن است که حاکمیت از خطوط قرمز مصالح کشور عقب نشسته و موضع استحالهطلبان قویتر از پیش است. در نتیجه با همین دستفرمان و با شدت و حدت بیشتری حمله و هجمه به نظام را به قصد وادار کردن به تسلیم در مذاکرات پی خواهت گرفت. همین خط تبلیغاتی و حمله مستقیم به نظام در انتخابات هم ادامه می یابد و ظریف و یا هر گزینه دیگر مطلوب آن جریان، با سوار شدن بر موج یک دوقطبی عمیق (حتی شدیدتر از سال 96) به روز انتخابات می رود.
و البته یک هدف دیگر هم برای شبکه نفوذ در این سناریو وجود دارد که همانا تخریب سرمایه «نمادین» نظام و انقلاب و سپاه، یعنی شهید قاسم سلیمانی است. این افراد به زعم خود هدفشان را اینگونه دنبال می کنند که آن شهید بزرگوار را (به نمایندگی از نظام)، مسوول منتفع نشدن ملت از «ثمرات» برجام جلوه دهند که تازه گوش به فرمان «مسکو» هم داشت و «شرقزده» بود. به هر حال ضربه روانی که نظام سلطه، شبکه نفوذ و غربپرستان داخلی از «خون» سلیمانی خوردند و عصبانیت از تبدیل تشییع پیکر او به یک حماسه دهها میلیونی بی نظیر در میثاق با اهداف و آرمانهای او (که همان آرمانهای انقلاب بود)، باید به نوعی تخلیه شود.
در هر حالف این مساله در جای خود جای بررسی جدی دارد (اگر ارادهای برای بررسی جدی باشد!) که چگونه در عمر 8 ساله دولت اعتدالی، همیشه در بزنگاههای حساس، اتفاقات خاص از نوع انفجار، ترور، دزدی اسناد و درز فایلهای محرمانه رخ می دهد؟ چرا درست زمانی که طرح هستهای مجلس برای خروج از رکود و انفعال در برابر پیمانشکنی غربیها و متعهد کردن دولت روحانی به عکسالعمل واقعی، کاملا جدی و عینی شد و دولتیها به شدت در برابر آن موضع گرفتند، دانشمند هستهای و یک فرد کلیدی این حوزه، شهید محسن فخریزاده (علیرغم پیشآگاهیهای نهادهای مسوول) ترور شد؟ چطور مقارن با از سرگیری «مذاکرات» برجامی در وین، در تاسیسات غنیسازی ما در نطنز، با فاصله کمتر از یک سال از انفجار قبلی، انفجاری مهیبتر صورت می گیرد؟ و حال چگونه است که بعد از واکنشهای تند و عتابآاود وزارت خارجه به انتقادهای وارد شده به روند مذاکرات در وین، به ناگاه فایل صوتی مصاحبه ظریف (که در واقع کیفرخواست برجامی علیه نظام است) به رسانه وابسته به سعودی درز می کند که مدیر آن، علی اصغر رمضانپور، معاون وزارت ارشاد اصلاحات و از منابع قدیمی یک محفل امنیتی آلوده در داخل کشور است؟
در این مجال، قصد نداریم وارد بررسی و تحلیل ادعاهای شاذ، بیپایه و ماکیاولیستی ظریف علیه سردار شهید، سپاه پاسداران و کلیت نظام شویم، چرا که در مجالی مستقل و مفصل به آن خواهیم پرداخت. اما چند نکته علیه دعاوی ظریف شایان ذکر است.
بنا بر اظهار و اذعان اعضای تیم مذاکرهکننده، از جمله ظریف و عراقچی، و همچنین گلایههای رهبر معظم انقلاب در چند نوبت، نه تنها شروط 9 گانه نظام در مذاکرات برجامی رعایت نشد، که از خطوط قرمز نظام هم عبور شد. کسی و کسانی که شروط ابلاغی و خطوط قرمز رهبر و راس نظام سیاسی کشور را یا با خبط و خطا، یا دلایل دیگر، زیر پا گذاشتند، آیا در مذاکرات خود گوش به فرمان فرمانده شهید نیروی قدس سپاه بودند(که قطعا واجد سیاستی مجزا و منفک از سیاست رهبری نظام نبوده است)؟
ظریف ادعا می کند که همواره دیپلماسی را خرج «میدان» (بخوانید سیاستهای منطقهای نظام) کرده است. سوال اساسی که اینجا به وجود می آید این است که آیا «برجام» هم مشمول همین رویه ادعایی بوده است؟
اگر پاسخ منفی است و برجام مشمول این ادعا نبوده، پس کل ادعاهای ظریف درباره این که مجبور بوده در دیپلماسی از فرمانده شهید تبعیت کند، مخدوش است.
اگر پاسخ مثبت است و برجام هم مشمول همان رویه ادعایی بوده (خرج دیپلماسی برای میدان)، پس به زعم ایشان قهرمان واقعی «برجام» نه ظریف و عراقچی و تختروانچی و همه کسانی که سکه و حمایل از روحانی گرفتند، که شخص سردار قاسم سلیمانی بوده است! اگر برجام، که به دعوی ظریف، با خطدهی فرمانده نیروی قدس و خرج دیپلماسی به پای میدان حاصل شده، بد بوده، پس چطور به هویت و هستی و حیثیت دولت و وزارت خارجه تبدیل شده و هر کسی کوچکترین انتقادی به آن بکند، از سوی دولتیها «دلواپس»، «تخریبگر» و همدست نتانیاهو و ترامپ لقب می گیرد؟ اصولا چرا اصرار بر تکرار این اشتباه دارید؟
فراموش نمی کنیم در اوج سرخوشی و غرور ناشی از مذاکرات هستهای، برای این که «دستاورد» عظیم آنها احتمالا شریک پیدا نکند، رییس جمهور با صراحت اعلام کرد که «همه مسوولیت مذاکرات با من است».
ظریف البته، اسمی از رهبری نظام نمی آورد، در حالی که کل این مصاحبه در جهت تخریب و تخطئه سیاستهای کلان نظام در عرصه خارجی است و دوست و دشمن نیک می دانند که شهید بزرگوار سپهبد سلیمانی سرباز رهبر انقلاب و مطیع اوامر نظام در عرصه «میدان» بوده است. بعد، همین چند روز پیش، بیانیه تند وزارت خارجه علیه منتقدان منتشر شد که به عنوان یک دلیل بر حقانیت خود، به برخی تعاریف رهبر معظم انقلاب از تیم مذاکرهکننده در سال 94 استناد کرده است.
البته کارنامه ظریف و طراحان کنش سیاسی برای او، در این زمینه از این ناجوانمردیها کم ندارد. آن روزی که بعد از چند سال مقاومت جانانه و مردانه، در رویدادی به شدت نمادین و مهم، رییس جمهور سوریه به ایران آمد تا با رهبر معظم انقلاب و رهبر محور مقاومت، حضرت آیتالله خامنهای، دیدار کند و این دیدار قرار بود جشن پیروزی مقاومت بر جبهه چندملیتی و صهیونیستی تکفیر باشد، محمدجواد ظریف با درز دادن خبر «استعفای» خود به رسانهها، همه توجهات داخلی و بینالمللی را به خود جلب کرد تا شیرینی این رویداد بررگ را در کام همه پایوران محور مقاومت تلخ شود و تصویر تاریحی بشار اسد را در آغوش مقتدای محور مقاومت مخدوش گردد.
در پایان فقط در یک جمله باید گفت که اگر سیاستهای «میدان» نبود، و اگر نبود ایثار مجاهدان هستهای، موشکی و منطقهای که در بدترین و سختترین شرایط و در نابرابرترین معادلات جهانی و منطقهای و حتی داخلی، برای اعتلای قدرت و اقتدار ایران، جهاد کردند تا دست دولتمردان را برای دفاع از منافع ملی «پر» کنند (و البته بارها تیر و دشنه نفوذ و خیانت به جانشان نشسته است!)، وزیر خارجه جمهوری اسلامی شان و وزنی بیش از وزیر خارجه بورکینا فاسو و پاپوا گینه نو نداشت.
در دنیای جنگلگون که منطق آنارشی بر آن حاکم است و قواعد سخت و آهنین «واقعگرایی» تفسیرگر آن، دیپلماتهای کشورهایی که در پشت خود مردان «میدان» نداشته باشند، نه طرف مذاکره قدرتهای جهانی، که زینتالمجالس هستند.